به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، موکب بچهها را که میبینی، دلت میخواهد یکجایی بنشینی و فقط نگاه کنی … انگار داری از لای پنجرهی نیمهبازِ بهشت سرک میکشی.پرچمشان معمولاً همان پرچمیست که سال قبل از کُمد درآوردهاند رنگش پریده، لبهاش پاره، ولی وقتی دوتایی، سهتایی میروند بالای چهارپایه و با زور بازو میبرند بالا، انگار دارند پرچمِ ملکوت را بر دوش میکشند. طناب را سه بار دور هم میپیچند، گرهشان غلط است، ولی محکم طوری که انگار اگر ولش کنند، خودِ آسمان میافتد پایین!
یکیشان میدود خانه، یک صندلی پلاستیکی قرمز میآورد. یکی دیگر با سینیِ آلومینیومیِ کجوکوله برمیگردد. پارچهی مشکی را روی داربست میاندازند، با سنجاق قفلی تهماندهاش را میزنند؛ پارچه کج میشود، ولی ذوق توی نی نی چشم های شان بیداد میکند.
موکب زلال و باصفایی که اسپیکر ندارد دیگِ بزرگ شلهزرد ندارد، بنرِ چاپ دیجیتال ندارند اما همان چای ساده آش اکسیر زندگی است اکسیری با عطرِ خندهی بچههایی که هنوز بلد نیستند ادا دربیاورند.خالص خالص اند.
باد میآید، پرچمِ کوچکشان را تکان میدهد. انگار خودِ پرچم هم خجالت میکشد از این همه پاکی.موکبشان شاید ده متر بیشتر نباشد، ولی تو که رد میشوی، دلت میماند همانجا، روی آن چهارپایهی پلاستیکی قرمز، کنار همان فلاسکِ لبپر.میگویند فرشتهها جایی میروند که دلها گیر حسابوکتاب نباشد. من می دانم این شب ها که ما عزادار بیبی جان هستیم فرشتهها میآیند.
بال در بال، گرد زمینِ خاکیِ موکب بچهها و تا صبح برای عاقبت به خیری این سربازان کوچک پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها دعا می کنند.
خدا که حسابش دقیق است،حتماً یک دفترِ جدا دارد برای این موکبهای بینامونشان دفتری که جلدش با سنجاق قفلی بسته شده و رویش با خطِ کودکانه نوشته: موکب دلهای باصفا...
گزارش از: سمیه همت پور
فیلم از: فاطمه دقاقنژاد
انتهای پیام/