شناسهٔ خبر: 75876707 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: حوزه | لینک خبر

یک نویسنده: علاقه معمولی کافی نیست! برای نویسندگی باید جنون داشت

حوزه/ از خالقان آثار ماندگار می‌آموزیم: نویسندگی حقیقی، جنونی است که از درون می‌جوشد. به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی، با نویسنده‌ای به گفتگو نشسته‌ایم که قلم برایش زیستن است. در این مصاحبه او از اسرار مسیر نویسندگی حرفه‌ای برایمان می‌گوید.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری حوزه، به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی، پای صحبت‌های نویسنده‌ای نشستیم که مسیر نویسندگی را نه به عنوان یک حرفه، که به عنوان یک «جنون» و سبک زندگی برگزیده است.

آقای مهدی کرد فیروزجایی، نویسنده و طلبه‌ای که از سال‌های نوجوانی با عشق به هنر و داستان‌نویسی زیسته، در این گفت‌وگو از تجربیات، چالش‌ها و دیدگاه‌هایش در مسیر نویسندگی می‌گوید. این مصاحبه را با شما به اشتراک می‌گذاریم تا بتوانید از دلنشین‌ترین و صریح‌ترین نکات یک نویسنده باانگیزه دربارهٔ هنر نوشتن و زندگی در مسیر قلم، بهره‌مند شوید.

چه عاملی شما را به سمت نویسندگی جذب کرد و در این مسیر با چه چالش‌هایی مواجه بودید؟

اولین شرط برای جذب شدن به یک مسیر، داشتن علاقه‌ای شدید است؛ یک علاقهٔ معمولی کافی نیست. کارهایی که سخت و طاقت‌فرسا هستند، نیازمند شوقی فراوان و حتی نوعی «جنون» مثبت در آن حوزه هستند تا فرد بتواند به عرصهٔ موردنظر راه پیدا کند.

بنده تقریباً از دوران نوجوانی، به‌طور پنهان و گاه آشکار، و رفته‌رفته بیشتر و بیشتر به هنر به معنای عام آن علاقه‌مند شدم.

کم‌کم با ژانر داستان هنری آشنا شدم و این علاقه در بنده همیشه وجود داشت؛ گاهی قوت می‌گرفت و گاهی کمرنگ می‌شد، اما هیچ‌گاه از بین نرفت تا اینکه در نهایت، شرایط برای پیگیری جدی این علاقه و حرکت به این سمت، برایم فراهم شد.

به همین دلیل، تأکید می‌کنم که اصل، «علاقه» است.

به نظر بنده این علاقه، امری ذاتی است که در نهاد آدمی نهفته است و بنا به دلایلی در وجود انسان ظاهر می‌شود. البته این مسئله هم قابل بررسی است که چرا فردی به چیزی علاقه دارد و دیگری ندارد که دلایل متعددی می‌تواند داشته باشد اما ما وارد این حوزه نمی‌شویم.

بنده زمانی که امکان پیگیری این علاقه برایم پیش آمد، اهداف طلبگی خود را نیز در همین راستا دیدم. متوجه شدم که پیگیری این علاقه و حرکت به سمت آن، نه‌تنها با انگیزهٔ اصلی بنده از طلبه شدن منافاتی ندارد، بلکه می‌تواند در خدمت آن باشد و حتی به عنوان مکملی عمل کند که هر دو حوزه را تقویت کرده و بین آن‌ها هم‌افزایی ایجاد کند. به همین دلیل، این مسیر را دنبال کردم.

در مورد چالش‌ها باید گفت: مهم‌ترین چالش برای نویسنده شدن این است که در زندگی عادی و روزمره، اگر کسی بخواهد به‌صورت جدی در حوزهٔ ادبیات کار کند و بنویسد، باید از بسیاری از جنبه‌های معمول زندگی بگذرد. از یک جایی آدم تصمیم می‌گیرد وارد یک عرصه و یک رشته ای شود، گاهی در بازه‌ای که احساس می‌کند زمان محدود است. در نتیجه، باید کار طاقت‌فرسایی انجام دهد، زمان زیادی بگذارد و بسیاری از فعالیت‌های روزمره را کنار بگذارد.

به نظر من، کسی که بخواهد مانند بقیه زندگی کند، نمی‌تواند نویسنده شود. نویسندگی یک سبک زندگی خاص، ویژه و منحصربه‌فرد می‌خواهد. این اصلی‌ترین چالش محسوب می‌شود و برای بنده نیز چنین بود؛ هرچند که کاملاً قابل مدیریت است.

* چه عادت ها یا مهارت هایی یک نویسنده حرفه ای را از آماتور متمایز می‌کند؟

سبک زندگی نویسندگی، خاص و ویژه است. نویسندهٔ آماتور یا کسی که تفننی می‌نویسد هر وقت وقت داشته باشد می‌نویسد یا از سر سیری و بی‌حوصلگی نمی‌تواند نویسندهٔ حرفه‌ای شود.

اگر بخواهم در یک جمله بگویم: نوشتن، خوب نوشتن و عمیق نوشتن باید اصلی‌ترین دغدغهٔ فرد باشد تا بتواند نویسنده‌ای حرفه‌ای شود. این هدف، با دقیق دیدن، مطالعهٔ مداوم و نگاه متفاوت به دنیا ممکن می‌شود. نویسندگی جسارت می‌خواهد، جنگندگی می‌خواهد، همهٔ این‌ها را باید داشته باشد.

* برای کسانی که در مسیر نویسندگی وارد شده‌اند، چه راهکاری برای تداوم در مطالعه و نوشتن پیشنهاد می‌کنید؟

برای یک نویسنده، مسئلهٔ انگیزه داشتن یا انگیزه برای نوشتن یا خواندن و تلاش برای ایجاد انگیزه مرحله‌ای است که باید از آن گذشته باشد. اساساً کسی که با بی‌انگیزگی در نوشتن یا مطالعه روبه‌رو است، نمی‌تواند سبک زندگی نویسندگی داشته باشد و نویسنده باشد.

نویسنده کسی است که سرشار از انگیزه است. در نویسندگی حرفه‌ای، اساساً چنین مسئله‌ای مطرح نیست. کسی که بی‌انگیزه است و باید برای نوشتن در خود انگیزه ایجاد کند، امر قابل درکی برای بنده نیست.

نویسندگی مثل ورزش نیست؛ مثلاً مثل فوتبال نیست که آدم بگوید: «انگیزه ندارم امروز بروم فوتبال بازی کنم.» نه. نویسندگی یک عادت است، یک رفتار شرطی‌شده که آدم به‌طور خودکار به سراغش می‌رود.

یک نویسنده: علاقه معمولی کافی نیست! برای نویسندگی باید جنون داشت

در شروع مسیر، بله، ممکن است کسی بپرسد چه عواملی انگیزه ایجاد می‌کنند. عوامل متعددی می‌توانند نقش داشته باشند، اما کسی که «جنون» این کار را داشته باشد، دیگر این جنون همواره با اوست و خودبه‌خود به سمت نوشتن کشیده می‌شود.

اساساً این پرسش که «چگونه در خود انگیزه ایجاد کنم» دیگر موضوعیت ندارد. اگر کسی چنین حسی دارد، یعنی نویسنده نیست؛ یعنی آن استعداد ذاتی، نه صرفاً به معنای هوش، بلکه به معنای آن سبک زندگی ویژه و آن جنون درونی را ندارد.

* اگر بخواهیم از صفر شروع کنیم چه کتاب هایی و چه سبک هایی مناسب‌اند تا علاقه به مطالعه شکل بگیرد؟

به نظر من، اگر حوزهٔ موردنظر «داستان» باشد، داستان‌های ماجرامحور و قصه‌محور که دارای پیرنگ قوی هستند، گزینه‌های مناسبی خواهند بود. تأکید می‌کنم هر داستان ماجرامحوری لزوماً به معنای عامه‌پسند یا سطحی بودن نیست. داستان‌هایی که قصهٔ جذاب و ساختار داستانی خوبی داشته باشند، خواننده را در فضای مطالعه نگه می‌دارند و برای شروع بسیار مناسب‌اند.در حوزهٔ غیرداستان نیز، فرد باید ببیند چه موضوعی برایش اولویت دارد یا به چه زمینه‌ای علاقه‌مند است.

ببینید، بعضی‌ها مثلاً به ورزش علاقه‌ی شدیدی دارند. کسی که عاشق کشتی است، طبیعتاً راحت‌تر می‌تواند برود روانشناسی ورزشی بخواند، تاریخ ورزش را مطالعه کند یا زندگینامه‌های ورزشکاران مشهور را پی‌گیری کند؛ تا این‌که مثلاً برود زندگی نویسندگان را مطالعه کند. نکته اینجاست: باید به موضوعی که فرد به آن علاقه دارد توجه شود و متن‌هایی در همان حوزه به او معرفی گردد.

یکی ممکن است به مسائل مذهبی عشق بورزد، دیگری به سیاست، یکی به انقلاب یا تاریخ. این موضوعات هستند که مسیر مطالعه را مشخص می‌کنند.

* روزانه چه مدت زمان مطالعه برای تبدیل شدن به یک کتابخوان حرفه‌ای کافی است؟

در پاسخ به این سوال باید گفت: به فرصت، وقت و معلومات افراد بستگی دارد. نمی‌توان پاسخ دقیقی داد، اما حداقل چهل دقیقه تا یک ساعت مطالعه‌ی روزانه پیشنهاد می‌شود و طبیعتاً کتاب‌های ساده و کوتاه در حوزه‌ی مورد علاقه‌تان گزینه‌ی بهتری هستند.

* چه تکنیک هایی برای افزایش سرعت مطالعه وجود دارد؟

در مورد تکنیک‌های افزایش سرعت مطالعه و بهبود باید بگویم بنده از کندخوان‌ترین افرادم! با همین کندخوانی هم توانستم نویسنده شوم.

* چگونه می‌توان از تکنولوژی (اپلیکیشن ها، کتاب های صوتی، یادآوری ها) برای تداوم مطالعه استفاده کرد؟

بنده دو اپلیکیشن را روی گوشی دارم، اما بعید می‌دانم تا به حال بیش از پنجاه صفحه از آن‌ها بهره برده باشم. کتاب فیزیکی برای بنده بسیار لذت‌بخش‌تر است و با کتاب صوتی هم ارتباط کامل برقرار نکرده‌ام.

با این حال، کتاب صوتی مخصوصاً در شرایط پرکار امروزی می‌تواند زمان را برایمان توسعه دهد. وقتی ورزش می‌کنی، پیاده‌روی می‌کنی، یا در مترو و اتوبوس هستی، می‌توانی همزمان به کتاب صوتی گوش کنی. این کار بهره‌وری را بالا می‌برد و باعث برکت وقت می‌شود. البته هیچ‌چیز به پای مطالعه‌ی متن اصلی نمی‌رسد، اما کتاب صوتی هم جایگاه خودش را دارد.

* اگر بخواهید یک نکتهٔ طلایی به نویسندگان تازه‌کار بدهید آن چیست؟

اولاً باید علاقه‌ای شدید در آن‌ها وجود داشته باشد. اگر صرفاً از سر سرگرمی، توصیهٔ دیگران یا تصور تأثیرگذاری به نویسندگی روی آورده‌اند، بهتر است آن را کنار بگذارند. علاقه باید در حدّ جنون باشد؛ این بسیار مهم است. اگر چنین علاقه‌ای در خود دیدند، باید صبور باشند و تلاش کنند؛ مداوم تلاش کنند و صبوری پیشه کنند.

پس اگر علاقه دارند، همراه با تلاش زیاد و صبر، به نتیجه خواهند رسید.

اما تلاششان چه باشد؟

خواندن آثار خوب درجه‌دو، خواندن آثار خوب درجه‌سه، حتی خواندن آثار خوب درجه‌پنجم! خواندنِ آثار خوب و خوب نوشتن و اعتماد به استادی که امتحانش را پس داده است. البته استاد فقط ده درصد راه را پیش می‌برد؛ اصل کار، «خواندنِ پیوسته» و «نوشتنِ مداوم» در کنار صبوری است که آن‌ها را به نتیجه می‌رساند.

پس شرط اول، علاقه است و پس از آن، تلاش بی‌وقفه، مستمر و پیوسته در کنار صبر. غیر از این، راه دیگری نیست.

* چه توصیه‌ای به نویسندگانی دارید که می‌خواهند خوانندگان بیشتری جذب کنند؟

نویسنده باید به گونه‌ای بنویسد که اثرش، دغدغهٔ جامعه باشد و موضوعش با زندگی مردم مرتبط باشد؛ نه این‌که به سراغ موضوعاتی برود که دغدغهٔ مردم نیست و در زندگی آن‌ها جایی ندارد.

اما در مورد نوشتن برای داشتن خوانندهٔ بیشتر: باید بگویم بنده خودم با بسیاری از رمان‌های پرفروش رابطهٔ خوبی ندارم. صرف پرفروش بودن فایده‌ای ندارد. بله، گاهی داستایِفسکی پرفروش است، گاهی تولستوی؛ آن‌ها شکلی نوشته‌اند که هم عمیق است و هم مخاطب دارد؛ اما آثار عامه‌پسند عاشقانه، چه مذهبی چه غیرمذهبی به نظر بنده فایده‌ای ندارد؛ دردی از جامعه دوا نمی‌کند و صرفاً سرگرمیِ محض است.

این گونه آثار نه تذکری به کسی می‌دهند، نه تلنگری ایجاد می‌کنند و نه باعث تنبّه و بیداری می‌شوند. این تولیدات انبوه، اغلب بی‌تأثیرند. بنده خودم هم با معیارِ صِرفِ «پرفروش بودن» موافق نیستم.نویسنده باید به گونه‌ای بنویسد که مسئله و دغدغهٔ مردم را بیان کند، حتی اگر نتیجه، پرفروش شدن اثر نباشد. اما از طرفی، اثر نباید کاملاً بی‌فروش و مهجور هم بماند.

به نظر می‌رسد باید یک تعادل در این زمینه ایجاد کرد: نوشتن از دلِ دغدغه‌های واقعی مردم، به شیوه‌ای که هم پیام خود را برساند و هم با مخاطب ارتباط مؤثر برقرار کند.