شناسهٔ خبر: 75830492 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

قتل همیشه در ذهن ما با تصویری خشن آغاز می‌شود: مردی تنومند، چاقویی بلند، سایه‌ای تاریک روی دیوار و ضربه‌ای که زندگی را از بدن دیگری می‌گیرد. اما این تصویر، تنها گوشه کوچکی از واقعیت است. حقیقت قتل، اغلب از جایی آغاز می‌شود که هیچ‌کس انتظارش را ندارد.

صاحب‌خبر -

واقعیت این است که هیچ انسانی از ابتدا قاتل نیست. قاتل شدن، یک فرآیند است؛ حاصل مجموعه‌ای از بی‌عدالتی‌ها، تنهایی‌ها، وانهادگی‌ها، فشارهای خردکننده و ساختارهایی که ناتوان از حمایت‌اند.
بسیاری از آنچه ما «جنایت» می‌نامیم، نتیجه زندگی‌هایی است که جامعه از آنها روی برگردانده است. آدم‌هایی که قربانی‌اند، پیش از آنکه هیچ ضربه‌ای وارد کنند. تئاتر «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» دقیقاً روایت همین زندگی‌هاست؛ زنانی که در مسیرهای متفاوت، از نقطه شروعی کاملاً عادی، قاتل شده اند یا خود به قتل رسیده‌اند. ساناز بیان با نگاهی ظریف و زنانه، این واقعیت را از پشت پرده‌های پنهان اجتماع بیرون کشیده و روی صحنه آورده تا بگوید: «برای دیدن خشونت، کافی است دقیق نگاه کنیم؛ همیشه نزدیک‌تر از آن است که فکر می‌کنیم.»

این نمایش از ۲۰ تا ۲۳ آبان در برج سپید مشهد، سالن شهدای سلامت در هشت سانس روی صحنه رفت و با حضور بازیگران شناخته‌شده‌ای چون رویا میرعلمی، گیتی قاسمی، نسیم ادبی و آیه کیان‌پور به اجرا درآمد. تماشاگر از نخستین لحظه ورود به سالن، میان آینه‌ها و شیشه‌هایی قرار می‌گیرد که دکور نمایش را تشکیل می‌دهند و به‌نوعی اعلام می‌کنند قرار است با حقیقتی روبه‌رو شود که هم از آن می‌ترسد و هم بخشی از آن است.

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

جایی میان آینه و جامعه

دکور نمایش، ساده اما پر معناست: سه آینه، چند شیشه و فضایی دایره‌ای شکل. آن‌قدر ساده که در نگاه اول شاید بی‌اهمیت به نظر برسد، اما دقیقاً همین سادگی است که لایه‌های پنهان روایت را آشکار می‌کند.
زنانی که داستانشان را تعریف می‌کنند، هر بار وارد محدوده آینه‌ها می‌شوند؛ گویی قدم در خلا گذاشته‌اند، جایی که تنها خودشان هستند و گذشته‌شان. آنجا اعتراف راحت‌تر است، جایی که کسی قضاوت نمی‌کند. اما وقتی رو به تماشاگران می‌ایستند، پشت شیشه‌ها قرار می‌گیرند؛ شیشه‌هایی که هم آنها را جدا می‌کند و هم ما را به خودمان نشان می‌دهد. تماشاگر چهره خودش را در بازتاب آینه می‌بیند و این مواجهه تصادفی نیست. نمایش، ما را به چالش می‌کشد: در پرونده‌های قتل، قربانی واقعی کیست؟ قاتل کیست؟ و ما با قضاوت‌های سریع‌مان چه نقشی بازی می‌کنیم؟

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

روایت نخست؛ عامدانه

روایت اول، با بازی گیتی قاسمی داستان زنی است که به‌عنوان نخستین زن قاتل سریالی ایران شناخته می‌شود؛ زنی که برخلاف تصور عمومی از «قاتل»، مادر دو فرزند است، سرپرست خانواده است و در فقر اقتصادی خفه‌کننده‌ای دست و پا می‌زند. او در مونولوگ‌هایش از فشارهای زندگی می‌گوید؛ فشارهایی که هر روز او را بیشتر به لبه سقوط نزدیک کرده‌اند. نمایش از او یک هیولا نمی‌سازد. بلکه انسانی را نشان می‌دهد که جامعه برایش چاره‌ای باقی نگذاشته است.

روایت دوم؛ عاشقانه

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

در روایت دوم، با بازی نسیم ادبی زنی از طبقه فرودست وارد صحنه می‌شود؛ زنی که گرفتار عشقی بیمارگونه به یک فوتبالیست شده و در رقابتی عشقی، هووی خود را به قتل رسانده است. اعترافات او پر از تناقض است؛ پنهان‌کاری، ترس و سردرگمی. با وجود نقش مرد در شکل‌گیری این رابطه پنهان، تنها زن قصه اعدام می‌شود؛ مرد همان روز اجرای حکم در کنار مادر مقتول وارد زندان می‌شود و هیچ‌گاه مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد. نسیم ادبی با بازی‌اش، این زن را نه یک مجرم، بلکه انسانی آسیب‌دیده تصویر می‌کند که بیماری‌اش دیده نشده و عشق بیمارگونه‌اش درمان نشده است.

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

روایت سوم؛ قاتلانه

پرده سوم با بازی رویا میرعلمی درباره زنی است ساده، زحمت‌کش و ساکن طبقه‌ای فراموش‌شده. او در شرایط دشوار اقتصادی زندگی می‌کند و روزی که برای دفاع از خود در برابر خطر تجاوز مقاومت می‌کند، همان مقاومت به قتل منجر می‌شود اما قانون او را مجرم می‌شناسد. او سال‌ها در زندان می‌ماند، تا زمانی که اولیای دم رضایت دهند. این زن جمله‌ای می‌گوید که قلب سالن را می‌فشارد: «اگر مقاومت نمی‌کردم، سنگسار می‌شدم»

آینه‌ای که صورت زخمی جامعه را نشان داد

روایت پایانی؛ قربانی

داستان چهارم درباره زنی خبرنگار است با بازی آیه کیان پور؛ زنی که سال‌ها روایتگر قتل‌های زنان بوده، اما در نهایت خودش قربانی خشونت خانگی می‌شود. همسر معتادش او را می‌کشد؛ بی هیچ مقدمه‌ای، بی هیچ نشانه‌ای که جامعه بخواهد جدی بگیرد. این پایان، «حادثه» نیست. حلقه پایانی زنجیره‌ای است که نمایش از ابتدا نشان داده: خشونت، هر جا که باشد، دیر یا زود همه را در کام خود فرو می‌برد؛ حتی روایتگرانش را. اینجا دیگر بحث فقط اعتیاد یا یک مرد خشمگین نیست، بلکه ساختاری است که بارها هشدار را نادیده گرفته، صدای زن را نشنیده و پیش از وقوع فاجعه، سکوت کرده است.

آینه‌ای از ساختارهای معیوب

«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» تنها مجموعه‌ای از داستان‌های قتل نیست. این نمایش یک آینه تمام‌قد است؛ آینه‌ای که زخم‌های پنهان جامعه را در چهار روایت موازی نشان می‌دهد. این اثر می‌گوید: خشونت، محصول یک تصمیم لحظه‌ای نیست. خشونت در رابطه‌های نابرابر، در فقر، در قوانین ناکافی، در کلیشه‌های جنسیتی، در سکوت جامعه و حتی در عشق‌های ناسالم ریشه دارد. زنانی که در صحنه می‌بینیم، پیش از آنکه «قاتل» باشند، «قربانی»‌اند. قربانی ساختارهایی که بارها آنها را تنها گذاشته و هیچ انتخاب عادلانه‌ای پیش پایشان نگذاشته است. «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» دعوت به بازنگری است؛ به دیدن حقیقت از زاویه‌ای فراتر از آنچه رسانه‌ها نشان می‌دهند. روایت ساناز بیان یادآوری می‌کند که قتل همیشه یک نقطه پایان نیست؛ اغلب نتیجه راهی است که سال‌ها پیش آغاز شده و کسی نخواست آن را ببیند.
این نمایش به ما می‌گوید پیش از آنکه حکم بدهیم، قضاوت کنیم، سرزنش کنیم، کمی مکث کنیم و ببینیم پشت هر جنایت، چه زندگی‌ای نفس می‌کشد. زندگی‌هایی که شاید اگر کمی مهربانی، عدالت یا حمایت دیده بودند، مسیرشان این‌گونه تمام نمی‌شد.

پرسش های بی پاسخ از تئاترهای مشهد

با وجود طراحی دقیق صحنه، اجرای نمایش در سالن برج سپید مشهد با چالشی جدی روبه‌رو بود. برج سپید اساساً سالن همایش است نه سالن تئاتر. فاصله زیاد ردیف‌ها از صحنه و شیب همایش گونه سالن باعث شد بسیاری از تماشاگران خصوصاً ردیف‌های میانی و عقب نتوانند میمیک چهره بازیگران را مشاهده کنند؛ در حالی که بخش زیادی از بار احساسی این نمایش بر دوش جزئیات بازی بازیگران است و اساسا لباس هایی خنثی و دکوری ساده طراحی شده تا تمرکز مخاطب روی حس بازیگر باشد. در تئاتری که اعتراف، مکث، لرزش صدا و تغییرات میلیمتری صورت معنا می‌سازد، ناتوانی در دیدن چهره بازیگران ضربه‌ای جدی به تجربه مخاطب وارد کرد. انتخاب چنین سالنی برای نمایشی با این حجم از جزئیات حسی، تصمیمی نامناسب بود و تناسب بین دکور، کار و فضا را از بین برد. اما مساله دیگری که تماشاگران را غافلگیر کرد، قیمت بلیت‌های ۶۹۰ هزار تومانی بود. هزینه‌ای که برای شهری مانند مشهد و برای سالنی که امکانات استاندارد تئاتر ندارد بسیار بالاست.
این پرسش جدی مطرح می‌شود که منطق قیمت‌گذاری بلیت تئاتر در شهرستان‌ها چیست؟
البته این قیمت ها در حالی است که مخاطبان ردیف اول در میانه نمایش سالن را ترک کردند! و پشت آن ها هم برخی‌ها از ردیف‌های میانی و عقب‌تر در حین نمایش از سالن خارج شدند!

بازیگرانی که رمق نداشتند

شب اجرای نمایش در مشهد، بخش دیگری از بحث‌ها را شکل داد. بازیگران با اینکه تلاش خود را کردند به‌اندازه معمول پرانرژی و سرحال نبودند و پس از پایان اجرا، کارگردان روی صحنه آمد و توضیح داد که برخی بازیگران بیمار بوده‌اند. اما این توضیح پرسشی مهم را ایجاد کرد: چرا باید بازیگر بیمار را روی صحنه فرستاد؟ در اجرای تئاتر، لغزش فیزیکی و ضعف بازی نه‌تنها کیفیت اثر را کاهش می‌دهد، بلکه مسئولیت اجرایی و اخلاقی را به میان می‌کشد. در حالی که امکان کنسل‌کردن یک سانس و انتقال بلیت‌ها به شب دیگر وجود داشت، این تصمیم گرفته نشد و تماشاگران، که بلیت‌هایی با قیمت بالا خریده بودند، شاهد اجرایی کم‌جان شدند. در شهری که کمبود اجراهای باکیفیت همیشه دغدغه است، انتظار می‌رفت گروه اجرایی، کیفیت را فدای اجبار اجرا نکند.