شناسهٔ خبر: 75893457 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

در نقد روشنفکری| اشتباهات بنیادین ملکیان در فهم اسلام اجتماعی

رئیس دانشگاه قم می‌گوید: جناب ملکیان خود را مجاز و محق می‌داند که نظر اسلام را استنباط کند و تبلیغ کند؛ اما کسی که به‌قول ایشان هم روحانی است و هم مرجع تقلید است و هم عارف و هم اخلاقی و هم اهل سیر و سلوک، استحقاق چنین استنباطی را ندارد.

صاحب‌خبر -

یکی از پرسش‌هایی که از دیرباز مکرر شنیده می‌شود این است که انسان باید در خدمت دین باشد یا دین در خدمت انسان؟ دین، خادم انسان یا مخدوم انسان؟؛ به‌عبارت دیگر دین باید برای انسان هزینه شود یا انسان برای او؟ گروهی دین را در خدمت انسان می‌دانند و عده‌ای دیگر بر این باورند که این انسان است که باید در خدمت دین باشد. فارغ از اینکه طرح این پرسش از بنیاد، دچار خطا و اشکال و نشانه دوگانه‌انگاری دین و انسان از سوی هر دو گروه است (زیرا چنین نیست که دین به‌عنوان مجموعه باورها و عقاید، چیزی بیرون انسان باشد و انسان، موجودی در این سوء و دین موجودی در آن سوء)، باید گفت این سؤال در خوش‌بینانه‌ترین حالت، برگرفته از دو مبنای هستی‌شناسانه انسان‌محور و خدامحور است؛ در مبنای نخست، انسان‌محور هستی بوده و همه‌چیز از جمله دین باید در خدمت لذت و رفاه او باشد؛ اما مبنای دوم، خداوند را محور و خالق هستی دانسته و دین را برنامه‌ای برای هدایت بشر به اطاعت خدا و نهایتاً رسیدن به کمال و سعادت می‌بیند.

بر این اساس، نکته مهم در پاسخ به این پرسش، بررسی رویکرد آن است یعنی باید دید مراد از خدمت دین به انسان چیست؟ وگرنه مطابق آموزه‌های توحیدی اسلام، پرواضح است که دین برای انسان‌ها آمده است یعنی خداوند دین را وضع نموده که در خدمت انسان بوده و سبب تربیت و رشد و پرورش انسان‌ها شود اما نکته اینجاست که این خدمت در راستای هدایت و رشد و تعالی انسان است یا امیال و شهوات نفسانی او که هرگونه خواست دین را به خدمت درآورد و به‌جای سعادت دچار شقاوت شود؟ در واقع اگر انسان را خلیفه خدا بدانیم، اصولاً منافاتی میان خدمت دین به انسان خلیفه خدا نمی‌یابیم؛ به تعبیر امام موسی صدر، دین به‌عنوان مجموعه‌آموزه‌هایی که پیامبران از جانب خداوند آورده‌اند، حدفاصل میان خدا و انسان است و دینِ در خدمت انسانِ جانشین خداوند، همان دینِ در خدمت خداوند می‌باشد بنابراین میان دین و انسان یک رابطه تعاملی برقرار است و انسان، اصل است از این رو حتی اگر انسان خود را فدای دین (به‌عنوان برنامه سعادت انسان) کند، در راه تعالی و حفظ سعادت خودش جان داده است نه صرفاً خدمت کردن به دین. به بهانه تکرار اخیر این شبهه توسط مصطفی ملکیان از نویسندگان و مترجمان کشور، خبرنگار حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم برای تبیین بهتر مسأله و پاسخ آن گفت‌وگویی با حجت الاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی، رئیس دانشگاه قم و استاد عالی حوزه علمیه داشته که در ادامه می‌خوانید.

تسنیم: آقای ملکیان اظهاراتی درباره دین و دینداری به ویژه حوزه اخلاق دارند، در جایی به نقد «اوجب واجبات بودن حفظ نظام» پرداخت و گفت: «ما نیامده‌ایم فدای دین و مذهب بشویم؛ دین و مذهب است که باید به ما خدمت کند. ما خادم دین و مذهب نیستیم، دین و مذهب است که خادم ما است. چیزی که جدید و بسیار جای تأسف است، این است که کسانی که ادعای دین و مذهب و اخلاق و عرفان دارند و ادعای این را دارند که مردم را باید بهسوی خدا دعوت کنیم، بیایند بتی بتراشند در کنار خدا به نام نظام حکومتی و بگویند حفظ این نظام اوجب واجبات است.... این برای من بسیار جای شگفتی دارد که یک شخص که خودش را متدین و مذهبی می‌داند، روحانی است، مرجع تقلید است، اهل عرفان خودش را تلقی می‌کند، اهل سیر و سلوک است و خودش را اخلاقی می‌داند، بگوید حفظ نظام اوجب واجبات است یعنی یک بتی درست کند به نام نظام و بگوید اوجب واجبات، واجب‌ترین واجب حفظ این است. یعنی یک بت‌تراشی خیلی خیلی جدید.» تحلیل شما بر این ادعاها چیست؟ 

در تحلیل این سخنان چند نکته را بیان می‌کنم: نکته اول: همان طور که ملاحظه می‌کنید ایشان در این سخنان صرفاً دو کار را انجام می‌دهد: نخست: بیان مدعای خود و اینکه انسان نباید خادم دین و مذهب باشد یا خود را فدای آن بکند، بلکه این دین و مذهب است که باید فدایی انسان بشود و خادم او. دوم: با بیانی طعنه‌آمیز و کنایه‌آمیز نظریه مخالف خود را طرح می‌کند و بدون آنکه اشاره‌ای به‌دلایل آن بکند و یا بدون آنکه هیچ نقدی بر مدعای رقیب مطرح کند، صرفاً از طرح آن ابراز شگفتی و تعجب می‌کند!

خوب طبیعی است که با طرح بی‌دلیل یک مدعا، ولو آنکه با صدای بلند و رسایی انجام گیرد، نباید انتظار داشت که آن مدعا پذیرفته شود و یا با ابراز تعجب از یک نظریه، نباید انتظار داشت که آن نظریه ابطال شود. تعجب و شگفتی، اموری شخصی‌اند. فرد می‌تواند هر چه دوست دارد تعجب کند؛ اما تعجب از یک نظریه، حتی اگر با صدای بلند و با حرکات نمایشی چهره همراه شود، هیچ دلالت بر نادرستی آن نظریه ندارد. خلاصه آنکه: دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگ‌های گردن به حجت قوی.

نکته دوم: بنده طبیعتاً نمی‌توانم همچون ادبیات جناب آقای ملکیان پاسخ ایشان را بدهم. ما بارها گفته‌ایم و نوشته‌ایم و از نویسندگان و گویندگان کشور خواهش کرده‌ایم که آداب اخلاقی نقد و گفت‌وگو را مراعات کنند. آنان باید الگوی اخلاق نقد و ادب انتقاد باشند. باید جایگاه قلم را بشناسند، باید منزلت بیان را بدانند، نباید اسیر هیجانات و عواطف و احساسات بی‌مبنا و اخلاق‌ستیز شوند. می‌توان یک ایده‌ای را نقد کرد؛ اما محترمانه و بدون کنایه و طعنه و تمسخر. اینکه جناب استاد ملکیان چند سال قبل، شخصیتی مثل علامه طباطبایی که مجسمه اخلاق و ادب و حیا بود را با کلمه «بی‌شعور» خطاب می‌کنند! آن هم به صرف اینکه تفسیر ایشان از آیه‌ای از قرآن را نمی‌پسندند، و یا اینکه در نقد اندیشه امام‌خمینی(ره)، چنین ادبیاتی را به کار می‌گیرند، اینها حاکی از روحیه خوبی نیست! نشانه‌های خوبی برای وضعیت معنوی گوینده نیست. فضای خوبی را هم در جامعه ایجاد نمی‌کند! ضمناً منتقد را هم حتی اگر نقدش درست باشد، به هدف خودش نمی‌رساند. مگر آنکه هدف، امری غیر علمی و غیراخلاقی و به‌طور کلی چیز دیگری غیر از پیشبرد علم و اخلاق و تعمیق معرفت دینی جامعه باشد، که آن مسأله دیگری است.

تسنیم: بهلحاظ شکلی و ساختاری چه ایراداتی به این ادعا وارد است؟ با اینکه به نظر می‌رسد پیشینه‌ای دیرین داشته و برای اولین بار طرح نشده و ریشه در مسائلی بنیادین دارد.

بله این سخنان و مدعیات، سخنان جدیدی نیستند؛ قبلاً هم کسانی مثل جناب دکتر عبدالکریم سروش تحت‌عنوان «اخلاق خادم» و «اخلاق مخدوم» و «دین خادم» و «دین مخدوم» «ایدئولوژی خادم» و «ایدئولوژی مخدوم» و «خادمان مخدوم» و امثال آن همین ایده را بیان کرده‌بودند. انتظار می‌رفت اکنون که استاد ملکیان به تبعیت از جناب دکتر سروش چنین ایده‌ای را بازگو می‌کنند، استدلال‌ها و براهین‌ی قوی برای اثبات آن اقامه کنند یا نقدهایی قوی نسبت به نظریه رقیب ذکر کنند. رویه شناخته شده جناب آقای ملکیان این است که معمولاً و در بسیاری از موارد دسته‌بندی‌هایی را بیان و سعی می‌کنند تعداد دلایل و نقدهایی که برای یک مدعا ذکر می‌کنند را هم به‌گونه‌ای بیان کنند که مخاطب گمان کند، نوعی حصر عقلی یا استقراء تام در آن موضوع صورت گرفته است. در حالی که مع الاسف، در اینجا به‌بیان یک مدعای کلی و مبهم بسنده کرده و در نقد نظریه رقیب هم در یک دقیقه چندین بار ابراز تعجب و تأسف و شگفتی می‌کنند! همین! اساساً باید معلوم می‌کردند که منظورشان از «ما» کیست؟ منظورشان از «خدمت» چیست؟ و منظورشان از «دین» چه معنایی از دین است؟ آیا نظر ایشان این است که فی‌المثل یک انسان مسلمان، هیچ وظیفه‌ای در قبال دین اسلام ندارد؟ آیا یک مسلمان نباید هیچ خدمتی، و لو خدمت تبلیغی و تبیینی و دفاعی از اسلام و ارزش‌های اسلامی داشته‌باشد؟ به چه دلیل؟ همچنین اینکه می‌گویند «دین باید فدای ما بشود» باید معلوم کنند که منظورشان دقیقاً چیست؟ نمی‌توان یک سخن مبهم را در فضا رها کرد و انتظار داشت که دیگران آن را تلقی به قبول کنند!

دقت در کلمات جناب آقای ملکیان نشان‌می‌دهد که بحثی درون‌دینی دارند و معتقدند که اسلام هرگز از مسلمانان نخواسته و نمی‌خواهد که جان خود را فدای دین کنند یا خود را به خدمت دین درآورند! بلکه این اسلام است که خود را خادم مسلمین و فدایی مسلمین می‌داند. اما چرا می‌گویم منظور جناب ملکیان «بیان دیدگاه اسلام» است، زیرا در نقد نظریه مخالف، که نظریه امام‌خمینی(ره) است می‌گوید چطور می‌شود که یک روحانی یا یک مرجع تقلید دینی چنین سخنی را بگوید؟! یا می‌گوید چطور می‌شود که یک کسی که خودش را عارف یا اخلاقی می‌داند چنین سخنی را بگوید. این نشان‌می‌دهد که یک روحانی دینی هرگز نمی‌تواند چنین سخنی را به نام دین بگوید یا یک مرجع تقلید هرگز نمی‌تواند چنین سخنی را از متون و منابع دینی استنباط کند. یا چنین سخنانی با عرفان و اخلاق اسلامی سازگار نیست. البته بگذریم از اینکه جناب ملکیان خود را مجاز و محق می‌داند که نظر اسلام را استنباط کند و تبلیغ کند، اما کسی که به‌قول ایشان هم روحانی است و هم مرجع تقلید است و هم عارف و هم اخلاقی و هم اهل سیر و سلوک، استحقاق چنین استنباطی را ندارد!

به هر حال، برای آنکه اصل سؤال و پرسش یا شبهه به‌شکل‌ی واضح‌تر و جامع‌تر مطرح شود، بنده سعی می‌کنم به‌جای جناب ملکیان و سایر باورمندان به چنین ایده‌ای، ابتدا آن را توضیح دهم؛ در واقع این شبهه می‌گوید مگر نه اینکه از نگاه اسلام، در جایی که احتمال ضرر جسمانیِ عمل به احکامی مثل روزه و وضو، احتمالی جدی و عقلایی باشد، عمل به آن‌ها از نگاه اسلام جایز نیست و بلکه حرام است؟! یعنی در دَوَران امر میان یک تکلیف ضروری و واجب دین، و به خطر افتادن سلامتی جسمانی، اسلام می‌گوید حفظ سلامتی مقدم‌تر و واجب‌تر است و آن تکلیف ضروری وضو و روزه و امثال آن را از دوش فرد برمی‌دارد. حال چطور ممکن است کسی به نام اسلام و به نام روحانی این دین و به نام مرجع تقلید این دین بگوید ما می‌توانیم جان خود را برای حفظ این دین به خطر بیندازیم؟! مگر نه اینکه قرآن کریم به صراحت به پیروان خود دستور می‌دهد: «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ؛ (بقره، 195) و خود را با دست خویش به هلاکت می‌افکنید.»؟! افزون بر این، اساساً «تقیه» که از احکام مهم و مشهور فقه اسلامی و شیعی است، به چه معناست؟ آیا تقیه معنایی جز تقدم حفظ جان بر حفظ دین و ایمان دارد؟! و می‌دانیم که تقیه یک حکم فردی نیست؛ بلکه «تقیه جمعی» هم داریم. قرآن می‌فرماید: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللهِ الْمَصِیرُ؛ (آل‌عمران، 28) مؤمنان نباید کافران را به‌جای مؤمنان به دوستی بگیرند، و هر که چنین کند، در هیچ‌چیز [او را] از [دوستیِ] خدا [بهره‌ای] نیست، مگر اینکه از آنان به‌نوعی تقیه کنید، و خداوند شما را از [عقوبت] خود می‌ترساند، و بازگشت [همه] به‌سوی خدا است.»

خلاصه آنکه در نظام ارزشی اسلام، حفظ جان مقدم بر همه تکالیف دیگر است. بلکه برای حفظ جان می‌توان اصل اسلام و ایمان دینی را هم کنار گذاشت و نه‌تنها هیچ نشانه‌ای از آن در گفتار و رفتار و سبک زندگی بروز نداد؛ بلکه از آن بی‌زاری و برائت هم جست: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» با توجه به این نکات معلوم می‌شود که ما مجاز نیستم که جان خود را در راه دین فدا کنیم! ما مجاز نیستیم که برای دفاع از دین خود را به زحمت بیندازیم یا خود را در رنج و سختی بیافکنیم. دین هرگز به چنین کاری راضی نیست! حال آیا جای تعجب و شگفتی و تأسف ندارد که یک روحانی و یک مرجع تقلید و یک عارف و عالم اخلاقی بگوید «حفظ نظام اوجب واجبات است»؟! بلکه از نظام حکومتی چنان بت‌ی بسازد که بگوید حفظ آن از حفظ جان امام زمان هم مهم‌تر است؟! (صحیفه امام، ج 15، ص 365)

تسنیم: با اینکه اشاره فرمودید بحث دکتر ملکیان، درون‌دینی می‌باشد، آیا مبنای معرفتی طرح ادعای ایشان، از دیدگاه اسلام مورد قبول است؟

مدعای جناب استاد ملکیان مبتنی بر نوع نگاهی به دین و انسان و معرفت است که موجب شده صریح‌ترین دلایل و واضح‌ترین رفتارهایی که در تضاد با این نگاه هستند، نادیده گرفته شود یا به‌گونه‌ای ناصواب تفسیر شود. توضیح آنکه اگر کسی دین را امری فردی و سلیقه‌ای بداند و آن را ساخته و پرداخته آدمیان بپندارد و نهایت کارکرد دین را تأمین آرامش و نشاط و امید به زندگی و توجیه‌گر درد و رنج‌های طبیعی انسان بداند، معلوم است که هیچ جایگاهی برای دین جز خدمت به انسان قائل نخواهد بود. دین در این نگاه خادمی از خادمان انسان است؛ آن هم نه خادمی بی‌بدیل و بی‌جایگزین و بی‌نظیر؛ بلکه خادمی در عرض سایر عوامل آرامش‌بخش و نشاط‌آور و امیدآفرین و تسکین دهنده. یا اگر کسی نگاه اومانیستی به انسان داشته‌باشد و همچون اومانیست‌ها، انسان را خالق دین و خدا بداند و نه مخلوق خدا، معلوم است که چنین نگاهی به دین خواهد داشت. در هیچ شرایطی جانفشانی خالق برای مخلوق را معقول و مجاز نمی‌داند. اگر هم در جایی ببیند که یک فرد دیندار جان خود را فدای دین می‌کند، می‌کوشد آن رفتار را به‌گونه‌ای توجیه کند که با بنیان‌های اومانیستی او سازگار باشد. فی المثل آن را رفتاری کاملاً شخصی و معلول سخن روانی یا تیپ شخصیتی فرد مورد نظر می‌داند؛ همان گونه که جناب ملکیان در تفسیر چرایی قیام امام حسین علیه یزید و جانفشانی او در راه دین چنین تفسیری ارائه می‌دهد!

اما اگر چنین نگاهی به دین و انسان نداشته باشیم و انسان را مخلوق و عبد خدای متعال بدانیم و دین را پیام هدایت الهی برای تدبیر دنیا و آخرت آدمیان، در آن صورت به گونه دیگری رفتار خواهیم کرد. در آن صورت، هر چند دین را بزرگ‌ترین هدیه الهی به بشریت می‌دانیم، هدیه‌ای که بدون آن بشر در ضلالت و گمراهی و سرگردانی به سر می‌برد و هرگز با ابزارهای ادراکی متعارف خود نمی‌توانست سعادت مطلوب خود و راه رسیدن به آن را بیابد، در عین حال، به همین دلیل، حفظ دین و دفاع از آن را از لازم‌ترین وظایف انسان‌ها می‌دانستیم. هر گونه تلاشی در جهت حفظ دین و دفاع از آن و جلوگیری از تحریف آن، به‌معنای تلاش در جهت حفظ و نگه‌داری نسخه شفابخش بشریت خواهد بود. به‌معنای بزرگ‌ترین مجاهدت در راه محافظت از پیام هدایت و راه و راهنمای سعادت بشریت خواهد بود.

تأکید اسلام بر اهمیت حفظ جان

می‌دانیم که اسلام برای بدن و جسم ارزشی بسیار فوق‌العاده قائل است. نه‌تنها حفظ جان را واجب می‌داند و آن را یکی از مهم‌ترین و پایه‌ترین احکام و ارزش‌های اسلامی معرفی می‌کند که تلاش در جهت صحت و سلامتی جسمانی را هم واجب دانسته و هرگونه کاری که موجب ضرر و وارد آوردن آسیب‌های جدی به بدن باشد را حرام می‌داند. این نگاه اسلام به جسم و بدن انسان، شاید در میان ادیان شناخته شده جهان، بی‌نظیر باشد. به‌عنوان نمونه، در اندیشه اسلامی، صحت و سلامتی بدن برترین نعمت‌هاست: «الصِّحَّةُ أَفْضَلُ النِّعَمِ.» گواراترین نصیب‌هاست: «أَهْنَأُ الْأَقْسَامِ الْقَنَاعَةُ وَ صِحَّةُ الْأَجْسَامِ». نعمتی ناشناخته‌است: «نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَةُ». نعمتی است که بدون آن خیری در زندگی این‌جهانی نیست: «یَا عَلِیُّ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ إِلَّا مَعَ الْفِعْلِ... وَ لَا فِی الْحَیَاةِ إِلَّا مَعَ الصِّحَّة». حسنه دنیاست: «الْحَسَنَةُ فِی الدُّنْیَا الصِّحَّةُ وَ الْعَافِیَةُ وَ فِی الْآخِرَةِ الْمَغْفِرَةُ وَ الرَّحْمَةُ». سرمایه و دارایی زندگی است: «الصِّحَّةُ بِضَاعَةٌ». همین امام حسینی که جان خود را فدای دین کرده است، و در ادامه در این موضوع سخن خواهم گفت، درباره صحت جسمانی می‌فرماید: «فَبَادِرُوا بِصِحَّةِ الْأَجْسَامِ فِی مُدَّةِ الْأَعْمَار» و نکته دیگر اینکه علی‌رغم حرمت شدید اسراف از نگاه اسلام و علی‌رغم آنکه اسلام، اسراف را یک گناه کبیره می‌داند، و دور ریختن یا استفاده نابجا از یک لقمه نان را اسراف می‌داند و حرام، اما همین اسلام هیچ هزینه‌ای را برای تأمین سلامتی و بهداشت بدن اسراف نمی‌داند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «لَیْسَ فی ما أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ... إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فی ما أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ.» اساساً از نگاه اسلام، فلسفه احکام و حکمت حرمت و حلیت در امور غذایی، توجه به صحت و سلامتی بدن است. یعنی توجه به صحت جسمانی این مسأله تا جایی مسلم است که از نگاه فقهای اسلامی، هر چیزی که احراز شود برای بدن مضر است، حرام خواهد بود. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنَ الْحَبِّ مِمَّا یک ون فِیهِ غِذَاءُ الْإِنْسَانِ فِی بَدَنِهِ وَ قو ته فَحَلَالٌ أَکْلُهُ وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ یک ون فِیهِ الْمَضَرَّةُ عَلَی الْإِنْسَانِ فِی بَدَنِهِ فَحَرَامٌ أَکْلُهُ إِلَّا فِی حَالِ الضَّرُورَة (وسائل‌الشیعه، ج 25، ص 84)

خلاصه آنکه قرآن کریم و اهل بیت علیهم‌السلام، نه‌تنها بدن و نیازهای آن را تحقیر نکرده‌اند و یا به از میان بردن قوه‌ای از قوای جسمی یا خشونت درباره آن دستور نداده‌اند؛ بلکه همواره به برآوردن نیازهای زیستی بدن از قبیل خوردن، آشامیدن، استراحت، آمیزش جنسی و امثال آن در حدود مرزهای اسلامی توجه کرده و حتی آنها را مقدس شمرده‌اند. تا جایی که پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم‌السلام با کسانی که به انگیزه معنویت و زهد و دنیا گریزی، صحت جسمانی و رسیدگی به نیازهای بدن را نادیده می‌گرفتند، به‌شدت برخورد می‌کردند. داستان برخورد پیامبر با سه نفر از صحابه خود به قصد زهد و دنیا گریزی، از تنعمات دنیوی کناره گرفته‌بودند و یا داستان برخورد امیرمؤمنان علیه‌السلام با عاصم بن زیاد حارثی که به همین انگیزه از دنیا و تنعمات دنیوی کناره گرفته‌بود، نمونه‌هایی از این نوع نگاه است.

تسنیم: آیا جانفشانی در راه حفظ و حراست از دین و نظام اجتماعی سیاسی برآمده از آن، صرفاً در زمان ما مصداق دارد یا در صدر اسلام و سیره اهل‌بیت(ع) هم نمونه‌هایی داشته است؟ این مهم چه مبنای منطقی و عقلانی دارد؟

این سخن که حفظ نظام اسلامی، اوجب واجبات است و اگر لازم باشد ما باید جان خود را فدای حفظ نظام اسلامی کنیم، چیز جدیدی نیست؛ از مشهورترین ارزش‌ها و احکام اسلامی است. اگر به تعبیر جناب ملکیان، بت‌تراش‌ی هم باشد، «یک بت‌تراش‌ی خیلی خیلی جدید» نیست؛ از صدر اسلام مطرح بوده است. از مهم‌ترین توصیه‌های پیامبر اکرم(ص) به امیرمؤمنان علیه‌السلام که تأکید ویژه‌ای بر عمل به آن‌ها داشت و می‌فرمود «أُوصِیکَ یَا عَلِیُّ فِی نَفْسِکَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا اللَّهُمَّ أَعِنْهُ» این بود که «بَذْلُکَ مَالَکَ وَ دَمَکَ دُونَ دِینِکَ»(1) یعنی مال خودت و خون خودت را در فدای دینت کن. و همه ائمه اطهار علیهم‌السلام عامل به این توصیه بودند. همه آن‌ها بلااستثناء جان خود را در راه تبیین و تبلیغ اسلام اصیل و اسلام ناب محمدی(ص) فدا کردند تا جایی که در روایات چنین نقل شده‌است: «ما مِنّا اِلاّ مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛(2) هیچ‌یک از ما نیست مگر آنکه یا با شمشیر و سلاح و یا به‌وسیله زهر و سمّ به شهادت رسیده است.» افزون بر این، این همه آیات و روایات درباره ارزش شهادت در راه خدا و در راه احیای دین و در راه دفاع از دین وارد شده‌است و برترین جایگاه‌های ملکوتی را برای شهیدان راه خدا تصویر کرده است، به چه معناست؟ آیا بدان معنا نیست که از نگاه اسلام فدا کردن جان در راه دین و «قتل فی‌سبیل‌الله» کاری ارزشمند و خداپسندانه است. حال اگر کسی بگوید که حفظ نظام اسلامی اوجب واجبات است آیا این بت‌تراش‌ی خیلی خیلی جدیدی است؟! اساساً مگر جز این است که اغلب قریب به اتفاق پیامبران جان خود را در راه دفاع از دین خدا و در راه ترویج و تبیین دین خدا فدا کردند؟! به‌راستی آن همه جنگ‌های پیامبر اکرم(ص) که خود مستقیماً فرماندهی جنگ را بر عهده داشت و پیشتاز مبارزان بود و در بعضی از جنگ‌ها نیز زخمی شدند، برای چه بود؟! مگر جز این است که پیامبر اکرم(ص) جان خود و سایر یارانش را برای دفاع از اسلام و مسلمین و حتی توسعه قدرت اسلام به خطر می‌انداخت؟ پس چطور جناب ملکیان از طرح چنین ایده‌ای توسط یک روحانی و یک مرجع تقلید، چنین ابراز تأسف و شگفتی و تعجب می‌کند و آن را کاری «خیلی خیلی جدید» می‌داند؟!

برای فهم عمیق‌تر مسأله از نگاه اسلام خوب است به این پرسش پاسخ داده شود که اگر چنان باشد که جناب ملکیان می‌گوید یعنی «ما نیامده‌ایم فدای دین و مذهب بشویم، دین و مذهب است که باید به ما خدمت کند. ما خادم دین و مذهب نیستیم، دین و مذهب است که خادم ما است.» پس چرا امام حسین علیه‌السلام، به‌عنوان یکی از راهبران اسلامی، به این سخن بدیهی جناب ملکیان توجهی نداشت؟! چرا خلاف فهم دینی و ارزش‌های اسلامی رفتار کرد؟ اساساً، چرا او «تقیه» هم نکرد؟! توضیح آنکه امام حسین برای حفظ جان خود لازم نبود که اظهار کفر کند (چه آنکه اگر در جایی حفظ جان متوقف بر اظهار کفر باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد) و یا لازم نبود که نماز و روزه نخواند و رفتاری خلاف رفتار عبادی مسلمین ابراز کند؛ بلکه فقط کافی بود که با یزید بیعت کند. او می‌توانست با بیعت ظاهری با یزید نه‌تنها همه خطرات جانی و اجتماعی را از خود و خانواده خود دفع کند، بلکه موقعیت‌های ممتاز اجتماعی و سیاسی هم به‌دست‌آورد، پس چرا چنین نکرد؟! مگر نه اینکه، به باور جناب ملکیان، دین آمده است که خادم ما باشد و ما نباید به‌خاطر دین خود را به خطر بیندازیم؟! چرا امام حسین علیه‌السلام نه‌تنها چنین نکرد بلکه عالمانه و آگاهانه جان خود و فرزندان و همسران و یارانش را نیز به خطر انداخت؟! و همه آنها را قربانی مخالفت با یزید و عدم بیعت با او کرد؟! آیا می‌توان گفت که امام حسین خلاف اسلام و ارزش‌های اسلامی عمل کرده است؟! کمترین دلالت حرکت امام حسین علیه‌السلام آن است که دست کم در مواردی می‌توان جان را فدای دین کرد. موقعیت‌هایی پیش می‌آید که ممکن است لازم باشد جان والاترین و برترین و پاک‌ترین انسان‌ها هم قربانی حفظ و بقای دین بشود.

اما برای اینکه بفهمیم در چه مورد یا مواردی می‌توان و می‌باید جان را فدای دین کرد و حتی جان پاک‌ترین انسان‌ها هم باید فدای دین بشود، خوب است از اینجا شروع کنیم که جامعه‌ای را فرض کنید که هیچ گرایش یا تعلقی به اسلام یا هیچ دین دیگری ندارد. اما به‌دلیل هویت جمعی و اجتماعی آن، طبیعتاً در زیست اجتماعی وظایفی بر عهده تک‌تک آحاد آن جامعه هست. اساساً بدون وجود آن وظایف و تکالیف و بدون تعهد مردم آن جامعه به عمل به آن وظایف و تکالیف، حیات اجتماعی از هم می‌پاشد و هرج و مرج و ناامنی پدید می‌آید. حال فرض کنید این جامعه مورد هجوم دشمنان واقع شود و افرادی جانی و بی‌رحم با همه توان به آب و خاک و سرزمین آن‌ها یورش ببرند؛ در این حالت اگر مردم این جامعه منطق جناب ملکیان را جاری کنند و بگویند «کشور برای من است و نه من برای کشور»، چه رخ خواهد داد؟ اگر مردم بگویند «ما نیامده‌ایم که خادم کشور باشیم، بلکه کشور باید خادم ما باشد»، آیا اساساً کشوری و فردی باقی می‌ماند؟! معلوم است که در آن صورت نه از «تاک» نشانی می‌مانند و نه از «تاک‌نشان». اگر عده‌ای دزد و یاغی به خانه فردی حمله کنند و قصد تجاوز به اهل خانه را داشته‌باشند، آیا مردان آن خانه «اخلاقاً» می‌توانند با تمسک منطق جناب استاد ملکیان بگویند «من برای زنم نیستم، بلکه این زن برای من است»، «من نیامده‌ام که خادم زن و فرزندانم بشوم، بلکه آنان آمده‌اند که خادم من باشند» و هیچ عکس‌العملی در قبال تجاوزگران نداشته‌باشند؟!

اکنون می‌گوییم، وقتی برای دفاع از آب و خاک و کشور، که اموری اعتباری‌اند، فداکاری و ایثارگری و جانفشانی را مجاز و معقول می‌دانیم و مدافعان وطن را تا ابد تحسین می‌کنیم، یا وقتی که برای دفاع از ناموس، جانفشانی را اخلاقی می‌دانیم، پس در صورت نیاز برای دفاع از دین، که حقیقی‌ترین امر است و ناموس و امانت الهی است که در اختیار بشر قرار گرفته است، به‌طریق اولی می‌توان و می‌باید جان را فدا کرد.

از نگاه فقهی و اسلامی نیز وقتی بر آحاد مردم مسلمان، دفاع از «سرزمین اسلام» (دار الاسلام)، در برابر تعرض بیگانگان، واجب است؛ دفاع و جانفشانی آنان از خود «اسلام» در برابر تهاجم علیه اسلام و باورهای اسلامی، به‌طریق اولی واجب می‌شود. اساساً آب و خاک کشور اسلامی اگر ارزشی دارد به‌جهت انتساب آن به اسلام است وگرنه همین آب و خاک اگر منتسب به کفار باشد، هیچ ارزشی ندارد، دفاع از آن و جان دادن در راه بقای آن، نفله کردن جان است و هلاکت. دفاع از «دار الاسلام» واجب است و دفاع از «دار الکفر» نه‌تنها واجب نیست که حرام است.

تسنیم: آیا فدا شدن و جان دادن در راه دین، امری کلی و در همه شرایط مورد انتظار است یا چارچوب و حدومرز مشخصی دارد؟

اینجا باید گفت سطوح مخالفت دشمنان، با اسلام و مسلمانان و احکام و ارزش‌های اسلامی متفاوت است:

گاهی با نماز خواندن و روزه گرفتن یک فرد مسلمان مشکل دارند و امر دائر است میان نماز خواندن و روزه گرفتن و از دست دادن جان. در اینجا دستور اسلام به چنین مسلمانی آن است که نباید جان خود را به خطر بیندازید، می‌توانید تقیه کنید؛ و آن نماز و روزه را بعداً قضا نماید. گاهی نیز با نماز خواندن و روزه گرفتن فرد مشکل ندارند، بلکه از آنها حمایت هم می‌کنند، اما با «تحقق بیرونی احکام و ارزش‌های اسلامی» مخالف‌اند. با احکام و قوانین اجتماعی و حاکمیتی اسلام مخالف‌اند. با اجرای احکام قضائی و حقوقی و جزایی اسلام مخالف‌اند؛ با تحقق احکام و ارزش‌های اقتصادی و فرهنگی اسلام مخالف‌اند. به تعبیر دیگر با تحقق احکام اجتماعی اسلام مخالف‌اند. می‌گویند مسلمان سکولار باشید. مسلمان لائیک باشید. دنبال عزت اسلامی و استقلال اسلامی و اقتصاد اسلامی و اجرای حقوق و قوانین جزایی و کیفری اسلام نباشید. در اینجا مسأله فرق می‌کند. تقیه در اینجا ممکن است به قیمت نابودی و از میان رفتن نسخه شفابخش بشریت و قانون اساسی هدایت بشریت یعنی اسلام و قرآن تمام شود. اینجاست که یک مسلمان حق سکوت ندارد. باید به جهاد تبیین بپردازد. باید در مقابل چنین انحرافات و تحریفات ایستادگی کند. حتی اگر به قیمت از دست دادن جانش تمام شود. اگر دفاع از آب و خاک مسلمین ارزشمند است و جان دادن در راه حفظ خاک مسلمین، شهادت در راه خداوند است، جان دادن در راه حفظ اسلام به‌طریق اولی شهادت در راه حق است. امام‌باقر علیه‌السلام می‌فرماید: [علما] شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ- الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا، وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ. أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْکَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ، لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا، وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ.»‌(3)

اینکه امام حسین علیه‌السلام با افتخار جان خود و عزیزانش را فدا می‌کند، برای این مرحله است. برای حفظ و نگهداری نسخه اسلام اصیل است. برای جلوگیری از ظلم و ستم اجتماعی است: «آنی لا آری الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَلاَ الْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بر ما؛(4) همانا من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز عجز و درماندگی نمی‌بینم.»

البته جناب ملکیان، چون چنین فهمی از اسلام و بنیان‌های فکری اسلام ندارد، طبیعتاً این رفتار امام حسین را هم نمی‌تواند به‌درستی فهم کند. به همین دلیل، جریان عاشورا و قیام ابی‌عبدالله را به «سنخ روانی» و «تیپ شخصیتی» امام حسین گره می‌زند! در حالی که کار امام حسین دقیقاً کاری بود که اسلام از هر مسلمانی می‌خواست که انجام دهد. هر کدام از ائمه اطهار سلام علیهم در موقعیت امام حسین علیه‌السلام بودند قطعاً همان تصمیم را می‌گرفتند. قیام علیه ظلم و دین‌ستیزی، قیام علیه کسانی که هویت و کیان اسلامی را مورد تجاوز قرار داده‌اند و وحی و قرآن را انکار می‌کنند، وظیفه تک‌تک مسلمانان است. به همین دلیل خود آن حضرت به ولید بن عُتْبَه، که حاکم مدینه بود، فرمود: أَیُّهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِه‌؛(5) 

مثل منی که دنبال اسلام و احکام و ارزش‌های اسلامی هستیم با مثل یزیدی که دنبال محو اسلام است هرگز بیعت نمی‌کند. او علناً شراب می‌خورد، سگ‌بازی می‌کرد، انسان‌های بی‌گناه را می‌کشت، از زنای با محارم خود هم باک‌ی نداشت. او علناً می‌گفت: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا/خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَل(6)

بنی‌هاشم چند صباحی با حکومت و سلطنت بازی کردند و اکنون نوبت ما است، وگرنه نه وحی از آسمان نازل شده و نه خبری از خدا به ما رسیده است!

امام حسین برای حفظ اسلام، جان خود و عزیزانش را فدا کرد و خود نیز به صراحت فرمود: «وَعَلَی الاْسْلامِ السَّلام إذْ قَدْ بُلِیَتِ الاْمَّةُ بِراع مِثْلِ یَزید»(7) فاتحه اسلام را باید خواند وقتی امت اسلامی مبتلا به حاکمی مثل یزید شده‌است.

معلوم است که امام حسین برای حفظ «دین شخصی» خود و برای آزادی در انجام اعمال دینی، قیام نکرد؛ برای حفظ اعتقادات و باورهای خود، نیز قیام نکرد. بلکه برای بقای دین در جامعه قیام کرد. برای بقای سنت پیامبر و اقامه امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. خود ابی‌عبدالله الحسین در توصیف دشمنان دین در آن روزگار چنین می‌فرماید: اِنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَتَوَلَّوْا عَنْ طاعَةِ الرَّحْمانِ وَاَظْهَرُوا الْفَسادَ وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَروُا بِالْفَیْءِ وَاَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَحَرَّمُوا حَلالَهُ.(8) 

بنابراین خطری که در آن زمان دین را تهدید می‌کرد، خطر سکولاریسم بود. خطر بی‌اعتنایی به احکام اجتماعی و سیاسی دین بود. خطر نادیده گرفتن قوانین و مقررات اجتماعی دین بود. و الا نمازها و نماز جماعت‌ها و حج‌ها و عمره‌ها و دار القرآن‌ها و دار الحفاظ‌ها همگی با قوت برقرار بود. خود معاویه هم به صراحت به مردم عراق گفته‌بود که من برای نماز و روزه با شما نجنگیده‌ام. برای حکومت بر شما با شما جنگیده‌ام: «إِنِّی وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُکُمْ لِتُصَلُّوا وَ لَا لِتَصُومُوا وَ لَا لِتَحُجُّوا وَ لَا لِتُزَکُّوا إِنَّکُمْ لَتَفْعَلُونَ ذَلِکَ وَ لک نی قَاتَلْتُکُمْ لِأَتَأَمَّرَ عَلَیْکُمْ وَ قَدْ أَعْطَانِیَ اللَّهُ ذَلِکَ وَ أَنْتُمْ لَهُ کار هون أَلَا وَ إِنِّی کُنْتُ مَنَّیْتُ الْحَسَنَ وَ أَعْطَیْتُهُ أَشْیَاءَ وَ جَمِیعُهَا تَحْتَ قَدَمَیَّ لَا أَفِی بِشَیْ‌ءٍ مِنْهَا لَهُ.» (9)

تسنیم:  تعارض و تزاحم میان حفظ جان و عمل به احکام را چگونه توضیح می دهید؟ و در پایان این که ملاک اولویت هر کدام بر اساس کدام سنجه صورت می‌پذیرد؟

جمع‌بندی بحث این است که همان طور که وضو واجب است، اما تا زمانی که پای یک واجب مهم‌تر به میان نیاید؛ و همان طور که روزه واجب است؛ اما تا جایی که پای یک واجب مهم‌تر به میان نیاید؛ حفظ جان نیز واجب است، اما تا زمانی که پای یک واجب مهم‌تر در میان نباشد. در جایی که پای بقا و حفظ اسلام در میان باشد و در جایی که پای دفاع از اسلام و توحید در میان باشد، آنگاه حتی اگر به قیمت جانفشانی باشد، باید جان را فدا کرد. حتی اگر آن جان جان امام حسین باشد. اگر آن جان، جان علی‌اکبر و عباس باشد، یا اگر آن جان جان امام زمان باشد. به همین دلیل است که پیامبر اکرم(ص) به امیرمؤمنان(ع) به‌نحو اکید توصیه می‌کند و از او می‌خواهد با همه وجود به این توصیه‌ها توجه کند و از خدا هم می‌خواهد که او را در عمل به این توصیه‌ها کمک کند و آن توصیه این است که: «بَذْلُکَ مالَکَ وَدَمَکَ دُونَ دینِکَ؛ مالت را و خونت را فدای دینت نما» یعنی در جایی که حفظ دین، نیازمند نثار مال یا جان باشد، نباید دریغ کرد. همان دینی که آن همه به حفظ جان و سلامتی جسم و امثال آن اهتمام دارد که برای تأمین سلامتی جسمانی، دستور می‌دهد از انجام برخی از تکالیف واجب چشم‌پوشی کن، و همان دینی که می‌گوید برای حفظ جانت در جاهایی که لازم باشد علناً اظهار کفر کن، همان دین هم در جاهایی دستور می‌دهد که این جان را باید فدای حفظ دین کنی.

به تعبیر دیگر، در جایی که تعارض و تزاحم میان حفظ جان و عمل به «احکام» اسلام باشد، اسلام می‌گوید حفظ جان مهم‌تر است و در جایی که تزاحم میان حفظ جان و حفظ باور و اعتقاد دینی باشد، در اینجا هم روشن است که یک تزاحم بدوی است. باور و اعتقاد امری درونی و پنهان و ناپیدا است. حفظ امور درونی و ناپیدا در هر شرایطی ممکن است و با هیچ امر بیرونی تزاحم ندارد؛ بنابراین فدای جان برای حفظ عقیده و باور و ایمان درونی، بی‌معنی است. اما در جایی که بحث «اسلام اجتماعی» و «بقای دین در جامعه» و «حفظ اصل نسخه هدایت بشریت» مطرح باشد، اینجا اسلام می‌گوید در تزاحم حفظ جان و حفظ اسلام، جان را باید فدا کرد.

اینجاست که حکمت آن سخنان الهی و بنیادین امام‌خمینی(ره) را بهتر متوجه می‌شویم که حفظ نظام اسلامی را اهم تکالیف الهی می‌داند تا جایی که اهمیت آن را بیشتر از حفظ جان امام عصر(عج) نیز می‌داند؛ «این یک تکلیف الهی است برای همه که اهمّ تکلیف‌هایی است که خدا دارد؛ یعنی، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر - ولو امام عصر باشد - اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می‌کند برای اسلام. همه انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند. پیامبر اکرم آن همه مشقات را کشید و اهل بیت معظم او آن همه زحمات را متکفّل شدند و جانبازی‌ها را کردند؛ همه برای حفظ اسلام است. اسلام یک ودیعه الهی است پیش ملت‌ها که این ودیعه الهی برای تربیت خود افراد و برای خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه کس واجب عینی است؛ یعنی، همه مکلف هستیم حفظ کنیم.» (صحیفه امام، ج 15، ص 365)

تسنیم: با سپاس از حضرت عالی که وقت گرانقدر خود را در اختیار خبرگزاری تسنیم گذاشتید.

پی‌نوشت:

1. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن - قم، چاپ: دوم، 1371 ق. ج 1، ص 17.

2. بحار‌الانوار، ج 7، باب 9، روایت 71، ص 216.

3. حسن بن علی، امام یازدهم علیه‌السلام، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه‌السلام - ایران؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق. ص 343.

4. بحار‌الانوار، ج 44، باب 26، روایت 4، ص 193.

5. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری - تهران، چاپ: اول، 1348 ش. ص 23.

6. کشف الغمة فی معرفه الأئمة(علیهم‌السلام)، ج 2، ص 21.

7. بحار‌الانوار، ج 44، باب 37، روایت 2، ص 326.

8. بحار الانوار، ج 44، باب 37، روایت 2، ص 382.

9. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد - قم، چاپ: اول، 1413 ق. ج 2، ص 14.

خبرنگار: زهرا شریعتی

انتهای پیام /