به گزارش خبرگزاری حوزه، جامعهشناسی، معرفتی انتقادی است به این معنا که همزمان به مطالعه و تحقیق در جامعه پرداخته و پدیدهها و کنشهای اجتماعی را مورد واکاوی قرار میدهد و از سوی دیگر نسبت همه چیز را با جامعه بررسی میکند و از این رهگذر، خودش و کنشگران مرتبط با خویش را نیز مورد ارزیابی انتقادی قرار میدهد.
با این حال انتقادات جدی به مجامع دانشگاهی فعال در حوزه علوم اجتماعی و به طور خاص جامعهشناسی وارد است از جمله این که برخی جامعهشناسان ایرانی که شمارشان نیز کم نیست بیش از حد وقت مطالعاتی خود را درگیر نظریهها و مفاهیم غربی میکنند و به همین خاطر نیز عموماً نتوانستهاند آن طور که باید و شاید مضامین و مفاهیم و ایدههایی متناسب با جامعه ایران و مختصات آن را به منظور حل یا کاهش مشکلات در موضوعات مبتلابه ارایه دهند.
اختلال ارتباطی جامعهشناسان با جامعه و حاکمیت
همچنین برخی اساتید دغدغهمند معتقدند که در جامعه ما اختلال ارتباطی میان جامعهشناسان، جامعه و دولت و حاکمیت وجود دارد و از همین منظر نیز بیان میدارند که جامعهشناسان در مواجهه با تحولات و پدیده های اجتماعی دچار تاخیر و عقباُفتادگی هستند.
این در حالی است که از جمله غایات جامعه شناسی باید این باشد که حقیقتاً پلی برای فردای بهتر ایران باشد و در اینجا اهمیت بحث آینده پژوهی خودش را نشان می دهد که باید این مقوله بیش از پیش در محافل آکادمیک و مجامع علمی مورد توجه قرار گیرد.
لزوم گذر از جامعه شناسی"برج عاج نشین"
اخیراً دکتر شیرین احمدنیا، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیئت علمی دانشکده علوماجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) مصاحبهای با یکی از رسانه ها انجام داده و در این گفتگو بیان داشته است: خوشبختانه قلمرو فعالیت و تولید دانش جامعهشناسی در ایران در دهههای اخیر به مرزهای آکادمی رسمی محدود نمانده و قلمروی خودش را از ساختارهای رسمی دانشگاهی و از قلمرو جامعهشناسان "برج عاجنشین" فراتر برده است. پهنهها و مرزهایی در دهههای اخیر بنا به نیازی که احساس شده اما در قلمرو جامعهشناسی دولتی بدان پاسخ داده نمیشد، گشوده شده برای جذب و همراه کردن اقشاری از دانشآموختگان و علاقهمندان به دانش جامعهشناسی که ممکن است آنها را با توجه به انواع محدودیتها و موانع تحمیلی، الزاماً داخل فضاهای تعریف شده آموزش رسمی علوم اجتماعی پیدا نکنید. از آنجا که چنین گروههایی- که عمدتاً نسل جوانتر و همچنین نسل جامعهشناسان با خاستگاههای متنوع علمی با دید میانرشتهای- را در بر میگیرد، ناگزیر از تبعیت از ساختارهای سلب آموزش متعارف رسمی در ایران نبوده، در نتیجه، با دست بازتر و ذهن گشودهتر به سراغ موضوعاتی رفتهاند که مشابه آن، کمتر در چارچوبهای رسمی پژوهش فرصت طرح و تصویب پیدا میکند و مبنای انجام پژوهشهای اینچنینی نیز، صرفا دغدغهمندی و ابتکار عمل محققان و نه حتی بودجه پشتیبان یا امتیازات خاصی در این عرصهها بوده است.
وی همچنین اضافه کرد: از سوی دیگر شاید بتوان گفت احساس فاصله میان دانشگاه و جامعه و انتقاداتی که در این زمینه مطرح میشود، بیشتر متوجه بروندادهای پژوهشی دانشگاهیانی است که دغدغه و اولویت جایگاه درآمدی و موقعیت شغلی حساس خود را داشتهاند و از هرگونه هزینهدادنی احتراز میکنند چون به هر حال، پژوهش در موضوعات مبتلابه مردم در این روزها، یعنی لمس کردن درد، رنج، خشونتدیدگی، تبعیض و مواجهه با کسانی که مطالبهگرند و مایلند صدای شنیدهنشده خود را بلند کنند. میتوان همچنین اشاره داشت به اینکه انجام کار میدانی و حضور در متن جامعه کار آسانی نیست و انجام پژوهشهای میدانی دشوار است.
اهمیت بازنگری در گفتگو با اقشار مختلف جامعه
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) در ادامه ابراز داشت: طبعاً نسلهای جدید با ابزارها، زبان و نگرانیهای خاص خود زندگی میکنند؛ بنابراین ارتباط با آنها مستلزم بازنگری در روشهای گفتوگو، آموزش و حضور اجتماعی ماست. در سالهای اخیر بخشی از جامعهشناسان با استفاده از رسانههای اجتماعی، گفتوگوهای عمومی، تولید محتوا و حضور در فضاهای دانشجویی این رابطه را تقویت کردهاند، اما همچنان فاصله وجود دارد. در عین حال، زبان ما باید سادهتر، قابلفهمتر و مرتبطتر با دغدغههای جوانان باشد و در مقابل، حلقهها و تشکلهای پژوهش و مناسبات علمی نیز باید بیش از پیش پذیرای جامعهشناسان جوان بشود
وی در پاسخ به این سوال کلیدی که به راستی چقدر جامعه شناسان ایرانی توانستهاند با مردم و غیرمتخصصین ارتباط برقرار کنند، تصریح کرد: بی شک اگر جامعهشناسی نتواند با مردم ارتباط برقرار کند، تنها به دانش نخبهگرایانه تبدیل میشود. باید توجه داشت که اهمیت و ضرورت ارتباط با عموم از چند جهت است؛ بسیاری از یافتههای ما میتواند کیفیت زندگی مردم را بهبود دهد. مردم باید بدانند که دانش اجتماعی بخشی از ابزارهای فهم زندگی روزمره است، ضمن آن که اساساً فهم مسائل اجتماعی بدون گفتوگو با مردم امکانپذیر نیست و لذا برای افزایش این ارتباط باید زبان سادهتر بهکار ببریم، در رسانهها حضور موثرتر داشته باشیم و پژوهشها را منتشر کنیم نه فقط در مجلات تخصصی، بلکه در قالبهای قابل فهم برای مردم.
گرفتار برخی مباحث تکراری و کمفایده هستیم
احمدنیا همچنین با گلایه از این که ما گاه بیش از حد درگیر مباحث تکرار شونده، رقابتهای دروندانشگاهی یا جدالهای نظری هستیم، گفت: جامعهشناسی ایران باید تعهد اجتماعی خود را جدیتر بگیرد، در عرصه عمومی فعالتر باشد، پژوهشهای میدانی را تقویت کند و برای ایجاد گفتوگو میان جامعه و سیاستگذاری پیشقدم شود و در یک جمله، جامعهشناسی ایران باید صدای جامعه باشد و در کنار مردم بایستد.
رسول لطفی، روزنامه نگار و سردبیر رسانه فکرت نیز با بیان این که علوم اجتماعی، دانشی است که باید رخدادها را به مسئلهای نظری و تحلیلی بدل کند تا از دل آن چشماندازی تازه برای فهم جامعه گشوده شود، اظهار داشت: با این حال وقتی دانش، گرفتار فضای رسانهای و افواه عمومی شود، بهجای تولید افق، دنبالهرو هیجانها و روایتهای بیرونی میگردد، کما این که تا حدود زیادی در قضایای مربوط به سال ۱۴۰۱ نظاره گر همین وضع بودیم.
اشتباه برخی جامعه شناسان در قضایای سال ۱۴۰۱
وی افزود: در قضیه مرگ مهسا امینی، علوم اجتماعی ایران به جای آنکه حقیقت این ماجرا را باز کند و به نقد لایههای پنهان سیاسی آن بپردازد، خود تبدیل به بازوی تکثیر این جنبش شد. انبوهی از مقالات، نشستها و مفاهیم انتزاعی پیرامون "زن، زندگی، آزادی تولید شد و اینگونه دانش، به جای آنکه خالق روندها باشد، مفسر پسینیِ امواج رسانهای شد و با بزرگنمایی، رخدادی محدود را به کانونی نمادین بدل ساخت.
این فعال و تحلیلگر رسانه ای همچنین بیان داشت: چه تعابیر عجیب و پرطمطراق و گاه خندهداری که از این جنبش در زبان پژوهشگران علوم اجتماعی ایراد نشد و چه مفاهیم دهانپرکنی که تولید نشد و این در حالی بود که همان علوم اجتماعی توان دیدن و صورتبندی رخدادهای اصیلتر و عمیقتر جامعه را ندارد: راهپیماییهای عظیم مذهبی، آیینهای انقلابی، یا حتی رخدادهای منطقهای مثل طوفان الاقصی که اثر واقعی و پایدار بر جامعه و آینده ایران دارند؛ این یعنی ناتوانی در دیدن رخدادهای اصیل و درونی و در مقابل، تمایل به سوژههایی که رنگ ضدحاکمیتی دارند.
علوم اجتماعی دچار آفت هیاهوهای سیاسی نشود
وی افزود: اینجاست که باید پرسید: آیا علوم اجتماعی ما توانایی خلق ایده و تولید افق دارد یا صرفاً اسیر مشهورات و سیاستزدگی است؟ خطای بزرگ این دانش، سوگیری شناختی آن است؛ سوگیریای که هرآنچه ضدحاکمیت باشد را رخداد بزرگ میبیند، و هرآنچه در دل ملت جاری است را امر تکراری و بیاهمیت تلقی میکند. رخدادها باید در اندازهی واقعی خود فهم شوند، نه آنکه در هیاهوی سیاسی و رسانهای به افسانهای از نقطه عطف فرهنگی، تبدیل شوند.
لطفی در خاتمه گفت:علوم اجتماعی اگر میخواهد کارکردی رهاییبخش و خلاق داشته باشد، باید از اسارت جو عمومی بیرون آید و به سمت شناسایی و مسئلهسازی از روندهای اصیلتر حرکت کند؛ روندهایی که از دل جامعه برخاسته و حامل نیروهای واقعی تغییر و اصلاح هستند.