شناسهٔ خبر: 75836328 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

کارائیب در آتش و دلار در بحران؛ ونزوئلا، نقطه آغاز افول هژمونی

در حالی‌ که واشنگتن بار دیگر در کارائیب قدرت‌نمایی می‌کند، بحران نه در ونزوئلا بلکه در درون خود آمریکا در حال شکل‌گیری است؛ جایی‌ که امپراتوری‌ای گرفتار وسواس کنترل جهانی، استقلال‌خواهی ملت‌ها را جرم می‌داند و پشت نقاب «مبارزه با مواد مخدر» همان جنگ قدیمی برای حفظ دلار و هژمونی نظامی را ادامه می‌دهد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری آنا، در جهان امروز، آن‌چه در ظاهر به‌عنوان «مبارزه با تروریسم» و «کنترل جریان مواد مخدر» معرفی می‌شود، اغلب چهره‌ی فریبنده‌ای از همان سیاستی است که بریتانیا در قرن نوزدهم با نام «تمدن و تجارت» دنبال می‌کرد و ایالات متحده در قرن بیست و یکم با پرچم دموکراسی و امنیت. از ماه‌ها گذشته دولت دونالد ترامپ فرمانی آشکار به نیرو‌های نظامی آمریکا صادر کرد تا در آب‌های کارائیب و اقیانوس آرام، قایق‌های کوچک مظنون به ارتباط با کارتل‌های مواد مخدر را منهدم کنند و سرنشینانشان را بکشند. اما در ورای این اقدام نظامی، یک طرح سیاسی ساختاری‌تر نهفته است: مهندسی تغییر رژیم در ونزوئلا، در راستای تداوم دکترین «حیاط خلوت» واشنگتن در آمریکای لاتین.

در همان ماه‌هایی که عملیات انفجار قایق‌ها در دریا جریان داشت، فرماندهی جنوبی ایالات متحده به تدریج آرایش گسترده‌ای از نیرو‌های خود را در نزدیکی سواحل ونزوئلا مستقر کرد؛ ناو‌ها و هواپیما‌های شناسایی در مدار آب‌های بین‌المللی این کشور ظاهر شدند و رسانه‌های آمریکایی هم‌زمان با القای این گزاره که دولت کاراکاس در حال قاچاق مواد مخدر است، زمینه مشروعیت‌سازی برای یک مداخله نظامی احتمالی را فراهم کردند. حلقه اتصال این دو خط اقدام یعنی عملیات نظامی در دریا و کمپین تبلیغاتی در رسانه، همان هدف دیرینه واشنگتن بود: حذف نیکولاس مادورو از قدرت و بازگرداندن ونزوئلا به مدار سلطه اقتصادی ایالات متحده.

مردم آمریکا و شکاف با دولت جنگ‌طلب

اما برخلاف دهه‌های جنگ سرد، افکار عمومی آمریکا دیگر به‌سادگی زیر پرچم «مقابله با دیکتاتور‌های کمونیست» بسیج نمی‌شود. نظرسنجی رویترز/ ایپسوس که در بازه ۱۲–۷ نوامبر انجام شد، تصویری روشن از شکاف میان دولت و مردم آمریکا به‌دست می‌دهد: تنها ۲۹ درصد از آمریکایی‌ها گفته‌اند که دولت‌شان حق دارد مظنونان قاچاق مواد مخدر را در خارج از کشور بدون فرایند قضایی بکشد. حتی شمار کمتری یعنی ۲۱ درصد با اقدام نظامی برای برداشتن رئیس‌جمهور ونزوئلا موافق‌اند. در مقابل، اکثریت ۵۱ و ۴۷ درصدی شرکت‌کنندگان این دو سیاست را رد کرده‌اند. یعنی همان جایی که دولت ادعای جنگ برای دموکراسی دارد، مردم خود از مشروعیت ابزار سرکوب و سلطه آن بیزارند.

اگر به عقب‌تر برگردیم، الگوی ایالات متحده در برخورد با دولت‌های مستقل روشن است: استقلال، جرم نابخشودنی است. از دهه ۱۹۵۰ که جاکوبو آربنز در گواتمالا تصمیم گرفت منافع شرکت یونایتد فروت را محدود کند، تا روزی که سالوادور آلنده در شیلی پرچم ملی‌سازی مس را برافراشت و تا امروز که ونزوئلا نفت خود را نه با دلار بلکه با یوآن و روبل معامله می‌کند، پاسخ واشنگتن همواره یکسان بوده است: برچسب دیکتاتوری، تحریم اقتصادی، عملیات روانی و در نهایت تهدید نظامی. به تعبیر دقیق‌تر، «استقلال‌خواهی» در قاموس امپراتوری آمریکایی همان «دشمنی» است و هرجا صدای مقاومت در برابر واشنگتن بلند شود، طرح سرکوب در دستور کار قرار می‌گیرد.

نفت، دلار و ترس از عبور از نظام دلاری

در مورد ونزوئلا، استقلال نه فقط سیاسی بلکه انرژی‌محور است. کشوری که بزرگ‌ترین ذخایر تثبیت‌شده نفت جهان را در اختیار دارد، از نگاه هر قدرتی می‌تواند مکانیسم تعیین‌کننده گردش مالی جهانی باشد. ایالات متحده تا پیش از سال ۲۰۱۴ حدود یک‌سوم نفت مورد نیاز خود را از خلیج ماراکایبو وارد می‌کرد. مادورو این وابستگی را به تهدید بدل کرد؛ در بحبوحه سقوط قیمت جهانی نفت و فشار تحریم‌ها، فروش نفت به چین و روسیه را گسترش داد و مبادلات مستقیم با ایران و ترکیه را هم فعال کرد. این تصمیم، فارغ از نتیجه اقتصادی، معنایی ژئوپلیتیک داشت: عبور از نظام دلاری؛ و درست از همان لحظه، سازوکار‌های براندازی در واشنگتن از اتاق‌های اندیشکده بیرون آمدند.

ترامپ که با شعار «بازگرداندن عظمت آمریکا» روی کار آمد، در واقع ترجمان ناسیونالیسم امپریالیستی جدیدی بود که می‌خواست اقتدار نظامی را جایگزین کاهش نفوذ اقتصادی کند. در راهبرد او، وابستگی جنوبی‌ها به دلار باید حفظ می‌شد، زیرا سقوط چرخه تسویه مالی با دلار، مستقیماً سلطه آمریکا را تهدید می‌کرد. در نتیجه، ونزوئلا به میدان آزمایش ایده‌ای تبدیل شد که ترکیبی از نبرد اقتصادی، عملیات روانی و اقدام مستقیم نظامی بود. تخریب قایق‌ها در دریای کارائیب را باید جزئی از همین راهبرد دانست که در ظاهر علیه «تروریسم مواد مخدر» انجام می‌شود، اما درواقع بخشی از جنگ چندلایه برای فرسایش اقتصاد و روحیه ملت مستقل ونزوئلا است.

در این چارچوب، گزارش‌های نظامی از انهدام قایق‌های ناشناس، همان کارکردی را دارد که روزگاری بمباران هوایی لائوس و کامبوج داشتند: بهانه‌ای برای حفظ حضور نظامی در منطقه. وقتی نیروی دریایی آمریکا اعلام می‌کند «قایق‌های حامل مواد مخدر را نابود کرده‌ایم»، هیچ دادگاه یا نهاد نظارتی امکان صحت‌سنجی ندارد. کشتی و خدمه‌ای که در دریا ناپدید می‌شوند، دیگر صدایی برای دفاع از خود ندارند. اما رسانه‌های آمریکایی، هم‌نوا با روایت پنتاگون، این اقدام را «ضربه به کارتل‌ها» معرفی می‌کنند، بی‌آن‌که بپرسند چرا کانون هدف، درست در مسیر آب‌های سرزمینی ونزوئلا و در مجاورت نفتکش‌های این کشور است.

جنگ روایت‌ها و مهندسی افکار عمومی

به‌نوعی، واشنگتن با تلفیق جنگ روایت‌ها و اقدام نظامی، می‌کوشد افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای را قانع کند که ریشه بحران در «نظام فاسد بولیواری» است نه در ساختار تحریم‌هایی که ونزوئلا را از دسترسی به ۹۰ درصد درآمد نفتی‌اش محروم کرده. این همان تکنیک دیرآشنای سیاست خارجی آمریکا است: ابتدا یک دولت مستقل را از نظام مالی و تجاری جهان منزوی می‌کند، سپس با رسانه‌های جهانی تصویر قحطی و بی‌نظمی می‌سازد، و در نهایت مداخله نظامی را به‌عنوان «نجات مردم» بسته‌بندی می‌کند.

نظرسنجی رویترز، اما نشان می‌دهد که مردم آمریکا، برخلاف دولتشان، بیش از آن‌که درگیر منطق تقابل ایدئولوژیک باشند، از تکرار فجایع عراق و لیبی می‌ترسند. حافظه جمعی جامعه آمریکایی هنوز بوی سوختگی موصل و طرابلس را فراموش نکرده است. آنها می‌دانند که هر «کمپین آزادی‌بخش» پنتاگون، سرانجام به فروپاشی دولت‌ها و موجی از مهاجران و خشونت بی‌پایان منتهی شده است. بدین ترتیب، مخالفت اکثریت مردم با سرنگونی مادورو نه از عشق به او، بلکه از انزجار از سناریوی تکراری جنگ‌های بی‌پایان نشأت می‌گیرد. اما همین مخالفت عمومی، اگرچه مانع اخلاقی محسوب می‌شود، هنوز توان توقف ماشین امنیت ملی آمریکا را ندارد، زیرا تصمیم‌های کلان در ساختار قدرت آن کشور در ستاد‌هایی اتخاذ می‌شود که انتخاباتی نیستند.

واقعیت این است که ونزوئلا فقط یک کشور نیست؛ یک نماد است. نماد اراده ملت‌هایی که می‌خواهند سیاست و اقتصاد خود را خارج از مدار واشنگتن تعریف کنند. در این معنا، ضربه زدن به ونزوئلا، پیامی بازدارنده برای همه کشور‌هایی است که می‌اندیشند می‌توانند سازوکار مالی و انرژی خود را مستقل کنند؛ از ایران تا بولیوی، از روسیه تا کشور‌های آفریقایی که به نظام یوان و طلای برون‌مرزی گرایش یافته‌اند. جلوگیری از تکرار «مدل بولیواری» یعنی حفظ ستون‌های نظم پساآمریکایی؛ نظمی که واشنگتن حاضر نیست آن را واگذار کند.

پایان عصر خاموشی صدا‌های مستقل

اگر از نگاه نظری بخواهیم رفتار آمریکا را در ونزوئلا تحلیل کنیم، باید آن را در بستر سه لایه امنیتی دید: نخست امنیت انرژی، دوم امنیت مالی-ارزی، و سوم امنیت نمادین امپراتوری. هر سه در معرض تهدید پروژه‌های استقلال‌طلبانه بولیواری قرار دارند. «امنیت انرژی»، چون ونزوئلا ممکن است نفت خود را به شرکای غیرغربی بفروشد و تحریم دلار را بی‌اثر کند. «امنیت مالی»، چون کاراکاس به همکاری با بانک‌های چینی و روسی روی آورده و از شبکه سوئیفت فاصله گرفته؛ و «امنیت نمادین»، چون بقای مادورو، پس از شکست کودتای ۲۰۱۹ و حتی پس از فشار تحریم‌های فلج‌کننده، برای واشنگتن یادآور افول قدرتی است که زمانی تصور می‌کرد قادر است با یک فرمان، دولتی را در نیمکره جنوبی تغییر دهد.

از این منظر، سیاست کنونی دولت آمریکا ـ چه در دوره ترامپ و چه امروز که میراث او در قالب ساختار امنیتی حفظ شده، در امتداد همان منطقی است که از ایران ۱۹۵۳ تا گواتمالا و شیلی و نیکاراگوئه تا امروز تکرار شده است. تفاوت تنها در پوشش زبانی است. اگر در دهه‌های گذشته کودتا‌ها با شعار ضدکمونیستی همراه می‌شد، امروز با برچسب «مبارزه با مواد مخدر» توجیه می‌شوند. اما جوهر، همان جوهر است: حذف صدای استقلال و جایگزینی آن با نظم نئولیبرالی وابسته به دلار.

در مقابل این سیاست، ونزوئلا اگرچه به‌شدت زیر فشار است، اما همچنان ایستاده است. مادورو با بهره‌گیری از حمایت اجتماعی جنبش‌های مردمی و تکیه بر ائتلاف با قدرت‌های غیرغربی، توانسته بحران را مدیریت کند و زنجیره تأمین حیاتی کشور را از مسیر‌های آلترناتیو تأمین نماید. اتحادیه اقتصادی اوراسیا، قرارداد‌های نفتی با ایران و اصلاحات نظام یارانه‌ای با تکیه بر رمزارز ملی «پترو»، همه بخشی از پاسخ استراتژیک کاراکاس به محاصره اقتصادی واشنگتن بوده‌اند؛ و هر یک از این گام‌ها، اگرچه در ظاهر فنی به‌نظر می‌رسند، در واقع حلقه‌هایی از همان راه استقلال هستند که دولت‌های بولیواری از زمان چاوز تا کنون دنبال کرده‌اند.

امپراتوری دیجیتال و ترس از استقلال

اما پرسش اصلی فراتر از ونزوئلا است: چرا هر بار که ملتی در آمریکای جنوبی، خاورمیانه یا آسیا تصمیم می‌گیرد مستقل بیندیشد، بلافاصله در فهرست دشمنان امنیت ملی آمریکا قرار می‌گیرد؟ پاسخ کوتاه این است که استقلال در عصر امپراتوری دیجیتال، تهدیدی برای شبکه کنترل جهانی است. سیستم مالی، رسانه‌ای و نظامی ایالات متحده همچون یک ارگانیسم واحد عمل می‌کند که بقای آن وابسته به تسلط کامل بر جریان انرژی، داده و سرمایه است. در چنین ساختاری، هر نقطه‌ای که از مدار تبعیت خارج شود باید یا بازگردانده شود یا منهدم؛ و ونزوئلا اکنون همان نقطه سرپیچی است.

اگر پنتاگون امروز قایق‌های ناشناس را در کارائیب منفجر می‌کند، این فقط تلاشی برای نمایش قدرت نیست؛ نمایش پیامی است به جهان: فراموش نکنید که امپراتوری هنوز می‌تواند در هر نقطه‌ای با آتش پاسخ دهد. اما در میان این نمایش قدرت، یک بحران خاموش در خاستگاه خود آمریکا در حال شکل‌گیری است: بحران مشروعیت. جامعه‌ای که اکثریت آن مخالف کشتار‌های بدون محاکمه و جنگ‌های بی‌پایان است، دیر یا زود در برابر ماشین امنیتی کشورش خواهد ایستاد. همان‌گونه که مخالفت عمومی با جنگ ویتنام در دهه ۶۰، آغاز افول اعتماد به ساختار قدرت بود، اکنون مخالفت با تهاجم به ونزوئلا می‌تواند نشانه شکاف عمیق‌تری میان مردم و دولت باشد.

تناقض اخلاقی در چهره دولت مدعی حقوق بشر

از منظر اخلاقی نیز وضعیت کنونی تناقض‌آمیز است: دولت آمریکا با شعار دفاع از حقوق بشر، اقدام به نابودی قایق‌هایی می‌کند که هیچ مرجع مستقلی مشروعیت اتهام علیه آنها را تأیید نکرده. درحالی‌که همان دولت، بزرگ‌ترین صادرکننده اسلحه در جهان است و شرکت‌های نظامی وابسته به آن از هر بحرانی سود می‌برند. در واقع، «مبارزه با مواد مخدر» صرفاً نقاب تازه‌ای است بر چهره قدیمی «جنگ برای منافع»؛ و تا زمانی که این نقاب بر چهره باقی بماند، هر تلاش صادقانه برای استقلال در هر نقطه‌ای از جهان با خطر مواجه خواهد شد.

ونزوئلا اکنون فقط یک میدان نبرد سیاسی نیست؛ آزمایشگاه جهانی پایداری استقلال است. هر بمبی که در دریای کارائیب منفجر می‌شود، پژواکی جهانی دارد ـ از تهران تا هاوانا، از دمشق تا آکرا ـ، زیرا همه می‌دانند که نوبت آنان نیز خواهد رسید اگر صدای استقلالشان بلند شود. این همان خشونت ساختاری امپراتوری است که با هر دگرگونی در چهره، در ماهیت ثابت می‌ماند.

به همین دلیل است که شعار «هر جا صدای استقلال‌خواهی به گوش می‌رسد، آمریکا در صدد سرکوب آن است» نه یک گزاره سیاسی بلکه یک توصیف تاریخی است. امروز نوبت ونزوئلا است، دیروز نوبت عراق و لیبی بود و فردا شاید کشوری دیگر در آسیا یا آفریقا. اما در این چرخه‌ی تکراری، نشانه‌هایی از فرسایش هژمونی نیز دیده می‌شود. کاهش حمایت داخلی از ماجراجویی‌های نظامی، ظهور قدرت‌های رقیب و تضعیف دلار در تجارت جهانی همه حاکی از آن است که صدای استقلال دیگر قابل خفه‌کردن نیست؛ صرفاً با تأخیر مواجه می‌شود.

در آینده‌ای نه‌چندان دور، وقتی تاریخ این دوران نوشته شود، شاید از عملیات انهدام قایق‌ها در کارائیب نه به عنوان «جنگ با مواد مخدر» بلکه به عنوان فصل تازه‌ای از نبرد میان سلطه و استقلال یاد شود؛ فصلی که در آن مردان و زنان کشوری در جنوب آمریکا با وجود تحریم، تهدید و محاصره، تن به فرمان امپراتوری ندادند؛ و شاید آن‌گاه جهان دریابد که هر قایق سوخته در آب‌های گرم کارائیب، در حقیقت فانوسی بوده است برای روشن نگه داشتن شعله استقلال در زمانه‌ای که هنوز قدرت‌ها از آزادی ملل می‌ترسند.

انتهای پیام/