همسفر آتشوبرف، رمانی مستند برگرفته از زندگی شهید سعدی قهاریسعید است که بهقلم فرهاد خضری نوشته شده؛ تب ناتمام به قلم زهرا حسینی مهرآبادی نیز بهروایت زندگی شهلا منزوی، مادرجانباز شهید حسین دخانچی اختصاص دارد؛ خانمماه بهقلم ساجده تقیزاده هم روایتی از زندگی خانمناز علینژاد، همسر شهیدحاج شیرعلی سلطانی است. در این گزارش، با نویسندگان این کتابها به گفتوگو نشستهایم.
برجستهشدن نقش نویسندگان زن، تصویر تازهای از دفاعمقدس ارائه میدهد
زهرا حسینی مهرآبادی، نویسنده درپاسخ به این سؤال که اصولا روند تولید آثاری که درمقام زندگینامه شهدا در اینسالها منتشر شده را چطور ارزیابی میکند، میگوید: در سالهای اخیر، روند تولید آثاری تحتعنوان زندگینامه شهدا از نظر کمی رشد چشمگیری داشته است. تنوع زیادی هم درگونههای نوشتاری داشتیم. یعنی علاوه بر زندگینامه فرماندهان مشهور، به زندگی شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، اسرا، جانبازان، روایت از زبان پدر، مادر، همسر، خواهر و برادر و فرزندان نیز پرداخته شده. این تنوع، قطعا دایره مخاطبان این حوزه را گستردهتر میکند. درکنار همه اینها، برجستهشدن نقش نویسندگان زن در روایت جنگ را میتوان از نقاط مثبت این حوزه مطرح کرد؛ این زنان اغلب با نگاهی دقیقتر به جزئیات و احساسات توانستهاند روایتهای تازهای از فضای پشت جبهه و تاثیر جنگ بر غیرنظامیان ارائه دهند.
نباید از شهدا قهرمانانی دستنیافتنی بسازیم
او اضافه میکند: بااینحال بهلحاظ کیفی و هنری همچنان در مسیر تکامل قرار داریم. بعضا شاهد انتشار آثار ضعیف و غیرمستندی هستیم که میتواند به اعتماد عمومی نسبت به کل این حوزه ادبی آسیب بزند. آینده این حوزه در گروی تمرکز بر کیفیت، عمقبخشی به روایتها و استفاده از زبان و قالبهایی است که با قلبها و ذهنهای نسل جوان ارتباط برقرار کند. نسل جوان امروز میخواهد بداند شهدا در زندگی شخصی و در مواجهه با مشکلات چگونه فکر و رفتار میکردند. فکر میکنم، نباید از شهدا قهرمانانی دستنیافتنی بسازیم، بلکه آنان را بهعنوان الگوهایی ملموس و قابل الگوبرداری معرفی کنیم. باید با بهکارگیری تکنیکهای نوین روایی و قلمی قدرتمند، این آثار را از حالت گزارشی محض خارج کنیم و به آثاری بدل کنیم که برای ذائقه نسل امروز جذاب باشد.
دفاع مقدس یک«مکتب فکری» بود
از این نویسنده میپرسم آثاری ازاین دست که محورشان، زندگی قهرمانان جنگ است، چقدر میتوانند در تبیین زوایای ناگفته دوران دفاعمقدس برای نسل امروز نقش داشته باشد که حسینی مهرآبادی پاسخ میدهد: بهطور کلی، زندگینامه قهرمانان دفاعمقدس میتواند تاحد زیادی زوایای ناگفته آن دوران را برای نسل امروز بیان کند اما کاملبودن این تصویر به روایت انسانی، چندبُعدی و عاری از سانسور این آثار بستگی دارد.ایندست آثار اگر بهدرستی تدوین شوند، میتوانند مفاهیم عمیق دفاعمقدس را بهخوبی به نسل جوان منتقل کنند. دفاعمقدس یک«مکتب فکری» بود. نسل امروز ممکن است نتواند با مفاهیم انتزاعی این مکتب ارتباط برقرار کند اما قطعا میتواند با یک «سرگذشت»ویک«شخصیت»ارتباط عاطفی و فکری عمیقی برقرار کند. وقتی نوجوان یا جوان امروزی میبیند که یکفرد عادی مثل خودش، با همان دغدغهها و محدودیتها، چگونه در برابر حمله دشمن قد علم میکند و به چه اوجی میرسد، مکتب دفاعمقدس برایش قابل درک میشود. قهرمانان دفاعمقدس مانندشهیدان حسن باقری،حسین خرازی،مهدی زینالدین و...برای ملتایران بهعنوان«اسطورههایی تمامناشدنی» عمل میکنند. نگارش زندگینامههایشان، این اسطورهها را به الگوهایی ملموس و قابل الگوبرداری تبدیل میکند.
پردهبرداری «تب ناتمام» از زوایای ناگفته جنگ
او با بیان این که بهطور خلاصه، زندگینامه قهرمانان دفاعمقدس ظرفیت بینظیری برای تبیین زوایای ناگفته آن دوران دارد، ادامه میدهد: اما این ظرفیت زمانی بهطورکامل محقق میشود که از روایت رسمی، خشک و یکبعدی فاصله بگیریم و به سمت خاطراتی انسانی، صادقانه و چندبعدی حرکت کنیم. تنها دراین صورت است که نسل امروز میتواند با شخصیتهای دفاعمقدس ارتباط عمیق برقرار کند و ارزشهای آن دوران را به درستی درک کند. درباره کتاب تب ناتمام باید بگویم، این کتاب برخلاف اکثر زندگینامههای شهدا که روایت یک «پایان» باشکوه هستند، روایت یک «ادامه» است؛ ادامهای سخت و طاقتفرسا. این کتاب، پرده از یکی از بزرگترین زاوایای ناگفته جنگ برمیدارد و روایت «جهاد اکبر پس از جهاد اصغر» است که برای نسل امروز، درسهایی عمیق درباره پایداری، استقامت، عشق و معنای زندگی دارد. واقعیت این است که نسل امروز با چالشهای روانی بزرگی مانند افسردگی و ناامیدی دستوپنجه نرم میکند. روایت زندگی کسی که از گردن به پایین فلج است اما تسلیم نمیشود، روایت مادری که فرزندش را در سختترین شرایط ممکن میبیند و صبوری میکند، اینها «الگوهای بینظیر تابآوری» هستند.
از «قدیسنمایی» دوری کردم
او درپاسخ به سؤال دیگری مبنی براین که تجربه نگارش چنین کتابی با این موضوع خاص برای خود او به چه شکل بوده میگوید: هنگام نگارش این کتاب، مسئولیت سنگینی را روی دوش خودم حس میکردم. وقتی شما با خاطرات یک شهید و خانوادهاش طرف هستید، احساس میکنید «امانتدار» یک میراث ارزشمند هستید. هر کلمهای که مینویسید، باید مستند باشد. ادای این مسئولیت، سخت بود اما همین نکته چراغ راهم بود تا کتاب، به یک اثر مستند و قابل اعتماد تبدیل شود. میدانستم «قدیسنمایی»، بزرگترین خیانت من به شخصیت اصلی کتاب است. میدانستم هرچه این زندگینامهها صادقتر، عمیقتر و عاریتر از تحریف و قهرمانسازی تصنعی باشد، بهتر میتوانند پیام اصلی دفاعمقدس را به نسل امروز منتقل کنند. من بیش از هرچیز، از افتادن در دام کلیشههای رایج در توصیف «مادر قهرمان» یا «مادر فداکار» میترسیدم. نمیخواستم خانم منزوی را به یک تندیس بیبدیل تبدیل کنم.
بر انسانبودن خانم منزوی تاکید کردم
حسینی مهرآبادی اضافه میکند: برای نیفتادن دراین دام، خودم را تسلیم راوی اصلی داستان کردم. پذیرفتم که من فقط یک واسطه برای انتقال حقایق هستم. وظیفه من این نبود که داستان زندگی ایشان را جذاب کنم، بلکه این بود که آنقدر شفاف و بیغش باشم که خانم منزوی، از لابهلای کلماتم، با خواننده سخن بگوید. من بر انسانبودن خانم منزوی تاکید کردم. درکنار صبوریها و استقامتهای بینظیر ایشان، غصهها، اشکها و لحظات خستگیاش را هم ثبت کردم. نشاندادن همه اینها در کنار هم بود که به شخصیت ایشان عمق و باورپذیری میبخشید.
شهیدی که قبر خود را پیش از شهادت در کتابخانه حفر کرد
ساجده تقیزاده یکی دیگر از نویسندگانی است که دراین زمینه فعالیت داشته و در سالهای گذشته کتاب خانوم ماه، با موضوع پرداختن به زوایای زندگی شهید حاجشیرعلی سلطانی از او منتشر شده است. پیش از اینکه سؤالاتم را با این نویسنده مطرح کنم، از او میخواهم شمهای از رابطه شهید و همسرش را بازگو کند؛ تقیزاده میگوید: خانمناز علینژاد بههمراه همسر بزرگوارش شهید حاج شیرعلی سلطانی، در شیراز مسجدی بهنام «المهدی» ساخته است؛ بخشی از این مسجد شامل یک کتابخانه است؛ همانزمان خود حاج شیرعلی سلطانی در کتابخانه این مسجد، قبری برای خود بهاندازه یک بدن بدون سر حفر میکند؛ خانمناز در واکنش به این حرکت میگوید: شما قدتان بلند است و در این قبر جا نمیشوید اما حاج شیرعلی سلطانی جواب میدهد: این قبر درست بهاندازه بدن بیسر من است! در نهایت وقتی ایشان در جریان عملیات «فتحالمبین» به شهادت میرسند، پیکرشان در همین مکان دفن میشود و از آن به بعد، کتابخانه حالت آرامگاه پیدا میکند و تا امروز زائرین خاص خود را دارد. حاج شیرعلی سلطانی از شهدای نامدار شیراز بوده و پیش از این هم درباره ایشان مطالب و کتابهایی نوشته شده بود، منظورم این است که او شهید گمنامی نبوده که دراین کتاب معرفی شود. منتها من تلاش کردم از زاویه دید همسر ایشان به روایت زندگیاش بپردازم. هرچند این کتاب مانند خیلی از آثار مشابه که از زبان همسران شهدا روایت شدهاند هم نیست و از جهات مختلف تفاوتهایی با این آثار دارد. بهطوری که مخاطب با خواندن این اثر به جزئیات آشنایی این دو بزرگوار و شهادت حاج شیرعلی سلطانی پی میبرد.
فرصت را باید غنیمت شمرد
صحبتکردن درباره کتاب خانوم ماه این سؤال را در ذهنم ایجاد میکند که اساسا موج نگارش کتابهای زندگینامهای که عمدتا شهدا و جانبازان دفاع مقدس، اصلیترین محور آن را تشکیل دادهاند، در یک دهه گذشته با نگارش کتابهایی چون «دا»، «کوچه نقاشها»، «پایی که جا ماند» و... شروع شد که دامنه آن تا امروز هم ادامه یافته؛ از او میپرسم که بااینحال، جایگاه چنینآثاری در شرایط فعلی به چه شکل است که تقیپور پاسخ میدهد: نگارش این کتاب را سال ۱۳۹۴ شروع کردم و بعد از نگارش، فرآیندی طولانی را برای چاپ آن پشتسر گذاشتم، بهطوری که کتاب سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید. بهطورکلی، من در دهه ۹۰ روی موضوعات زیادی از زنان استان فارس کار کردم که تماما از زاویه دید زنان دفاعمقدس روایت شدهاند اما جریان نوشتن کتاب از زندگی شهدا و همسرانشان، جریانی است که بهاعتقاد من یک مقدار دیر شروع شد و با آسیبهایی هم توام بوده است. چون امروز دیگر شخصیتهای مهم در میان ما نیستند، بعضی از راویان دیگر حوادث را بهخاطر نمیآورند و درمجموع، بهسختی میشود با بازماندگان مصاحبه کرد. ازاینرو فکر میکنم میبایست زمان را غنیمت دانست و تا وقتی که همین افراد در قید حیات هستند، خاطراتشان را به کتاب تبدیل کرد تا این خاطرات فراموش نشوند. درواقع نهضت ثبت و ضبط این اتفاقات باید ادامه داشته باشد و کتابهای بیشتری تولید شود.
نوشتن درباره وقایع دفاعمقدس تاثیرات اجتماعی و فرهنگی زیادی بهدنبال دارد
این نویسنده اشاره میکند: اگرچه جریان زنانهنویسی در سالهای اخیر، بایسته و شایسته پیش رفته ولی معایبی هم داشته و نقدهایی نسبت به آن وارد است. بهعنوان مثال، برخی از نویسندگان دراینحیطه گاه به دام سانتیمانتالیسم و صورتینویسی افتاده و درمواقعی، از خط اصلی اثر منحرف شدهاند. البته طبیعی است که هرجریانی ممکن است با معایبی توام باشد. قدر مسلم اینکه کلیت این کارنامه قابلقبول و تاثیرگذار بوده است. بهخصوص اینکه امروز همه متوجه شدهاند نوشتن درباره وقایع دفاعمقدس درقالب خاطره و بیوگرافی، میتواند تاثیرات اجتماعی و فرهنگی زیادی را بهدنبال داشته باشد؛ به همین دلیل ضرورت دارد بیان این خاطرات در قالب گنجینه تاریخی انقلاب و دفاعمقدس ثبت شود.
روایتی صادقانه و مستند
درمیانه گفتوگو با ساجده تقیزاده به این مساله فکر میکنم که نوشتن از زندگی قهرمانان جنگ، آنهم در شرایطی که نزدیکان و اعضای خانوادهشان در قید حیات هستند، امر دشواری است؛ چراکه از یک جهت نویسنده میبایست روایتی بیطرف ارائه دهد و از سوی دیگر، با احتیاط و ملاحظه قدم بردارد که اطرافیان شهید رنجیدهخاطر نشوند. تقیزاده دراینباره میگوید: این مساله کاملا درست است؛ اگر بخواهم صادقانه بگویم، خودم هم وقتی به برخی نقاط در روایت میرسیدم، با خودم فکرمیکردم: ایکاش شیرعلی این جمله را نگفته بود، یا ایکاش خانمماه چنین عکسالعملی را نشان نداده بود. ولی درنهایت باز هم همانچیزی که بود را نوشتم و بههیچعنوان، نظر و نگاه شخصی خود را دخیل نکردم. چون براین باور بودم که من موظفم این روایت را همانطور که بوده بنویسم. درمرحلهای از داستان، شهید را میبینیم که دوست ندارد خانمماه به مدرسه برود. وقتی کتاب چاپ شد،خیلی ازمخاطبان، بهخصوص دختران امروزی به این مساله اشاره کردند که چرا شهید اینقدرمتعصب بودهاند ومن جواب دادم برای خواندن این کتاب باید شیراز۵۰سال پیش رادرنظر بگیریم و شرایط آنموقع را بسنجیم. هرچند جاهایی در کتاب هست که خودم هم دوست داشتم شهید حاج شیرعلی امروزی فکر میکرد. ولی این به آن معنا نیست که اینچیزها را در روایت نیاورده باشم. همه اینها در کتاب ذکر شده است. بههمین دلیل متن در جاهایی خاکستری میشود و حواشی مییابد. از طرف دیگر، ما با چالشهای دیگری هم برای نگارش این کتاب مواجه بودیم؛متقاعدکردن افرادبرای بیان جزئیات زندگی دونفرکه ازیک طیف مذهبی هستند کارآسانی نبود.حتی بعضیجاها خود خانمناز با بیان بخشی از خاطرات مشکلی نداشت، ولی فرزندانش مخالفت میکردند که این جزئیات در کتاب آورده شود. بااینحال تلاش کردم تا جایی که میتوانم روایتی صادقانه بر پایه مستندات ارائه دهم.
خانمماه یا خانمناز؟
وجهتسمیه کتاب نظرم را جلب میکند؛ میپرسم باوجود اینکه این کتاب، روایت زندگی خانمناز علینژاد است اما چرا خانمماه؟ تقیزاده میگوید: من یکبار از ایشان پرسیدم وقتی همسر حاجشیرعلی سطانی شدید،شما را خانمناز صدا میکرد؟ که او گفت: نه بعد از آنکه به همسری او درآمدم، من را خانمماه صدا کرد و این اسم روی من ماند. من هم احساس کردم این اسمی بوده که از قلب شهید آمده و تصمیم گرفتم همین عنوان را برای کتابم انتخاب کنم.
روایتی بدون پیشداوری برای نسل جوان
سؤال پایانیام درباره مواجهه نسل امروز با چنین کتابهایی است؛ میدانم که ساجده تقیزاده، دبیر دوره متوسطه است و با نوجوانان بسیاری درارتباط است، او میگوید: از سه سال گذشته، تصمیم گرفتم زنگ نگارش را به کتابخوانی اختصاص دهم و دراین مدت کتابهای زیادی را بههمراه بچهها خواندهایم. شاید برایتان جالب باشد که «خانمماه» یکی از پرطرفدارترین کتابهایی است که همیشه در این زنگ از سوی بچهها پیشنهاد میشود. شاید بهاینخاطر که نویسنده کتاب، معلمشان است و میتوانند سؤالات حاشیهای خود را از من بپرسند.ضمن اینکه ارتباط عاطفی شهیدوهمسرش،زندگی پرفرازونشیب ودراماتیک آنها، تصمیمات و مقاومتهای این زوج،برای نسل امروز جالب وکنجکاویبرانگیز است. خاطرم هست، یکبار وقتی این کتاب را میخواندیم، یکی ازدانشآموزان از من پرسید کتاب چهوقت نوشته شده است. پاسخ دادم نگارش آن را در سال ۱۳۹۴ شروع کردم و او گفت: آنموقع من تازه دوسالم بود. طبعا برای من خوشحالکننده است که این کتاب امروز توسط نسل دههنودی خوانده میشود و میتوانند باآن ارتباط برقرارکنند. حتی بعد از خواندن کتاب، بچهها دوست دارند خانمماه را ملاقات کنند و یا بر سر آرامگاه شهید بروند.اینها نشان میدهدکتابهایی ازایندست میتوانند مورد استقبال نسل امروز واقع شوند، فقط کافی است ما روایتی بدون پیشداوری و شعارزدگی و بهشکل صادقانه ارائه دهیم.
برجستهشدن نقش نویسندگان زن، تصویر تازهای از دفاعمقدس ارائه میدهد
زهرا حسینی مهرآبادی، نویسنده درپاسخ به این سؤال که اصولا روند تولید آثاری که درمقام زندگینامه شهدا در اینسالها منتشر شده را چطور ارزیابی میکند، میگوید: در سالهای اخیر، روند تولید آثاری تحتعنوان زندگینامه شهدا از نظر کمی رشد چشمگیری داشته است. تنوع زیادی هم درگونههای نوشتاری داشتیم. یعنی علاوه بر زندگینامه فرماندهان مشهور، به زندگی شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، اسرا، جانبازان، روایت از زبان پدر، مادر، همسر، خواهر و برادر و فرزندان نیز پرداخته شده. این تنوع، قطعا دایره مخاطبان این حوزه را گستردهتر میکند. درکنار همه اینها، برجستهشدن نقش نویسندگان زن در روایت جنگ را میتوان از نقاط مثبت این حوزه مطرح کرد؛ این زنان اغلب با نگاهی دقیقتر به جزئیات و احساسات توانستهاند روایتهای تازهای از فضای پشت جبهه و تاثیر جنگ بر غیرنظامیان ارائه دهند.
نباید از شهدا قهرمانانی دستنیافتنی بسازیم
او اضافه میکند: بااینحال بهلحاظ کیفی و هنری همچنان در مسیر تکامل قرار داریم. بعضا شاهد انتشار آثار ضعیف و غیرمستندی هستیم که میتواند به اعتماد عمومی نسبت به کل این حوزه ادبی آسیب بزند. آینده این حوزه در گروی تمرکز بر کیفیت، عمقبخشی به روایتها و استفاده از زبان و قالبهایی است که با قلبها و ذهنهای نسل جوان ارتباط برقرار کند. نسل جوان امروز میخواهد بداند شهدا در زندگی شخصی و در مواجهه با مشکلات چگونه فکر و رفتار میکردند. فکر میکنم، نباید از شهدا قهرمانانی دستنیافتنی بسازیم، بلکه آنان را بهعنوان الگوهایی ملموس و قابل الگوبرداری معرفی کنیم. باید با بهکارگیری تکنیکهای نوین روایی و قلمی قدرتمند، این آثار را از حالت گزارشی محض خارج کنیم و به آثاری بدل کنیم که برای ذائقه نسل امروز جذاب باشد.
دفاع مقدس یک«مکتب فکری» بود
از این نویسنده میپرسم آثاری ازاین دست که محورشان، زندگی قهرمانان جنگ است، چقدر میتوانند در تبیین زوایای ناگفته دوران دفاعمقدس برای نسل امروز نقش داشته باشد که حسینی مهرآبادی پاسخ میدهد: بهطور کلی، زندگینامه قهرمانان دفاعمقدس میتواند تاحد زیادی زوایای ناگفته آن دوران را برای نسل امروز بیان کند اما کاملبودن این تصویر به روایت انسانی، چندبُعدی و عاری از سانسور این آثار بستگی دارد.ایندست آثار اگر بهدرستی تدوین شوند، میتوانند مفاهیم عمیق دفاعمقدس را بهخوبی به نسل جوان منتقل کنند. دفاعمقدس یک«مکتب فکری» بود. نسل امروز ممکن است نتواند با مفاهیم انتزاعی این مکتب ارتباط برقرار کند اما قطعا میتواند با یک «سرگذشت»ویک«شخصیت»ارتباط عاطفی و فکری عمیقی برقرار کند. وقتی نوجوان یا جوان امروزی میبیند که یکفرد عادی مثل خودش، با همان دغدغهها و محدودیتها، چگونه در برابر حمله دشمن قد علم میکند و به چه اوجی میرسد، مکتب دفاعمقدس برایش قابل درک میشود. قهرمانان دفاعمقدس مانندشهیدان حسن باقری،حسین خرازی،مهدی زینالدین و...برای ملتایران بهعنوان«اسطورههایی تمامناشدنی» عمل میکنند. نگارش زندگینامههایشان، این اسطورهها را به الگوهایی ملموس و قابل الگوبرداری تبدیل میکند.
پردهبرداری «تب ناتمام» از زوایای ناگفته جنگ
او با بیان این که بهطور خلاصه، زندگینامه قهرمانان دفاعمقدس ظرفیت بینظیری برای تبیین زوایای ناگفته آن دوران دارد، ادامه میدهد: اما این ظرفیت زمانی بهطورکامل محقق میشود که از روایت رسمی، خشک و یکبعدی فاصله بگیریم و به سمت خاطراتی انسانی، صادقانه و چندبعدی حرکت کنیم. تنها دراین صورت است که نسل امروز میتواند با شخصیتهای دفاعمقدس ارتباط عمیق برقرار کند و ارزشهای آن دوران را به درستی درک کند. درباره کتاب تب ناتمام باید بگویم، این کتاب برخلاف اکثر زندگینامههای شهدا که روایت یک «پایان» باشکوه هستند، روایت یک «ادامه» است؛ ادامهای سخت و طاقتفرسا. این کتاب، پرده از یکی از بزرگترین زاوایای ناگفته جنگ برمیدارد و روایت «جهاد اکبر پس از جهاد اصغر» است که برای نسل امروز، درسهایی عمیق درباره پایداری، استقامت، عشق و معنای زندگی دارد. واقعیت این است که نسل امروز با چالشهای روانی بزرگی مانند افسردگی و ناامیدی دستوپنجه نرم میکند. روایت زندگی کسی که از گردن به پایین فلج است اما تسلیم نمیشود، روایت مادری که فرزندش را در سختترین شرایط ممکن میبیند و صبوری میکند، اینها «الگوهای بینظیر تابآوری» هستند.
از «قدیسنمایی» دوری کردم
او درپاسخ به سؤال دیگری مبنی براین که تجربه نگارش چنین کتابی با این موضوع خاص برای خود او به چه شکل بوده میگوید: هنگام نگارش این کتاب، مسئولیت سنگینی را روی دوش خودم حس میکردم. وقتی شما با خاطرات یک شهید و خانوادهاش طرف هستید، احساس میکنید «امانتدار» یک میراث ارزشمند هستید. هر کلمهای که مینویسید، باید مستند باشد. ادای این مسئولیت، سخت بود اما همین نکته چراغ راهم بود تا کتاب، به یک اثر مستند و قابل اعتماد تبدیل شود. میدانستم «قدیسنمایی»، بزرگترین خیانت من به شخصیت اصلی کتاب است. میدانستم هرچه این زندگینامهها صادقتر، عمیقتر و عاریتر از تحریف و قهرمانسازی تصنعی باشد، بهتر میتوانند پیام اصلی دفاعمقدس را به نسل امروز منتقل کنند. من بیش از هرچیز، از افتادن در دام کلیشههای رایج در توصیف «مادر قهرمان» یا «مادر فداکار» میترسیدم. نمیخواستم خانم منزوی را به یک تندیس بیبدیل تبدیل کنم.
بر انسانبودن خانم منزوی تاکید کردم
حسینی مهرآبادی اضافه میکند: برای نیفتادن دراین دام، خودم را تسلیم راوی اصلی داستان کردم. پذیرفتم که من فقط یک واسطه برای انتقال حقایق هستم. وظیفه من این نبود که داستان زندگی ایشان را جذاب کنم، بلکه این بود که آنقدر شفاف و بیغش باشم که خانم منزوی، از لابهلای کلماتم، با خواننده سخن بگوید. من بر انسانبودن خانم منزوی تاکید کردم. درکنار صبوریها و استقامتهای بینظیر ایشان، غصهها، اشکها و لحظات خستگیاش را هم ثبت کردم. نشاندادن همه اینها در کنار هم بود که به شخصیت ایشان عمق و باورپذیری میبخشید.
شهیدی که قبر خود را پیش از شهادت در کتابخانه حفر کرد
ساجده تقیزاده یکی دیگر از نویسندگانی است که دراین زمینه فعالیت داشته و در سالهای گذشته کتاب خانوم ماه، با موضوع پرداختن به زوایای زندگی شهید حاجشیرعلی سلطانی از او منتشر شده است. پیش از اینکه سؤالاتم را با این نویسنده مطرح کنم، از او میخواهم شمهای از رابطه شهید و همسرش را بازگو کند؛ تقیزاده میگوید: خانمناز علینژاد بههمراه همسر بزرگوارش شهید حاج شیرعلی سلطانی، در شیراز مسجدی بهنام «المهدی» ساخته است؛ بخشی از این مسجد شامل یک کتابخانه است؛ همانزمان خود حاج شیرعلی سلطانی در کتابخانه این مسجد، قبری برای خود بهاندازه یک بدن بدون سر حفر میکند؛ خانمناز در واکنش به این حرکت میگوید: شما قدتان بلند است و در این قبر جا نمیشوید اما حاج شیرعلی سلطانی جواب میدهد: این قبر درست بهاندازه بدن بیسر من است! در نهایت وقتی ایشان در جریان عملیات «فتحالمبین» به شهادت میرسند، پیکرشان در همین مکان دفن میشود و از آن به بعد، کتابخانه حالت آرامگاه پیدا میکند و تا امروز زائرین خاص خود را دارد. حاج شیرعلی سلطانی از شهدای نامدار شیراز بوده و پیش از این هم درباره ایشان مطالب و کتابهایی نوشته شده بود، منظورم این است که او شهید گمنامی نبوده که دراین کتاب معرفی شود. منتها من تلاش کردم از زاویه دید همسر ایشان به روایت زندگیاش بپردازم. هرچند این کتاب مانند خیلی از آثار مشابه که از زبان همسران شهدا روایت شدهاند هم نیست و از جهات مختلف تفاوتهایی با این آثار دارد. بهطوری که مخاطب با خواندن این اثر به جزئیات آشنایی این دو بزرگوار و شهادت حاج شیرعلی سلطانی پی میبرد.
فرصت را باید غنیمت شمرد
صحبتکردن درباره کتاب خانوم ماه این سؤال را در ذهنم ایجاد میکند که اساسا موج نگارش کتابهای زندگینامهای که عمدتا شهدا و جانبازان دفاع مقدس، اصلیترین محور آن را تشکیل دادهاند، در یک دهه گذشته با نگارش کتابهایی چون «دا»، «کوچه نقاشها»، «پایی که جا ماند» و... شروع شد که دامنه آن تا امروز هم ادامه یافته؛ از او میپرسم که بااینحال، جایگاه چنینآثاری در شرایط فعلی به چه شکل است که تقیپور پاسخ میدهد: نگارش این کتاب را سال ۱۳۹۴ شروع کردم و بعد از نگارش، فرآیندی طولانی را برای چاپ آن پشتسر گذاشتم، بهطوری که کتاب سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید. بهطورکلی، من در دهه ۹۰ روی موضوعات زیادی از زنان استان فارس کار کردم که تماما از زاویه دید زنان دفاعمقدس روایت شدهاند اما جریان نوشتن کتاب از زندگی شهدا و همسرانشان، جریانی است که بهاعتقاد من یک مقدار دیر شروع شد و با آسیبهایی هم توام بوده است. چون امروز دیگر شخصیتهای مهم در میان ما نیستند، بعضی از راویان دیگر حوادث را بهخاطر نمیآورند و درمجموع، بهسختی میشود با بازماندگان مصاحبه کرد. ازاینرو فکر میکنم میبایست زمان را غنیمت دانست و تا وقتی که همین افراد در قید حیات هستند، خاطراتشان را به کتاب تبدیل کرد تا این خاطرات فراموش نشوند. درواقع نهضت ثبت و ضبط این اتفاقات باید ادامه داشته باشد و کتابهای بیشتری تولید شود.
نوشتن درباره وقایع دفاعمقدس تاثیرات اجتماعی و فرهنگی زیادی بهدنبال دارد
این نویسنده اشاره میکند: اگرچه جریان زنانهنویسی در سالهای اخیر، بایسته و شایسته پیش رفته ولی معایبی هم داشته و نقدهایی نسبت به آن وارد است. بهعنوان مثال، برخی از نویسندگان دراینحیطه گاه به دام سانتیمانتالیسم و صورتینویسی افتاده و درمواقعی، از خط اصلی اثر منحرف شدهاند. البته طبیعی است که هرجریانی ممکن است با معایبی توام باشد. قدر مسلم اینکه کلیت این کارنامه قابلقبول و تاثیرگذار بوده است. بهخصوص اینکه امروز همه متوجه شدهاند نوشتن درباره وقایع دفاعمقدس درقالب خاطره و بیوگرافی، میتواند تاثیرات اجتماعی و فرهنگی زیادی را بهدنبال داشته باشد؛ به همین دلیل ضرورت دارد بیان این خاطرات در قالب گنجینه تاریخی انقلاب و دفاعمقدس ثبت شود.
روایتی صادقانه و مستند
درمیانه گفتوگو با ساجده تقیزاده به این مساله فکر میکنم که نوشتن از زندگی قهرمانان جنگ، آنهم در شرایطی که نزدیکان و اعضای خانوادهشان در قید حیات هستند، امر دشواری است؛ چراکه از یک جهت نویسنده میبایست روایتی بیطرف ارائه دهد و از سوی دیگر، با احتیاط و ملاحظه قدم بردارد که اطرافیان شهید رنجیدهخاطر نشوند. تقیزاده دراینباره میگوید: این مساله کاملا درست است؛ اگر بخواهم صادقانه بگویم، خودم هم وقتی به برخی نقاط در روایت میرسیدم، با خودم فکرمیکردم: ایکاش شیرعلی این جمله را نگفته بود، یا ایکاش خانمماه چنین عکسالعملی را نشان نداده بود. ولی درنهایت باز هم همانچیزی که بود را نوشتم و بههیچعنوان، نظر و نگاه شخصی خود را دخیل نکردم. چون براین باور بودم که من موظفم این روایت را همانطور که بوده بنویسم. درمرحلهای از داستان، شهید را میبینیم که دوست ندارد خانمماه به مدرسه برود. وقتی کتاب چاپ شد،خیلی ازمخاطبان، بهخصوص دختران امروزی به این مساله اشاره کردند که چرا شهید اینقدرمتعصب بودهاند ومن جواب دادم برای خواندن این کتاب باید شیراز۵۰سال پیش رادرنظر بگیریم و شرایط آنموقع را بسنجیم. هرچند جاهایی در کتاب هست که خودم هم دوست داشتم شهید حاج شیرعلی امروزی فکر میکرد. ولی این به آن معنا نیست که اینچیزها را در روایت نیاورده باشم. همه اینها در کتاب ذکر شده است. بههمین دلیل متن در جاهایی خاکستری میشود و حواشی مییابد. از طرف دیگر، ما با چالشهای دیگری هم برای نگارش این کتاب مواجه بودیم؛متقاعدکردن افرادبرای بیان جزئیات زندگی دونفرکه ازیک طیف مذهبی هستند کارآسانی نبود.حتی بعضیجاها خود خانمناز با بیان بخشی از خاطرات مشکلی نداشت، ولی فرزندانش مخالفت میکردند که این جزئیات در کتاب آورده شود. بااینحال تلاش کردم تا جایی که میتوانم روایتی صادقانه بر پایه مستندات ارائه دهم.
خانمماه یا خانمناز؟
وجهتسمیه کتاب نظرم را جلب میکند؛ میپرسم باوجود اینکه این کتاب، روایت زندگی خانمناز علینژاد است اما چرا خانمماه؟ تقیزاده میگوید: من یکبار از ایشان پرسیدم وقتی همسر حاجشیرعلی سطانی شدید،شما را خانمناز صدا میکرد؟ که او گفت: نه بعد از آنکه به همسری او درآمدم، من را خانمماه صدا کرد و این اسم روی من ماند. من هم احساس کردم این اسمی بوده که از قلب شهید آمده و تصمیم گرفتم همین عنوان را برای کتابم انتخاب کنم.
روایتی بدون پیشداوری برای نسل جوان
سؤال پایانیام درباره مواجهه نسل امروز با چنین کتابهایی است؛ میدانم که ساجده تقیزاده، دبیر دوره متوسطه است و با نوجوانان بسیاری درارتباط است، او میگوید: از سه سال گذشته، تصمیم گرفتم زنگ نگارش را به کتابخوانی اختصاص دهم و دراین مدت کتابهای زیادی را بههمراه بچهها خواندهایم. شاید برایتان جالب باشد که «خانمماه» یکی از پرطرفدارترین کتابهایی است که همیشه در این زنگ از سوی بچهها پیشنهاد میشود. شاید بهاینخاطر که نویسنده کتاب، معلمشان است و میتوانند سؤالات حاشیهای خود را از من بپرسند.ضمن اینکه ارتباط عاطفی شهیدوهمسرش،زندگی پرفرازونشیب ودراماتیک آنها، تصمیمات و مقاومتهای این زوج،برای نسل امروز جالب وکنجکاویبرانگیز است. خاطرم هست، یکبار وقتی این کتاب را میخواندیم، یکی ازدانشآموزان از من پرسید کتاب چهوقت نوشته شده است. پاسخ دادم نگارش آن را در سال ۱۳۹۴ شروع کردم و او گفت: آنموقع من تازه دوسالم بود. طبعا برای من خوشحالکننده است که این کتاب امروز توسط نسل دههنودی خوانده میشود و میتوانند باآن ارتباط برقرارکنند. حتی بعد از خواندن کتاب، بچهها دوست دارند خانمماه را ملاقات کنند و یا بر سر آرامگاه شهید بروند.اینها نشان میدهدکتابهایی ازایندست میتوانند مورد استقبال نسل امروز واقع شوند، فقط کافی است ما روایتی بدون پیشداوری و شعارزدگی و بهشکل صادقانه ارائه دهیم.