طرفداری | آژاکس، باشگاهی که زمانی الگوی ثبات و موفقیت در فوتبال هلند و اروپا بود، اکنون در یکی از تیرهترین مقاطع تاریخ خود گرفتار شده است. حذف زودهنگام از کورس قهرمانی اردیویسه، سقوط به انتهای جدول گروه لیگ قهرمانان و اخراج جان هیتینگا تنها پس از ۱۱ بازی، تصویری از بحرانی چندلایه را پیش چشم میگذارد؛ بحرانی که ریشههای آن به سالها قبل بازمیگردد.
آژاکس این فصل در ظاهر با قرار گرفتن در رتبه چهارم اردیویسه وضعیتی فاجعهبار ندارد، اما فاصله ۱۱ امتیازی با صدر و تنها پنج پیروزی در ۱۱ مسابقه کافی بود تا باشگاه هفته گذشته حکم برکناری هیتینگا را صادر کند. چهار شکست متوالی در لیگ قهرمانان نیز نشان داد که دیگر نه از آن تیم شاداب و مدعی خبری هست و نه از هیمنه اروپایی آژاکس. اما این بحران ناگهانی نیست؛ داستان این سقوط، سالها پیش آغاز شده است.
۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲؛ دوران طلایی که خاطره شد
ریشههای طلاییترین دوران آژاکس به سال ۲۰۱۰ و انقلاب مخملی یوهان کرویف بازمیگردد؛ زمانی که او مدیریت باشگاه را از افرادی فاقد پیشینه فوتبالی گرفت و نسل جدیدی از مدیران سابقاً فوتبالی – از ادوین فن در سار تا دنیس برگکمپ، ویم یونک و مارک اورمارس – را وارد سیستم کرد.
هرچند این پروژه در ابتدا پرتنش بود، اما ثمرات آن در سالهای بعد نمایان شد. با تمرکز بر آکادمی و پرورش استعدادهایی چون ماتیاس دلیخت، فرانکی دییونگ و دونی فندهبیک، آژاکس به فینال لیگ اروپا ۲۰۱۷ رسید، در سال ۲۰۱۹ تا آستانه فینال لیگ قهرمانان پیش رفت و چهار قهرمانی متوالی اردیویسه را به دست آورد.
حتی کارشناسان میترسیدند که آژاکس همان نقشی را در هلند بازی کند که بایرن در آلمان دارد؛ تیمی دستنیافتنی با قدرت جذب استعدادهای رقبا. نابغه پشت این موفقیتها، اورمارس بود؛ کسیکه بازیکنان بزرگ را به قیمتهای بالا میفروخت و خریدهای کمهزینه اما باکیفیت انجام میداد. آژاکس تحت رهبری او و فن در سار، به قدرتمندترین باشگاه هلند تبدیل شد.
رسوایی، خلأ مدیریتی و آغاز آشفتگی
اما ورق در یک لحظه برگشت. ماجرای ارسال تصاویر نامناسب توسط اورمارس به همکاران زن، اعتبار و ساختار باشگاه را لرزاند و به خروج فوری او منجر شد. از آن لحظه، آژاکس وارد دورهای از سردرگمی مدیریتی شد. اسون میسلینتات، جانشینی که باید ثبات را بازمیگرداند، تنها در چهار ماه با هزینههای بیحسابوکتاب و خریدهای ناموفق، انبوهی از قراردادهای سنگین و بیفایده را روی دست باشگاه گذاشت.
از خرید دو دفاع چپ جدید در حالی که ویندال را در اختیار داشتند، تا انتقالهای شکستخوردهای مانند میکائوتادزه، اوکامپوس و آکپوم؛ مجموعهای که هم هزینهها را بالا برد و هم مسیر رشد استعدادهای داخلی را بست. نتیجه روشن بود: حذف مدیر فنی و باقیماندن انبوه مشکلات برای جانشینانش، از جمله گری هامسترا و کلاس یان هونتلار که او نیز به دلیل بیماری کنار رفت.
تلاش برای بازسازی؛ اما هر بار از نقطه صفر
با ورود الکس کروس در تابستان گذشته، سرانجام فردی ایدهآل برای بازسازی سیستم پیدا شد؛ اما او میراثی را تحویل گرفت که تقریباً هر قدم رو به جلو را دشوار میکرد. مشکلات قراردادی با باشگاه آلکمار نیز آغاز به کار او را به تأخیر انداخت.
کروس توانست بسیاری از قراردادهای سنگین را پاکسازی کند، اما درآمد اندک باشگاه اجازه خریدهای بزرگ را نداد. جذبهای جدید نیز هنوز به اندازه انتظار ظاهر نشدهاند. انتخاب هیتینگا، مربی کمتجربهای که در شرایط حساس قرار گرفت، تیر خلاص بود؛ او هم مانند جانشینان قبلی نتوانست شکاف عمیق باشگاه را پر کند. بازگشت احتمالی اورمارس مطرح شده، اما حضور زنانی که قربانی آزار او بودهاند و همچنین بیماری قلبی اخیرش، این گزینه را پیچیده و حساس کرده است.
اریک تن هاخ؛ بهترین دوران، بهترین زمان
وقتی به گذشته نگاه میکنیم، حضور اریک تن هاخ در بهترین مقطع ممکن رقم خورد. باشگاه در اوج ثبات بود، استعدادهای بزرگ در آستانه شکوفایی بودند و خریدهای باکیفیت پایههای تیم را محکم کرده بود. او تاکتیکدانی توانمند است، اما موفقیتش تا حدی محصول شرایط ایدهآلی بود که سایر مربیان پس از او هرگز تجربه نکردند.
از آلفرد شرودر که پس از فروش ستارهها درگیر آشفتگی ساختاری شد تا موریس استاین که برای باشگاهی در سطح آژاکس بسیار کوچک بود؛ از فاریولی که با فلسفه بازی آژاکس همخوان نبود تا هایتینگای بیتجربه؛ هیچیک نتوانستند جای تنهاخ و دوران طلایی را پر کنند.
اکنون آژاکس بار دیگر بدون سرمربی و بدون مدیر فنی مانده است؛ باشگاهی با ریشههای عمیق در فوتبال اروپا که برای بازگشت به اوج، بیش از هر چیز به ساختاری پایدار، تصمیمهای قاطع و احیای فلسفهای نیاز دارد که سالها نماد هویت آژاکس بود.