25 سال بعد از مرگ ادواردو آنیلی، یادبود او در مراسمی خصوصی و ساده برگزار شد، در کلیسایی کوچک بنام سنت ادواردو، در گورستان ویلار پروزا، جایی که آرامگاه تمامی اعضای خانوادهی آنیلی است. خانوادهای که در ایران بواسطهی ادواردو، تک پسرشان و قصهای شناخته میشوند که حالا با باز شدن پروندهای جنجالی در ایتالیا، بیش از پیش واقعیت آن زیر سوال رفته است.
این سالگرد اما سالگردی ویژه بود. همان روز 15 نوامبر 2000 که جسد پسر «وکیل» (لقب جیانی آنیلی پدر ادواردو)، در 45 سالگیاش در پایین پلی در فوسانو پیدا شد، 95 متر بالاتر، خودروی فیات کرومای او متوقف بود. مدارک و عصای ادواردو روی صندلی رها بودند اما هیچ اثری از یادداشت خودکشی و وداع دیده نمیشد.
به گزارش انصاف نیوز توجه به سالگرد امسال تکپسر خاندان آنیلی اینبار با شبهاتی جدی و شوکه کننده درمورد مرگ او همراه بود؛ چرا که در هفتههای اخیر، در جریان نبرد بزرگ بر سر «میراث» آنیلی، مدرکی جنجالی برملا شده است. مدرکی که رسانههای ایتالیا آن را هولناک خواندهاند. مدرکی که میگوید ادواردو، همان جوان سرکش و متفاوت، در واقع وارث اصلی خاندان بوده است.
اسناد قضایی تازه از وصیتنامهای ناشناخته از جیانی آنیلی، «وکیل» بزرگ، پرده برداشتهاند؛ سندی که در آن ۲۵ درصد از سهام خانواده، یعنی قلب امپراتوری، به ادواردو واگذار شده است. حتی پیشنویس توافقی هم آمادهی امضا بوده؛ درست یک روز پیش از مرگ ادواردو.
تا امروز خانواده مصاحبهای نکرده است و در سکوتی سنگین فرورفته. یک خط هم در روزنامهی خانوادگیشان منتشر نشده است. حتی خواهر ادواردو، مارگریتا، به درخواست گفتوگوی رسانهها پاسخی منفی داده، اما «مارکو باوا»، سهامدار کوچک فیات و یوونتوس، دوست ادواردو و همان کسی که طی این 25 سال با شکایتهای متعدد (که همگی بایگانی شدهاند) تلاش کرده است پروندهی مرگ ادواردو را که پر از نقاط تاریک است دوباره باز کند، در سالگرد او به گفتوگویی با یک رسانهی تورینی نشسته است.
در ابهاماتی که آقای باوا مطرح کرده است، اما هیچ خبری از ادعاهایی که در رسانههای ایران دربارهی او و مرگش طرح میشود نیست.
روایت ایرانی از مرگ یک ایتالیایی
در «ویکی شیعه» ادواردو آنیلی صفحهای جالب دارد، در این صفحه نوشته شده است: پدرش، جیانی آنیلی، از سرمایهداران معروف ایتالیا و مالک شرکت ماشینسازی فیات، بزرگترین شرکت ماشینسازی ایتالیا، چندین بانک خصوصی، چندین شرکت طراحی مد و لباس، باشگاه اتومبیلرانی فراری، باشگاه فوتبال یوونتوس و… بود. مادرش مارلا کاراچیلو نیز یک شاهزاده یهودی بود.
ادواردو در سال ۱۹۷۴م در ۲۰ سالگی با قرآن آشنا شد و پس از مطالعه و بررسی پیرامون قرآن و تحت تأثیر قرآن مسلمان شد و در یک مرکز اسلامی در نیویورک شهادتین را به زبان جاری کرد. دوستانش نام هشام عزیز را برای او انتخاب کردند. او در فروردین سال ۱۳۵۹ش در پی آشنایی با محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی وقت سفارت ایران در ایتالیا، شیعه شد و نام او را مهدی گذاشتند. او در فروردین سال ۱۳۶۰ش در حسینیه جماران با امام خمینی دیدار کرد و سپس برای زیارت مرقد امام رضا(ع)، هشتمین امام شیعیان به مشهد رفت.
به گفته برخی از نزدیکان ادواردو، او پس از مسلمان شدن، سختیهای فراوانی از سوی خانواده متحمل شد. پدر ادواردو، او را از مدیریت شرکت فیات عزل کرد و مدتی او را در یک ویلای شخصی زندانی کرد. گفته شده او را به یک مرکز روانی با پرسنل یهودی بردند؛ اما او به جهت ترس از شستشوی مغزی از آنجا فرار کرد. با این وجود ادواردو اسلام و تشیع را تبلیغ میکرد و با راهنمایی او، دوست نزدیکش کنت لوکا گائتانی لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا مسلمان شد. او همچنین تهیهکنندگی مستندی درباره اسلام برای کانال یک ایتالیا را به عهده داشت.
یک مستند بانام ادواردو آنیلی به کارگردانی سیاوش سرمدی و تهیهکنندگی حبیبالله کاسهساز و سه کتاب با همین مضمون در ایران ساخته شده است و حسن قدیری ابیانه هم مصاحبههای فراوانی درمورد این موضوع دارد. در مستند ساخته شده در ایران و برخی دیگر از رسانههای ایرانی، ادعا میشود که مرگ ادواردو به این خاطر بوده است که تمایلی به اینکه غول ماشینسازی ایتالیایی بدست یک مسلمان بیافتد وجود نداشته است.
خبرگزاری صداوسیما نیز در گزارشی نوشته است: ادواردو نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به آقای قدیری گفته بود که آنها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و قتل او را به خودکشی، حادثه غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد؛ و حتی او را به زور در یک درمانگاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوئیس به طور کاملاً مخفی بستری کرده بودند و بالاخره همانطور که خود ادواردو حدس میزد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یک واقعه مشکوک در سن ۴۶ سالگی به شهادت رسید.
برخی رسانههای ایتالیایی نیز به ادعاهای رسانههای ایران درمورد مرگ ادواردو آنیلی پرداختهاند. البته تاکید کردهاند که هیچ مدرکی دال بر درستی این ادعاها در دست نیست.
دوست ادواردو چه میگوید؟
پس از این ادعاها شاید خواندن مصاحبهی دوست ادواردو، مارکو باوا، خالی از لطف نباشد.
–تاکنون چند شکایت دربارهی مرگ ادواردو ثبت کردهاید؟
باوا: حدود ده مورد، خطاب به وزیر دادگستری، شورای عالی قضات، دادستانی و دادستانی کل تورین.
–چرا به فرضیهی خودکشی باور ندارید؟
باوا: به دلیل ناسازگاری کامل بین شکستگیهای واردشده و سقوطی از ارتفاع ۹۴ متری. در برنامهی مینولی*، پزشک قانونی دادستانی تورین این پنج شکستگی را فقط با دیدن عکسها تشخیص میدهد. و ژنرال سابق گاروفالو ــ که پرونده را از من گرفته و گفته بود پرونده مشکوک است ــ در مقام مشاور مینولی اعلام میکند که شاهد دچار توهم شده است: چوپان لوئیجی آستجیانو ساعت ۸:۳۰ صبح در برنامهی مینولی شهادت داد که بدن ادواردو را در فاصلهای کم از گاوهایش و کاروانش دیده است.
–اگر بخواهیم ادواردو را در چند کلمه توصیف کنیم، چه میگویید؟
باوا: او همان حس وظیفهپذیری پدرش را داشت؛ اول از همه فیات، بعد بقیه. فیاتِ ادواردو تلاش میکرد عادلانهتر از فیاتِ مارکیونه باشد، کسی که به دلیل رفتار ضدّصنفی محکوم شد.
–آیا ادواردو با پدرش آشتی کرده بود؟
باوا: بله، قرار بود همدیگر را ببینیم تا تلاش برای بیرون کردن او از شرکت را برای همیشه ببندیم. نامهی موناکو در ژوئیهی ۱۹۹۶ را بخوانید (نامهای که آنیلی پیش از یک جراحی جدی قلب نوشت و در آن، پس از امتناع ادواردو از دریافت سهام، مقرر شد ۲۵ درصد سهام شرکت به جان الکان برسد). آن نامه با زبان حقوقی نوشته شده، نه با زبان خود آنیلی، درست مثل وصیتنامهی ۲۰ ژانویهی ۱۹۹۸ که هرگز منتشر یا نزد دفتر اسناد رسمی ثبت نشد، تا جایی که ما میدانیم.
–یادداشتی پیدا نشد، اما ادواردو زیاد مینوشت، حتی نامه به پدرش و او را «پاپّی» خطاب میکرد.
باوا: روابط جیانی و ادواردو از نظر احساسی بسیار عمیق بود. من دیدهام که آنیلی هنگام صحبت دربارهی ادواردو چشمانش پر از اشک میشد. و به من گفت که او از ارث کنار گذاشته نشده است، چنانکه وصیتنامهی ۲۰ ژانویهی ۱۹۹۸ نشان میدهد؛ وصیتنامهای که هرگز منتشر نشد.
–آیا ادواردو از آن واگذاری سهام خبر داشت؟
بهگمان من نه. اما آخرینبار که صحبت کردیم گفت: «باید دربارهی ديچمبره [شرکت هولدینگ خانوادگی متعلق به خاندان آنیلی] حرف بزنیم.» قرار بود با هم جیانی آنیلی را ملاقات کنیم.
–خانوادهی آنیلی معتقد بود شما میخواستید از رابطهتان با ادواردو سوءاستفاده کنید.
این به یادداشت دیگوس در پروندهی تحقیقات دربارهی مرگ ادواردو اشاره دارد. دربارهی من در حاشیه تحقیق کردند. خانوادهی آنیلی طوری رفتار میکند که انگار میخواهد ادواردو را فراموش کند… لوپو راتاتسی (پسرعمو) مرا خودبزرگبین میخواند. اما اگر من چنینم، وزیر کروزِتّو هم باید چنین باشد، چون در مصاحبه با کوریره گفته بود باور نمیکند ادواردو، که او را میشناخت، خودکشی کرده باشد.
*مینولی: «برنامهی مینولی» یا Programma di Minoli اشاره دارد به یکی از برنامههای تلویزیونی ساخته و اجراشده توسط جووانی مینولی (Giovanni Minoli)، روزنامهنگار و چهرهی مشهور تلویزیون ایتالیا. جووانی مینولی طی سالها چند برنامهی مهم ساخته که وجه مشترک همهی آنها مستندهای تحقیقی، بازسازی پروندههای جنجالی، مصاحبههای عمیق و روایتهای تاریخی بوده است.
روایات دیگر چیست
لوپو راتاتسی، پسرعموی ادواردو، روایت دیگری دارد. او میگوید: «ادواردو در وضعیت فرسودگی و ازهمگسیختگیِ روحیِ شدیدی بود.» و وقتی صحبت به مسئلهی شرکت «دیچِمبره» میرسد، توضیح میدهد که هنگام اولین پیشنهاد انتقال سهام، ادواردو به او گفته بود: «اعتماد ندارم، اعتماد ندارم.» بااینحال، آیا بعدا نظرش را عوض کرده است؟
ادواردو در آن دوره رنج میکشید. خیلیها او را «ادی دیوانه» صدا میزدند، و پدرش باور داشت نشانههایی از «بیماری برادرش جورجو» را دوباره در او میبیند.
گفته میشود در ماههای آخر زندگی، نوعی درمان را با یک مشاور شروع کرده بود تا از برخی وسواسها رها شود. اما از طرف دیگر، درگیر داروهای مختلف هم بود: بدنش ورم کرده بود، اضافه وزن داشت، لنگ میزد و به همین دلیل همیشه عصا همراهش بود (همان عصایی که در ماشین باقی مانده بود). حرف از این میزد که میخواهد مدتی را در یک صومعه بگذراند.
با همهی اینها، ادواردو تنها کسی بود که جرأت داشت به «وکیل» بزرگ نه بگوید. میگفت: «واقعیت این است که من دنیا را با پسرعموهایم یکجور نمیبینم. برای من مهم نیست در انبارها چقدر جنس مانده یا چند دستگاه «فیات اونو» فروش نرفته. من میدانم که برای جلو رفتن باید گاهی به عقب برگشت. من طرفدار یک رنسانس تازهام.»
این حرفها مربوط به سال ۱۹۹۰ است، زمانی که در کنیا به خاطر مواد مخدر بازداشت شد! ماجرایی کثیف که بعدا کاملا تبرئه شد، اما روح و روانش را ویران کرد. او به چند خبرنگار نزدیکش اعتراف میکرد: «نباید فراموش کنند که من پسر جیانی آنیلی هستم. و از همه مهمتر، اینکه من ۳۶ درصد سهام را دارم. کنار زدن من آسان نخواهد بود.»
در آخرین مجمع عمومی باشگاه یوونتوس -باشگاهی که ادواردو عاشقش بود- سهامدار خرد، آندرهآ دانوبی، برای زنده کردن یاد او در سرمای سنگین جلسهی هیئتمدیره چنین گفت:
«هشت روز دیگر ۲۵ سال از مرگ مرموز ادواردو آنیلی میگذرد. شاهزادهی بیتاج و بیمحافظ، همانطور که مارکو برناردینی او را نامید. او سه بار مرده است: یکبار وقتی اسناد مهمی که تازه پیدا شده، منتشر نشدند؛ اسنادی که میتوانستند همهچیز را برای او تغییر دهند؛ بار دوم، جسمانی، در آن نوامبر سال ۲۰۰۰؛ و بار سوم، با فراموشی سنگینی که زیر آن دفن شد. خوب است اگر یک قاضی شجاع پیدا شود -همانطور که در ایتالیا بسیاری از پروندهها دوباره باز میشوند- و دلش بحال حقیقت بسوزد و این ماجرا را روشن کند.»
با تمام این تفاسیر در مشکوک بودن مرگ ادورادو شکی نیست و این تنها نقطهی اشتراک روایت داخل ایران از ماجرای زندگی و مرگ وارث خاندان آنیلی با آنچه در ایتالیا میگذرد است. حتی نزدیکان ادواردو که باور به کشته شدن او دارند بنظر نمیرسد دلایل برشمرده در رسانههای ایرانی را در اولویت دلایل کشته شدن او قرار دهند. با سند اخیر حتی این موضوع قوت گرفته است که شاید ارثیهی ادواردو و جدال برسر قدرت و ثروت «وکیل» بزرگ باعث مرگ پسر ارشد آنیلی شده است.
[برگرفته از تلخیص و ترجمهی گزارشی از Andrea Monticone در Torino Cronaca]
انتهای پیام