شناسهٔ خبر: 75920733 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

جواد رستم‌زاده در گفت‌وگو با ایبنا؛

«دیاسپورا»؛ روایت عشق به ایران در دوردست‌ها / مستندنگاری ورزشی، فراتر از نقل خاطره

خراسان‌رضوی - نویسنده و روزنامه‌نگار ورزشی مشهدی با اشاره چاپ کتاب جدیدش با عنوان «دیاسپورا» گفت: این واژه جهانی‌ است، اما تجربه‌ای کاملاً ایرانی را بازتاب می‌دهد؛ «دیاسپورا» روایت عشق به ایران در دوردست‌هاست و تجربه‌ای احساسی و فرهنگی از بازگشت به ریشه‌ها و وطن از دل مهاجرت است.

صاحب‌خبر -

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): جواد رستم‌زاده نویسنده و روزنامه‌نگار ورزشی مشهدی در تازه‌ترین اثر خود از تجربه‌ای سخن می‌گوید که فوتبال را فراتر از مرزهای زمین بازی می‌برد؛ به قلمروی هویت، مهاجرت و حافظه جمعی. او پس از دو کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» و «رازهای دوبلین»، این‌بار با اثر تازه‌ای با عنوان «دیاسپورا» به سراغ فصل تازه‌ای از تاریخ پنهان فوتبال ایران رفته است؛ روایتی از بازیکنانی که میان دو فرهنگ زیسته‌اند و با انتخابی احساسی و گاه دشوار، تصمیم گرفته‌اند برای ایران بازی کنند.

جواد رستم‌زاده که با کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» نامزد دریافت جایزه جلال هم شده از شکل‌گیری ایده کتاب، مراحل تحقیق و گفت‌وگو با چهره‌هایی چون اشکان دژاگه، فریدون زندی، رضا قوچان‌نژاد، سامان قدوس و استیون بیت‌آشور در کتاب جدیدش سخن می‌گوید؛ فوتبالیست‌هایی که او آنان را «فرزندان دیاسپورا» می‌نامد. برای او، «دیاسپورا» صرفاً یک واژه جغرافیایی نیست، بلکه تجربه‌ای احساسی و فرهنگی است از بازگشت به ریشه‌ها و وطن از دل مهاجرت.

در این ادامه گفت‌وگو، او از ضرورت ثبت روایت‌های ورزشی به‌عنوان بخشی از حافظه فرهنگی ایران می‌گوید؛ تلاشی برای آن‌که فوتبال نه فقط به‌عنوان بازی، بلکه به‌مثابه آیینه‌ای از جامعه و هویت ایرانی بازخوانی شود.

بعد از «تو خداداد عزیزی هستی» و «رازهای دوبلین» سراغ «دیاسپورا» رفتید! ایده اصلی کتاب «دیاسپورا» از کجا شکل گرفت؟

ایده «دیاسپورا» زمانی شکل گرفت که در حال تحقیق درباره مهاجرت ورزشی و روایت‌های فراموش‌شده بازیکنانی بودم که با دو یا چند هویت در زمین بازی ظاهر می‌شوند.مثلاً وقتی سراغ زندگی اشکان دژاگه یا فریدون زندی رفتم، دیدم یک جهان کامل از مسائل هویتی، فرهنگی، سیاسی و حتی روان‌شناختی پشت تصمیم ساده‌ی «بازی برای تیم ملی» قرار دارد. از آن نقطه به بعد، متوجه شدم که ما هنوز به طور جدی به این بخش از ورزش نپرداخته‌ایم: زندگی آن‌ها که فرزندان مهاجرت‌اند، اما در پیراهن ایران بازی کرده‌اند.در واقع در ادامه تکمیل سه گانه ام برای پرداختن به تیم ملی متوجه شدم چقدر نسبت به این بازیکنان که انتخاب سختی داشتند بی توجه بودیم و کم درباره خودشان و تصمیم مهم شان مطلب نقل کردیم و نوشتیم.

چرا دیاسپورا؟

اول اسم کتاب دورگه بود. اما به این دلیل که چند تا از ملی پوشان پدر و مادرشان ایرانی بودند و نمی‌شد از لفظ دورگه برای آنها استفاده کرد پس به عبارت دیاسپورا رسیدیم. واژه «دیاسپورا» (Diaspora) برای توصیف گروه‌هایی به کار می‌رود که از سرزمین پدری دور مانده‌اند اما همچنان پیوندهای فرهنگی، احساسی و حتی سیاسی با آن دارند.

در این کتاب، «دیاسپورای ورزشی» را بررسی کرده‌ام؛ یعنی ورزشکارانی که در اروپا یا آمریکای شمالی به دنیا آمده‌اند یا رشد کرده‌اند، اما ریشه در ایران دارند و در بزنگاه‌هایی مثل بازی در تیم ملی، دوباره با وطن پیوند برقرار می‌کنند. برای من، دیاسپورا فقط یک واژه جغرافیایی نیست، بلکه یک تجربه عاطفی و هویتی است که در بدن و ذهن این ورزشکاران زندگی می‌کند.

چه چهره‌هایی در این کتاب معرفی شده‌اند؟

ما سراغ شخصیت‌هایی مثل فریدون زندی، اشکان دژاگه، رضا قوچان‌نژاد، سامان قدوس و استیون بیت‌آشور، رفتیم. هرکدامشان نمادی از پیوند دو فرهنگ‌اند؛ داستان‌هایی دارند پر از تضاد، تعارض، اما در عین حال امید. این افراد فقط ورزشکار نیستند؛ حامل یک زیست‌جهان مهاجرانه‌اند. ما با این ستاره ها خندیدم، گریه کردیم، صعود کردیم و گاه ناکام بودیم. آنها کنار ما بزرگ نشدند اما با ما با ایران هم پیمان شدند و جنگیدند و پیروز شدند و شکست خوردند.

هدفتان از پرداخت به این موضوع چه بود و مخاطب هدف شما چه کسانی هستند؟

هدف من ثبت و روایت بخشی از تاریخ معاصر ورزش ایران بود که همواره در حاشیه مانده. می‌خواستم روایت‌هایی را بازسازی کنم که نه‌تنها در زمین فوتبال، بلکه در بستر جامعه، رسانه، خانواده و حتی گفتمان‌های سیاسی معنا پیدا می‌کنند. مخاطب اصلی این کتاب، هم علاقه‌مندان جدی ورزش هستند و هم خوانندگانی که به مباحث هویت، مهاجرت و جامعه‌شناسی علاقه‌مندند. حتی دانشجویان و پژوهشگران علوم اجتماعی، مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای هم می‌توانند از آن استفاده کنند.

«دیاسپورا»؛ روایت عشق به ایران در دوردست‌ها / مستندنگاری ورزشی، فراتر از نقل خاطره

می‌توان گفت دیاسپورا نوعی بیوگرافی‌نویسی جمعی است؟

بیوگرافی تنها نیست چرا که برخلاف بیوگرافی‌های مرسوم که روی یک فرد متمرکز هستند، در دیاسپورا با یک مجموعه روایت از زندگی ورزشکارانی مواجهیم که هرکدام، به‌نوعی بخشی از یک پازل بزرگ‌تر را شکل می‌دهند؛ پازلی که موضوع اصلی‌اش «بازگشت» است.برای من، این فقط بازگشت یک فوتبالیست از اروپا یا آمریکا به تیم ملی نبود؛ بلکه بازگشت به ریشه‌ها، به زبان مادری، به سرزمینی بود که شاید فقط از دور می‌شناختند.

از دل این روایت‌ها، لایه‌هایی از هویت، تعارض، دلبستگی و گاه تردید بیرون می‌زند.می‌خواستم از خلال این زندگی‌ها، نگاهی جامعه‌شناختی هم داشته باشم به این پدیده خاص اینکه چرا یک بازیکن متولد آلمان یا سوئد، تصمیم می‌گیرد پیراهن ایران را بپوشد؟ جامعه میزبان چه نگاهی به او دارد؟ جامعه پدری چطور از او استقبال می‌کند؟ و خودِ فرد در میانه این دو فضا چه حس و تجربه‌ای دارد؟ همه این‌ها برای من مهم‌تر از خود مسابقه فوتبال بود. فوتبال، فقط بستری بود برای فهم یک مهاجرت معکوس؛ یک دیالوگ عاطفی میان وطن و فرزندان دورافتاده‌اش.

به نظر می‌رسد نثر کتاب کمی با دو کتاب قبلی متفاوت‌تر است و به اصطلاح جاافتاده‌تر شده. موافقید؟

بله، این موضوع را می‌پذیرم. در این کتاب، سعی کردم از هیجان و لحظات ضرب‌آهنگی که در دو کتاب قبلی پررنگ‌تر بود، کمی فاصله بگیرم و به سمت یک روایت تحلیلی‌تر و دقیق‌تر بروم. زبان کتاب همچنان ساده و روزنامه‌نگارانه است، اما تلاش کردم لایه‌های عمیق‌تری را وارد متن کنم. شاید این به بلوغ ذهنی من هم برمی‌گردد؛ این‌که با فاصله گرفتن از متن روزنامه‌ای، به نثر پخته‌تری برسم که هم مستند باشد و هم جذاب برای خواننده امروز.

در این کتاب دیگر سراغ روایت اول شخص نرفتید؟ چرا؟

نه، در «دیاسپورا» تصمیم گرفتم بیشتر نقش ناظر و بازساز را داشته باشم تا شخصیت اصلی. چون معتقد بودم روایت این افراد به‌قدر کافی پیچیده، چندوجهی و غنی هست که بدون مداخله من، خودش حرف بزند. در کتاب اول، روایت اول شخص به ایجاد نزدیکی بیشتر با شخصیت‌ها کمک می‌کرد، اما این‌جا نیاز به فاصله‌گذاری و تحلیل داشتم تا هم به منصف بودن متن کمک شود و هم فرصت نفس کشیدن به خواننده داده شود.

شما در تقدیم‌هایتان همیشه عشق به ایران را عیان بیان کرده اید، اما چرا نام کتابتان برگرفته از اسامی ایرانی نیست؟

چون «دیاسپورا» خودش یک واژه جهانی‌ست، اما تجربه‌ای کاملاً ایرانی را بازتاب می‌دهد. این تضاد و هم‌نشینی برایم جذاب بود. می‌خواستم در همان نام، به خواننده بگویم که ما با یک واقعیت پیچیده جهانی طرف هستیم که ریشه‌های ایرانی دارد. ضمن اینکه نسل‌هایی که در این کتاب درباره‌شان صحبت می‌کنم، خودشان بین این دوگانه «ایرانی بودن» و «جهانی زیستن» حرکت کرده‌اند. واژه «دیاسپورا» دقیق‌ترین برچسبی بود که می‌توانستم برای این روایت‌ها انتخاب کنم.اگر دقت کنید زیر عنوان کتاب هست «آوازهای سرزمین پدری در جام‌های جهانی».

در کل نام‌گذاری‌های شما همیشه متفاوت بوده و حتی تأکید بر روی نام‌گذاری خاص فصول داشتید. این از روحیه خبرنگار بودن شما نشأت می‌گیرد؟

قطعاً. من سال‌ها در روزنامه‌نگاری ورزشی کار کرده‌ام و همیشه معتقد بودم عنوان خوب، نیمی از جذابیت یک گزارش یا یادداشت است. برای همین، انتخاب نام کتاب یا فصل‌ها برایم فقط یک کار اداری نیست؛ بخشی از فرآیند خلاقه است. سعی می‌کنم هر عنوان، بار مفهومی و حسی خاصی داشته باشد. چیزی که مثل یک زیرنویس ذهنی، خواننده را از صفحه‌ای به صفحه دیگر ببرد.

«دیاسپورا»؛ روایت عشق به ایران در دوردست‌ها / مستندنگاری ورزشی، فراتر از نقل خاطره

سوژه کتاب بعدی چیست؟

راستش بعد از دیاسپورا به سوژه ورزشکاران پناهنده فکر می‌کنم و اینکه ریشه‌های پناهندگی ورزشکاران و رفتن آنها زیر پرچم دیگر کشورها را از منظر اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی بررسی کنم. فعلاً در مراحل ابتدایی تحقیقات و مصاحبه‌ها هستم و البته یک سوژه دیگر در مورد پشت پرده‌های تیم ملی در جام جهانی قطر را هم در دستور کار دارم.

لزوم پرداخت به مستندنگاری ورزشی در قالب کتاب در ایران چیست؟

مستندنگاری ورزشی، چیزی فراتر از نقل خاطره است؛ ثبت تاریخ است. در ایران متأسفانه حافظه مکتوب ورزش، ضعیف و پراکنده است. بسیاری از روایت‌های مهم تنها در حافظه شفاهی مانده‌اند و اگر ثبت نشوند، فراموش خواهند شد. ما نیاز داریم تا نسل‌های بعدی، ورزش ایران را نه‌فقط از زاویه آمار و قهرمانی، بلکه از منظر انسانی، اجتماعی و فرهنگی هم بشناسند. کتاب، یکی از معتبرترین و ماندگارترین قالب‌ها برای این کار است.

در سه کتاب اخیرتان همیشه از چهره‌های سرشناس مربیگری برای مقدمه یا گفتار ابتدایی استفاده کرده‌اید؛ والدیر ویرا در «تو خداداد عزیزی هستی»، برانکو ایوانکوویچ در «رازهای دوبلین» و حالا کارلوس کی‌روش در «دیاسپورا». دلیل این انتخاب‌ها و همکاری‌ها چیست؟

نه، هیچ‌کدام از این انتخاب‌ها اتفاقی نبوده. برای من، مقدمه‌نویسی یا گفتار ابتدایی یک کتاب فقط یک «قاب ادبی» نیست، بلکه بخشی از سندیت دادن به روایت است. وقتی کسی مثل کارلوس کی‌روش درباره بازیکنان دیاسپورایی حرف می‌زند، مخاطب درمی‌یابد که ما با یک نگاه سطحی به موضوع وارد نشده‌ایم؛ بلکه از منظر یک کارشناس جهانی فوتبال، به عمق ماجرا رفته‌ایم. این انتخاب‌ها حاصل ماه‌ها ارتباط، رایزنی و گاهی هم صبوری برای جلب اعتماد آن‌ها بوده. خوشحالم که هر سه مربی، با نگاهی جدی به پروژه‌های من پاسخ مثبت دادند.

«دیاسپورا»؛ روایت عشق به ایران در دوردست‌ها / مستندنگاری ورزشی، فراتر از نقل خاطره

شما در فرآیند تحقیق، حتی با مترجمان و دستیاران این مربیان مثل رضا چلنگر و آرین قاسمی هم گفت‌وگو می‌کنید. چرا تا این اندازه در دل سوژه‌ها نفوذ می‌کنید؟

برای اینکه مستندنگاری، یعنی ثبت روایت تا نزدیک‌ترین فاصله ممکن. من معتقدم که تاریخ شفاهی وقتی ارزشمند است که از حاشیه هم بهره ببرد. مترجم‌ها، دستیاران و اعضای پشتیبانی تیم‌ها، کسانی هستند که در لحظات غیررسمی، واقعیت‌های مهمی را دیده‌اند. گاهی یک جمله از مترجم سرمربی، گره ذهنی چند ماهه‌ی من را باز کرده. من به جای نوشتن از بیرون ماجرا، دوست دارم بروم وسط زمین بازی، کنار نیمکت، در تونل ورزشگاه. این روش به مستند شدن روایت‌ها کمک می‌کند و باعث می‌شود متن نهایی هم برای مخاطب قابل لمس‌تر و هم قابل اعتمادتر باشد.

مخاطب اصلی این کتاب چه کسانی هستند؟

همه کسانی که به موضوع هویت، مهاجرت و ورزش علاقه دارند. از پژوهشگران علوم اجتماعی گرفته تا نوجوانی که در یک کشور دیگر با هویت ایرانی رشد کرده. حتی مسئولان ورزشی می‌توانند از این کتاب برای فهم بهتر ظرفیت‌های مغفول مهاجران بهره ببرند.

به گزارش ایبنا کتاب «دیاسپورا؛ آوازهای سرزمین پدری در جام‌های جهانی» به قلم جواد رستم‌زاده و با گفتاری از کارلوس کی‌روش با صفحه‌آرایی و طراحی جلد امیرعباس صفری توسط نشر گلگشت منتشر شده است.