شناسهٔ خبر: 75958881 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: مفدا | لینک خبر

السلام علیکِ یا فاطمة الزهراء، یا بنت رسول‌الله، یا سیدة نساء العالمین

ایام شهادت صدیقه‌ی کبری، حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها، یادآور مظلومیت بزرگ‌ترین بانوی عالم و آغاز غربت طولانی اهل‌بیت علیهم‌السلام است؛ غربتی که ریشه‌های آن را باید در همان روزهای نخستین پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جست‌وجو کرد./متن: مرضیه علادین؛ گرافیک: مسعود خادملو

صاحب‌خبر -

امام خامنه‌ای در تحلیل این دوره تلخ، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را «مدافع بزرگ امامت» معرفی می‌کنند؛ شخصیتی که تمام قامت در برابر تحریف حقیقت ایستاد و با روشنگری، خط ناب پیامبر را از انحراف حفظ کرد. از نگاه ایشان، خطبه‌های فاطمی، ترجمان «غیرت دینی» و «بصیرت اجتماعی» بانویی است که برای آینده امت می‌اندیشید، نه تنها برای حق شخصی.

در نگاه علامه حسن‌زاده آملی، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها «انسان کامل» و «حقیقت ولایت» است؛ وجودی که جنبه‌های ملکوتی‌اش فراتر از تصور ماست. ایشان فاطمه را «مظهر تامّ اسماء الهی» معرفی می‌کنند؛ بانویی که عبادتش، علمش و حتی سکوت و سخنش جلوه‌ای از معرفت الهی بود. از دیدگاه علامه، شهادت زهرا تنها یک حادثه تاریخی نیست، بلکه «مصیبتی کیهانی» و «ضربه‌ای به حقیقت انسانیت» است.

علامه مصباح یزدی نیز نقش سیاسی و اجتماعی حضرت را برجسته می‌دانند. ایشان می‌فرمایند که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها با روشنگری‌های خود، «جریان نفاق» و «تحریف حقیقت» را به مردم معرفی کرد و نشان داد که چگونه جامعه مؤمن باید در برابر ظلم و انحراف بایستد. از نگاه علامه، فاطمه الگوی «تعهد اجتماعی» و «مسئولیت‌پذیری دینی» است؛ بانویی که برای حق ایستاد، حتی اگر به قیمت جان او تمام شود.

امروز، یاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نه تنها سوگواری برای مظلومیت گذشته، بلکه دعوتی است به بصیرت، مقاومت و پاسداری از حقیقت. راه فاطمه، راه دفاع از عدالت، ولایت و کرامت انسانی است؛ راهی که امت مؤمن باید همواره به آن تکیه کند.

در این ایام، دل‌هایمان را با نام فاطمه جلا دهیم و از مقام والا و معرفت عمیق او درس بگیریم؛ معرفتی که می‌تواند چراغ راه نسل امروز و فردای این سرزمین باشد.

اللهم ارزقنا معرفتها و شفاعتها و ثباتاً علی ولایتها.

این قدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان
پیرم مکن ز بارغمت ای جوان، بمان

خورشید من به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطر این آسمان بمان

مهمان نُه بهار علی پا مکش زباغ
نیلوفر امانتیِ باغبان بمان

ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است
ای پر شکسته پر مکش از آشیان بمان

دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای همنشین این دل بی همزبان بمان

راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان

روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
اما بیا بخاطر این کودکان بمان

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن و ماندن نمان بمان