به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، بیست و هفتمین جلسه از سلسله جلسات «قوم یهود در قرآن» با سخنرانی حجتالاسلام «محمدمهدی میرجلیلی» و موضوع «شهرکسازی و سوداگری با عهد الهی: خوانش انضمامی آیات بقره ۴۰- ۴۲ در برابر منطق قلمرو مقدس» در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد.
بنابر روایت شبستان، مشروح مباحث مطرح شده در این جلسه به شرح ذیل است.
در تاریخ هر قوم، لحظههایی هست که «وعده» بدل به «مالکیت» میشود؛ لحظهای که ایمان در سایهی زمین و مرز فروکاسته میگردد. انسانِ مؤمن میخواهد به عهد الهی وفا کند، اما همزمان در وسوسهی بهرهبرداری از همان عهد برای قدرتجویی گرفتار میشود. از اینجا، فصل تلخی در سرگذشت روح بشر آغاز میگردد: جایی که کتاب آسمانی، به جای آنکه چراغ عدالت جهانی باشد، سند انحصار قومی میشود.
در جهان معاصر، پدیدهی شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین نماد دردناک همین جابهجایی معنایی است. مردمانی که در گذشته خود را حامل عهد خدا میدانستند، امروز همان عهد را به سندی برای تصاحب زمین و حذف دیگری بدل کردهاند. آنچه روزی نشانهی هدایت بود، در چرخش سیاست، رنگوبوی سوداگری گرفته است. گویی وعدهی حق با بهای ناچیز دنیا معامله شده است؛ همان هشداری که قرآن در آیهی «ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» میگوید.
در این فصل، میکوشیم میان دو جهان گفتوگو برقرار کنیم: جهان وحی، که انسان را به تقوا و خشیت فرا میخواند، و جهان سیاست دینی معاصر، که با نام همان عهد، خاک را تقدیس میکند. سه آیهی بنیادین سورهی بقره – از یاد نعمت تا وفای عهد و نهی از تحریف حق – دریچهی این رویارویی اخلاقیاند.
این گفتوگو نه برای قضاوت، بلکه برای بازگرداندن معناست: بازگشت از «قلمرو مقدس» به «مسئولیت مقدس». زیرا عهد، در منطق قرآن، نه فرمانی برای تملک که دعوتی برای وفای انسان به حقیقت خداست؛ حقیقتی که مالک همه زمین است و از ما تنها صداقتِ ایمان را میخواهد.
مروری برآیات ۴۰ -۴۲
آیه ۴۰
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ
ترجمه: ای فرزندان اسرائیل، نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم یاد کنید و به پیمان من وفا نمایید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، و تنها از من بترسید.
آیه ۴۱
وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَلَا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
ترجمه: و ایمان آورید به آنچه نازل کردهام، که تصدیقکنندهی همان است که با شماست، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید، و تنها از من پروا کنید
آیه ۴۲
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه: و حقیقت را به باطل درنیامیزید و حقیقت را پنهان نسازید در حالی که خود [به آن] آگاهید.
در سه آیهی مورد بحث، قرآن رشتهای از مفاهیم بنیادین را کنار هم قرار میدهد تا تصویری کامل از رابطهی انسان با خدا، و ایمان با قدرت بسازد. نخستین واژهی مهم، نعمت است. «اذکروا نعمتی» دعوت به یادآوری رحمت الهی است؛ نه به عنوان موهبت قومی، بلکه به مثابه مسئولیت اخلاقی در برابر تاریخ. نعمت الهی یعنی نجات از ظلم، هدایت و آزاد شدن از بردگی؛ از این رو یادآوری نعمت باید انسان را به فروتنی و خدمت به حق بازگرداند. هنگامی که مفهوم نعمت به امتیاز قومی یا برگزیدگی نژادی تبدیل میشود، روح آن از رحمت به سلطه تغییر مییابد ـ همان خطایی که بعدها در الهیات صهیونیستی به صورت “انتخاب قوم اسرائیل” ظاهر شد.
در ادامهی آیه، واژهی عهد محور اصلی معناست. قرآن عهد را پیمان اخلاقی میان خدا و انسان میداند؛ عهدی بر پایهی عدالت، توحید و وفای عملی. هرگاه انسان به این عهد وفادار بماند، خداوند نیز به عهد خود وفا میکند. اما هنگامی که این مفهوم از چارچوب اخلاقی خارج و به سند مالکیت قومی بر زمین تغییر معنا میدهد، عهد الهی به ابزار سیاسی تبدیل میشود؛ چیزی که در گفتمان دولت اسرائیل و ادبیات شهرکسازی تحت عنوان «زمینِ وعده» مشاهده میشود.
در پایان آیهی ۴۰ و سپس در ۴۱، دو واژهی کلیدی دیگر پدیدار میشوند: خشیت و تقوا، در قالب “فارهبون” و “فاتقون”. خشیت در قرآن ترس مقدس از عظمت حق است، ترسی عقلانی که انسان را به وظیفه فرا میخواند. این خشیت، نقطهی مقابل ترس قومی یا امنیت سیاسی است. در سیاست مدرن اسرائیل، جای خشیت الهی را خوف از نابودی قومی گرفته است؛ گویی تقوا تبدیل به «امنیت ملی» شده و معنای روحی خود را از دست داده است.
آیهی چهلویکم گام بعدی را برداشته و ابزار تحریف را آشکار میکند. خداوند میگوید: «ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» — یعنی آیات خدا را به سودی ناچیز معامله نکنید. مفاد این هشدار هم اخلاقی است و هم سیاسی؛ دین هر گاه با منفعت دنیا درآمیزد، حقیقت خود را از دست میدهد.
در بستر معاصر، همین سوداگری دینی را در نحوهی استفاده از مفهوم “عهد ابراهیمی” برای مشروعیتبخشی به شهرکسازی میبینیم؛ جایی که وعدهی الهی را به بهای زمین و قدرت تبدیل کردهاند.
در آیهی چهلودوم، پیام نهایی بیان میشود: «ولا تلبسوا الحق بالباطل وتکتموا الحق وأنتم تعلمون». این دو فعل – «لبس» و «کتمان» – نمایانگر دو سطح از فساد معرفتیاند. نخست، آمیختن حق با باطل؛ یعنی پوشاندن حقیقت با تفسیرهای مغرضانه و منافع سیاسی. سپس، سکوت آگاهانه در برابر حق؛ همان لحظهای که انسان میداند عدالت چیست اما به دلیل حفظ قدرت یا قوم، آن را پنهان میکند. این وضعیت دقیقاً نمونهی زندهی امروزین در نهادهای دینی و سیاسی است که آگاهانه رنج دیگر ملتها – از جمله فلسطین – را از متن حقیقت حذف میکنند.
به این ترتیب، قرآن در سه آیهی بقره (۴۰ تا ۴۲) یک شبکهی معنایی روشن میسازد: از یاد نعمت تا عهد، از خشیت تا ایمان، از پرهیز از سوداگری تا دفاع از حقیقت. این شبکه نه فقط آموزهی روحانی، بلکه نقشهی تمدنیِ نجات انسان از قدرتطلبی است. هرگاه این پیوند گسسته شود، ایمان به کالایی سیاسی بدل میگردد و عهد الهی به ابزار توجیه اشغال. در برابر این انحراف، قرآن وظیفهی انسان را یادآوری و وفاداری به حقیقت معرفی میکند؛ زیرا تنها در سایهی تقوای جهانی و خشیت الهی است که زمین، نه قلمرو مقدس بلکه نشانهی رحمت خواهد بود.
مصداق عینی آیات در بستر سیاسی شهرکسازی
از دید قرآن، آیات ۴۰ تا ۴۲ سوره بقره رشتهای اخلاقی درباره رابطه انسان با نعمت و عهد هستند: یادآوری نعمت، وفای عهد، پرهیز از سوداگری با آیات، و حفظ خلوص حقیقت. هنگامی که این اصول به قانون اجتماعی بدل میشوند، جامعهای شکل میگیرد که وفادار به عدالت جهانی است؛ اما هرگاه این مفاهیم از محور الهی خارج شوند و در خدمت قدرت قومی قرار گیرند، همان چیزی رخ میدهد که قرآن از آن به «کتمان حق و لبس الحق بالباطل» تعبیر میکند.
در پروژه شهرکسازیهای کرانهٔ باختری، میبینیم چگونه این فرایند تحریف عهد در عمل سیاسی تجسّم یافته است. ایدئولوژی مذهبیِ پنهان پشت این پروژه، بر اساس تفسیر خاصی از عهد الهی با بنیاسرائیل بنا شده است: زمینی که طبق تورات، به نسل ابراهیم وعده داده شده، نه به عنوان کتاب هدایت، بلکه به مثابه سند مالکیت قومی بر جغرافیایی خاص تعبیر میشود. چنین خوانشی از «وعده» در واقع خروج از منطق قرآن است؛ چون قرآن عهد را نه با قوم بلکه با ایمان اخلاقی پیوند میدهد: «اوفوا بعهدی اوف بعهدکم». یعنی وفای الهی مشروط به وفای اخلاقی انسان است، نه به خون و نژاد.
ابنمفهوم در تفاسیر طباطبایی و فخر رازی نیز آشکار است: عهد الهی، قراردادی جهانی است که محور آن عدالت و توحید است، نه زمین و قوم. اما در سیاست صهیونیستی مدرن، همان عهد به ابزار کنترل قلمرو تبدیل شده است. جنبشهای مذهبی چون Gush Emunim پس از جنگ ۱۹۶۷ این خوانش را به سیاست عملی بدل کردند؛ آنها زمینهای کرانهٔ باختری را نه به عنوان منطقهٔ اشغالی بلکه «زمینهای عهد» دانستند و با این استدلال، شهرکسازی را وظیفهٔ ایمانی تلقی کردند.
اینجا آیات بقره چهلویک و چهلودو بهگونهای درخشان هم در بستر الهیاتی و هم در بستر سیاسی مصداق مییابند. جملهٔ «ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً» در واقع هشدار درباره تبدیل کلام الهی به سودی ناچیز دنیوی است. در منطق شهرکسازی، آیات وعده و عهد فروخته شدهاند به بهای قدرت سیاسی، زمین، و امنیت قومی؛ این همان سوداگری با وحی است. قرآن این رفتار را نه فقط خطای اعتقادی، بلکه خیانت به حقیقت میداند، زیرا ریشه در طمع و ترسهای انسانی دارد، نه در تقوای الهی.
پس از آن، آیهٔ چهلودوم نظم شناختی این خطا را روشن میکند: «ولا تلبسوا الحق بالباطل وتکتموا الحق وأنتم تعلمون». این تحریف دو مرحله دارد؛ نخست، آمیختن حق با باطل. در گفتمان رسمی اسرائیل، مفاهیمی چون «حق تاریخی ملت یهود» و «ارض موعود» در کنار ارزشهای مدرن چون دموکراسی و امنیت، بهگونهای ادغام میشوند تا عقلانیت اشغال را مشروع جلوه دهند. دوم، کتمان حق با علم و آگاهی؛ یعنی پوشاندن رنج مردم فلسطین، نادیدهگرفتن خطوط آتش، تبعیضهای اجتماعی و تخریبهای روزانه در کرانهٔ باختری. این کتمان نه از جهل بلکه از آگاهی سیاسی زاده شده است، دقیقاً همان چیزی که قرآن میگوید «وأنتم تعلمون».
اگر مفهوم نعمت را نیز در این بستر بازخوانی کنیم، روشن میشود که نعمت الهی در قرآن، نشانهٔ رحمت و نجات است، نه ابزار امتیاز قومی. نعمت حقیقی بنیاسرائیل آن بود که از بردگی نجات یافتند و به توحید راه یافتند؛ اما در منطق شهرکسازی، «نعمت» به معنای مالکیت بر سرزمین تفسیر میشود، و این دگرگونی معنایی، نقطهٔ آغاز تحریف است.
این سه آیه مسیری را ترسیم میکنند که اگر وارونه پیموده شود، به جای «ایمان» به «انحصار» میانجامد:
• یاد نعمت الهی → تبدیل به احساس برگزیدگی قومی.
• وفای به عهد → تبدیل به وفاداری به قوم و زمین.
• خشیت الهی → تبدیل به ترس از نابودی قومی.
• تقوا → تبدیل به منطق امنیت ملی.