به گزارش خبرگزاری بینالمللی اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ مرحوم آیتالله محسن مجتهد شبستری از چهرههای شناختهشده در تاریخ معاصر جمهوری اسلامی ایران بود؛ فقیهی صاحبنظر که در کنار سابقه علمی، در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی نیز نقشی اثرگذار ایفا کرد. سابقه آیتالله شبستری بهعنوان شاگرد حضرت امام خمینی(ره) در مبارزات دوران انقلاب و مسئولیتهای بعد از انقلاب، حضور فعال او در مدیریت فضای حوادث ۱۳۸۸ و همچنین نقش برجسته در محکومیت عناصر این فتنه، و جایگاه ویژهاش در تحولات آذربایجان ـ چه در دورههای نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی و خبرگان و چه در سالهای طولانی امامت جمعه تبریز ـ او را به یکی از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی کشور تبدیل کرده است.
همزمان با ایام رحلت این عالم ربانی، خبرگزاری ابنا در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین شیخ جواد مجتهد شبستری، فرزند آیتالله محسن مجتهد شبستری، به زندگی پربرکت علمی، اخلاقی و خدمات انقلابی وی پرداخته است.
.............................
گفتوگو: محمدمهدی اسکندری
............................
ابنا: در محضر استاد حاج شیخ جواد مجتهد شبستری، فرزند مرحوم آیتالله آقا شیخ محسن مجتهد شبستری و تولیت مدرسهی ایروانی شهر تهران هستیم. به عنوان سؤال اول مختصری از زندگی والد گرامی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از حضرتعالی و همکاران محترمتان، مرحوم آیتالله آقای محسن مجتهد شبستری در ۱۳۱۶ شمسی در شهرستان شبستر، نزدیک تبریز متولد شدند. پدر ایشان، یعنی جدّ ما، مرحوم آیتالله آقای حاج میرزا کاظم مجتهد شبستری از علما و فقهای آن زمان بودند که از شاگردان مرحوم میرزای نائینی و محقق عراقی و مرحوم اصفهانی بودند. ایشان از علمای بزرگ آذربایجان شمرده میشدند و جدّ ایشان هم همینطور بودند و تا چند نسل همه از بزرگان و علما بودند. ایشان در چنین خانوادهای متولد میشوند و بعد از مدتی به همراه پدر به تبریز مهاجرت میکنند.
یکی از ابتکارات جدّ ما مرحوم آیتالله میرزا کاظم مجتهد شبستری، تأسیس مدارس اسلامی بود، یعنی اگر بتوانیم بگوییم که ایشان بنیانگذار مدارس اسلامی در ایران بودند، گزافه نیست. بعدها مرحوم آقا شیخ عباسعلی اسلامی آن مدارس اسلامی را پایهگذاری کرد، قبل از ایشان مدرسهی اسلامی در تبریز پایهگذاری شد که منظور از مدرسهی اسلامی این بود که دانشآموزان در کنار دروس متعارفی که میخواندند به دروس اسلامی و مباحث اخلاقی، شرعیات و احکام هم توجه داشتند. معلمین آنها معلمینی بودند که نسبت به مبانی اسلامی و اخلاقی آشنا بودند. ایشان آن سبک مدارس اسلامی را پایهگذاری کرد و توسعه داد. ایشان چند سالی در آنجا تحصیل کردند و مقدمات علوم اسلامی را هم در تبریز فراگرفتند.
.

.
مرحوم آیتالله آقای حاج میرزا کاظم مجتهد شبستری
.
پدر ایشان در همان نوجوانی به رحمت خدا رفتند و بعد ایشان برای ادامهی تحصیلات در سال ۱۳۳۲ به قم منتقل شدند و تا سال ۱۳۵۲ در شهر مقدس قم مشغول به تحصیل و تدریس بودند. البته گاهی به تبلیغ هم تشریف میبردند، به مناطق مختلف آذربایجان مثل سلماس میرفتند. ما گاهی به واسطهی اینکه با آذربایجان غربی ارتباطی داشتیم و به آنجا سفر میرفتیم و بنده در مجلس خبرگان در دورهی قبل نمایندهی استان آذربایجان غربی بودم، وقتی به سلماس میرفتم، پیرمردان آن منطقه، مرحوم ابوی و منبرهایی که ایشان در مناسبتهای تبلیغی میرفتند را به یاد داشتند و از ایشان خاطره داشتند.
ایشان تا سال ۵۲ در محضر اساتید بزرگ بودند، بعد از تکمیل سطوح عالیه در درس خارج بزرگان آن زمان، مرحوم آیتالله محقق داماد، مرحوم آیتالله میرزا هاشم آملی، مرحوم علامه طباطبایی در فلسفه و تفسیر و درس مرحوم امام(رض)، مرحوم آیتالله شریعتمداری، مرحوم آیتالله گلپایگانی و بزرگان و اساتید مبرّز آن زمان حاضر شدند و در کنار آن تدریس هم داشتند، هم در مدرسهی حقانی تدریس داشتند و هم در بیرون از مدرسه سطوح عالیه را تدریس میکردند. در سال ۱۳۵۲ عدهای از مؤمنین از تهران درخواست کردند که ایشان به تهران بروند و ایشان به تهران مهاجرت کردند. ایشان هم در مسجدی در آنجا اقامهی جماعت میکردند و هم در حوزهی علمیهی شیخ عبدالحسین واقع درتهران که در بازار هست تدریس میکردند و هم برای دانشجویان کلاسهای معارفی داشتند و با شروع نهضت هم ایشان عضویت در جامعهی روحانیت مبارز تهران پیدا کردند. اعلامیههای امام در منطقه به وسیلهی ایشان توزیع میشد و ایشان در راهپیماییهایی که در سال ۵۶ و ۵۷ بود، در آن منطقه نقش مؤثری در هدایت مردم داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب بود، دستگیر و زندانی و تهدید شدند، تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید، یعنی سال ۵۷ رسید.
بعد از پیروزی انقلاب، اولین مسئولیتی که ایشان داشتند، سرپرستی کمیتهی انقلاب اسلامی در آن منطقهی خودشان بود. بعد هم نمایندهی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند،که ایشان ۵ دوره نمایندهی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند و بعد از نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نمایندگی مجلس خبرگان را هم داشتند. ۵ دوره نمایندهی مردم استان آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری بودند که در دورهی پنجم به رحمت خدا رفتند. در سال ۱۳۷۴ بعد از مراجعت مرحوم آیتالله ملکوتی به شهر مقدس قم، مقام معظم رهبری از ایشان خواستند که به عنوان امام جمعهی تبریز به تبریز بروند و نمایندگی آقا را در استان داشته باشند که ۲۳ سال، یعنی تا سال ۱۳۹۶ نمایندهی آقا در استان آذربایجان شرقی بودند.
.
.
تاریخچه تاسیس مدارس اسلامی در تبریز
.
اگر بخواهیم فعالیتهای ایشان را در این ۲۲ سالی که در استان اقامت کردند بگوییم چه از نظر حوزههای علمیه و کارهایی که در حوزههای علمیه داشتند، هم تدریس ایشان، هم ساخت و گسترش حوزهها در تبریز و استان و هم نسبت به مصلای تبریز توجه داشتند که یک مصلای بسیار باشکوهی است که در تبریز ساخته شده و شاید این مصلا کمنظیر باشد که با جدیت و اهتمام ایشان و مشکلات فراوانی که بعضیها در راه ساخت آن مصلا ایجاد کرده بودند، ساخته شد. ایشان با اهتمام و جدیت کار را در آنجا به پیش بردند و امروز یک بنای بسیار مُعظمی است و علاوه بر مصلا، قرائتخانه، کتابخانه و بناهای جانبی هم دارد و امروز آبرویی برای شهر تبریز است.
من اگر بخواهم در زندگی ایشان نقاط برجسته و تأثیرگذار که نسبت به سایر امور تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد به طور خلاصه عرض کنم، به دو نکته اشاره میکنم که من این را در رونمایی از کتاب خاطرات ایشان گفتم که هم جناب آقای پورمحمدی، رئیس مرکز اسناد و هم آیتالله اعرافی به حوزهی علمیهی تهران تشریف آورده بودند، در آنجا عرض کردم که من دو تا حرکت را در زندگی ایشان خیلی تأثیرگذار دیدم.
یکی نقش ایشان در انتخاب مقام معظم رهبری به عنوان رهبر بود که شاید مطلع باشید و شاید خوانده باشید و در آن خلاصهی مذاکرات اجلاس خبرگان هم منعکس شده که بعد از ارتحال مرحوم امام(رض)، ابتدا بحث شورایی بودن رهبری مطرح شد و بعد بحث فردی مطرح شد که افرادی مطرح شدند که من نام نمیبرم. ایشان میفرمودند که؛ من به یاد آوردم که مرحوم امام نسبت به رهبری آقا در جمع مسئولان و سران سه قوّه و دیگران تصریح فرمودهاند. غیر از اینکه چند بار به حاج احمد آقا گفته بودند، در جمع بعضی از مسئولین تصریح کرده بودند که آقای هاشمی هم از قضیه خبر داشت. من یک یادداشتی برای آقای هاشمی نوشتم که؛ «آقای هاشمی، لطفاً شما آنچه را که امام نسبت به آیتالله خامنهای و شایستگی ایشان برای رهبری بیان کردهاند، این را در جمع خبرگان بیان کنید.» این یادداشت را دادم ولی دیدم که توجهی نشد. مدتی گذشت و من در جلسه بلند شدم و با صدای بلند به هیئت رئیسه و آقای هاشمی خطاب کردم که؛ آقای هاشمی، چرا آنچه که امام دربارهی آقای خامنهای گفتند را نمیگویید؟ آن زمان تعبیر آقای خامنهای بود و ایشان هنوز رهبر نشده بود.
.
.
نقش موثر آیتالله مجتهد شبستری در انتخاب حضرت آیتالله العظمی خامنهای به رهبری
.
آقای هاشمی در اینجا گفتند که؛ با توجه به اینکه ایشان یادداشت نوشتهاند و چیزی شنیدهاند، من میگویم. بعد بیان کردند که؛ در بحث اصلاح قانون اساسی که در قانون اساسی قبل از اصلاح بحث مرجعیت رهبری مطرح بود ولی بعد از اصلاح بحث اجتهاد آمد، ما نگرانی داشتیم که چه کسی بعد از امام باشد؟ امام در یک جلسهای که خود آقا و آیتالله موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی و اینها بودند به ما فرمودند که؛ شما نگران نباشید، آقای خامنهای را دارید.
بعد از اینکه آقای هاشمی این خاطره را تعریف کردند، جوّ مجلس خبرگان تغییر کرد و به اصطلاح گرایش و تمایل اکثریت اعضا به سمت آیتالله خامنهای چرخید و نهایتاً با مطرح شدن نام ایشان که بعد نام ایشان را به عنوان کاندیدا مطرح کردند، علیرغم مخالفت خود آقا که مخالف بودند و به عنوان مخالف هم صحبت کردند که حتماً این را در تلویزیون هم دیدهاید، بعد با اکثریت قاطعی آقا به عنوان رهبری انقلاب انتخاب شدند و مسئله تمام شد. یعنی این حرکت ایشان در آن زمان و در آن برههی خاص واقعاً یک حرکت بسیار مؤثری در انتخاب مقام معظم رهبری به عنوان رهبری معظم انقلاب اسلامی بود.
مورد دوم هم در حادثهی ۸ دی آذربایجان و تبریز است که منجر به حادثهی ۹ دی در سال ۸۸ شد، بعد از آن فتنهای که راه افتاد، ایشان فرمودند که؛ ما از رؤسای هیئتها دعوت کردیم و با آنها صحبت کردیم و آنها را دعوت کردیم که با هیئتهایتان بیایید و اجتماعی را ترتیب دهید و آنها هم موافقت کردند.
چون بحث فتنهی ۸۸ بود و فتنهگران متعرض هیئتها و پرچم امام حسین(ع) و اینها شده بودند، عکس مقام معظم رهبری را پاره کرده بودند و ایشان خیلی از این حادثه - که هم متعرض آقا و هم متعرض پرچم امام حسین(ع) شدند - متأثر بودند و در آن اجتماع باشکوهی که ترتیب داده شد و مردم هم آمدند، خود ایشان صحبت کردند و روی عمامه زدند که این بارها از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است. آن حادثه بسیار اثرگذار بود که فردای آن روز یعنی در ۹ دی یک حرکت عمومی در سراسر کشور اعلام شد و مردم برای تبرّی از فتنهگران و فتنهجویان به میدان آمدند.
۲-۳ سال پیش و بعد از فوت حاجآقا، یکی از ائمهی جمعهی یکی از شهرستانها به من میگفت که؛ من وقتی ایشان را در یک سمینار ائمهی جمعه بعد از آن قضیه دیدم، خم شدم و دست ایشان را بوسیدم، به خاطر این حرکتی که ایشان انجام داد و آن عشق و ارادتی که به ساحت امام حسین(ع) و به ساحت رهبری معظم داشت که حرکت بسیار تأثیرگذاری در آن برههی حساس تاریخی بود.
.
.
نقش آیتالله مجتهد شبستری در ماجرای اجتماع مردم در اعتراض به فتنه ۸۸
.
ابنا: ارتباط ایشان با امام خمینی(ره) چطور شکل گرفته بود؟
ایشان شاگرد مرحوم امام بودند. آن زمانی که امام در قم بودند، مرحوم والد حدود ۲ سال در درس اصول امام شرکت کردند و بعد دیگر امام تبعید شدند و رفتند. بعد هم ارادتمند امام و از علاقهمندان به امام بودند و بعد از پیروزی انقلاب هم که از حامیان امام بودند.
ابنا: رابطهی ایشان با مقام معظم رهبری چگونه بود؟ به ویژه اینکه با مقام معظم رهبری هم استانی وهم منطقه ای بودند، منطقه خامنه نزدیک به شبستر است. پدر ایشان، مرحوم آیت الله حاج میرزا کاظم شبستری، با پدر مقام معظم رهبری یعنی مرحوم آیتالله سیدجواد خامنهای رفاقت و ارتباط داشتند؟
من خیلی اطلاعاتی در این زمینه ندارم که جدّمان با پدر مقام معظم رهبری ارتباط داشته باشد ولی طبیعتاً از نظر سنی و اینکه هر دو تحصیلکردهی نجف بودند، قاعدتاً باید شناختی باشد و ارتباطی وجود داشته باشد، اما متأسفانه من این جزئیات را نمیدانم که چه اندازه ارتباط داشتند، ولی خود مرحوم والد تعریف میکردند که؛ ما هر گاه به مشهد میرفتیم، خدمت آقا، یعنی ابوی مقام معظم رهبری، آیتالله آقا سید جواد خامنهای میرسیدیم و با آقا، یعنی آیتالله خامنهای، مقام معظم رهبری هم در منزل ابویشان، یعنی آیتالله آقا سید جواد آشنا شدیم، یعنی ایشان را در آنجا دیدیم و دانستیم که ایشان یک آقازادهای دارند که اینطور و آنطور است. این مربوط به قبل از انقلاب است.
بعد از انقلاب هم که ایشان رئیس جمهور بودند. از قبل از پیروزی انقلاب میدانستند، ارتباط و آشنایی داشتند ولی خیلی ارتباط صمیمی نزدیکی نبود، اما بعد از پیروزی انقلاب میگفتند: آیتالله خامنهای در عین اینکه رئیس جمهور بودند، یعنی قبل از رئیس جمهور شدن و در زمان ریاست جمهوری، عضو شورای مرکزی جامعهی روحانیت بودند. گاهی جلسات در خدمت ایشان تشکیل میشد، یعنی به ریاست جمهوری میرفتند. گاهی مرحوم والد برخورد آقا را نقل میکرد که با اینکه رئیس جمهور بود اما چطور تواضع داشت و میگفت: جلسه که تمام میشد آقا میرفت و چراغها را خاموش میکرد. آقا در کسوت ریاست جمهوری دقت داشتند که اسراف نشود و فوراً چراغها را خاموش میکرد و از برخورد ایشان در دورانی که آقا نمایندهی مجلس بود... . مستحضر هستید که به نظرم آیتالله خامنهای یک دوره نمایندهی تهران در مجلس بودند. در مجلس با هم برخورد داشتند و مرحوم ابوی در آن زمان از خلقوخوی آقا و از منش، برخورد، تواضع، اجتماعی بودن و ارتباطات ایشان تعریف میکرد. آن زمان که ایشان هنوز رئیس جمهور نشده بود تعریف میکرد. بههرحال در دوران مجلس با هم همکار بودند و بعد هم که در جامعهی روحانیت ارتباط داشتند.
ابنا: در مورد مدارس اسلامی که اشاره کردید مرحوم جدّتان بنیان نهادند، فقط در تبریز ایجاد و تاسیس شده بود، یا در شهرهای دیگری هم تاسیس شده بود؟
نه، در تبریز بود، یعنی گسترده نبود و این حرکت فقط در تبریز انجام گرفت و دیگر ادامه پیدا نکرد که در جاهای دیگر گسترش پیدا کند. اما بعدها تحت عناوین دیگری مدارس اسلامی داشتیم و بعد از انقلاب هم که خیلی زیاد داریم، ولی در آن زمان ابتکارش با ایشان بود.
ابنا: مرحوم پدرتان بعد از فوت والدشان، نظارت و تولیت آن مدارس اسلامی را بر عهده گرفتند؟
نه، چون ایشان در سن نوجوانی پدر را از دست دادند... . البته چون من در آن زمان نبودم و جزئیات را نمیدانم، ممکن است تا مدتی ادامه پیدا کرده باشد، ولی بعدها که ایشان در قم و بعد هم در تهران بودند، هیچ ارتباطی با آن مدارس نداشتند.
ابنا: فرمودید که مرحوم والد در سال ۵۲ شمسی به تهران آمدند. آیا ایشان در آن سالها تا ایام منتهی به انقلاب، به خاطر فعالیت علیه حکومت پهلوی در تهران، توسط مامورین رژیم پهلوی دستگیر و زندانی هم شدند؟
بله. در یکی از جلسات روحانیت که مرحوم آیتالله امامی کاشانی و آیتالله مهدوی و بعضی بزرگان روحانیت تهران در همان سال ۵۵ یا ۵۶ جلسه داشتند، مأمورین داخل آن جلسه ریختند و همهی علما را دستگیر کردند و ایشان و عدهای از علما دستگیر شدند. حالا الان مدت زندانی شدن ایشان را در خاطر ندارم که چقدر طول کشید، شاید خیلی طول نکشید ولی بله، دستگیر شدند و از طرف ساواک تهدید میشدند و تحت تعقیب بودند. به یاد دارم که گاهی منزل عوض میشد و مثلاً ایشان در منزل بستگان واقوام میخوابیدند، چون خوف این بود که حمله کنند و ایشان را دستگیر کنند و تغییر جا داشتند.
.
ماجرای دستگیری آیتالله مجتهد شبستری توسط ماموران پهلوی
.
ابنا: چگونه مرحوم والدتان عضو جامعهی روحانیت مبارز شدند؟ عضویت ایشان بنا بر دعوت یکی اعضا یا توصیه یکی از شخصیتها بود؟
من نمیدانم که به دعوت بود یا نه. چون بنیانگذار جامعهی روحانیت مبارز تهران شخصیتهایی مثل شهید مطهری، شهید مفتح و شهید بهشتی بودند و من به یاد دارم، چون من در یکی از جلساتشان به همراه ایشان بودم که در یکی از شهرستانهای اطراف تهران تشکیل شده بود. البته این مربوط به بعد از انقلاب بود که بعضی از بزرگان بودند و من هم در خدمت ایشان رفته بودم.
به اصطلاح اصل کار و تأسیس تشکیلات جامعهی روحانیت توسط شخصیتهایی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، آیتالله مهدوی کنی، شهید مفتح و اینها بود و از مناطق مختلف تهران چهرههای برجستهای بودند، مثلاً مرحوم آیتالله غیوری از شهر ری به جلسات دعوت میشدند، مرحوم آیتالله جلالی خمینی از منطقهی نارمک دعوت میشدند، مرحوم آیتالله امامی کاشانی از منطقهی نیرو هوایی دعوت میشدند، مرحوم ابوی هم از همان منطقهی خیابان سهروردی که منزل و مسجدشان بود دعوت میشدند و شهید مطهری، شهید بهشتی هم بودند، شهید مفتح از منطقهی ۴ تهران و سمت مسجد قبا دعوت میشدند، چون ایشان در مسجد قبا بود. از مناطق مختلف چهرههای برجستهی روحانیت شناسایی شده بودند و اساس کار توسط همین شخصیتهای بزرگی که نام بردم پیریزی شد.
ابنا: چه شد که ایشان به حوزهی علمیهی ایروانی رفتند و تولیت این مدرسه را برعهده گرفتند؟
مرحوم آیتالله ایروانی هم یکی از اعضای جامعهی روحانیت مبارز بودند و مسئول جامعهی روحانیت جنوب غرب تهران بودند که مستقر در مهدیهی تهران بود. بعد از وفات ایشان، فکر میکنم شاید حدود سال ۷۱ بود که به پیشنهاد آیتالله مهدوی کنی که دبیر کل جامعهی روحانیت بود، مرحوم ابوی مسئولیت جامعهی روحانیت آن منطقه را عهدهدار شدند که هم آن مسجد حضرت ابوالفضل(ع) که آقای ایروانی نماز میخواندند را گرفتند و هم تشکیلات مهدیه که شبیه به حوزهی علمیه بود و کارهای مرکز مدیریت حوزهی علمیه مثل کار معافی طلاب و این کارهای اداری طلاب در آنجا انجام میگرفت و به عنوان نمایندهی مرکز مدیریت قم در تهران بود. سرپرستی امور روحانیت منطقه را عهدهدار شدند.
مرحوم آیتالله ایروانی یک زمینی را از آموزش و پرورش خریدند که سابقاً مدرسه بود که در حاشیهی چهارراه گمرک بود که خواستند آنجا را حوزهی علمیه کنند ولی قبل از اینکه کار شروع شود از دنیا رفتند و در وصیت خودشان آیتالله مهدوی کنی را به عنوان متولی آنجا معین کردند. آیتالله مهدوی کنی هم شروع به ساخت آن ساختمان حوزهی علمیه کردند که بعد به نام خود مرحوم آقای ایروانی هم نامگذاری شد. منتها آیتالله مهدوی کنی هم دانشگاه امام صادق(ع) و هم حوزهی علمیهی مروی را داشتند، ایشان دیگر نمیتوانستند به آنجا رسیدگی کنند و به ابوی پیشنهاد کردند که؛ شما تولیت این حوزه را بپذیرید.ابوی هنوز به تبریز نرفته بودند.آیت الله مهدوی کنی به ابوی گفتند که؛ شما که سرپرستی جامعهی روحانیت منطقه را عهدهدار شدهاید، حوزه را هم بگیرید. ایشان هم قبول کردند و با حکم مقام معظم رهبری تمام آن اموری که تولیتش با مرحوم آیتالله ایروانی بود به مرحوم ابوی واگذار شد و ایشان متولی حوزهی علمیهی آیتالله ایروانی شدند و آنجا را تکمیل کردند و شروع به جذب و پذیرش طلبه کردند. البته بعد هم به تبریز رفتند ولی کماکان سه هفته یا ماهی یک بار به تهران میآمدند و به آنجا سر میزدند و کارهایش را انجام میدادند. این از آنجا ناشی شد.
ابنا: ایشان از سابق با مرحوم حاج آقای ایروانی آشناییت و رفاقت داشتند؟
بله، با مرحوم آیتالله ایروانی صمیمیت داشتند، بالأخره هم همشهری بودند، آذری بودند. مرحوم ابوی یکی، دو بار از طرف مقام معظم رهبری مأمور شدند که به دیدار علمای تبریز و آذربایجان بروند و یک بار هم از طرف مقام معظم رهبری مأمور شدند که به کشور آذربایجان سفر کنند، به عنوان تشکر از همراهی آنها در مباحث زلزله که البته بیشتر جنبهی تبلیغی داشت، پوشش این بود که از این تشکر کنیم که اینها به زلزلهای که در ایران، در زنجان و گیلان رخ داد، کمک کردهاند، این پوشش بود ولی اصل قضیه این بود که یک سفر تبلیغی باشد. به نظرم تازه هم آقا رهبر شده بودند، یک هیئتی از ایران به آنجا رفت که سرپرست هیئت مرحوم والد بود و آیتالله ایروانی هم یکی از اعضای هیئت بودند، چند نفر از وزارت خارجه و از سازمان فرهنگ و ارتباطات و از علمای تبریز هم چند نفر بودند. از قبل از انقلاب با هم ارتباط و صمیمیت داشتند، به منزل ما میآمدند، ایشان به منزلشان میرفتند و ارتباط دوستی و نزدیکی داشتند.
ابنا: از اساتید مشهور و چهرههایی که در آنجا تدریس داشتند، اشخاصی را در ذهن دارید؟
حاجآقای رضایی که مسئول استفتائات دفتر مقام معظم رهبری هستند. ایشان یک بار در سفر حج در سال گذشته به من میگفتند که؛ من سابقاً در آنجا تدریس داشتم. الان هم اساتیدی در آنجا مشغول هستند ولی نمیدانم که اگر نام ببرم شما بشناسید، حاجآقای وفسی هستند، حاجآقای مرادی هستند،حاج آقای نورالهدی هستند. اساتید خوبی داریم. یکی، دو استاد هم از قم دعوت شدهاند که بنا است از سال آینده در خدمتشان باشیم. نمیدانم شما با آقایان علمای تهران آشنایی دارید یا نه، بعضی از علما و ائمهی جماعات تهران در آنجا تدریس داشتهاند. نمیدانم این مصاحبه پخش میشود یا نه، میگفتند که سابقاً شاید آقازادهی آقا و داماد آقا به آنجا میآمدند و تدریس داشتند، میگفتند که آقازادهی آقای محمدی گلپایگانی سابقاً در آنجا رسائل و مکاسب میگفتند و تدریس داشتند.
.

.
ابنا: حضرتعالی مستحضر هستید که اوایل انقلاب یکسری فتنهها از جمله غائلهی حزب خلق مسلمان در آذربایجان ایجاد شد. مرحوم والدتان با توجه به اینکه اهل آذربایجان بودند، چه نقشی در آرام کردن غائله این حزب داشتند؟
من در زمان غائلهی حزب خلق مسلمان بودم، اما ایشان حتی قبل از پیروزی انقلاب با توجه به اینکه بالأخره شاگرد آیتالله شریعتمداری بودند و ارتباط داشتند، خیلی تلاش داشتند که ایشان را به سمت امام و انقلاب و چهرههای انقلابی نزدیک کنند. من یکی، دو بار در خدمت ایشان از تهران به قم آمدیم که ایشان نزد آقای شریعتمدار رفتند و سعی میکردند ایشان را به انقلاب نزدیک کنند، شاید بعضی چهرهها بودند که تلاش میکردند ایشان را از امام دور کنند ولی سعی و تلاش ایشان این بود که آقای شریعتمدار از انقلاب فاصله نگیرد و در دامن مخالفین نیافتد ولی مؤثر نشد. از همان ابتدا تلاش ایشان این بود و مستحکم در مسیر امام و در مسیر انقلاب با اعتقادی که به ولایت فقیه داشت گام برمیداشت. زمانی تعبیر ایشان این بود که؛ اگر ولیّ فقیه به من امر کند که شما باید به روستایی بروید و خادم یک مسجد شوید و کفش مردم را در آنجا جفت کنید، من این کار را خواهم کرد. یعنی خودشان را نسبت به امام و نسبت به انقلاب مطیع میدانستند. لذا تلاش ایشان از ابتدا این بود که اگر بشود ایشان برای این کار جذب شود، اما متأسفانه اینطور نشد و بههرحال ایشان در آن مسیر افتاد، ولی ایشان در آن زمان ساکن آذربایجان نبودند و ساکن تهران بودند. البته بیارتباط هم نبودند، ولی چون ریشهی آن فتنهها آذربایجان بود و به دنبال این بود که مردم آذربایجان را تحریک کند، ایشان در آن زمان نبودند ولی از همان دور نسبت به این مباحث حساس بودند، نسبت به بحث پانترکیسم که هنوز هم شاید کمابیش در آذربایجان مطرح شود، حساس بودند، نسبت به حزب خلق مسلمان و گرایشات اینطوری حساس بودند. خلاصه هر کار و حرکتی که بویی از تفرقه و جدایی از نظام و جدایی از ولایت فقیه داشت، ایشان حساس بود و برخورد میکرد. البته در ابتدای کار هم تلاشش این بود که ایشان را جذب کند ولی متأسفانه نشد.
ابنا: مرحوم والدتان معروف به عمار آذربایجان بودند. به نظرتان به چه علتی این لقب برای ایشان برگزیده شد؟
عمدتاً مواضع ایشان بود، یعنی در بحرانها، در کوران حوادث و در مسائل مختلف و فراز و نشیبهایی که در طول انقلاب وجود داشت، نقش ایشان از نظر اینکه تبیینکننده و راهنما باشند و مردم را ارشاد و هدایت کنند، نقش مؤثری بود و ایشان از این جهت ملقب به عمار شدند، به خاطر همین جهت که در مواضع حساس، بیان، نطق و حرکت ایشان تأثیرگذار بود. در همان حادثهی ۸ دی تبریز و ۹ دی کشور، نقش ایشان یک نقش برجستهای بود و از آن زمان این لقب را به ایشان دادند که به همین جهت تبیینگری و حساس بودن نسبت به فتنهها بود و چهرههایی که در کشور به دنبال فتنه و ایجاد فتنه بودند. ایشان خیلی زود پی میبرد. یعنی یکی از ویژگیهای شخصیتی ایشان هم این بود که خیلی زود عملکرد و صحبتهای افراد را میشناخت. شاید دیگران بعدها متوجه میشدند که این آدم میخواهد چه کاری انجام دهد، چه نقشی دارد، به دنبال چه چیزی است و هدف او چیست، ولی ایشان به سرعت متوجه میشد که این آدم به دنبال چیست و برای چه آمده و هدفش از این صحبتها و کارها چیست؟
.
.
علت شهرت آیتالله مجتهدشبستری به عمار آذربایجان
.
ابنا: سال ۱۳۹۰ شمسی زلزلهای در منطقه ورزقان پیش آمد که مقام معظم رهبری به همراه مرحوم والدتان به آن منطقه تشریف بردند، آیا مرحوم والدتان که در آن زمان نمایندگی ولی فقیه در استان را برعهده داشتند، تدابیری را برای ساماندهی هرچه بهتر زلزلهزدگان ایجاد کردند؟
چون من ساکن تبریز نبودم الان به یاد ندارم. اصل اینکه اتفاق افتاد و آقا تشریف آوردند را به یاد دارم و حتی به یاد دارم که در جلسهای هم که در استانداری تشکیل شد، آقا تشریف آوردند و مرحوم ابوی از آقا خواستند که سفری به آذربایجان داشته باشید، نه فقط برای زلزله، بلکه سفر رسمی به تبریز داشته باشید. از قبل هم هر گاه خدمت ایشان میرفتند دعوت میکردند که تشریف بیاورید. آقا هم فرمودند: ایشان همیشه ما را به تبریز دعوت میکند و ما هم آمدیم. این جمله از ایشان را به یاد دارم. اما اینکه فعالیتی داشته باشند الان به خصوص در خاطرم نیست ولی در زلزلهی استانهای گیلان و زنجان که شاید حوالی سال ۷۰ اتفاق افتاد، من خدمت ایشان بودم. من در تهران بودم، تابستان و تعطیلات بود. آقا که امر فرمودند بروید، ما از تهران به سمت گیلان و زنجان و شهرهایی که زلزله آمده بود، حرکت کردیم، از آنجا بازدید کردیم و تلاش ایشان در ارتباط با مسئولین محلی، ارتباط با علما، ارتباط با خیّرینی که میخواهند کمک اعزام کنند، ارتباط با هلال احمر و ارگانهای مربوطه را دیدم. خیلی تلاش میکردند که در کوتاهترین زمان، مشکلات حل شود و معیشت مردم و آن اخلالی که در کارهای روزمرهی مردم ایجاد شده سامان پیدا کند. ایشان خیلی تأکید داشتند، به خصوص بر این تأکید داشتند که مسئلهی نان و نانوایی را زودتر حل کنید و نانواییهای سیّار مستقر کنید که مردم از نظر نان در مضیقه نباشند.
آن زمان هم که در ورزقان بودند طبیعتاً چون امام جمعهی استان و نمایندهی آقا بودند و به نوعی استان زیر نظر ایشان بود، طبیعتاً باید هر تدبیری که لازم باشد را انجام دهند برای اینکه آن ساماندهی مردم زودتر اتفاق بیافتد و مشکلات زودتر حل شود.
ابنا: با توجه بر اینکه استان آذربایجان شرقی، استانی مرزی است و با چند کشور مسلمان وغیرمسلمان هممرز است، آیا مرحوم والدتان در زمان حضور در استان، با بزرگان کشوری و دینی آن کشورها، اعم از بزرگان دینی مسلمان وغیر مسلمان آن مناطق مانند بزرگان مسیحی آن کشورها ارتباط، گفتگو و تعاملی داشتند؟
در خاطر ندارم که با مسیحیت ارتباطی داشته باشند ولی با علمای ترکیه و آذربایجان، شیخ الاسلام آذربایجان ارتباط داشتند، چه در سفری که به آذربایجان رفتند و چه در سفری که چند بار به ترکیه مسافرت کردند، با علمای ترکیه و آذربایجان ارتباطات خوبی داشتند و روابطشان با آنها خوب بود، ولو اینکه بعضی از آنها مقامات دولتی محسوب میشدند ولی ایشان سعی میکرد برای اینکه بتواند آن ارتباط و رفت و آمد حفظ شود و مبلغین بتوانند به راحتی رفت و آمد کنند، آن ظواهر را داشته باشد و از نظر روابط دیپلماتیک کار جلو برود.
ابنا: مقداری از تالیفات مرحوم والدتان برای ما بفرمایید. باتوجه به اینکه این خبرگزاری محترم مزین به اسم اهل بیت(ع) هست آیا مرحوم ابوی تألیفاتی را هم در دفاع از مذهب حقهی شیعه داشتند؟
چند جلد کتاب از ایشان چاپ شده است، یکی راجع به امر به معروف و نهی از منکر است که کار خیلی خوبی است، یعنی تحقیقات خوبی دارند و مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر را از بُعد فقهی بررسی کردهاند.
مقام معظم رهبری یک بحثی را نسبت به سبک زندگی اسلامی مطرح کردند و ایشان در رابطه با همین سبک زندگی اسلامی یک کاری انجام دادند.
یک قسمتی از تألیفات ایشان هم خطبههای ایشان است، چون ایشان برای خطبههایشان زحمت میکشید و چند ساعت مطالعه و کار میکرد. لذا قسمتی از خطبههای ایشان چاپ شده است. مثلاً یکی از خطبههای ایشان در رابطه با اوصاف عباد الرحمان است، به مناسبت آیات «عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً» (الفرقان : ۶۳) که ویژگیهایی را برای بندگان پروردگار بیان میکند، ایشان این آیات را بررسی کردند و این کتاب به عنوان اوصاف عباد الرحمان چاپ شده است. تألیفاتی از این نوع دارند که مقداری که نزد من باشد میتوانم خدمتتان تقدیم کنم.
ابنا: ظاهراً در زمانی که ایشان امامت جمعهی تبریز را بر عهده داشتند، یک خطبه را به زبان آذری و یک خطبه را به زبان فارسی بیان می کردند ، آیا ایشان در این کار (بیان یکی از خطبهها به زبان فارسی) تعمد و اصرار خاصی داشتند؟
از ایشان خواسته بودند که هر دوی خطبهها آذری باشد، منتها ایشان گفتند که بعضی از مستمعین ما دانشجویانی هستند که از شهرهای دیگر میآیند، مثلاً از تهران و جاهای دیگر به اینجا آمدهاند، دانشجو هستند و در نماز جمعه شرکت میکنند، نماز جمعه باید برای آنها هم قابل استفاده باشد، ما اگر بخواهیم هر دو خطبه را به زبان آذری بخوانیم، آنها متوجه نمیشوند. بعضی از شهرهای آذربایجان اینطوری است که هر دو خطبه را به زبان آذری ایراد میکنند. لذا ایشان معمولاً یک خطبه را به زبان فارسی و یک خطبه را به زبان آذری ایراد میکردند که بههرحال آنها هم بینصیب نباشند. البته بعضی از مستمعین و مخصوصاً کسانی که سالمند بودند ممکن بود که اصلاً زبان فارسی متوجه نشوند و لذا یک خطبه را هم به زبان آذری میخواندند.
ابنا: ایشان ۲۲ سال امام جمعهی تبریز بودند، چه شد که استعفا کردند و به تهران بازگشتند؟
در آن زمانی که ایشان به عنوان امام جمعه منصوب شدند، نمایندهی تهران در مجلس بودند. از همان ابتدا خدمت آقا عرض کرده بودند که؛ من موقت میروم. قصهی انتخاب ایشان هم اینطور بود که ایشان در آن سال در مکه مشرف بود، از دفتر آقا با ایشان در مکه تماس میگیرند که؛ شما سفر را کوتاه کنید و زودتر برگردید. ایشان میگویند که؛ من سفر مدینه را کوتاه کردم و به جای اینکه یک هفته بمانم، ۲-۳ روز ماندم و خواستم که زودتر بروم. برگشتم و گفتم: قصه چیست؟ گفتند: اینطوری است که بنا است مرحوم آیتالله ملکوتی خداحافظی کنند و شما باید جای ایشان بروید. ایشان گفته بودند که؛ من در تهران کارهایی دارم. هم بحث حوزه بود، هم تدریس داشتند و هم کارهای دیگری مثل جامعهی روحانیت مبارز و اینها بود و در مجلس هم بودند. گفته بودند که؛ امامت جمعه با اینها قابل جمع نیست. آقا فرموده بودند که؛ نه، شما میتوانید بروید و پنجشنبه و جمعه در آنجا باشید و بقیهی ایام هفته در تهران باشید و قابل جمع است. بالأخره ایشان فرموده بودند که؛ من به طور موقت میروم تا کسی را پیدا کنید. ایشان از ابتدا مشروط به موقت بودن رفته بودند ولی این موقت بودن ۲۲ سال طول کشید.
لذا چون از ابتدا گفته بودند که من موقت میروم، همان اوایل چند بار خدمت آقا عرض کرده بودند که؛ اگر کسی باشد، من به تهران برگردم. آقا هم قبول نمیکردند. بعد در این اواخر بعد از فوت مرحوم آیتالله مهدوی کنی - این بخش اگر منتشر نشود بهتر است - مرحوم شهید حاجآقای رئیسی مصرّ بود که حاجآقا به جای آقای مهدوی کنی دبیر کل جامعهی روحانیت شود. ایشان هم گفته بودند که؛ من در تبریز هستم و نمیتوانم به آنجا بروم و کسی از تهران باید در آنجا باشد. شهید رئیسی گفته بود که؛ من با آقا صحبت میکنم. شهید رئیسی ناقل قضیه است که میگفت: من با آقا صحبت کردم که اگر بشود موافقت کنید که آقای شبستری از تبریز به تهران بیایند و به جای آیتالله مهدوی کنی باشند. آقا فرموده بودند که؛ با وجود ایشان در تبریز فکر من از آذربایجان راحت است، فکر من را از آذربایجان نگران نکنید و بگذارید که ایشان آنجا بمانند. آقای رئیسی این را نقل میکردند.
لذا بحث برگشت ایشان که یک مقدماتی داشت فراهم میشد که برگردند منتفی شد. در این اواخر هم نماز خواندن به طور طبیعی برای ایشان خیلی سخت بود، به خاطر درد کمر و درد زانویی که داشتند، پزشکان گفته بودند که روی صندلی نماز بخوانید. ایشان هم روی صندلی میخواند و فقط گاهی که به نماز جمعه میآمدند و یا اگر در جایی نماز جماعتی میخواندند، عادی میخواندند ولی اذیت میشدند. بالأخره خدمت آقا گفته شده بود که؛ واقعاً برای ایشان سخت شده است. بعد هم ایشان موافقت کرده بودند که ایشان برگردند. بعد هم ایشان برگشتند.
ابنا: ایشان کسالت خاصی داشتند که منجر به رحلت ایشان شد؟
البته ناراحتیهایی مثل کمر درد و پا درد و ناراحتی معده داشتند که از سالها پیش برای معده دارو استفاده میکردند، فشار خون و این چیزها را داشتند ولی کسالت حادی نداشتند که منجر به فوت ایشان شود و ایشان سکتهی مغزی کردند. وقتی ایشان را برای عکسبرداری برده بودند، دکتر دیده بود که حال ندارد گفته بود که یک عکسی گرفته شود. اخوی ما ایشان را برای عکسبرداری برده بودند، داخل همان دستگاهی که برای اسکن هست، همانجا سکتهی مغزی عارض میشود، تا زمانی که اورژانس بیاید و ایشان را تا بیمارستان ببرند، یک بار برمیگردد ولی دوباره سکتهی دومی میکنند و منجر به وفات ایشان میشود.
.

.
ابنا: ایشان عضو مجمع جهانی اهلبیت(ع) بودند، نقش و جایگاه ایشان در مجمع جهانی اهلبیت(ع) چگونه بود و در چه سالی عضو این مجمع شدند؟
تاریخش را در خاطر ندارم ولی فکر میکنم حدود سال ۷۰ است که از ابتدای شکلگیری مجمع جهانی اهل بیت(ع)، ایشان عضو شورای عالی بودند و در زمان ریاست مرحوم آیتالله مصباح هم نایب رئیس بود. بعد از اینکه آیتالله مصباح استعفا دادند، ایشان چند سالی رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) بودند. خب شورای عالی فقط تنظیم امور و تدوین مقررات مربوط به مجمع را دارد و کار اجرایی ندارد و بیشتر کار تقنینی و نظارتی دارد. ایشان در این راستا مشغول به کار بودند. این اواخر و بعد از اینکه حاجآقای رمضانی دبیر کل شدند و حاجآقای اختری از دبیرکلی استعفا دادند، ایشان هم از ریاست استعفا دادند ولی همچنان تا پایان عضو شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(ع) بودند.
بههرحال در این راستا باید از آقایانی که در مجمع تشریف داشتند سؤال بفرمایید که مثلاً اقدامات ایشان در زمان عضویت و در زمانی که سرپرستی شورای عالی را داشتند چطور بوده است. من از جزئیات کارها و برنامههایشان اطلاعی ندارم ولی اجمالاً میدانم که جلسات منظمی داشت و یکی از خصوصیات مهم اخلاقی ایشان این بود که بسیار آدم منظمی بود. یعنی در تمام برنامهها، کارها، دیدارها، ملاقاتها و کلاسهایی که داشتند بسیار منظم، وقتشناس و دقیق کل کارهای روزانهی ایشان انجام میشد. کسانی که راننده و یا محافظ ایشان بودند همیشه این خصوصیت را گوشزد میکردند که؛ ما کمتر شخصیتهایی را دیدهایم که اینقدر دقیق و منظم باشند که اگر قرار ساعت ۸ است، ایشان رأس ۸ و یا قبل از ۸ در آنجا آماده است و لذا ایشان به طور منظم در آن جلسات شورای عالی شرکت میکردند و حضور منظمی داشتند. آقایان دیگری که در آنجا بودند شاید بهتر بتوانند فعالیتها و کارهای ایشان را در این مدت بیان کنند.
ابنا: به عنوان سؤال آخر مقداری از فعالیتهای علمی خودتان و مسئولیتهایی که بر عهده دارید بفرمایید.
البته فعالیت قابل عرضی نیست، ولی من توفیق داشتم که سال ۶۳ در تهران وارد حوزه شدم. تقریباً ۵ سال در تهران مقدمات و مقداری از سطوح را در مدرسهی مرحوم آیتالله مجتهدی تلمذ کردم. سال ۶۸ به قم آمدم و در درس اساتید حوزه در سطوح و بعد هم در درس خارج و درس مرحوم آیتالله تبریزی شرکت کردم، شاید حدود بیش از ۱۰ سال به درس آیتالله وحید خراسانی رفتم، بیش از ۲۰ سال به درس فلسفه و تفسیر آیتالله جوادی آملی رفتم.
در کنار تحصیل، تدریس هم داشتم. در تهران که بودم، ادبیات تدریس میکردم، بعد به قم آمدیم. ۲-۳ سال در مدرسهی کرمانیها تدریس میکردم. بعد دروس آزاد شکل گرفت و سطوح عالیه تدریس میکردم. مدتی در جامعة الزهرا(س) همکاری داشتم و تدریس میکردم. الان بیش از ۱۵ سال است که در جامعة المصطفی(ص) تدریس میکنم و عضو هیئت علمی هستم و در مقطع کارشناسی ارشد و در مقطع دکتری، سطح ۴ تدریس میکنم.
تعدادی مقالات و کارهای پژوهشی و پایاننامههایی بوده که توفیق داشتیم و همکاری کردیم.
در کنار کارهای علمی، کارهای تبلیغی داشتیم، مرتباً در ایام مناسبتهای تبلیغی سفرهای تبلیغی داشتم که نوعاً به تهران میرفتم، به واسطهی اینکه در تهران بزرگ شده بودیم و خانواده هم در تهران بودند، تعطیلات حوزه را در تهران بودیم.
در زمان جنگ تحمیلی توفیق داشتم که در مناطق جنگی به عنوان بسیجی و به عنوان مبلغ حضور پیدا کردم.
یک دوره نمایندهی طلاب در مجمع نمایندگان طلاب بودم و عضو مجموعهی اساتید بسیجی حوزهی علمیهی قم هستیم.
بعد از وفات مرحوم والد هم که در تهران با امر مقام معظم رهبری، تولیت حوزهی علمیهی آیتالله ایروانی با ما هست. الان حدود ۳ سال است که هفتهای سه روز در آنجا تدریس فقه دارم و خارج فقه تدریس میکنم.
در دورهی پنجم مجلس خبرگان هم به امر برخی از اعاظم برای مجلس خبرگان رهبری از آذربایجان غربی کاندیدا شدم و انتخاب شدم. یک دورهی ۸ ساله در دورهی پنجم نمایندهی مجلس خبرگان بودم. اینها مجموعهی فعالیتهایی است که توفیق داشتیم در خدمت انقلاب و نظام باشیم.
ابنا: در پایان اگر مطلبی یا توصیهای دارید بفرمایید.
من از عزیزان در خبرگزاری ابنا که این زمینه را فراهم کردند تا من با فعالیتهای آنها آشنا شوم تشکر میکنم و خیلی خوشحال شدم که این کارها و فعالیتها را مخصوصاً نسبت به خارج از کشور دیدم. آرزوی موفقیت دارم، امیدوارم که مشکلاتتان حل شود و بتوانید بیشتر و بهتر در زمینهی معرفی اهل بیت(ع) کار کنید. ما کمکاری کردهایم. البته مجمع جهانی اهلبیت(ع) یک مجموعهی بسیار ارزشمندی است که به تدبیر رهبر معظم انقلاب تأسیس شده و کارهای بسیار بزرگی انجام داده و نسبت به این زحماتی که کشیده میشود قدردان هستیم. اما هر چه کار میشود احساس میشود که باز زمینه برای کار در زمینهی معرفی اهلبیت(ع) در کشورهای اسلامی و حتی در کشورهای غیراسلامی وجود دارد.
امیدواریم که انشاءالله عزیزانمان موفق باشند و با تلاش و تدبیری که ریاست محترم مجمع جهانی اهلبیت(ع)، حاجآقای رمضانی دارند، امیدواریم که انشاءالله توفیقات ایشان روزافزون شود و بتوانند در معرفی مکتب اهلبیت(ع) گامهای بهتر و بلندتری را بردارند. از جنابعالی و دوستان هم تشکر میکنم.
..........................
پایان پیام