سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ بهرام بیضایی از معدود نمایشنامهنویسان و کارگردانانی است که آثارش به دلیل دقت پژوهشی، زبان شاعرانه و نگاه اسطورهشناسانه، هنوز بعد از این همه سال مرجعی برای دیگر هنرمندان و کارگردانان است. نمایشنامههای شاهنامهمحور او شامل بازآفرینیهای هنرمندانه از شخصیتها و روایتهای حماسی است و توانسته روح اسطورههای ایرانی را با دغدغههای معاصر پیوند بزند و آن را به هنرمندانهترین شکل به روایتهای دراماتیک ارتقا دهد. بدون شک او در درامپردازی و ساختار تراژیک نیمنگاهی هم به آثار نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی، شکسپیر داشته و از او الهام گرفته اما بارها تاکید کرده است که میراث نمایشی ایران (نقالی، تعزیه، آیینها و روایتهای اسطورهای) برای او مهمتر از سنتهای غربی است.
نمایش «کلاژ بیضایی» ساخته سجاد قربانی به آثار بیضایی و شکسپیر در کنار هم پرداخته است. این نمایش تلفیقی از آثار برجسته این دو نمایشنامهنویس بزرگ است که نقطه تلاقی آن کلاژی شده است که در آن اسطورهگرایی شرقی و تراژدی کلاسیک غربی به شکلی خلاقانه در هم میآمیزند و جهان تازهای از معنا و تصویر بر صحنه خلق میکنند.
چطور شد که سراغ ایده نمایش «کلاژ بیضایی» رفتید؟
این نمایشنامه را با تلفیقی از یک سری از آثار بهرام بیضایی نوشتم و ایده آن از اینجا شکل گرفت که دوست داشتم در کنار هم قرار گرفتن این متنها و تقابل یک سری از کاراکترها را با هم ببینم؛ این اتفاق افتاد و بخشهای زیادی از متن که در نهایت نوشته شد را از آقای بیضایی وام گرفتم و ارتباط کاراکترها و نقشها در متن برایم مهم بود. در نهایت ما به جایی رسیدیم که مثلاً در نمایشمان آرش، بُندارِ بیدَخش را میبیند، آژیدهاک با ارمایل و گرمایل روبرو میشود و اتفاقاتی از دست رخ میدهد.
دلیلتان برای انتخاب این نمایشنامهها و حلقه اتصالشان چه بود؟
حلقه اتصال این نمایشنامهها، گونههای مختلف نمایش ایرانی بوده است. از سایهبازی و پردهخوانی و نقالی گرفته تا بحر طویلخوانی؛ نقطه اتصال اینها گونههای مختلف نمایش ایرانی بود و دلیلی که من این کار را کردم این بود که بتوانم نمایش ایرانی و متون کهن ایران را به نسل جدید معرفی کنیم. همانطور که بهرام بیضایی این متون را زمان خود در متونش نوشت و بهروز کرد، ما هم در عصر خودمان بتوانیم متونی که بهرام بیضایی نوشته را برای نسل جدید به شکل جدیدی بازخوانی کنیم و بتوانیم آن را برای نسلی که ارتباط گرفتنش با این متون دشوارتر است، قابل فهمتر کنیم.
چطور به ایده نمایش آئینی و سنتی رسیدید و از آن استفاده کردید؟
من چندان با کلمه آئینی و سنتی موافق نیستم و در نمایشمان هم تلاش کردیم که از این واژه عبور کنیم. نمایش ما، یک نمایش ایرانی است. وقتی از آئین و سنت صحبت میشود ذهن مخاطب ایرانی ناخودآگاه به سمت نمایش تختحوضی با همان رسم و رسوم قدیمی میرود. در صورتی که در این نمایش تلاش کردیم گونههای نمایش ایرانی را در حد بضاعت خودمان یک پله پیشتر بیاوریم. ادعای مولف بودن نداریم و نمیخواهیم بگوییم که قصد داشتیم کارهایی را بکنیم که تاکنون کسی انجام نداده است. قطعاً کسانی دیگری هم هستند که این کار را کردهاند ولی ما میخواستیم با این شیوه تغییراتی ایجاد کنیم. حال اینکه چیزی که در نظر مخاطبان دیده شده و خودمان تجربهاش میکنیم نشان میدهد که این اتفاق افتاده است.
فکر میکنید چرا کارگردانان تئاتر کمتر سراغ ادبیات کهن میروند؟
به هر حال برای فهمیدن این متون، یک دوره و کلاسی باید گذرانده شود. پس از درک این موضوعات و مفاهیم زمانی که کارگردان میخواهد آن را به اجرا درآورد، خود یک پروسه جداگانهای میطلبد که میتواند کارگردان را وارد چالش جدی کند. اگر ما این را متوجه شویم میتوانیم در بحث ادبیات نمایشیمان پیش برویم. اینکه جوانان ما تنها به ایرانی بودن خود افتخار کنند ولی شاهنامه فردوسی، اشعار حافظ، نظامی و… را نخوانده باشند اصلاً خوب نیست. هنرمندان نسل جدید باید تلاش کنند ارتباط میان نسلها باشند و کاری کنند که نسل بعدی هم متوجه این اتفاقات بشود. شاید جایی هم لازم باشد به زبان همان نسل با آنها صحبت کرد.
شما از آثار بهرام بیضایی نیز در نمایش استفاده کردید؛ به نظر شما چرا بیضایی همچنان مهم است و آیا مخاطب امروز همچنان با نوشتههای او ارتباط برقرار میکند؟
بیضایی همانقدر مهم است که فردوسی مهم است، با این تفاوت که فردوسی هزار سال است که دیگر نیست. من فکر میکنم اگر هزار سال دیگر هم بگذرد و خود بهرام بیضایی هم نباشد، متونش به اندازه امروز اهمیت است. او پژوهشهایی کرده، متونی نوشته و فیلمهایی را ساخته است که همچنان کسانی که میخوان تئاتر کار کنند یا فیلم بسازند یک بار آثار او را مرور میکنند تا یاد بگیرند. افرادی مانند بیضایی، تقوایی، کیارستمی و رادی الگوهای ما بودهاند و کسانی هستند که ما ناخودآگاه در کارها باید به آنها رجوع کنیم. اینکه متن هایشان چقدر میتواند در آینده موثر باشد یا نباشد چیزی است که هوش کارگردانها و نمایشنویسها را بطلبد که بلد باشند چگونه متون این افراد را روی صحنه بیاورند. جالب اینجاست که خود بهرام بیضایی معتقد است متونش اصلاً متون سختی نیست. در حالی که برای ما سخت به نظر میرسد. پس خلائی اینجا وجود دارد که ممکن است حرف بهرام بیضایی نقض شود. شاید این متون برای دوره خودشان سخت نبوده ولی متاسفانه برای دوره ما دشوار است. چرا که آنقدر زبان فارسی مورد ورود و نفوذ زبان های دیگر قرار گرفته و مهجور واقع شده که اگر بخواهیم تکههایی از یک زبان را برای نسل دیگری اجرا کنیم، جالب باشد.
جهان نمایشنامههای بیضایی را امروز چطور باید خواند؟ چه مفاهیمی در آثار بیضایی بیشتر تکرار شده و نقطه مشترکشان چه بوده؟
برای پاسخ به این سوال از صحبتهای خود بیضایی استفاده میکنم؛ او در یک سخنرانی میگوید که در آثار من زن مرکز است و مرد رئیس. نمونه بارز آن در نمایشنامه «شب هزار و یکم» دیده میشود که قصه ارنواز و شهرناز است به صورت مستقیم آن ارتباط هستهای که زن در ایران کهن دارد را میبینیم. فکر میکنم که این رفتارها هیچ وقت کهنه نخواهند شد چون با گذشت این همه سال باز برمیگردیم سر اینکه آیا زنها میتوانند در جامعه ایفای نقش بکنند یا خیر؟ آیا میتوانند پا به پای مرد بیایند یا خیر؟ هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم که این متنها برای ما تکراری و کهنه میشود. متاسفانه نماد بیرونی این موضوع که در حق این هسته مرکزی که زن باشه اجحاف صورت میگیرد را همچنان میبینیم.
بزرگترین چالشی که در انتقال زبان و متن آقای بیضایی وجود داشت را در چه میبینید؟
اگر با متون بیضایی آشنا باشید به چالشی برنمیخورید. شاید گاهی به کلمات یا حروفی بربخوریم که آن هم با اندکی تحقیق حل خواهد شد. بعد از تحقیق می بینیم که بهرام بیضایی درستترین شکل آن کلمه را استفاده کرده و در متنش آورده است. شاید در فهم این کلمات کمی ضعیف باشیم وگرنه او در زمانه خود و در سنی که آرش را نوشته، کارش را به خوبی انجام داده است. البته من در جایگاهی نیستم که درباره کار او نظری بدهم.
دلیل ترکیب آثار بهرام بیضایی با آثار شکسپیر چه بود؟ چقدر این شکل از اجرا مرسوم است؟
وقتی کلمه کلاژ را برای این نمایش انتخاب کردم کمی بحث ایجاد شد که این کلمه چه ارتباطی با ایرانی بودن ما دارد؟ این توضیح را باید بدهم که کلمه کلاژ معادل دقیق فارسی ندارد و کلمهای نیست که بتواند حق مطلب را ادا کند. در نهایت کلمه کلاژ را استفاده کردم. در جایی از نمایش، هملت و در جای دیگر مکبث را می بینیم. تا جایی که من اطلاع دارم خود بهرام بیضایی در دوران جوانی از آثار شکسپیر تاثیر گرفته بود. حال ما جایی از این متن ها را انتخاب کردیم که در این کلاژ به هم ارتباط پیدا می کند. جایی در شاهنامه که رستم، سهراب را می کشد به همان مونولوگ «بودن یا نبودن» را به انگلیسی میشنویم و میخواستیم به بیان خود شکسپیر وفادار بمانیم. از نظر متنی هم به هم ارتباط دارد. در نهایت هم سلطان مار را داریم که به مکبث میپیوندد و در نهایت پایان دهنده نمایش است. ما چند مدل کلاژ داریم؛ کلاژی که میتواند آثار به هم نامرتبط را به هم بچسباند، یا میتواند آثار به هم مرتبط را که در جاهای مختلفی هستند را به هم بچسباند. در اینجا ما آثاری که به هم نامرتبط بودند را هم آوردیم و کنار هم قرار دادیم.
نگران قضاوتها از سوی هنرمندان طرفدار دو طیف نبودید؟
همیشه ما هر کاری بکنیم یک نفر وجود دارد که ایراد بگیرد. اصولاً همه ما دوست داریم که یکدیگر را نقد کنیم و این نقد چیز پربیراهی هم نیست؛ من از آن استقبال میکنم. هم کسانی بوده اند که به من گفتند نمایش را دوست داشتهاند و هم کسانی بودهاند که دوست نداشتهاند. اگر قرار باشد همیشه از هم تعریف و تمجید کنیم که آن جوابی که لازم است را از کار نخواهیم گرفت.
بازخوردها چطور بود؟
تا الان خوب بوده است. البته کسانی بودهاند که گاردی در مقابل این کلاژ داشتهاند ولی در مجموع تاکنون چه مخاطب عام و چه مخاطب خاص توانسته با فرمی که نمایش ساخته، ارتباط بگیرد.

در جشنوارههای خارجی هم منتخب شدید؟
بله در جشنواره مصر شرکت کردیم ولی به دلیل مسائل خروج از ایران و همزمانی آن با جنگ ۱۲ روزه نتوانستیم در این جشنواره حضور پیدا کنیم.
به نظر شما نمایش «کلاژ بیضایی» آغاز یک مسیر است یا یک تجربه مستقل؟
قطعاً میتواند شروع کننده یک مسیر باشد. در نمایشهای بعدیام هم در نظر دارم که کلاژی از آثار شکسپیر در شیوه نمایش ایرانی کار کنم. سعی می کنم یک روند را در مسیر کاری مان پیش ببریم که این روند در خدمت و پیشبرد نمایش ایرانی باشد. اینگونه نباشد که از بیضایی به سمت ایبسن یا بکت برویم. دوست دارم در مسیری که آن را بلدم کار ار پیش ببرم.
از تجربه همکاری با سجاد افشاریان و جواد مولانیا در این کار بگویید.
من سالهاست که چه در سمت دستیار و چه در سمت بازیگربا جواد مولانیا کار میکنم و همچنان هم همکاریهایمان ادامه دارد و در این کار هم کمکمان کردند. سجاد افشاریان هم صاحب کمپین تئاتر جوانان ایران است و همین اسم مشخص است که چقدر میتواند از تئاتر و جوانانی که در این حوزه فعالیت می کنند، حمایت کند. قطعاً حمایت این افراد بوده که ما جوانترها به خودمان اجازه میدهیم که سمت شکسپیر، بیضایی و سمت تئاتر برویم. این افراد مستقیماً نظری در کار ما اعمال نکردند ولی شده بود که پیشنهاداتی بدهند و من قبول کنم یا نکنم.
∎