شناسهٔ خبر: 75856195 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

داستان کوتاه و زیبای "شب‌های ورامین" از صادق هدایت(صوتی)

صاحب‌خبر -

داستان کوتاه شب های ورامین - نوشتۀ صادق هدایت(با صدای H.Parham)

 

"...اشک در چشم‌های فرنگیس پر شد و مثل چیزی که کوشش فوق‌العاده کرده باشد با صدای خراشیده و خفه گفت:«…! من می‌میرم اما آن دنیا هست …به تو ثابت می‌کنم»

بعد قلبش ول شد، بسختی لرزید، فریدون دوید در فنجان با قطره چکان دوا درست کرد . ولی همین که برگشت باو بخوراند دید کار از کار گذشته، دندانهای او کلید شده و تنش کم‌کم سرد می شد.

.

.

فریدون دستهایش را به کمرش زده بود، قهقهه می‌خندید و بخودش می‌پیچید با خنده ترسناک. همه اهل خانه جلو در اتاق جمع شدند، ولی کسی جرات پیش آمدن نداشت. به‌قدری خندید که دهنش کف کرد و با صدای سنگینی به زمین خورد، به‌ طوری که تا چند دقیقه بعد چلچراغ می‌لرزید .

همه گمان می‌کردند که فریدون جنی شده، اما او دیوانه شده بود. 

(گوینده: ح.پرهام)