سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جنگ مهمان ناخواندهای بود که ناگهان وارد خانه و کشور ما شد و از همان روز آرامش و دلخوشی را از مردم ایران گرفت. یکی از تلخترین فجایع هشت سال جنگ تحمیلی، حمله شیمیایی رژیم بعث عراق به سردشت بود؛ جایی که چندین بمب حاوی گاز خردل بر مناطق مسکونی فرود آمد. در پی این حمله، شماری از ساکنان جان باختند و بسیاری دیگر دچار آسیبهای شدید جسمی و تنفسی شدند؛ آسیبهایی که پیامدهای پزشکی و اجتماعی آن، سالها ادامه یافت. سردشت یکی از نخستین شهرهای جهان پس از جنگ جهانی اول است که در آن سلاح شیمیایی مستقیماً علیه غیرنظامیان به کار رفت. این شهر در طول جنگ ایران و عراق بیش از ۶۰ بار هدف حمله هوایی قرار گرفت، اما حمله شیمیایی سردشت بهدلیل نوع سلاح و تأثیر گستردهاش بر مردم، برجستهترین و دردناکترین آنهاست.
با این حال، بسیاری از نوجوانان و جوانان امروز شاید از عمق این واقعه آگاه نباشند. به همین منظور، مرضیه فعلهگری، نویسندهای از خطه کردستان، رمان «رد شدن از خیابان فیلها» را به زبانی روان و ساده درباره حادثه سردشت نوشته است. این رمان در انتشارات خط مقدم منتشر شده است. در گفتوگوی پیش رو با مرضیه فعلهگری، محتوای کتاب، علل و انگیزه نگارش آن و واقعه سردشت پرداختیم.
«رد شدن از خیابان فیلها» رمان نوجوانی است که عنوانش احتمالاً نظر مخاطب نوجوان را در همان برخورد اول جلب خواهد کرد. درباره آن توضیح میدهید؟
نوجوانی دورانی حساس و پیچیده است. نوجوان کسی است که از کودکی گذر کرده اما هنوز به جوانی نرسیده، مسیر رشد را آغاز کرده و با مسائل جدیدی روبهرو شده است. برای همین فکر میکنم مواجهه یک نوجوان با مسألههای زندگی شبیه رد شدن از یک خیابان پر از فیل است؛ هم سخت است و هم لذتبخش. اگر حواست نباشد میافتی زیر پای فیلها و له میشوی؛ اما اگر بتوانی سوار یکی از آن فیلها بشوی میتوانی از تماشای خیابان لذت ببری. بعد همهچیز میشود یک خاطره مهم در زندگیات. مسائل ما در حکم فیل است؛ بزرگ است و فرمانناپذیر. اگر توانستی آن فیل را رام کنی آنوقت میتوانی از سوارشدن روی آن لذت ببری.
شما «رد شدن از خیابان فیلها» را چطور معرفی میکنید؟
جنگ، بهعنوان بزرگترین نیروی قهری، بیشترین تأثیر را بر زندگی انسان میگذارد و همه معادلات را بههم میزند. بعد از بمباران اتمی، حمله شیمیایی یکی از فجیعترین و خسارتبارترین نوع مبارزه در جنگ بهشمار میرود. ناگفتههای بسیاری در باب بمباران شیمیایی عراق در سردشت وجود دارد. بر خودم فرض میدانستم بهعنوان یک نویسنده کُرد به مواجهه نوجوانان ایرانی با این پدیده نگاه کنم. رمان من سه زندگی از سه نوجوان در سردشت است که هر کدام رؤیاهایی دارند. جنگ چون هیولایی بر زندگی آنها چنگ میاندازد و آنها میکوشند دنبال ردی از نور، بارقهای از روشنایی باشند. «رد شدن از خیابان فیلها» برای من حکم یک سمفونی پر از غم را دارد. با نوشتن این رمان حس کردم بخش غمناک من قدری تسلی پیدا کرده.
رمان شما داستان سه نوجوان است: ترلان، بهمن و آسو؛ اما داستان تقریباً دور است و به زمان جنگ و بمباران شیمیایی شهر سردشت برمیگردد. چطور شد که این سوژه را انتخاب کردید؟
بله سه نوجوان با سه سرنوشت مختلف در شهر سردشت. هر کدام خواستهای دارند و میکوشند از عهده مشکلات بربیایند. یافتن مسأله (فیل زندگی) و روبهرو شدن با آن است که اهمیت دارد. بمباران شیمیایی زندگی این سه نوجوان را دستخوش تغییر میکند. تلخیهای جنگ هم اگر از یاد ما برود، ماجرای بمباران ناجوانمردانه شیمیایی از خاطرمان نخواهد رفت. آن اتفاق یک حفره در دل ما ایجاد کرد. صد سال هم که بگذرد این زخم کهنه نخواهد شد. سعی بر این بوده که زیست و زمانه نوجوانها در آن دهه را نشان بدهم؛ نوجوانهای بیپناهی که در آن فضا نفس کشیدند، فداکاری کردند و شهید شدند.
جنگ همیشه برای نویسندهها موضوع مهمی بوده است، اما انتخاب این سوژه برای نوجوانان امروز شاید قدری غریب باشد. فکر میکنید مخاطب چقدر بتواند با چنین موضوعاتی همراه شود؟ و لزوماً چنین آثاری چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا نوجوان بتواند با اثر همراه شود و یا با شخصیتهای کتاب همذاتپنداری کند؟
پانزده سال به صدسالگی شروع جنگ جهانی دوم مانده؛ نهتنها هنوز به ماهیت، چرایی و چگونگی آغاز و انجام آن واقعه میاندیشند بلکه به فراوانی از آن مینویسند و اثر هنری خلق میکنند. کدام نویسنده را از پرداختن به جنگ جهانی دوم منع کردهاند؟ به فهرست نامزدها و برندگان بوکر نگاه کنید. هنوز در بین آنها آثاری با موضوع جنگ دیده میشود. آیا گذشت زمان میتواند سبب کهنهشدن یک واقعه شود؟ تغییر نسلها و دگرگونشدن مسائل مانعی برای تولید اثر در باب یک موضوع میشود؟ تجربه و وجود نمونههای شاخص ادبی و هنری ثابت میکند که اینطور نیست. به قول صائب تبریزی: «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت / در بند آن مباش که مضمون نمانده است». موضوع ذاتاً امری محدودکننده نیست و کسی نمیتواند بهخاطر پرداختن به موضوعی قدیمی کسی را سرزنش کند.

پس آن گرد زمان که بر موضوعات مینشیند و سبب خواندهنشدن برخی از داستانها میشود چیست؟ مرز کهنگی و امروزین بودن یک اثر کجاست؟ چطور میشود موضوعی قدیمی را برای مخاطب امروز روایت کرد؟
فکر میکنم آنچه در این میان اهمیت دارد درونمایه اثر است و اینکه درونمایه آیا نسبتی مستقیم با مسائل و باورهای انسان معاصر دارد یا نه؟ از آنجا که مخاطب یک سوی مهم هر اثر ادبی بهشمار میرود و بدون آن اساساً فرایند ادبی کامل نخواهد بود، توجه به اشتراکات و رسیدن به یک فهم مشترک یک نیاز محسوب میشود. یکی از دلایل مهم عدم برقراری ارتباط و خواندهنشدن یک متن را باید در فاصله مخاطب با داستان جستوجو کرد. من میتوانم از عالم ذر و روز الست داستانی تر و تازه برای خواننده بیاورم و در مقابل میتوانم از اتفاق یک ماه پیش در کشور روایتی الکن و مبهم ارائه کنم که بوی کهنگی از آن بلند میشود.
داستانِ «رد شدن از خیابان فیلها» به جریان حمله شیمیایی شهر سردشت میپردازد. انتخاب چنین موضوعاتی نیاز به تحقیق و پژوهش دارد. لطفاً درباره مراحل کار، فرایند تحقیق و نگارش کتاب بفرمایید.
ساخت جهان مردم کُرد چندان برایم سخت نبود؛ چرا که برآمده از آن خطه و فرهنگم. میماند اطلاعات تاریخی که با مطالعه کتابهای پژوهشی و مصاحبههایی که با ساکنان سردشت، بعد از بمباران شیمیایی، انجام شده بود. تمام سعیام بر این بوده اثری بنویسم که برای مخاطب باورپذیر باشد؛ چه کسی برای داستانی که باور نمیکند احترام قائل است و با آن همذاتپنداری میکند؟ روایت بدون امر واقعنمایی یک پروژه شکستخورده است.
برای آشنایی بیشترِ خوانندگانِ این گفتوگو با شما، لطفاً درباره آثار دیگرتان توضیح بدهید.
دو کتاب کودک با نامهای «آدمک باسواد» و «ننه زغالی، سیاه خالی» دارم که در انتشارات امیرکبیر منتشر شده؛ همچنین رمان کودک «هیولای من گم شده» توسط نشر قصه و داستان و رمان نوجوان «خانه مرموز مادربزرگ» هم از سوی انتشارات قدیانی به چاپ رسیده.
∎