به گزارش جماران از روابط عمومی حزب اتحاد ملت، همایش فصلی شوراهای شعب و ارکان مرکزی حزب اتحاد صبح امروزبه میزبانی شعبه آذربایجان غربی در ارومیه برگزار شد. در این مراسم آذر منصوری دبیرکل حزب اتحاد ملت به ایراد سخنرانی پرداخت:
به نام خدا
خانم ها
آقایان
همراهان روزهای سخت
سلام
قبل از شروع سخنانم لازم می دانم از شعبه آذربایجان غربی حزب اتحاد بویژه برادر گرامی جناب آقای میرزایی و کمیته شعب حزب و همه عزیزانی که در برگزاری این اردو زحمت بسبار کشیدند تشکر کنم. این اردوها رویداد ورخدادی کم نظیر و بدیع از فعالیت حزبی در کشور است. و به عنوان مقدمه لازم است عرض کنم که در همه نظامهای سیاسی پایدار، احزاب حلقه ارتباطی میان مردم و قدرتاند؛ اراده عمومی را سازماندهی میکنند، برنامه ارائه میدهند و مدیران آینده را میسازند. حزب، نه فقط در زمان انتخابات، بلکه در فاصله میان انتخابات معنا پیدا میکند؛ زمانی که باید پاسخگو باشد و تجربه بیاندوزد.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته مانند آلمان، بریتانیا و سوئد، دولتها از دل احزاب بیرون میآیند. احزاب برنامه مشخص دارند و بر اساس همان برنامه در پایان دوره سنجیده میشوند. این سازوکار برنامهمحور، رمز ثبات در حکمرانی است. اما در نظامهای غیرحزبی، تصمیمات کلان در حلقههای محدود و بسته گرفته میشود و نه پاسخگویی وجود دارد و نه تداوم برنامه.
در ایران، با وجود سابقه فعالیتهای حزبی، تحزب هرگز به بخشی پایدار از حکمرانی تبدیل نشده است. سیاستورزی به افراد و گروههای موقتی وابسته شده و با تغییر دولتها، سیاستها و مدیران نیز یکباره تغییر میکنند؛ بدون انباشت تجربه. علت این وضعیت، هم قانونی است و هم نگرشی: نظام سختگیرانه مجوزدهی و نگاه امنیتی به فعالیت حزبی، احزاب را ضعیف و پرهزینه کرده و نیروهای متخصص را از سیاست دور نگه داشته است.
پیامدهای این ضعف روشن است: سیاستگذاری ناپایدار، نبود پاسخگویی، کاهش اعتماد عمومی و افزایش هزینه حکمرانی. برای اصلاح این وضعیت، باید قانون احزاب اصلاح شود، نگاه امنیتی پایان یابد، امنیت فعالان سیاسی تضمین شود و فرهنگ کار جمعی تقویت گردد.
تحزب شرط اصلاحات پایدار است. احزاب سالم و قانونمدار نه تهدید، بلکه عامل ثبات و کارآمدیاند. اگر ایران بخواهد از چرخه ناکارآمدی عبور کند، باید تحزب را بخشی از راهحل بداند. تحزب تمرین عقلانیت، گفتوگو و اصلاح مستمر است؛ و تنها مسیر ساختن آیندهای پاسخگو و پایدار برای ایران
اما موضوع اصلی سخن من در ادامه پاسخ به پرسش دشوار چه باید کرد در اکنون ایران است؛
چرا که ایران امروز در یکی از حساسترین و سرنوشتسازترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار گرفته است؛ مقطعی که در آن مجموعهای از بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیستمحیطی همچون موجهایی درهمتنیده، مسیر آینده کشور را با ابهام و نگرانی همراه کردهاند. در چنین شرایطی، پرسش بنیادینی پیش روی حاکمیت و جامعه شکل گرفته است: راه نجات ایران چیست؟
آیا ادامه مسیر کنونی در سیاست خارجی و برنامه هستهای ــ مسیری پرهزینه و تنشزا ــ میتواند کشور را به ثبات و توسعه برساند؟ یا ایران ناگزیر از یک چرخش راهبردی به سمت رفع تحریمها، اصلاح ساختارهای حکمرانی، مبارزه واقعی با فساد و بازگشت به تعامل سازنده با جهان است؟
۱. برنامه هستهای؛ نماد اقتدار یا سایهای بر معیشت؟
در دو دهه گذشته، برنامه هستهای یکی از محوریترین موضوعات سیاست داخلی و خارجی ایران بوده است. این برنامه در روایت رسمی بهعنوان نماد استقلال، مقاومت و اقتدار ملی معرفی شد. اما امروز واقعیت زندگی مردم، نگاه آنان را به این موضوع تغییر داده است. جامعه دیگر تنها درباره «حق مسلم» غنیسازی سخن نمیگوید، بلکه درباره هزینههای واقعی آن برای نسل امروز و فردا پرسش میکند.
تحریمهای گسترده، که بخش مهمی از آنها بهطور مستقیم به برنامه هستهای گره خوردهاند، در کنار سوءمدیریت مزمن و فساد ساختاری، چنان در تار و پود زندگی ایرانیان تنیده شدهاند که نمیتوان از بحرانهای اقتصادی سخن گفت و نامی از تحریمها نبرد. این تحریمها نهتنها صادرات نفت و تعاملات بانکی را محدود کردهاند، بلکه جریان سرمایه و فناوری را نیز مسدود کردهاند؛ و این یعنی عقبماندگی در صنعتیسازی، فرسودگی زیرساختها و کاهش شدید بهرهوری.
۲. تحریمها؛ خشکسالیِ رشد اقتصادی
تحریمها همان کردهاند که خشکسالی با زمین میکند:
ریشههای رشد را خشک کرده و خاک اقتصاد را سست و بیحاصل ساختهاند. صنایع مادر با تجهیزات مستهلک فعالیت میکنند، کارخانهها بهجای توسعه درگیر بقا هستند، و ناترازی انرژی، بهویژه در برق و گاز، منجر به خاموشیهای گسترده، کاهش تولید و اختلال در خدمترسانی شده است.
نتیجه آن است که اقتصاد ایران نه توان رقابت دارد و نه زمینه لازم برای جهش. حتی بخشهایی مانند کشاورزی، که زمانی مزیت نسبی محسوب میشدند، امروز قربانی کمبود آب، بحران خاک و کاهش سرمایهگذاری شدهاند.

۳. بحران آب و محیط زیست؛ زخم عمیق و نادیدهگرفتهای که آینده را تهدید میکند
در کنار فشارهای اقتصادی، بحران آب و نابودی زیستبومها، آینده ایران را با تهدیدی وجودی روبهرو کرده است. فرونشست زمین ــ این زلزله خاموش ــ در بسیاری از دشتها به مرحلهای بازگشتناپذیر رسیده است. تالابها و دریاچهها یکی پس از دیگری خشک میشوند و کیفیت آب شرب در بسیاری از مناطق بهشدت کاهش یافته است.
بسیاری از دریاچهها و تالابها، که روزگاری بخش مهمی از تنوع زیستی و معیشت مردم بودند، امروز به شورهزار یا پهنههای متروک تبدیل شدهاند. این بحران محیطزیستی نهتنها معیشت میلیونها نفر را تهدید میکند، بلکه پیامدهای اجتماعی ــ از کوچ اجباری تا تعمیق نابرابری ــ را نیز بهدنبال دارد.
خشکی ارومیه، هورالعظیم، هامون، بختگان و گاوخونی تنها نمونههایی از مدیریت نادرست منابع حیاتی کشور است.
برای بسیاری از مردم، خشکشدن دریاچهها تنها از میانرفتن یک زیستبوم نیست؛ فروپاشی اعتماد به حکمرانی است.
۴. کاسبان تحریم؛ سوداگران بحران
در سایه فشارهای اقتصادی و محدودیتهای ناشی از تحریم، پدیدهای دیگر به شکلی خزنده اما قدرتمند رشد کرده است: کاسبان تحریم.
این گروهها، که اغلب به ساختار قدرت نزدیکاند، از بستهبودن اقتصاد، نبود شفافیت و رانتهای ناشی از محدودیت تجاری سودهای کلان میبرند.
جابهجایی پول در شبکههای غیررسمی، واسطهگری در فروش نفت، واردات کالا با نرخ ارز چندگانه، و ساختارهای پیچیده مالی، منابع عمومی کشور را در اختیار گروههایی قرار داده که نه پاسخگو هستند و نه تمایل به اصلاح دارند.
در چنین وضعیتی، تحریم فقط فشار خارجی نیست؛
تحریم در داخل تبدیل شده است به اقتصادی برای برخی و فلاکتی برای بسیاری.
همین گروهها بزرگترین مخالفان رفع تحریم و اصلاحات ساختاریاند، زیرا سودشان وابسته به تداوم نابسامانیهاست.
۵. فرسایش امید؛ مهمترین تهدید ملی
پیامد برجایمانده از تحریم، فساد و ناکارآمدی، چیزی فراتر از مشکلات اقتصادی است: فرسایش امید اجتماعی.
وقتی مردم میبینند سفرهشان کوچکتر میشود، عدالت عقبنشینی میکند و چشمانداز آینده تیرهتر میشود، سرمایه اجتماعی فرو میریزد. جامعهای که امید خود را از دست بدهد، دیگر توان حمایت از اقتدار ملی و پروژههای توسعه را ندارد.
فقر و نابرابری نه نماد تابآوریاند، نه نشانه مقاومت؛بلکه نشانه سیاستگذاری نادرست و ضعف حکمرانیاند.قدرت واقعی یک دولت از جامعهای توانمند و امیدوار برمیخیزد، نه فقط از دانش فنی هستهای و موشکی.
۶. نیاز فوری به اصلاحات ساختاری
شرایط امروز ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند اصلاحات عمیق و ساختاری است؛ اصلاحاتی که شاید در کوتاهمدت هزینه داشته باشد، اما در بلندمدت تنها راه نجات کشور است. محورهای این اصلاحات عبارتاند از:
۱. شفافیت در تصمیمگیریها و بودجه
تصمیمات مهم اقتصادی و سیاسی باید در برابر چشم مردم و کارشناسان اتخاذ شوند. شفافیت، نه فقط یک مطالبه اخلاقی، بلکه وسیلهای برای جلوگیری از رانت و فساد است.
۲. مبارزه واقعی با فساد
فساد به مرحلهای رسیده که بدون ساختارهای نظارتی مستقل، رسانه آزاد و نظام قضایی پاسخگو قابل مهار نیست.
۳. بازنگری در سیاست خارجی
سیاست خارجی ایران باید از تنشمحوری به سمت تعاملمحوری حرکت کند.رفع تحریمها تنها با توافقهایی پایدار و مبتنی بر عقلانیت ممکن است.
۴. اصلاح رابطه دولت و ملت
بازسازی اعتماد عمومی بدون احترام به حق مردم در انتخاب، مشارکت و اظهار نظر ممکن نیست.حکومتها زمانی اقتدار پیدا میکنند که جامعه به آنها اعتماد داشته باشد.
۷. تعامل سازنده؛ کلید بازگشت ایران به مسیر توسعه
اقتدار ملی از دل رفاه و عدالت اجتماعی میجوشد، نه از دل شعارهای پرهیاهو.
کشوری که اقتصادش بسته و سیاست خارجیاش پرتنش باشد، حتی اگر در برخی حوزهها دستاوردهایی داشته باشد، نمیتواند مسیر توسعه پایدار را طی کند.
هر گامی که ایران را از انزوا دور کند، اقتصاد را نفس دوباره میبخشد؛ سرمایه خارجی را جذب میکند، فناوری را وارد میکند و فضای گفتوگوی سازنده را بازمیگرداند.
۸. تصمیمی که ایران به آن نیاز دارد
در نهایت، نجات ایران در گرو تصمیمی شجاعانه و تاریخی است:
پایاندادن به اقتصاد تحریمی، مهار فساد ساختاری، بازسازی اعتماد و بازگشت به رویکرد عقلانی و تعاملی.
کشوری که امید از آن رخت بربندد، توسعه نمییابد.
جامعهای که اعتمادش را از دست بدهد، نمیتواند موتور پیشرفت باشد.
و حکومتی که توان تکیهدادن بر مردم را از دست بدهد، در برابر بحرانها فرسوده میشود.
ایران به جای غنیسازی بیشتر اورانیوم، نیازمند غنیسازی اعتماد، عدالت، کیفیت حکمرانی و زندگی مردم است.
آینده قدرتمند ایران زمانی ساخته میشود که همه شهروندان ایران در امنیت، رفاه، آرامش و امید زندگی کنند.