کانال تلگرامی مطالعات فرهنگی ایرانی، یادداشتی را دربارهی مقالهای با عنوان Why Nietzsche Matters in the Age of Artificial Intelligence – Communications of the ACM از شیائوشان لیو منتشر کرده است که متن آن را در ادامه میخوانید.
«مقاله لیو به بررسی اهمیت و کارآمدی اندیشههای فریدریش نیچه در مواجهه با بحرانهای عصر هوش مصنوعی میپردازد. نویسنده استدلال میکند که همانگونه که نیچه در دوران مدرن با فروپاشی ارزشهای سنتی روبهرو شد و فلسفهای برای عبور از بحران معنای آن دوران ارائه کرد، جامعه امروز نیز در مواجهه با تحولاتی که هوش مصنوعی ایجاد کرده است، با چالشهایی مشابه—اما عمیقتر و ساختاریتر—مواجه است. بااینحال، فلسفه نیچه با تمام ارزشمندیاش بهتنهایی نمیتواند پاسخگوی مسائل پیچیده زیرساختی و سیستمی عصر جدید باشد.
لیو در این مقاله، ابتدا زمینه تاریخی ظهور فلسفۀ نیچه را تشریح میکند. در قرن نوزدهم، اروپا تحت تأثیر علمیسازی جهان، افول دین، و صنعتی شدن سریع، با بحران معنایی شدیدی روبهرو شد. ارزشهای پیشین کارکرد خود را از دست داده بودند و انسانها در جهانی بیمرکز رها شده بودند.
نیچه این وضعیت را «نیهیلیسم» نامید—حالت تهی شدن زندگی از معنا. پاسخ او نه بازگشت به ارزشهای قدیمی، بلکه تأکید بر خلق ارزشهای نو توسط خود فرد بود: فرد باید از وابستگی به ساختارهای بیرونی عبور کند، به «اراده معطوف به قدرت» بهعنوان نیرویی خلاق تکیه کند، و با «خودفراروی» به سطحی بالاتر از انسانِ رام و وابسته برسد. ایده «اَبَرانسان» در همین چارچوب شکل میگیرد: انسانی که خود، منبع ارزش و معناست و از وابستگی به نهادها و هنجارهای ازپیشداده رها شده است.
مقاله نشان میدهد که چگونه تحولات ناشی از هوش مصنوعی بحرانهایی موازی با دوران نیچه ایجاد کرده است—اما این بار در مقیاسی بسیار گستردهتر. نخست، هوش مصنوعی در حال دگرگون کردن کار و ساختار اقتصادی است. با پیشبینی استفاده از یک میلیارد روبات، بخش بزرگی از مشاغل سنتی حذف خواهد شد.
این تحول، تنها بحران اقتصادی ایجاد نمیکند، بلکه احساس بیهودگی، از دست رفتن هویت شغلی و فروپاشی معنا را به همراه میآورد؛ زیرا کار قرنها نقش محوری در تعریف «خود» انسان داشته است. پاسخهای سیاسی مانند مالیات روباتها یا درآمد پایه همگانی، هرچند مفید، نمیتوانند جایگزین نیاز انسان به مشارکت معنادار در جامعه شوند.
دوم، هوش مصنوعی روابط انسانی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. با گسترش روباتها، دستیارهای هوشمند و سیستمهای تعاملی، نوعی «صمیمیت مصنوعی» شکل میگیرد که اگرچه از نظر کارکردی کارآمد است اما فاقد عمق و متقابلبودن روابط انسانی است. این امر به افزایش تنهایی، انزوا و گسست اجتماعی میانجامد.
نیچه روابط انسانی را مستقیماً در برابر هوش مصنوعی تصور نکرده بود، اما هشدار داده بود که وابستگی به نظامهای بیرونی میتواند انسان را از اصالت و خلاقیت دور کند. او بر قدرت درونی، استقلال و توانایی مواجهه صادقانه با زندگی تأکید داشت—ویژگیهایی که میتوانند در برابر سطحیشدن روابط در عصر فناوری راهنمای ما باشند.
سوم، مقاله به بحران هنجارها و اخلاق در عصر هوش مصنوعی میپردازد. سیستمهای الگوریتمی در حوزههایی مانند استخدام، سلامت، امنیت و امور مالی تصمیمگیری میکنند، اما این تصمیمها غالباً مبهم، غیرشفاف و متکی به دادههایی با سوگیری هستند. این وضعیت باعث فرسایش اعتماد عمومی و گسست در ارزشهای مشترک میشود. همانگونه که نیچه از فروپاشی اخلاق متافیزیکی خبر میداد، امروز نیز شاهد فرسایش اخلاق در لایههای فنی هستیم، با این تفاوت که اینبار، زیرساختهای غیرانسانی قدرت بیشتری دارند.
در بخش پایانی، نویسنده نشان میدهد که چرا فلسفه نیچه در عین اهمیت، برای عصر هوش مصنوعی کافی نیست. نیچه بر قدرت فردی، استقلال درونی و خلق ارزشها تأکید داشت، اما مسائل امروز تنها از جنس بحران درونی نیستند؛ آنها ساختاری، فناورانه و سیستمیاند. سازوکارهای هوش مصنوعی خارج از کنترل فرد عمل میکنند و بر زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اثر مستقیم دارند. بنابراین، بهجای تکیه صرف بر فردگرایی نیچهای، باید فلسفهای جدید شکل گیرد که «خودآفرینی فردی» را با «مسئولیت جمعی»، «طراحی اخلاقی» و «نظارت دموکراتیک» بر فناوری ترکیب کند.
به تعبیر نویسنده، تنها به طور همزمان با پرورش شجاعت وجودی نیچهای و ساخت نهادها و زیرساختهای اخلاقی جمعی است که میتوانیم در عصر هوش مصنوعی نه به انفعال و ترس، بلکه به آفرینش معنا و ساختن آیندهای انسانی دست یابیم.»
انتهای پیام