بنابر روایتی، امام صادق علیهالسلام میفرماید: علت به پیامبر نرسیدن فرزندان حضرت یوسف(ع) آن است که وقتی پدرش به مصر نزد او آمد، یوسف دیرتر از پدر از اسب پایین آمد و خداوند بهخاطر این ترکِ اَولی، از نسل او پیامبری قرار نداد.[۱]
در بررسی این روایت، به «مرسل» و «مرفوع» بودن آن پی میبریم؛ زیرا در سلسله سند میان دو راوی، افتادگی وجود دارد (عمن حدثه).[۲] ازاینرو نمیتوان این روایت را معتبر دانست.
اما آیات قرآن کریم تصریح دارند که حضرت یوسف علیهالسلام نهایت احترام را در حق پدر خویش بهجا آورد و مطابق فرمان الهی رفتار کرد؛ چنانکه خداوند میفرماید:
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» (یوسف/۹۹)؛
«و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که انشاءالله در امن و امان خواهید بود.»
از جملات این آیه شریفه استفاده میشود که حضرت یوسف (ع) در بیرون از شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در انتظار قدوم آنان به سر میبرد. هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژهای کرد و پس از انجام مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنا گزینند؛ در غیر این صورت، واژه «ورود» و «دخول» در آیه، معنایی نداشت و بهجای آن واژههایی چون «ملاقات» مناسبتر بود.
علامه طباطبایی نیز با آنکه بحثی مفصل درباره داستان حضرت یوسف (ع) ارائه داده است، هیچ اشارهای به پیادهنشدن حضرت یوسف و قطع رسالت از نسل ایشان نکرده است.[۳]
از سوی دیگر، در منابع اسلامی پیامبرانی از نسل حضرت یوسف (ع) یاد شدهاند. از جمله، یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف بن یعقوب، که پیامبری بزرگ و وصی و جانشین حضرت موسی (ع) بهشمار میآمد.[۴]
علاوه بر وی، در گزارشی آمده است که یکی دیگر از نوادگان افرائیم بن یوسف به پیامبری رسیده است.[۵] همچنین پیامبری به نام یَسَع از نوادگان افرائیم بن یوسف معرفی شده است.[۶]
بنابراین:
اوّلاً: حضرت یوسف (ع) به پدر خویش نهایت احترام را روا داشت.
ثانیاً: در نسل ایشان چند پیامبر وجود داشتهاند.
لذا آنچه معروف است که به دلیل کماحترامی، نبوت از نسل حضرت یوسف (ع) برداشته شده است، با شواهد قرآنی و تاریخی سازگار نیست و قابل قبول نمیباشد.
پینوشتها:
۱. کافی، کلینی، ج ۲، ص ۳۱۱، دارالکتب الاسلامیة.
۲. همان.
۳. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۲۴۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۹، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
۴. أحکام القرآن، ج ۳، ص ۱۲۴۴؛ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۷۶.
۵. البدایة والنهایة، ج ۱، ص ۲۲۱.
۶. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۶؛ المحبر، ص ۳۸۸؛ المنتظم، ج ۱، ص ۳۸۵.
منبع: حوزهنت
بنابر روایتی، امام صادق علیهالسلام میفرماید: علت به پیامبر نرسیدن فرزندان حضرت یوسف(ع) آن است که وقتی پدرش به مصر نزد او آمد، یوسف دیرتر از پدر از اسب پایین آمد و خداوند بهخاطر این ترکِ اَولی، از نسل او پیامبری قرار نداد.[۱]
در بررسی این روایت، به «مرسل» و «مرفوع» بودن آن پی میبریم؛ زیرا در سلسله سند میان دو راوی، افتادگی وجود دارد (عمن حدثه).[۲] ازاینرو نمیتوان این روایت را معتبر دانست.
اما آیات قرآن کریم تصریح دارند که حضرت یوسف علیهالسلام نهایت احترام را در حق پدر خویش بهجا آورد و مطابق فرمان الهی رفتار کرد؛ چنانکه خداوند میفرماید:
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَی یُوسُفَ آوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» (یوسف/۹۹)؛
«و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که انشاءالله در امن و امان خواهید بود.»
از جملات این آیه شریفه استفاده میشود که حضرت یوسف (ع) در بیرون از شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در انتظار قدوم آنان به سر میبرد. هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژهای کرد و پس از انجام مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنا گزینند؛ در غیر این صورت، واژه «ورود» و «دخول» در آیه، معنایی نداشت و بهجای آن واژههایی چون «ملاقات» مناسبتر بود.
علامه طباطبایی نیز با آنکه بحثی مفصل درباره داستان حضرت یوسف (ع) ارائه داده است، هیچ اشارهای به پیادهنشدن حضرت یوسف و قطع رسالت از نسل ایشان نکرده است.[۳]
از سوی دیگر، در منابع اسلامی پیامبرانی از نسل حضرت یوسف (ع) یاد شدهاند. از جمله، یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف بن یعقوب، که پیامبری بزرگ و وصی و جانشین حضرت موسی (ع) بهشمار میآمد.[۴]
علاوه بر وی، در گزارشی آمده است که یکی دیگر از نوادگان افرائیم بن یوسف به پیامبری رسیده است.[۵] همچنین پیامبری به نام یَسَع از نوادگان افرائیم بن یوسف معرفی شده است.[۶]
بنابراین:
اوّلاً: حضرت یوسف (ع) به پدر خویش نهایت احترام را روا داشت.
ثانیاً: در نسل ایشان چند پیامبر وجود داشتهاند.
لذا آنچه معروف است که به دلیل کماحترامی، نبوت از نسل حضرت یوسف (ع) برداشته شده است، با شواهد قرآنی و تاریخی سازگار نیست و قابل قبول نمیباشد.
پینوشتها:
۱. کافی، کلینی، ج ۲، ص ۳۱۱، دارالکتب الاسلامیة.
۲. همان.
۳. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۲۴۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۹، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
۴. أحکام القرآن، ج ۳، ص ۱۲۴۴؛ ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۷۶.
۵. البدایة والنهایة، ج ۱، ص ۲۲۱.
۶. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۶؛ المحبر، ص ۳۸۸؛ المنتظم، ج ۱، ص ۳۸۵.
منبع: حوزهنت