به گزارش خبرنگار مهر، باران از نشانههای رحمت الهی و بارش آن مایه برکت و حیات زمین است. هرگاه لبهای تشنه زمین با نزول بارشهای آسمانیتر میشود، رحمت الهی شامل اهل زمین شده و زمینیان سیراب یکی از آیات الهی میشود. باران از قدیم نشانه برکت و مهر خداوند بوده و بارشهای خوب نوید سالی پر روزی را می داده است. هرگاه اهالی سرزمینی دچار خشکسالی و کم بارشی میشدند سالی سخت و بدون محصول در انتظار آنان بود از همین روست که همواره مردم چشم امید به بارش رحمت از آسمان داشتند و در نبود باران دست دعا و طلب نیاز به آسمان دراز میکردند تا گشایش درهای آسمان از خالق هستی بخواهند.
فرهنگ دعا و استسقا مربوط به دوره حاضر نیست. روایتهای زیادی از پیامبر و اهل بیت (ع) در طلب کردن باران، آداب استسقا و اقامه نماز باران وجود دارد. داستانهایی از کرامات اهل بیت (ع) در اینباره نیز هست که نشان از توجه مردم در ادوار مختلف به باران و دعای برای بارش رحمت الهیست.
نماز یکی از وسایل توجه به خداوند است و روایتهای تاریخی نشان میدهد انبیا دیگر نماز باران را اقامه میکردند بنابراین تاریخچه نیایش برای باران به پیامبر عظیم شأن اسلام باز نمیگردد. شاید بتوان گفت دعا و طلب باران یکی از قدیمی ترین آئینهای مردمان در زمان دیگر پیامبران نیز هست. پیامبران الهی برای خروج از خشکسالی و قحطی مردم را به انجام اموری و منع از امور دیگری دعوت میکردند.
در وسایل الشیعه اشاره شده است که بنی اسرائیل را قحطی گرفت، موسی علیه السلام از خداوند باران خواست. وحی رسید دعای تو را و کسانی که با تو هستند، مستجاب نمیکنم، زیرا در بین شما نمامی است که از سخن چینی دست بر نمیدارد. موسی علیه السلام گفت: خدایا آن شخص کیست، تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟
فرمود من شما را از نمیمه نهی میکنم، چگونه راز دیگری را آشکار می سازم. پس توبه اجتماعی کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برایشان باران بارید.
روایاتی درباره چگونگی اقامه نماز باران نشان میدهد که در دورهای مختلف عمل به این سنت الهی متداول بوده است. ماجرای نماز باران امام رضا (ع) که موجب بارش باران در نیشابور شده یکی از نمونههای معجزه آن حضرت و موجب نزدیک کردن دلهای مؤمنان به امامشان بود.
نماز باران مسیحیان در زمانه امام حسن عسکری (ع)
ماجرای دعای راهب مسیحی و بارش باران در زمان امام حسن عسکری (ع) نشان میدهد مسیحیان نیز در آئین خود دعا برای طلب باران را دارند. ماجرا از این قرار است که در شهر سامرّا در زمان امام هادی (ع) مسلمانان سه روز برای استسقا به بیرون شهر رفتند، ولی باران نبارید، اما روز چهارم بزرگ نصارا با رهبانان و مسیحیان برای استسقا به بیرون شهر رفتند و باران بارید. روز بعد نیز همین طور شد و در اثر این امر، مسلمانان به شک افتادند. امام هادی علیه السلام در زندان بود، خلیفه پیغام فرستاد که اُمّت جدّت را دریاب!
روز بعد جاثلیق به همراه رهبانان برای دعا بیرون رفتند، امام هادی علیه السلام نیز در جمع یاران خود به بیرون رفتند، وقتی جاثلیق دست به دعا برداشت، امام هادی علیه السلام به یکی از همراهانش دستور داد آمد و مشت او را باز کرد و استخوانی را که در دستش بود، گرفت و دوباره هوا آفتابی شد، آن گاه حضرت به او فرمود: اکنون دعا کن!
او دعا کرد و دعای او مستجاب نشد و شک و شبهه از بین رفت و آن جا گفتند: امام علیه السلام اسلام و مسلمانان را از انحراف نجات داد. او دعا کرد، امّا هوا آفتابی شد، خلیفه پرسید: ای ابامحمّد! این استخوان چیست؟ فرمود:
هذا رجل مرّ بقبر نبی من أنبیاء الله، فوقع فی یده هذا العظم، وما کشف عن عظم نبی إلاّ هطلت السماء بالمطر
این مرد از کنار قبر یکی از پیامبران الاهی عبور کرد و این استخوان را به دست آورد و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نشود مگر این که باران فرو میریزد.
امام سجاد (ع) در دعای ۱۹ صحیفه سجادیه از خداوند طلب باران میکند تا زمین مرده سیراب گردد و زمینهای مرده به واسطه آن با شکفتن شکوفهها زنده شود، بارانی که برطرف کننده قحطی است و به وسیله آن گیاهان می رویند و رشد و نمو می کنندف نهرها روان و درختان بارور میشوند و چهارپایان و مختلوقات از آن بهره میگیرند. این دعا با ۷ فراز به آثار و برکات باران اشاره دارد و از خداوند درخواست میکند که با نزول آن زمین مرده را زنده کند.
دعای امام حسین (ع) برای کوفیان و طلب باران
در بحارالانوار نقل است که در زمان حکومت امام علی علیه السلام مدتی در کوفه باران نیامد. اهل کوفه نزد حضرت علی علیه السلام آمدند و از نیامدن باران شکایت کرده و گفتند: یا امیرالمؤمنین! از خداوند متعال برای ما باران بخواه! در آن هنگام علی علیه السلام به فرزندش حسین علیه السلام فرمود: فرزندم! برخیز و از خداوند متعال برای این مردم باران طلب کن!
امام حسین برخاسته و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گرامی اش صلی الله علیه و آله لب به دعا گشوده و فرمود: «الَلَّهُمَّ مُعْطی الْخَیراتِ وَ مُنْزِلَ الْبَرکاتِ، ارْسِلْ السَّماءَ عَلَینا مِدْراراً وَ اسْقِنا غَیثَاً مِغْزاراً واسِعَاً غَدَقَاً مُجَلَّلًا سَحّاً سُفُوحاً ثَجّاجاً، تُنَفَّسُ بِهِ الضَعْفُ مِنْ عِبْادِک وَ تُحْیی بِهِ الْمَیتَ مِنْ بِلادِک آمین یا رَبِّ الْعالَمِین»؛
پروردگارا! ای بخشنده خیر و نیکیها و فرستنده برکات! ما را از باران آسمان سیراب کن؛ بارانی فراوان، فراگیر، انبوه، پر وسعت، ریزان، روان و شکافنده زمینهای خشک و تشنه که به وسیله آن دست بندگان ناتوانت را بگیری و زمینهای مرده را زنده سازی آمین رب العالمین.
امام هنوز دعای خود را تمام نکرده بود که ناگهان باران رحمت خداوند، شهر کوفه و اطراف آن را فراگرفت. یکی از اعراب بادیه نشین که از اطراف کوفه میآمد، گزارش داد که در اثر ریزش باران رحمت الهی، در درّه ها و تپههای اطراف و در داخل نهرها و رودخانهها آب جاری شده است.
نماز باران آیت الله خوانساری در قم
علمای مسلمان در عصر حاضر بارها به طلب باران و رفع خشکسالی نماز باران را اقامه کردند. ماجرای نماز باران آیت الله خوانساری برای خروج مردم قم از قحطی یکی معروف ترین آنهاست. با حضور متفقین در سال ۱۳۲۰ در ایران آثار قحطی نابسامانی در کشور نمایان شد.
قسمتی از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتی کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت که زمینهای مساعد و وسیع شهر قم - که به صورت دیم کشت میشد - با گذشت دو ماه بهاری از سال ۱۳۲۳ هنوز تشنه بودند. با بروز این خشکسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد.
مردم راهی خانههای آقایان صدر، حجت و خوانساری شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفههای شرعی خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقای خوانساری نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیههایی در سطح شهر نصب شد که آقای خوانساری در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهی ایشان را از پایان بد کار بیم دادند اما او گفت حالا که چنین شده، خواندن این نماز بر من تکلیفی است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد.
در روز اقامه نماز جمعیت از گوشه و کنار شهر به صحرای خاکفرج که در نیم کیلومتری شهر قرار داشت رفتند، و آیت الله خوانساری در حالی که پاها را برهنه کرده بود با عدهای از همراهان به سمت آن نقطه حرکت کرد.
جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و دو سوم ساکنان شهر را در بر میگرفت. آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد. آیت الله خوانساری بعد از پایان درس و بحث آن روز از شاگردانش خواست تا نماز بارانی دیگر بخوانند. این بار نماز در باغهای پشت قبرستان نو برپا شد. غروب یکشنبه فرا رسید و آسمان بی تکه ابری سپری شد. هواشناسی هم نشانی از باران نمیداد.
استاد رسولی در خاطره خود میگوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت الله خوانساری در مدرسه فیضیه رفتیم. اکنون یادم نیست که به چه مناسبتی شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانی و سخنرانی بود. مرحوم حاج محمد تقی اشرافی به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانی ایشان بود که باران شروع شد… آن شب باران مفصلی آمد.» این باران چنان گسترده و بی امان بود که تا آن وقت چنین بارشی را کسی سراغ نداشت.