محمدحسین روانبخش
همچنان دلار و طلا پیش میتازد و ارزش پول ملی و سرمایههای خرد مردم کم و کمتر میشود، اما در مجموعهی دولت، حواسها جای دیگری است: مبادا گرد برکناری بر دامن کبریایی معاون اول بنشیند، مبادا انتصابهای دقیق رئیسجمهور زیر سوال برود و در مدیریت لایزال فلان مدیر شک و شبههای وارد شود، و مبادا وفاق، این شعار مقدس توجیه کننده، مورد بیتوجهی قرار بگیرد...
در سمت دیگر کوچه، در بین مردم خبر دیگری است. اصلا مهم نیست که در دولت چه کسی میآید و چه کسی میرود. تجربه به آنها آموخته که دعواهای این چنینی یا زرگری و بازیگری است، یا بر سر منافع جناحی است.
نهایت توجه دولت به مردم این است که بعد از ماهها گرانیهای کمرشکن و استیصال مردم، سخنگوی دولت اعلام کند که [میپذیریم که افزایش قیمت داشتیم و مشکلی بابت عذرخواهی از مردم نداریم]! یعنی همهی تفاوتی که دولتها با هم دارند در این است که یکی مشکلی بابت عذرخواهی از مردم دارد و دیگری ندارد.
قصهی مردم همین قدر تلخ است. برای برخی صدای له شدن استخوانهایشان زیر بار گرانی روزمره چیزی عادی شده است؛ اگر کنار دریا باشی بعد از مدتی صدای موج را دیگر نمیشنوی، و اگر هر روز گزارش بدهند که فقر و فلاکت گسترش یافته دیگر هیچ رنجی تو را آزار نمیدهد و احساس مسئولیت نمیکنی. فقط میدانی که «تورم اندکی افزایش یافته است».
برگردیم به درد خودمان. ارزش پول ملی و داراییهای اندکمان روز به روز کمتر میشود و نقطهی پایانی بر آن متصور نیست. چه میتوان کرد جز تماشای آب شدن پول و امید و آرزوهایمان... تنها دستگیر مردم خود مردم هستند. در ابن برهوت بیلیاقتی مدیران، هر کس میتواند دست خانوادهای نیازمند از نزدیکان خودش را بگیرد؛ جز این راه و راهکاری برای گذر از این روزگار بیپایان نیست و بقیه حرفها همه پوچ است.
∎
همچنان دلار و طلا پیش میتازد و ارزش پول ملی و سرمایههای خرد مردم کم و کمتر میشود، اما در مجموعهی دولت، حواسها جای دیگری است: مبادا گرد برکناری بر دامن کبریایی معاون اول بنشیند، مبادا انتصابهای دقیق رئیسجمهور زیر سوال برود و در مدیریت لایزال فلان مدیر شک و شبههای وارد شود، و مبادا وفاق، این شعار مقدس توجیه کننده، مورد بیتوجهی قرار بگیرد...
در سمت دیگر کوچه، در بین مردم خبر دیگری است. اصلا مهم نیست که در دولت چه کسی میآید و چه کسی میرود. تجربه به آنها آموخته که دعواهای این چنینی یا زرگری و بازیگری است، یا بر سر منافع جناحی است.
نهایت توجه دولت به مردم این است که بعد از ماهها گرانیهای کمرشکن و استیصال مردم، سخنگوی دولت اعلام کند که [میپذیریم که افزایش قیمت داشتیم و مشکلی بابت عذرخواهی از مردم نداریم]! یعنی همهی تفاوتی که دولتها با هم دارند در این است که یکی مشکلی بابت عذرخواهی از مردم دارد و دیگری ندارد.
قصهی مردم همین قدر تلخ است. برای برخی صدای له شدن استخوانهایشان زیر بار گرانی روزمره چیزی عادی شده است؛ اگر کنار دریا باشی بعد از مدتی صدای موج را دیگر نمیشنوی، و اگر هر روز گزارش بدهند که فقر و فلاکت گسترش یافته دیگر هیچ رنجی تو را آزار نمیدهد و احساس مسئولیت نمیکنی. فقط میدانی که «تورم اندکی افزایش یافته است».
برگردیم به درد خودمان. ارزش پول ملی و داراییهای اندکمان روز به روز کمتر میشود و نقطهی پایانی بر آن متصور نیست. چه میتوان کرد جز تماشای آب شدن پول و امید و آرزوهایمان... تنها دستگیر مردم خود مردم هستند. در ابن برهوت بیلیاقتی مدیران، هر کس میتواند دست خانوادهای نیازمند از نزدیکان خودش را بگیرد؛ جز این راه و راهکاری برای گذر از این روزگار بیپایان نیست و بقیه حرفها همه پوچ است.