به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، سیدرضا باقریان موحد، مؤلف مجموعه سهجلدی «مدرسهپژوهی» در نشست تخصصی «شب سالنامهها و نظامنامههای مدارس و دانشگاههای ایران»، که به همت انتشارات طه و مجله بخارا در مجتمع ناشران قم برگزار شد، با اشاره به ریشه پژوهش خود، گفت: من با ۲۰ سال سابقه معلمی و نوشتن ۲۰ کتاب، در سن چهل سالگی به بحران رسیدم و فهمیدم که سوراخ دعا را اشتباه پیدا کردهام؛ ریشه تمدن در تاریخ آموزش و پرورش است. من این کار را برای ادای دِین به اولین معلمی انجام دادم که این سفره را پهن کرده است.
وی درباره تصمیم خود برای ترتیببندی کتاب بر اساس نام مدارس به جای تاریخ، که با انتقاد دوستانش مواجه شده بود، تصریح کرد: من این انتقاد را نپذیرفتم، چرا که امروز ۹۰ درصد مدارسی که نامشان آمده، وجود خارجی ندارند (مثل حکیم نظامی قم)، اما هویت و خاطره آنها هنوز در ذهن مردم هست. وقتی مظلومیت ما اینجوری است، من هویت مدارس را بر تاریخ تقدم دادم تا این نامها حفظ شوند.
فاجعه فقدان انضباط آرشیوی
مجید جلیسه، پژوهشگر فرهنگی نیز با تأکید بر عدم استفاده از سالنامهها توسط پژوهشگران، اصلیترین بحران را ساختاری دانست و گفت: بزرگترین بحران ما در ایران فقدان انضباط آرشیوی است؛ این یک نکته مهم است که کمترین صحبت دربارهاش شده است. ما هنوز منابع چاپی خود را سامان ندادهایم. در بسیاری از آرشیوها، وقتی سراغ این اسناد (مانند سالنامهها) میروید، به شما میگویند اینها یک مشت عکس هستند.
جلیسه با ذکر نمونهای تاریخی افزود: موزه معروفی در اتریش از سال ۱۸۶۲ میلادی (حدوداً ۱۶۰ سال پیش) شروع به جمعآوری و آرشیو کاتالوگها، اعلانها، و منابع غیرکتابی کرده است و امروز منبع اصلی تاریخنگاران حوزه صنعت و هنر است. در کشور ما اما، هنوز کسی به کانالهای تلگرامی و فضای مجازی که انبوهی از محتوا را تولید میکنند، فکر نکرده است. ما هنوز منابع چاپیمان را نتوانستیم سامان دهیم، وای بر ما برای منابع الکترونیک.

ضعف اصلی در عدم پیوند نظام اجتماعی با آموزش است
در ادامه جلسه مقصود فراستخواه، جامعهشناس، با تأیید این معضلات ساختاری، بر لزوم کنشگری نظام آموزش و پرورش تأکید کرد و گفت: مدارس در طول تاریخ، آزمایشگاههای تغییرات اجتماعی بودهاند و باید امروز نیز این نقش را داشته باشند.
فراستخواه بحث خود را بر نظریهای که در مطالعات فرهنگی به «واکینگ سیتی» (شهر رونده) معروف است، بنا نهاد تا نشان دهد «مردم هستند» و باقریان در کار خود نشان داده است که مردم نفس میکشند و نباید صرفاً گفت که قدرتها یا مافیاهای مالی مسلط هستند.
وی پذیرفت که سیستمها دچار ناشنوایی سیستماتیک و فقدان صلاحیتهای لازم هستند، اما مردم همچنان خرد تاریخیشان را دارند و زندگی میکنند و کار باقریان این است که تاریخ خرد مردم خاموش را از طریق جزئیات (مایکروهیستوری) برای ما رویتپذیر میکند
وی در تبیین ضعف اصلی، با صراحت اعلام کرد: ضعف اصلی در این است که خیرِ رسم نظامهای اجتماعی ما با آموزش پیوند نخورده است.
وی تصریح کرد که ما در ایران آموزش داشتیم، اما اکوسیستم آموزش و پرورش نداشتیم. وی افزود که این وضعیت ناشی از آن است که ما در یک زیرساخت اقتصادی و بردهداری نوین داریم زندگی میکنیم. این وضعیت یک درد است که مانع توسعه میشود.
فراستخواه تأکید کرد: در یک دولت عقلانی، این پیوند باید برقرار باشد و راهکار عملی برای برقراری این پیوند را اینگونه تبیین کرد: اگر محققان این حوزه وارد وزارت صنایع، گمرکها و شرکتها شوند، این پیوند برقرار میشود.
وی از محققانی که فعالانه سالنامهها و نظامنامهها را جمعآوری میکنند، خواست که برای «همراهی با کار باقریان»، وارد این نهادهای اقتصادی و دولتی شوند تا این کارها با هم زیاد شود.
درد دل نویسنده با مسئولین: کار به بودجه ندارم
باقریان در پایان جلسه نیز با ابراز ناراحتی از بیتفاوتی سیستم آموزشی به این میراث، آخرین گفتوگوی خود با یک مقام مسئول را بازگو کرد و گفت: یکی از دوستان اصرار کرد کتابها را نزد رئیس دانشگاه فرهنگیان ببریم. پس از آنکه کتابها را دیدند، ایشان فرمودند «ما بودجه برای اینجوری کارها نداریم.» من همانجا بلند شدم و سه بار تأکید کردم «من کار به بودجه ندارم، اما به خدا قسم، شما حق ندارید برای آموزش و پرورشی که تاریخش را نخواندهاید، برنامه بریزید! این درد من است که پژوهشگران، معلمان و مدیران هیچکدام تجربه ۱۰۰ ساله شغل خود را مطالعه نکردهاند.
وی با اشاره به فقدان زیرساخت اداری، تصریح کرد که سیستم آموزش و پرورش اصلاً برای تاریخ خودش اهمیت قائل نمیشود. اسناد تاریخی در بایگانیها کلاسه، کدگذاری و قابل دسترس نیستند و دسترسی به آنها برای پژوهشگر «جزء محالات» است. همچنین، نوشتن سالنامه دو شرط تخصص و شجاعت میخواهد که سیستم، شجاعت را از مدیران سلب کرده است.
همچنین در ادامه مراسم رسول جعفریان در تحلیل خود از مجموعه سهجلدی «مدرسهپژوهی» که شامل دانشگاهها نیز میشود، منبع بسیار مهمی برای شناخت تاریخ تعلیم و تربیت در ایران دانست و تأکید کرد: مؤلف همت والایی به کار برده است تا این ۱۱۰۰ صفحه منابع باارزش را منتشر کند؛ مجلد اول شامل سالنامهها، مجلد دوم نظامنامهها و مجلد سوم نیز فعالیتهای پرورشی مدارس و دانشگاهها است.
وی همچنین وظیفه خود دانست که از مرحوم محمد گلبن یاد کند که به کتابچهها و سالنامههای کوچک و مستقل چاپ شده علاقه داشت و مجموعه ۱۳ هزار جلدی از کتابها و جزوات ایشان برای کتابخانه مجلس خریداری شد.
جعفریان در تحلیلی تاریخی، بیان کرد: ما ورود به عصر جدید را در دوره قاجار تجربه کردیم، اما هنوز کارهای زیادی در این باره انجام نشده است. اغلب مردم و حتی بسیاری از اهل دانش تصور میکنند تجدد و بازسازی نهادهای اداری و آموزشی از دوره رضاشاه است، در حالی که هسته اصلی این نهادها و فعالیتها از نیمه دوم دولت ناصری و استمرار آن در دوره مظفری است. این پادشاه (مظفرالدین شاه که از ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۴ ق حکومت کرد) هم مدارس ملی را در ایران فعال کرد و هم عدل مظفری را به مردم داد. روند رشد مدارس ملی در دهههای آغازین قرن چهاردهم شمسی، بر پایه سنتی بود که از زمان دولت مظفری آغاز شده بود.
وی گفت: به رغم همه آنچه درباره دارالفنون نوشته شده هنوز درباره جنبش مدرسه در ایران تحقیق جدی نکردهایم و این کار آقای باقریان قدم بسیار مهم است.
جعفریان خاطرنشان کرد که پیش از آن، در سال ۱۳۱۵ قمری تحول مهمی در این زمینه صورت گرفت که سه رکن آن عبارت بودند از: مظفرالدین شاه، امینالدوله و میرزا حسن رشدیه. در صدارت امینالدوله و به امر اکید مظفرالدین شاه، انجمن معارف تشکیل و مدرسه رشدیه تأسیس شد.
وی با استناد به «مرآت الوقایع مظفری»، اشاره کرد که این مدرسه با سرمایه ده هزار تومان (که دو هزار تومان آن را شاه پرداخت) ایجاد شد و شامل پنجاه شاگرد بود که نیمی از آنها مجانی درس میخواندند. همچنین مدرسه ایتام (که به مدرسه خیریه نام گرفت) نیز در ربیعالثانی ۱۳۱۵ توسط میرزا کریم خان سردار معظم فیروز کوهی برای بیست شاگرد یتیم تأسیس شد. دکتر جعفریان همچنین به نقش برخی روحانیون در تأسیس مدارس ملی اشاره کرد و گفت این اندیشه غالب در دوره مظفری بود که فکر دین و علم را در کنار هم میدید، مانند تأسیس مدرسه اسلام توسط سید محمد صادق طباطبایی با حمایت پدرش در سال ۱۳۱۷ قمری.
جعفریان در بخش پایانی خود، اهداف مهم سالنامههای مدارس را که اهمیت حفظ آنها را نشان میدهد، به صورت دقیق برشمرد: ۱. ثبت و مستندسازی وقایع آموزشی و تربیتی برای حفظ حافظه نهادی مدرسه. ۲. شفافیت و گزارشدهی به والدین، جامعه و دولت، شبیه نوعی گزارشهای سالانه رسمی. ۳. معرفی هویت و اعتبار مدرسه که ابزاری برای نمایش اعتبار و رقابت مدارس قدیمی بود. ۴. ایجاد پیوند اجتماعی برای ایجاد حس تعلق، دور هم آوردن خاطرات و خلق احساس «ما بودن». ۵. اهداف آموزشی و فرهنگی از طریق چاپ مقالات علمی و نوشتههای ادبی برای تجربه «نویسندگی، گزارشنویسی و پژوهش» توسط دانشآموزان. ۶. حفاظت از اطلاعات و آمار مانند تعداد دانشآموزان و شرایط مالی مدرسه که بعدها برای پژوهشگران تاریخ آموزش در ایران منبعی بینظیر شدند.
همچنین علی دهباشی، مدیر مجله بخارا و برگزارکننده سلسله شبهای فرهنگی، سخنان خود را با ابراز تأسف عمیق نسبت به بیتفاوتی سیستم آموزشی به میراث فرهنگی آغاز کرد.
وی در ابتدا با اشاره به درد دل نویسنده کتاب (باقریان موحد)، از وضعیت مواجهه مسئولین با چنین پژوهشهای ارزشمندی عمیقاً اظهار تأسف کرد و تصریح کرد که رئیس دانشگاه فرهنگیان حتی کتاب را ورق نزده و با گفتن اینکه «ما بودجه برای اینجور کارها نداریم»، بیتفاوتی کامل سیستم نسبت به تاریخ آموزش و پرورش را نشان داده است.
دهباشی سپس وضعیت تیراژ پایین کتاب در زمانه حاضر را نقد کرد و گفت: «این کتاب الان باید بیست هزار تیراژ داشته باشد و در تمام کتابخانههای مدارس یک نسخه از آن نگهداری شود». این امر نشاندهنده اهمیت حیاتی این اثر برای حفظ حافظه تاریخی آموزش است.
وی در ادامه، با اشاره به وضعیت نشریات و مجلات فرهنگی، گفت که بسیاری از آنها امروز دیگر منتشر نمیشوند و این نشاندهنده شرایط سخت کار فرهنگی در کشور است.
دهباشی اظهار داشت که امروز تمام نویسندههای مهم این کشور در مجله بخارا مینویسند و این نشریه همچنان به عنوان یک پایگاه فرهنگی مهم، به فعالیت خود ادامه میدهد.
او درباره برنامههای آینده شبهای بخارا سخن گفت و اعلام کرد که این مراسم قرار است در شهرهای دیگری نیز برگزار شود و اشاره کرد که برخی از این برنامهها به زودی در مشهد و شیراز برگزار میشوند.
وی در پایان از مخاطبین حاضر در نشست خواست تا با حمایت خود، این خلأ را جبران کنند و تأکید کرد که مخاطبین کتاب را تهیه کنند تا پژوهشهایی از این دست زنده بماند.
∎