شناسهٔ خبر: 75879780 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

مروری بر داستان «هنرمند دیوانه» اثر ایوان بونین؛

جنون برآمده از بحران معنا

در داستان «هنرمند دیوانه» ایوان بونین، هنرمند می‌کوشد با خلق اثر هنری به جهان معنا دهد و نوری زاینده بیافریند اما از دل ناخودآگاهش ویرانی و مرگ بیرون می‌ریزد. این تضاد، همان فلسفه انسان مدرن است که در برابر پوچی، معنا می‌طلبد. از این منظر جنون او همان بحران معناست؛ جایی که آفرینش هنری به جای رهایی بدل به اضطراب می‌شود.

صاحب‌خبر -

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نسیبا عظیمی: ایوان بونین را معمولاً آخرین نویسنده کلاسیک روسیه می‌دانند. او در نثر خود دقت شاعرانه، زبانی لطیف و نگاهی عمیق به زیبایی و اندوه زندگی دارد. نوشته‌هایش اغلب درباره عشق، گذر زمان، طبیعت، تبعید و تنهایی انسان هستند. برخلاف نویسندگان انقلابی، او به انقلاب بلشویکی بدبین بود و پس از ۱۹۱۷ از روسیه مهاجرت کرد و تا پایان عمر در فرانسه ماند.

در سال ۱۹۳۳، آکادمی نوبل او را به دلیل «پیوستگی سنت‌های کلاسیک در نثر روسی و مهارتش در بیان دقیق و شاعرانه زندگی انسانی» برنده اعلام کرد. ایوان بونین از معدود نویسندگانی‌ست که توانست در تبعید، زبان روسی را زنده نگه دارد. امروزه او را پلی میان ادبیات کلاسیک قرن نوزدهم (تولستوی و تورگنیف) و ادبیات مدرن روسیه می‌دانند.

بونین سال‌های زیادی از عمرش را در پاریس و گراس به تبعید گذراند و ردپای آن در آثارش مشهود است. مسیر ادبی‌اش را ابتدا با شعر آغاز کرد اما با داستان‌های کوتاه به شهرت رسید. نثرش بسیار شاعرانه و تصویری و هر جمله‌اش مانند یک شعر کوتاه است.

داستان «هنرمند دیوانه» یکی از داستان‌های کوتاه و بسیار قوی ایوان بونین است. این اثر هم از نظر زبان و هم از منظر درون‌مایه، نمونه عالی سبک اوست: ترکیبِ زیبایی، جنون، عشق و اندوه.

این داستان، روایت هنرمندی است که در تلاش برای خلق اثری نجات‌بخش است. تولد انسانی نو، در سنت مسیحی و ادبیات نمادگرا، «تولد مسیح» همیشه نشانه‌ای از نور در دل تاریکی، آغاز زندگی تازه و امید به نجات انسان است. وقتی هنرمند تولد مسیح را نقاشی می‌کند، در واقع می‌کوشد زیبایی، پاکی و معنویت مطلق را خلق کند. در حالی که هنرمند داستان ایوان بونین مشغول خلق اثر خویش است، جهان بیرون در حال سوختن و درگیر با جنگ، مرگ، فقر بی‌رحمی انسان‌هاست؛ یعنی همان زمانی که هنرمند درگیر خلق تصویری مقدس از عشق و صلح است، واقعیت بیرون پر از خون و رنج است. این تضاد کاملاً آگاهانه است. او می‌خواهد تصویر رستگاری را در زمانی بکشد که نجاتی وجود ندارد.

این لحظه در داستان، تجسم بزرگ‌ترین تضاد بونین است: «زیبایی و ایمان در جهانی متلاشی‌شده چه معنایی دارند؟»

هنرمند در پی اثری مقدس است اما در جهانی زیست می‌کند که سراسر بی‌ایمانی و خشونت است. می‌خواهد مسیح را زنده کند، در حالی که انسان‌ها در حال کشتن یکدیگرند؛ یعنی هنر و ایمان، در تضاد کامل با واقعیت زمانه قرار گرفته‌اند. در توصیف نقاشی، بونین اشاره می‌کند که چشم‌های زن در نقاشی «زنده‌اند» اما نگاهی خاموش دارند.

این تضاد میان «زندگی و خاموشی» نماد پارادوکس بزرگ داستان است. زبان بونین در این داستان موسیقایی و شاعرانه و شامل عناصر ادبی است. او با جمله‌های کوتاه و نرم، فضاهایی غم‌انگیز و در عین حال زیبا می‌سازد. نثرش تصویری و مثل نقاشی پر از رنگ، نور و سایه است.

مضمون داستان، تناقض میان ایده‌آل و واقعیت است. هنرمند تلاش می‌کند تولد نور را به تصویر بکشد، ولی تصویری از مرگ و زوال خلق می‌شود. پرسشی که پیش می‌آید این‌ست: آیا هنر می‌تواند مستقل از درد و بحران انسانی باشد، یا جامعه و ناخودآگاه هنرمند در خلق اثر تاثیر دارد؟

جنگ، انقلاب روسیه و مهاجرت، مسائلی بودند که بونین طی آن‌ها بحران هویت را تجربه کرد. صفت مجنون که نویسنده به همراه هنرمند آورده، به خاطر دیوانگی و زوال عقل نست. این صفت به تقابل خواسته هنرمند با جهان و ناهماهنگی نتیجه کار او با نیتش اشاره دارد.

داستان «هنرمند دیوانه» تقریباً خطی است اما با پرش‌های ذهنی و خاطره‌ای نیز همراه است. روایت از دید سوم‌شخص محدود و عمدتاً متمرکز بر ذهن هنرمند است. این نوع روایت باعث می‌شود خواننده به جای صرفاً دنبال‌کردن وقایع، وارد ذهن هنرمند شود و پارادوکس‌ها و تضادهای درونی او را درک کند.

داستان تقریباً تماماً حول هنرمند مجنون می‌چرخد و هیچ شخصیت فرعی مهمی وجود ندارد که این تمرکز را پراکنده کند. این تمرکز شدید، هم باعث می‌شود خواننده تنهایی و جداافتادگی هنرمند را با شدتی بیشتر حس کند و هم تضادها و تناقض را برجسته می‌کند.

نقطه قوت داستان «هنرمند دیوانه» قدرت تصویری بالای آن است. توصیف صبح کریسمس، برف، مه‌آلودگی، هتل، تابلو و رنگ‌ها نقش مهمی در انتقال احساسات دارند. اکفراسس تکنیک دیگری است که نویسنده در این داستان به کار برده است. اکفراسس واژه‌ای یونانی به معنای توصیف دقیق و زنده از یک اثر هنری است. در ادبیات، اکفراسس یعنی نویسنده به نحوی با کلمات، تصویری از یک اثر هنری (نقاشی، مجسمه یا موسیقی) خلق کند، که خواننده بتواند آن اثر را در ذهنش ببیند. در ادبیات کلاسیک جهان، توصیف سپرِ آشیل در «ایلیاد» هومر یک نمونه درخشان از اکفراسس است، چون شاعر با کلمات، تصویری از سپر می‌سازد که از سپر واقعی هم زنده‌تر است.

تکنیک دیگری که داستان از آن بهره برده صنعت ایجاز است. جمله‌ها اغلب کوتاه، موجز و با ریتم موسیقایی هستند و گاهی با وقفه‌ها و نقطه‌گذاری‌های حساب‌شده، مفاهیم بزرگی با لایه‌های چندگانه را به مخاطب منتقل می‌کنند. توصیف‌ها بیش‌تر احساسی و تصویری است تا روایی صرف. نویسنده رنگ‌ها، نور، سایه و فضای داخلی ذهن و قلب هنرمند را ترسیم می‌کند. این سبک باعث می‌شود تجربه خواننده از داستان نزدیک به تجربه ذهنی هنرمند باشد. بسیاری از عناصر داستان مانند زن، نور و سایه، تولد مسیح، نماد هستند. این نمادگرایی فرم را چندلایه می‌کند و باعث می‌شود هر بخش از داستان، چند معنی هم‌زمان داشته باشد.

داستان به جای تمرکز بر حادثه، بر درون‌مایه‌های روانی و احساسی شخصیت تأکید دارد و نزدیک به داستان کوتاه مدرن روانکاوانه و فلسفی است.

جنون برآمده از بحران معنا

تمرکز بر تضادها و پارادوکس‌های درونی

از نگاه اگزیستانسیالیستی هم می‌توان به این اثر نگاه کرد. هنرمند می‌کوشد با خلق اثر هنری به جهان معنا دهد و نوری زاینده بیافریند اما از دل ناخودآگاهش ویرانی و مرگ بیرون می‌ریزد. این تضاد، همان فلسفه انسان مدرن است که در برابر پوچی، معنا می‌طلبد. از این منظر جنون او همان بحران معناست؛ جایی که آفرینش هنری به جای رهایی بدل به اضطراب می‌شود. از دید هایدگر هنر باید حقیقت هستی را بر ما آشکار سازد. در این داستان تلاش هنرمند برای آشکارسازی نور، به تاریکی منتهی می‌شود و اثر هنری برخلاف اراده خالق آن، حقیقت پنهان جهان را برملا می‌کند و بر اساس این تعبیر، جنون بهای دانستن حقیقت است.

ایوان بونین این داستان را در تبعید نوشته است؛ در شرایطی که ایمان، اخلاق، وطن و خانواده همه نابود شده بودند. تلاش نویسنده برای خلق تصویر نجات به صورت نمادین، همان تلاش انسان برای حفظ معنا در این دنیای بی‌ثبات است و تصویری که خلق می‌شود، سقوط تمدن و مرگ فرهنگ و هنر است.

متن فارسی داستان در مجموعه‌ای به نام «هنرمند دیوانه و داستان‌های دیگر از نویسندگان روس» در مجموعه‌ای به همین نام، به گزینش و ترجمه قاسم صنعوی، در انتشارات دوستان منتشر شده است.