لیلا چند سال بعد از جدایی دوباره به دادگاه خانواده مراجعه کرده است. او برای اعتمادآنلاین از زندگی پرفراز و نشیبش می‌گوید.
*چند سال است از همسرت جدا شده‌ای. چرا دوباره در دادگاه هستی؟
برای گرفتن حضانت فرزندم آمدم. دخترم 14 ساله است و تصمیم گرفته با من زندگی کند. دادگاه او را خواست که درباره خواسته‌اش صحبت کند.
*در این مدت کجا بود؟
مدتی پیش من بود. بعد با پدرش زندگی می‌کرد. دو سال قبل پدرش ازدواج کرد. دخترم تصمیم گرفته با من زندگی کند اما پدرش راضی نمی‌شود.
*مشکلی در خانه پدرش دارد؟
نامادری‌اش زن بدی نیست ولی دخترم راحت نیست. می‌خواهد با من باشد.
*چرا از شوهرت جدا شدی؟
ما اختلافات زیادی داشتیم. خانواده‌اش خیلی در زندگی من دخالت می‌کردند. ما همیشه با هم خیلی درگیری داشتیم. در نهایت کار به جایی رسید که نتوانستم تحمل کنم. درخواست طلاق دادم و شوهرم هم قبول کرد.
*یک بچه دارید؟
من یکبار باردار شدم. یک دختر و یک پسر دوقلو به دنیا آوردم اما پسرم بیماری قلبی داشت وقتی 5 ساله بود فوت کرد. بعد هم که من و شوهرم طلاق گرفتیم.
*زندگی دخترت چطور است؟
به هرحال چند سال سخت را گذارند. من در سوگ از دست دادن پسرم بودم. جدا هم شدیم و اوضاع بدتر شد. این بچه خیلی اذیت شد.
*زندگی‌ات را چطور می‌گذرانی؟
اوایل خیلی سخت گذشت. وقتی از خانه شوهرم بیرون آمدم سوگوار پسرم بودم. بچه دیگرم را هم نداشتم. هیچ شغلی هم نداشتم. خودم بودم و جهیزیه‌ام. زمان برد تا کار پیدا کردم. در این مدت مریضی خودایمنی هم گرفتم ولی به هر حال سرپا شدم. به کمک پدرم خانه‌ای کوچک خریدم. کار هم می‌کنم. زندگی‌ام روبه راه شده. با این حال تنهایی خیلی سخت است.
*می‌توانی از پس زندگی دخترت بربیایی؟
من مادرم. هرطوری شده از دخترم مراقبت می‌کنم. به هر حال پدرش هم هست و خرجی می‌دهد.
*با پدرش رابطه خوبی دارد؟
بله خیلی رابطه خوبی دارند. ولی به هر حال نوجوان شده و به من بیشتر احتیاج دارد. شوهر سابقم مرد خوبی بود. خانواده‌اش زندگی ما را خراب کردند. من بچه‌ام را هم از دست داده بودم و وضعیت روحی خوبی نداشتم. آن دوران خیلی به من سخت گذشت.