به گزارش خبرگزاری آنا، شبِ بیروت همیشه دو چهره دارد: یک چهره آرام و پرنورِ شهری که سالهاست جنگ را پشتِ سر گذاشته، و چهره دیگر، سایهای که گاهبهگاه از جنوب برمیخیزد و روی خیابانهای پایتخت میافتد. اما اینبار سایه از جنوب نیامد؛ خودِ جنگ وارد بیروت شد.
رژیم صهیونیستی که طی ماههای گذشته آتشبس را به امری تشریفاتی تبدیل کرده و با مجموعهای از حملات نقطهزن، ترورها و تجاوزهای مستمر خطوط تماس را بیمعنا کرده بود، نیمهشب گذشته یکی از حساسترین عملیاتهایش پس از جنگ ۲۰۲۴ را رقم زد: حمله به ساختمان مسکونی در خیابان العریض، قلب ضاحیه جنوبی.
این حمله نه «پاسخ» بود، نه «اقدام پیشدستانه»؛ این حمله یک پیام داشت: تلآویو تصمیم گرفته دامنه جنگ را از جغرافیای جنوب به جغرافیای پایتخت بکشاند. پیامدهای این تصمیم، از منظر امنیتی، سیاسی و راهبردی، به مراتب سنگینتر از یک عملیات ترور است.
۱. حمله از آسمان، لرزش در زمین: آنچه در ضاحیه رخ داد
ساعت حوالی ۱۶:۲۰ بود که صدای انفجاری سنگین، سکوت نسبی عصر بیروت را به آتش کشید. پهپادهای رژیم صهیونیستی بر اساس ارزیابی منابع امنیتی لبنانی با استفاده از یک مسیر پروازی غیرمعمول از سمت مدیترانه، خود را به عمق پایتخت رسانده و ساختمانی چندطبقه را در خیابان العریض هدف قرار دادند؛ منطقهای که قلب تپنده ضاحیه جنوبی، و بهنوعی «پایتخت سیاسی و اجتماعی مقاومت در لبنان» است.
دقایقی پس از انفجار، رسانههای عبری با غرور سردی که همیشه تلاش میکنند آن را نشانی از «برتری اطلاعاتی» جلوه دهند، اعلام کردند هدف حمله، یک «فرمانده ارشد حزبالله» بوده است.
اینبار، اما هدف، نامی آشنا برای فرماندهان میدانی مقاومت بود: شهید هیثم الطبطبائی (ابو علی) از برجستهترین فرماندهان واحدهای ویژه حزبالله.
۲. بازخوانی آخرین حمله تلآویو به بیروت؛ قبل از آتشبس
برای درک سنگینی این حمله، باید به عقب برگشت؛ به ماههایی که هنوز آتشبس، هرچند شکننده، برقرار بود.
آخرین حمله علنی رژیم صهیونیستی به بیروت، پیش از آغاز آتشبس فعلی، ماهها پیش انجام شد؛ حملهای که در همان زمان هم بهعنوان عبور از خط قرمز بیروت تلقی شد.
پس از آن، تلآویو برای مدتی طولانی از حمله به پایتخت لبنان خودداری کرد. این پرهیز یک دلیل داشت:
بیروت زمین مشترک قواعد بازدارندگی است؛ هر حملهای به آن، مستقیماً توازن جنگ را تغییر میدهد.
اما طی ماههای اخیر، زمانی که رژیم صهیونیستی با دهها نقض آتشبس، ترورهای پهپادی در جنوب، ورود پهپادهای شناسایی به حریم لبنان و حملات پراکنده توپخانهای صورتبندی درگیری را به سمت یک جنگ فرسایشی جدید سوق داد، این خطوط هم بهتدریج رنگ باختند.
حمله اخیر، نخستین حمله آشکار تلآویو به بیروت پس از آتشبس است؛ و مهمتر از آن: اولین حمله عمیق رژیم به پایتخت پس از ماهها نقض پیاپی آتشبس، که دامنه درگیری را از جنوب به بیروت کشانده است.
۳. چرا این حمله مهمتر از یک ترور است؟
زیرا این عملیات یک پیام مرکزی داشت: رژیم صهیونیستی دیگر خود را به «جبهه جنوب» محدود نمیکند.
در واقع، تلآویو با این حمله رخنهای جدی در قواعد دهه گذشته ایجاد کرد. قواعدی که بر اساس آن:
پایتخت لبنان خارج از چارچوب عملیات مستقیم، ضاحیه جنوبی یک منطقه حساس با پیامدهای راهبردی، ترور فرماندهان ارشد تنها در «بستر عملیاتهای مرزی» و بازدارندگی دوطرفه در سطحی ثابتشده تعریف شده بود.
حمله به بیروت یعنی:
اسرائیل میخواهد جنگ را جابهجا کند؛ از یک جنگ محدود مرزی به جنگی که پایتخت لبنان را نیز در خود میبلعد.
۴. روایت لحظه ترور؛ فرماندهای که نامش کمتر شنیده میشد، اما نقشاش بسیار پررنگ بود
هیثم الطبطبائی، برخلاف چهرههای رسانهای مقاومت، بیشتر عمر نظامیاش را «پشت پرده» گذرانده بود. او یکی از ستونهای واحدهای نخبه مقاومت و از فرماندهانی بود که در جنگهای سوریه، نبرد قصیر، عملیاتهای ضدتروریسم در قلمون و سپس در نبردهای اخیر مرزی جنوب نقشی اساسی ایفا کرده بود.
منابع محلی میگویند او ساعاتی قبل از حمله، از یک نشست امنیتی و سازمانی بازگشته بود.
شلنگ دود و گرد و خاک هنوز از دل ساختمان بالا میرفت که نیروهای امدادی با سرعتی هماهنگ پیکر بیجان فرمانده را بیرون کشیدند.
اسم رمز عملیات در مراکز عبریزبان «هدف طلایی» عنوان شده بود؛ چیزی که نشان میدهد تلآویو این ترور را یک پیروزی خاص میدانست. اما هر پیروزی اسرائیل در لبنان، هزینههایش را دارد؛ و اینبار هزینه در سطح راهبردی خواهد بود.
الطبطبائی؛ فرماندهی که در میدان شناخته میشد، نه در رسانه
هیثم علی الطبطبائی، مشهور به «ابوعلی»، از آن فرماندهانی بود که حضورش در جبهه همیشه پررنگتر از نامش در رسانهها بود. شخصیتهای اینچنینی در مقاومت لبنان کم نیستند؛ فرماندهانی که در عکسهای رسمی دیده نمیشوند، اما در خطوط مقدم، وزن عملیاتها روی شانههای آنهاست. الطبطبائی از نیمه دهه ۲۰۱۰ وارد حلقه اصلی فرماندهان واحدهای ویژه شد؛ واحدهایی که در سوریه و لبنان ستون اصلی نبردهای پیچیده و عملیاتهای چندلایه بودند.
در نبرد قصیر، او مسئولیت هماهنگی میان واحدهای زمینی و پشتیبانی نزدیک را برعهده داشت؛ همان نبردی که مسیر جنگ سوریه را تغییر داد و نشان داد حزبالله دیگر صرفاً یک نیروی چریکی نیست، بلکه یک بازیگر نظامی با توان طراحی عملیاتهای بزرگ است. بعدتر در قلمون و مرزهای شرقی، نقش الطبطبائی در پاکسازی مناطق صعبالعبور، او را به یکی از اصلیترین چهرههای اطلاعاتی ـ عملیاتی مقاومت بدل کرد.
در جنگ ۲۰۲۴ و ماههای پس از آن، او بار دیگر در خطوط پیشین ظاهر شد؛ اینبار نه در قالب یک فرمانده صحنه، بلکه یک معمار امنیتی که چارچوب پاسخهای دقیق، «ضربه بهموقع» و رصد مناطق مرزی را سازماندهی میکرد. شهادت او برای حزبالله تنها از دست دادن یک فرمانده نیست؛ حذف یک گره اطلاعاتی ـ عملیاتی است که شبکهای از تجربیات میدانی را در خود حمل میکرد.
اسرائیل از این پازل آگاه است؛ به همین دلیل، ترور او را «هدف طلایی» نامیدند. این نامگذاری بیش از آنکه نشانه قدرت باشد، نشانه ترس است؛ ترس از فردی که نبودنش بهظاهر خلأ ایجاد میکند، اما تجربه نشان داده مقاومت لبنان همیشه برای این خلأها از پیش پاسخ دارد.
واکنش مقاومت؛ «پایتخت خط قرمز است»
چند ساعت پس از حمله، بیانیههای گروههای مقاومت یکی پس از دیگری منتشر شد. لحن آنها بسیار روشن بود:
تلآویو از «خط قرمز بیروت» عبور کرده است.
بیانیه حزبالله
در بیانیه نخست حزبالله، حمله به ضاحیه جنوبی «نقض فاحش قواعد درگیری» و «تجاوز مستقیم به حاکمیت لبنان» خوانده شد. حزبالله اعلام کرد: پاسخ به این جنایت در زمان و مکان مناسب خواهد بود و دشمن باید منتظر باشد.
بیانیه دوم که ساعاتی بعد منتشر شد، لحن صریحتری داشت: بیروت پایتخت مقاومت است؛ هیچ حملهای بدون پاسخ نمیماند.
این بیانیهها از یک تغییر مهم خبر میدهد: پاسخ مقاومت به حملهای در بیروت، شبیه پاسخ به ترور در مرزها نخواهد بود. حمله به ضاحیه، یعنی تهاجم به عمق مشروعیت سیاسی و اجتماعی مقاومت؛ و این نوع تهاجم، معمولاً پاسخ متقارن یا حتی فراتر از متقارن میطلبد.
واکنش انصارالله
جنبش انصارالله یمن نیز بیانیهای منتشر و تاکید کرد: حمله به بیروت، حمله به همه محور مقاومت است.
این عبارت یک کد راهبردی دارد: اگر دامنه جنگ گستردهتر شود، پاسخ فقط از جنوب لبنان نخواهد بود.
واکنش کتائب حزبالله و نجباء
گروههای مقاومت عراق نیز با لحنی شدیدتر وارد میدان شدند. کتائب حزبالله نوشت: ترور فرماندهان مقاومت، معادله را تغییر نمیدهد؛ بلکه آتش پاسخ را گستردهتر میکند.
النجباء نیز اعلام کرد: شهید الطبطبائی یکی از ستونهای مقاومت منطقهای بود؛ خون او بر گردن رژیمی است که خیال میکند با گسترش جنگ بازدارندگی میسازد.
پایتخت در تور اطلاعاتی؛ چگونه اسرائیل ضربه زد؟
مسیر حمله، نکته جذاب و نگرانکننده ماجراست. منابع اطلاعاتی لبنانی دو احتمال را مطرح کردهاند:
احتمال نخست، ورود پهپادهای رادارگریز از مسیر مدیترانه و استفاده از شکافهای راداری که در ماههای اخیر بارها درباره آنها هشدار داده شده بود.
احتمال دوم، پرواز از ارتفاع بسیار پایین و استفاده از کورس راداری مناطق ساحلی.
نکته مهم این است که عملیات، بدون هشدار قبلی و بدون فعالیت گسترده سامانههای جنگ الکترونیک انجام شد؛ چیزی که نشان میدهد اسرائیل یا از یک «پنجره راداری» استفاده کرده، یا اطلاعات دقیق لحظهبهلحظه از موقعیت هدف داشته است.
این مسئله تحلیلگران را به یک گزاره میرساند: اسرائیل احتمالاً در ماههای اخیر شبکهای از «نقاط کور» یا «دالانهای پروازی محدود» را در شمال مدیترانه فعال کرده که مخصوص عملیاتهای تکهدفه در لبنان است.
اگر این فرض درست باشد، حمله به ضاحیه پیام دوم را هم منتقل میکند: تلآویو برای عملیات در پایتخت لبنان یک ساختار عملیاتی تازه ایجاد کرده است.
پیامدهای سیاسی؛ بیروت دوباره مرکز بحران میشود
حمله به ضاحیه فقط یک ضربه امنیتی نیست؛ تبعات سیاسی گستردهای دارد.
اول اینکه دولت لبنان یکبار دیگر تحت فشار افکار عمومی و احزاب داخلی قرار گرفته تا واکنشی رسمی و قاطع نشان دهد. این واکنش، اما در ساختار سیاسی لبنان همیشه پیچیده است؛ چون هر اقدام تند، به معنای خطر کشیدهشدن کل لبنان به جنگی فراگیر خواهد بود.
دوم اینکه حمله اسرائیل به بیروت، قدرت میانجیهای منطقهای — از قطر تا فرانسه — را کاهش میدهد؛ چون وقتی پایتخت هدف قرار میگیرد، ظرفیت دیپلماسی کوچکتر میشود و فضای مذاکرات بهسمت نظامیگری میرود.
سوم اینکه در داخل خود رژیم صهیونیستی نیز این حمله نوعی اعتراف است: بازدارندگی مرزها کافی نیست؛ تلآویو نیازمند نمایش قدرت در «گستره بزرگتر» است.
اما تجربه لبنان نشان داده هر بار اسرائیل دامنه عملیات را گسترش داده، پاسخ مقاومت شدیدتر شده و هزینههای تلآویو از سودش بیشتر بوده است.
بازتعریف بازدارندگی؛ تلآویو خطی را شکست که سالها به آن نزدیک نمیشد
تحلیلگران امنیتی در لبنان معتقدند حمله به ضاحیه جنوبی، بیش از هر چیز یک شکست در «سیاست مهار» است. رژیم صهیونیستی سالها تلاش کرد سطح درگیری با حزبالله را در یک چارچوب پیشبینیپذیر نگه دارد: ضربههای محدود در جنوب، پرهیز مطلق از حمله به پایتخت، و اجتناب از تحریک مستقیم پشتجبهه مقاومت.
اما آنچه عصر دیروز در بیروت رخ داد، شکستن یکی از این ستونهای اساسی بود. حمله به پایتخت معنایش این است که اسرائیل تصمیم گرفته قواعدی را که خودش طی یک دهه ساخت، نقض کند؛ و وقتی یک بازیگر قواعد خودش را میشکند، یعنی از «ثبات عملیاتی» به «بینظمی راهبردی» رسیده است.
این بینظمی، دو پیامد دارد:
اول، غیرقابلپیشبینیکردن رفتار تلآویو.
دوم، ناگزیر شدن مقاومت به انتقال پاسخ از جنوب به عمق جبهه مقابل.
در زبان نظامی، اگر بخواهیم دقیقتر حرف بزنیم: حمله به بیروت یعنی پایان چیزی که سالها آن را «توافق نانوشته پایتخت» میخواندند؛ توافقی که ضاحیه را گرچه هدف، اما نه یک «نقطه بازدارندگی شکننده» معرفی میکرد. اکنون این توافق از میان رفته و بهجای آن، لبنان وارد یک مرحله تازه شده است؛ مرحلهای که در آن، هر حمله میتواند شکل درگیری را تغییر دهد، حتی اگر تلآویو قصد جنگ فراگیر نداشته باشد.
ترور الطبطبائی؛ ضربه به یک فرد نبود، حمله به یک شبکه بود
نکته مهم در ساختار فرماندهی حزبالله این است که افراد کلیدی عموماً پشت یک شبکه پیچیده از ارتباطات، تجربه میدانی، و سیستمهای هماهنگی قرار دارند. فرماندهان مقاومت در لبنان طی سالها در سه محور تجربه اندوختهاند:
تجربه نبرد کلاسیک در مرز
تجربه جنگ ترکیبی در سوریه
و تجربه جنگ اطلاعاتی در دهه اخیر
الطبطبائی دقیقاً گره اتصال این سه حوزه بود. او آخرین نسل از فرماندهانی بود که هم قصیر را دیده بود، هم قلمون را، هم نبردهای دقیق ۲۰۲۴ را از نزدیک. از این منظر، ترور او یک «ضربه نقطهای» نیست؛ ضربه به یک حافظه عملیاتی است.
اما اینجا همان نقطهای است که اسرائیل همیشه در آن اشتباه محاسباتی میکند. مقاومت لبنان برای هر لایه از فرماندهی، جانشینها، ساختارها و سپرهای سازمانی دارد؛ به همین دلیل از سال ۱۹۹۲ تا امروز، هیچ تروری، اگر دردناک بوده نتوانسته مسیر مقاومت را متوقف کند. بالعکس، تجربه نشان داده بعد از هر ترور بزرگ، ساختار فرماندهی قویتر و چندلایهتر شده است.
واژهای که در بیانیههای عبری زیاد تکرار شد، «ضربه استراتژیک» بود. اما واقعیت میدانی این است که ضربه استراتژیک زمانی معنا دارد که طرف مقابل فاقد ساختار جایگزین باشد. حزبالله، اما دقیقاً برعکس است؛ کمبود فرمانده ندارد، کمبود تجربه ندارد، و کمبود امکانات هم ندارد. حذف یک فرمانده دردناک است، اما خلأ ایجاد نمیکند. این همان تفاوت بین «ارتش وابسته به افراد» و «جنبش متکی به ساختار» است.
در ساعات بعد از حمله، اتاقهای فکر منطقهای سه سناریوی اصلی را مطرح کردند:
سناریوی اول: پاسخ در جنوب لبنان
این گزینه کمهزینهتر و قابلکنترلتر است. حمله دقیق به یک موضع نظامی، هدفگیری تانک یا پایگاه مرزی، یا عملیات ضدپهپادی. اما این پاسخ برای حمله به بیروت کافی به نظر نمیرسد؛ چون حمله اسرائیل از سطح عملیات مرزی عبور کرده است.
سناریوی دوم: پاسخ در شمال فلسطین و عمق مناطق اشغالی
در این سناریو، حزبالله میتواند به یک هدف راهبردی دست بزند؛ مثلاً پایگاههای تثبیتشده ارتش اسرائیل در الجلیل، مراکز شنود، یا حتی اهداف متحرک در عمق. چنین پاسخی پیام مستقیم دارد: حمله به پایتخت، پاسخ در عمق مقابل.
سناریوی سوم: پاسخ فرامنطقهای توسط جبهه مقاومت
این همان گزینهای است که اکنون بیشتر از همه دربارهاش صحبت میشود. محور مقاومت از یمن تا عراق و سوریه، حمله به بیروت را «حمله به کل محور» دانستهاند. یعنی اگر پاسخ از چند جغرافیا همزمان انجام شود، بهجای اینکه لبنان تنها میدان پاسخ باشد، یک جبهه چندلایه شکل میگیرد.
در تجربه تاریخی این محور، حملات هماهنگ، بازدارندگی سختتری ایجاد کرده است؛ مثل حمله پهپادی مشترک در سالهای گذشته که توازن معادلات را ناگهان جابهجا کرد.
آینده نزدیک؛ آیا لبنان به جنگ کشیده میشود؟
پرسش بزرگ همین است. آیا این حمله جرقه یک جنگ جدید خواهد بود؟
پاسخ کوتاه این است: جنگ قطعی نیست، اما احتمال آن از هر زمان دیگری بیشتر شده است.
پاسخ بلندتر این است که لبنان اکنون روی یک خط نازک راه میرود؛ خطی میان بازدارندگی و درگیری. رژیم صهیونیستی امیدوار است با این حمله، مقاومت را به واکنشی شتابزده بکشاند. اما حزبالله طی دو دهه گذشته بارها نشان داده که پاسخهایش نه احساسی، بلکه محاسبهشده است. به همین دلیل، واکنش قطعی است، اما زمان و شکل آن دقیق و گزیده خواهد بود.
از زاویه سیاسی، حمله به ضاحیه یکی از آن نقاطی است که میتواند فضای داخلی لبنان را متحد کند. احزاب سیاسی آنهایی که منتقد مقاومتاند—حمله به پایتخت را نقض آشکار حاکمیت لبنان میدانند. این یعنی اسرائیل نهتنها حزبالله، بلکه ساختار سیاسی لبنان را هم تحریک کرده است.
در سوی دیگر، تلآویو با مشکلات داخلی گسترده روبهروست—از بحران سیاسی تا شکستهای اطلاعاتی و هزینههای روانی ۷ اکتبر—و این حمله میتواند تلاشی برای «بازتولید بازدارندگی» باشد. اما مشکل اینجاست که بازدارندگی با حمله به بیروت ساخته نمیشود؛ با تحمل پاسخ ساخته میشود.
شهادت الطبطبائی و ورود لبنان به فصل جدید
ترور هیثم الطبطبائی فقط از دست رفتن یک فرمانده نیست؛ اعلام آغاز یک فصل جدید در رویارویی لبنان و رژیم صهیونیستی است.
فصلی که در آن:
بیروت دوباره به مرکز معادله بازدارندگی تبدیل میشود.
قواعد جنگ ۲۰۲۴ دیگر کارایی سابق را ندارند.
اسرائیل نشان داده حاضر است برای بازسازی قدرت، از خطوط قرمز عبور کند؛ و محور مقاومت هم نشان داده حمله به پایتخت را حمله به همه میداند.
آنچه از این نقطه به بعد اهمیت دارد، نه فقط پاسخ مقاومت، بلکه شکلدهی توازن جدید است؛ توازنی که شاید سالها دوام بیاورد و نقشه درگیری لبنان و فلسطین را دوباره طراحی کند.
شهادت الطبطبائی مثل هر شهادت دیگر در تاریخ مقاومت، نقطه پایان نیست؛ نقطه آغاز است. آغاز دورهای که در آن، مقاومت لبنان مأموریت دارد هم خون یک فرمانده را پاسخ دهد، هم پایتخت را دوباره در قلب بازدارندگی جای دهد.
انتهای پیام/