در همه سالهای خبرنگاری در حوزه کتاب هر وقت سراغ نویسندهای رفتهام، نشد از ممیزی کتاب و قوانین سلیقهای وزارت ارشاد برای مجوزهای کتاب گلایه نکند. اگر طیف اندکی از نویسندگان را در نظر نگیریم امکان ندارد نوشته یک نویسنده به تیغ سانسور و یا ممیزی گیر نکرده باشد و نوشتهاش از چپ، راست و بالا و پایین مخدوش نشده باشد.
بگذریم از اینکه ممیزی در کنار آثار مخربش بر حال و روح نویسنده و صنعت نشر، یکی از دلایل پایین آمدن شمارگان کتاب هم به شمار میرود چون نسل امروز را به نظام رسمی نشر کشور بیاعتماد میکند؛ اینکه شمارگان بسیاری از کتابها به ۳۰۰ یا ۵۰۰ نسخه رسیده و حتی انتشار تکنسخهای هم به تازگی مرسوم شده که خودش پدیده تازه نشر و بحران این حوزه است و تازه همین تعداد هم گاه ماهها در انبار میماند، بیربط با سانسورهای سلیقهای نیست حتی سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ دولت چهاردهم بارها در صحبتهایش به سانسور سلیقهای و سرخود بعضی از ممیزان وزارتخانه تحت امرش معترف بوده است. دولت چهاردهم هر چند توانست برای سینما و فیلمهای ممنوعه تدابیری بیندیشد اما برای کتاب اقدام خاصی انجام نداد و درِ کتاب و مسائل مربوط به آن بر همان پاشنه میچرخد.
مسئله پیچیده سانسور
پای صحبت نویسندگان تازهوارد و ریشسفید بنشینیم همه از ممیزهای بیضابطه نشر گلایهمندند. اسدالله امرایی در یکی از گفتوگوهایش درباره آثاری که ترجمه کرده اما اجازه انتشار نیافتهاند، گفته بود: «فرایند سانسور بخشهایی از یک اثر، مسئلهای پیچیده است. نویسنده خلاق مینویسد تا جامعه را متحول کند تا به کاتارسیس و تحول درونی مخاطب یاری رساند و به او در جهت بهتر زیستن کمک کند. نویسنده نماینده قاچاقچیان، میفروشان یا کارخانههای اسلحهسازی نیست. هنگامی که میبینیم جوامع دیگر چگونه زندگی میکنند، میکوشیم دستکم رفتارهای پسندیده آنها را بیاموزیم».
وقتی از او پرسیده بودند با کدام ترجمهات ارتباط برقرار کردی، از آثاری نام برده بود که اجازه انتشار نیافتهاند. او پاسخ داده بود: «اثری از یوسا ترجمه کردم که کار بسیار جالب و جذابی بود، اما در فهرست آثار قابل انتشار قرار نگرفت». او همچنین گفته بود داستانهای کوتاه و بلند بسیاری، شاید معادل تقریبی سه بسته کاغذ A۴، در قالب دستنوشته دارد که امکان چاپ نیافتهاند!
ممیزیهای پیچیده بر آثار کودک و نوجوان
سالها پیش وقتی فرهاد حسنزاده لوح سپاس جایزه هانس کریستین اندرسون را دریافت کرده بود، یکی از دلایل جهانی نشدن ادبیات ما را ممیزی و سانسور عنوان کرد. او معتقد بود ممیزیها و سانسورهای بیقاعده و سلیقهای سبب کشته شدن خلاقیت نویسنده و خودسانسوری او میشود. همین مسئله مانع نوآوری و آن اتفاقی است که باید برای نویسنده رخ دهد تا بتواند یک اثر ادبی ناب خلق کند. حسنزاده گفته بود: «برخلاف تصور عموم اتفاقاً ممیزیهای کتابهای کودک و نوجوان بسیار پیچیدهتر از کتاب بزرگسال است؛ مثلاً ما نمیتوانیم در داستان دو قهرمان دختر و پسر را کنار هم قرار دهیم. قهرمانها یا باید پسر باشند یا دختر، در حالی که در کتابهای ترجمه برای این گروه سنی چنین منعی وجود ندارد و کتاب ترجمه با همان قهرمان پسر و دختر مجوز میگیرد». ممیزیهای سلیقهای دقیقاً یعنی همین رفتار متناقص با آثار ادبی!
تیغ سانسور بر همه موضوعات سایه میاندازد حتی آثار دفاع مقدس یا آثار مذهبی هم از ممیزی ها در امان نیستند. چندی پیش ابوتراب خسروی در گفتوگویی از جزئیات رمان منتشر نشده خود با نام «برزخ خجسته» و عدم دریافت مجوز نشر برای آن با وجود استناد کامل به منابع اصلی شیعه، گفته بود: «ما یک ادبیات شیعی بسیار زیبا داریم که در طول هزار سال شکل گرفته، اما مضمون و موضوع ادبیات دوران ما نشده است. مهمترین کار زندگی من، بازتاب دادن این ادبیات در قالب رمان خودم بود». او گفته بود دو سال تحقیق کرده و احادیث و روایات را از منابع اصلی شیعه استخراج کرده، بدون اینکه هیچ دخل و تصرفی در آنها بکند. با این حال هنوز به این کتاب مجوز داده نشده، بدون اینکه دلیلش را بگویند.
به این ترتیب در نظام نشر رسمی، کتاب باید از فیلترهای سختگیرانه عبور کند؛ بخشهایی حذف میشود، جملاتی تغییر میکند و گاهی کل اثر اجازه انتشار نمیگیرد. شاید اگر نویسنده بخواهد صادقانه آنچه در ذهن دارد روی کاغذ بیاورد، شانس زیادی برای چاپ نداشته باشد.
داستان ترسناک گرانی کتاب
طبق آنچه گفته شد تیراژ کتاب در ایران سالهاست سقوط کرده است. آمارهای خانه کتاب نشان میدهد میانگین شمارگان کتاب در خرداد ماه سال جاری با ۱۴درصد کاهش به ۷۴۹ نسخه رسیده است. با قیمتهای سرسامآور کاغذ، همین شمارگان هم به سختی فروش میرود. در نتیجه نویسنده اگر تنها به چاپ رسمی تکیه کند، نه دیده میشود و نه از راه نوشتن زندگی میگذراند.
قیمت کتاب هم خودش داستان دنبالهدار ترسناکی است که هر روز ترسناکتر میشود. تنها آماری که در این سالها، همیشه رو به رشد بوده قیمت کتاب است. میانگین قیمت در مهر ماه ۱۴۰۳، حدوداً ۲۰۶ هزار تومان است، در مقایسه با مهر ماه ۱۴۰۰ که میانگین قیمت کتاب حدوداً ۶۲ هزار تومان بوده، با رشد ۲۳۰ درصدی روبهرو بودهایم و اینجا مخاطبی است که نمیتواند کتاب بخرد.
در این شرایط نویسنده و صاحب اثر باید چه کند؟ او یا باید دست روی دست بگذارد و به حجم آثار منتشر نشدهاش در کشوی میزش نگاه کند که هر روز بیشتر میشود یا برای آثار منتشر نشدهاش راهی پیدا کند.
گویا شبکههای اجتماعی راه را برای نویسندهها باز کردهاند. همان طور که یک خواننده میتواند موسیقی زیرزمینی را در تلگرام یا یوتیوب بشنود، ادبیات هم جایش را در گوشیها باز کرده است.
ادبیات بیکتاب
سانسور و ممیزی موجب شده جریان دیگری شکل بگیرد؛ ادبیاتی که روی کاغذ نمیآید، اما هر روز صدها مخاطب تازه پیدا میکند. نویسندگانی که تصمیم گرفتهاند کتابهایشان را در شبکههای اجتماعی، کانالهای تلگرامی، گروههای واتساپی یا سایتهای شخصی منتشر کنند؛ بینام، با نام مستعار یا حتی با هویتی ساختگی. این پدیده شاید با عنوان «ادبیات زیرزمینی دیجیتال» شناخته شود؛ ادبیاتی پنهان که نه از وزارت ارشاد مجوز میگیرد و نه به کتابفروشی راه مییابد. این جریان میان مقاومت و ضرورت، میان اعتراض به سانسور و سازگاری با اقتصادی است که چاپ کتاب را روزبهروز دشوارتر میکند.
یک کانال تلگرامی یا اکانت اینستاگرامی با ۵۰هزار عضو میتواند متن را در یک شب به دهها هزار نفر برساند. انتشار زیرزمینی دیگر محدود به دایرههای بسته نیست و به انبوهی بیچهره رسیده که تنها با یک کلیک وارد جهان داستان میشوند.
ادبیات زیرزمینی دیجیتال ریسکها و تهدیدهایی دارد اما یک نتیجه قطعی دارد و آن رهایی از قید سانسور است. در این شیوه نویسنده میتواند هر چه بخواهد بنویسد؛ سخیف، سطحی، سیاسی و البته لذت ارتباط مستقیم نویسنده با خواننده که بدون واسطه ناشر و کتابفروشی امکانپذیر است.
این ادبیات بیکتاب، یک مزیت دیگر هم دارد؛ امکان بخشبندی کردن داستانها و انتشار روزانه یا هفتگی شبیه سریالهای اینترنتی که مخاطب را وابسته و معتاد میکند.
اگر راست میگویی، بنویس: سانسورچی!
شاید بعضی نویسندگان هنوز آرزوی انتشار کاغذی دارند و حس کتاب در دست گرفتن و ماندگاری در کتابخانهها را با پیدیاف جایگزین نمیکنند، اما بعضی دیگر، همین که نوشتهشان به هزاران نفر میرسد، کافی است.
واقعیت این است که اگر اقتصاد نشر و محدودیتهای ممیزی تغییر نکند احتمالاً ادبیات زیرزمینی دیجیتال، بخشی ماندگار از ادبیات ایران خواهد بود.
این نوشته را با گفتهای از اسدالله امرایی؛ مترجم ادبی پایان میبرم در پاسخ به گروهی که طرفدار پروپا قرص ممیزی هستند و در همه این سالها از این پدیده دفاع کردهاند و به جای آنکه موجب اثربخشی ادبیات باشند سبب بیسروسامانی صاحبان آن شدهاند. امرایی میگوید: «سانسور یکی از معضلات بزرگ ماست. برخی تصور میکنند سانسور پدیده مثبتی است. به باور من، هر کس که چنین اعتقادی دارد، اگر حاضر باشد هنگام افتتاح حساب بانکی، در قسمت شغل بنویسد «سانسورچی»، من میپذیرم که سانسور خوب است؛ اما حتی عنوان «ممیز» را هم نمینویسند».