به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در مشهد، علیرضا ایرانمهر در نشست نقد و بررسی کتاب «حافظخوانی خصوصی» که عصر یکشنبه در شعبه دوم «کتابفروشی چشمهدلشدگان مشهد» برگزار شد، گفت: حافظ سرمایه شگفتآوری است، شاید نسلهای آینده با حافظ اینقدر عجیبن نباشند، بنابراین من به دنبال کاری بودم که بتوان توسط آن، حافظ را به زندگی امروزه پیوند زد.
وی افزود: این کتاب با زندگی من در آمیخته شد چراکه نزدیک ۱۷ سال درگیر نوشتن آن بودم، حدود چهار سال از این ۱۷ سال صرف بازنویسی شد بنابراین نوشتن این کتاب سالهای زیادی از زندگی مرا در برگرفت.
مراحل بازنویسی کتاب
این فیلمنامه نویس با بیان اینکه این کتاب شامل ۲۳۰ هزار کلمه است، گفت: در این ۱۷ سال دنیای درونی من، نثرم، نگاهم به اتفاقات و پدیدهها دچار تغییراتی شد بنابراین در بازنویسیها کتاب از یک میلیون کلمه به ۲۳۰ هزار کلمه رسید.
ایرانمهر، یکپارچه کردن نثر در این بازه زمانی ۱۷ سال را بسیار سخت دانست و ابراز کرد: تمام متن این کتاب به صورت پیامکهایی است که افراد برای یکدیگر مینویسند و همین خودش یک چالش بود.
این نویسنده در تشریح این موضوع که کدام نسخه از تصحیحهای حافظ را مدنظر قرار داده، گفت: برای نوشتن این کتاب چند نسخه از تصحیحهای متفاوت دیوان حافظ نظیر تصحیحِ قاسم غنی، خانلری و… را بررسی کردم و در نهایت دیدم بهترین نسخه برای من نسخه «سایه» است و سعی کردم تمام شعرهای کتاب «حافظخوانی خصوصی» بر اساس نسخه سایه باشد.
فرم پازلی و غیرخطی کتاب «حافظخوانی خصوصی»
او با اشاره به فرم پازلی و غیرخطی کتاب «حافظخوانی خصوصی» گفت: فرم از نظر من همان محتوا است، این دو، دو روی یک سکهاند، من برای این اثر ناگزیر بودم این فرم را انتخاب کنم، من در روزهای ابتدای آغاز نوشتن این اثر، تنها فقط میدانستم میخواهم در مورد حافظ بنویسم و اسم شخصیت اصلی من «علیرضا» است، شروع این کتاب برای من همین بود، حتی نمیدانستم چکار میخواهم بکنم.
ایرانمهرادامه داد: آن روزها هر هفته در یک ورکشاپ نویسندگی در تهران، یادداشتهایم را برای بچهها میخواندم، آن سال آن کارگاه خیلی شلوغ میشد و من با خواندن یادداشتهایم به نوعی در حال نظم دادن به ذهن خودم در مورد این کتاب بودم.
چگونگی رسیدن به فرم اثر
ایرانمهر بیان کرد: طی همین فرآیند بود که در برخورد با نظرات مختلف، مدام فرم را اصلاح کردم، از سویی ویرایش کار هم به دلیل پراکندگی یادداشتهایم بسیار طاقتفرسا بود چراکه خروجی کار باید در یک وحدتِ منکسر قرار میگرفت، نظیر دیدن خود آدم در یک دیوارِ آینهکاری شده به این صورت که تو هر بخش از خودت را در آینههای تکهتکه میبینی بنابراین در نهایت قصه باید یک قصه واحد با شخصیتهای واحد میشد، اما از هرکجا بتوان وارد داستان شد و این ورودِ ناگهانی لطمهای هم به داستان نزند.
وی با اشاره به اثری از مارسل پروست افزود: من وقتی کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» را میخواندم، نتوانستم تمام این اثر را بخوانم، تکه تکه آن را از جلدهای مختلف خواندم، این کتاب برایم یک خواب و رویا بود. قصه کتاب «حافظخوانی خصوصی» هم نمیتوانست منسجم باشد، نمیتوانست مجموعه داستان کوتاه باشد چراکه با این شیوه، آن حافظی که من دنبالش بودم در نمیآمد.
این نویسنده بیان کرد: من به یک قصه واحد نیاز داشتم و به مرور فرم اثر به دستم آمد و فهمیدم شکلی که میتوان از انسان معاصر ایرانی، دردهایش، سوالهایش و ارتباطش با حافظ نوشت، همین بود.
حافظ غیر از اینکه چکیده فرهنگ ایران است
ایرانمهر در مورد نقش حافظ در این کتاب گفت: حافظ غیر از اینکه چکیده فرهنگ ایران است، به سراغ ترسناکترین مفاهیمی میرود که در زندگی جریان دارد و آنها را جوری عرضه میکند که درد نکشیم، تصور کنید ما بیماری داریم که این بیمار، نیاز به جراجی دارد و نمیتوانیم او را بیهوش کنیم و بیمار باید مراحل جراحی را ببیند و درد زیادی را تحمل کند، حافظ این تصویر را برای ما تسهیل میکند، آن را با عشق و تغزل در آمیخته میکند، طوری که بتوانید بپذیرید و انجامش دهید و این دستاورد بزرگی برای ملت ماست که هر فرهنگ و جامعهای آن را ندارد او تمام مفاهیم سخت نظیر مرگ و سایههای هراسانگیز آن را آسان میکند.
این فیلمنامه نویس گفت: مسئله حافظ برای من این است، او شبیه یک پیامبر است چراکه اجازه میدهد چیزی را بفهمی که فهماش خیلی هراسناک و ترسناک است، با حافظ، سایههایی را میبینید که انسان را دچار فهم و هراس میکند، اما حافظ با «طریقهایش» پذیرفتن سایههای ما را آسان میکند.
حافظ و مطرح کردن کهنالگوها
ایرانمهر حافظ را خلاصهای از فرهنگ انسان دانست و اظهار کرد: به نظرم او تمام کهنالگوهای بزرگ بشری را مطرح کرده، من به دنبال این بودم که جوری این مسائل را بیان کنم. ما با حافظ فال میگیریم و این چیز کمی نیست.
وی با اشاره به «قرائت هرمنوتیک» در ادبیات معاصر جهان تصریح کرد: آرزوی هر نویسندهای است که کارش به قرائت هرمنوتیک برسد و حافظ این را برای ایرانیان فراهم کرده. ما اگر سواد چندانی نداشته باشیم هم حافظ میخوانیم و او را میفهمیم.
ایرانمهر در خصوص شخصیتپردازی جدیدترین اثرش گفت: شخصیتهای این کتاب، خود ما هستیم، من میتوانم پریسا باشم، هرکسی میتواند پریسا یا علیرضا باشد.
وی با بیان اینکه مردم حافظ را دشمن «عقل» میدانند، تاکید کرد: اغلب جامعه معتقد است حافظ مردم را تشویق میکند عقل را کنار بگذارند و به عشق بپردازند در حالیکه شعر حافظ خردگراست.

ایرانمهر ادامه داد: حافظ شناخت فلسفی، واقعیت ملموس زندگی، ماتریالیست، ماهیت ماده و.. را در همآمیخته و اینها مهم است. خیلی چیزها در زمان شنیدن خندهدار به نظر میآیند، شاید در فرهنگی بین عقل و عشق تضاد باشد، اما برای انسانِ ایرانی این تضاد خندهدار است چراکه حافظ سالها قبل این هندسه و معادله را برای ما حل کرده و این سرمایه گرانبهای متافیزیک را در اختیار ما قرار داده، لذا دغدغه من در این کتاب این بود که چطور از حافظ در زندگی روزمره کمک بگیریم.
او با بیان اینکه بسیاری مفاهیم بزرگ در آثار حافظ هستند، گفت: ما در غزلیات حافظ مضامینی نظیر سرسپردگی، تسلیم، خودکامهگی و دیگر مسائل بزرگ را میبینیم که هر روزه با آنها سر و کار داریم.
رمان به ما تجربه زندگی کردن میدهد
ایرانمهر ادامه داد: رمان اثر فلسفی نیست رمان میخواهد به ما تجربه زندگی بدهد، ما را در برابر خودخواهی و وحشت و تسلیم قرار دهد، من سعی کردم این مفاهیم را از حافظ بگیرم و در موقعیت رمانگونهای قرار بدهم.
این کتاب تجربهزیسته نویسنده است
در بخش دیگری از این نشست، سمیه سیدیان، نویسنده و منتقد ادبی گفت: نویسنده در این اثر تلاش نکرده شخصیت بسازد، آنچه هست، تجربه زیسته نویسنده است که در این کتاب و شخصیتها و وقایع آن جریان دارد. مرز بین علیرضا در این کتاب و خودِ نویسنده خیلی کم است، من همیشه به آقای ایرانمهر میگفتم شخصیتِ «علیرضا» در کتاب خود شما هستید.
این منتقد ادبی گفت: شروع کتاب با «اگر آماده غرق شدن نیستی همراه این کتاب نشو» است، مهمترین و کاملترین تعریف برای این اثر، همین جمله نخستین کتاب است.
سیدیان با بیان اینکه هر پیروزی قبل از خود یک شکست دارد، اظهار کرد: مضمون رمان شاید به نظر فرورفتن در تاریکی و روبه رو شدن با یک ظلمات باشد، اما ما می دانیم بعد از هر تاریکی یک نور است. همه افراد دنبال نور هستند و حتماً قبل از رسیدن به نور از تاریکی عبور میکنند.
سمیه سیدیان گفت: از زمانی که با آقای ایرانمهر آشنا شدم ایشان مشغول نوشتن این کتاب بودند، این زمان طولانی برای نوشتن یک اثر، در ابتدا برایم عجیب بود، عدم علاقه ایشان به انتشار کتاب هم برایم جالب توجه بود. او میترسید برخی از آدمها، داستان را بدانند و با مفاهیمی روبهرو شوند که سخت باشد و نتوانند از آن مفاهیم عبور کنند.
این مدرس داستاننویسی گفت: هر بخشی از این کتاب را در این سالها میخواندم، حال عجیبی به من میداد، مفاهیمی که در کتاب مطرح شده مثل راهرفتن یک بندباز، روی بند است، هر لحظه فرد میتواند از روی بند به یک سمت بیفتد، نوشتن این مفاهیم خیلی سخت است، مفاهیمی نظیر عشق خیانت، مرگ، ترس و دیگر مفاهیمی که به صورت روزانه با آنها سر و کار داریم و آن را درون خود میبینیم و این خیلی ترسناک است.
وی افزود: در این سالها بارها به آقای ایرانمهر میگفتم چرا این مضمون را نوشتی؟ یا نوشتن این مفهوم مرا میترساند و از سویی میدانستم نوشتن این مفاهیم لازم بود چراکه مواجه شدن با این مفاهیم به من آگاهیهایی میداد که باعث میشد بیشتر خودم و اطرافیانام را بشناسم، مخاطب کتاب با یکبار خواندن این اثر شاید به مطالب پنهان و آشکار آن پی نبرد.
سیدیان بیان کرد: الان هم با چندبار خواندن این اثر میبینم هم ارتباط برقرار کردن با این کتاب و هم نخواندن این کتاب سخت است، اما مردم باید این کتاب را بخوانند.
∎