شناسهٔ خبر: 75806335 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

نشست «فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان افغانستان در ۲۰ سال جمهوریت» با حضور دو تن از کارشناسان سیاسی و مذهبی این کشور، حجت‌الاسلام والمسلمین فیاض ارزگانی و حجت‌الاسلام والمسلمین غلامحسین ناصری، برگزار شد. در این جلسه، تاریخچه وضعیت شیعیان از دوران عبدالرحمان خان تا پایان دوره جمهوریت مرور شد و فرصت‌ها و محدودیت‌های سیاسی، فرهنگی و امنیتی این جامعه در دو دهه اخیر بررسی گردید.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ نشست «فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان افغانستان در بیست سال دوره‌ی جمهوریت» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین فیاض ارزگانی، نماینده‌ی محترم شورای علمای شیعه افغانستان در قم، و حجت‌الاسلام والمسلمین غلامحسین ناصری، نماینده‌ی دو دوره‌ی پارلمان سابق این کشور، روز شنبه (۱۷ آبان) در خبرگزاری ابنا برگزار شد.

در آغاز نشست، حجت‌الاسلام والمسلمین فیاض ارزگانی دیدگاه‌های خود را درباره‌ی موضوع نشست بیان کرد و گفت:
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. در ابتدا ایام فاطمیه را تسلیت عرض می‌کنم. حضرت زهرا(س) در واقع الگوی کامل برای جامعه‌ی اسلامی ـ اعم از مرد و زن ـ به‌ویژه برای بانوان هستند. ان‌شاءالله در سایه‌ی توجهات آن بزرگوار، بتوانیم دقایقی در خدمت شما باشیم.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

او در ادامه افزود:
بررسی وضعیت جامعه‌ی هزاره و شیعه در دوران جمهوریت، بدون نگاهی به گذشته، یعنی دوران جهاد و پیش از آن، ممکن نیست. برای روشن شدن موضوع باید مقایسه‌ای انجام شود تا مشخص گردد که آیا جامعه رشد داشته، دچار عقب‌گرد شده، یا دستاوردی حاصل کرده است.

فاجعه عبدالرحمن‌خان و آغاز محرومیت تاریخی هزاره‌ها

پس از فاجعه‌ی دوران امیر عبدالرحمن‌خان، هزاره‌ها با شرایطی بسیار سخت و دردناک روبه‌رو شدند. در آن زمان، بیش از ۶۰ درصد از جمعیت شیعیان هزاره کشته شدند، گروهی دیگر آواره گشتند و جمعی نیز به مناطق مختلفی چون شبه‌قاره هند، آسیای میانه و ایران مهاجرت کردند.

فرزندان و خانواده‌های بسیاری از هزاره‌ها به اسارت رفتند و به بردگی کشانده شدند. در نتیجه‌ی این وضعیت، کسانی که در داخل افغانستان باقی ماندند، با محرومیت کامل سیاسی، حقوقی و اجتماعی روبه‌رو شدند.

این محرومیت باعث شد جامعه‌ی هزاره در خلأ فکری و فرهنگی قرار گیرد و فرصتی برای رشد و حضور مؤثر در ساختار اجتماعی و سیاسی کشور نداشته باشد.

با این حال، مردم ما در آن دوران توانستند دو اصل اساسی را حفظ کنند:
۱. پایبندی به دین و مذهب؛ با وجود تمام سختی‌ها، ایمان به اسلام و مذهب تشیع را حفظ کردند.
۲. پایداری بر هویت قومی؛ قومیت و ریشه‌های خود را پاس داشتند و با وجود فشارها، در فرهنگ غالب ذوب نشدند.

به مرور زمان و با تغییر اوضاع منطقه و جهان، این جامعه اندک‌اندک جان تازه‌ای گرفت و از حالت خودفراموشی و خودکم‌بینی فاصله گرفت. با این وجود، تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، هزاره‌ها در مقیاس ملی و در مناسبات قومی و اجتماعی افغانستان، هنوز جایگاه شایسته‌ای نداشتند و از دید حکومت و ساختار سیاسی، به عنوان عنصری تأثیرگذار شناخته نمی‌شدند.

افغانستان در آستانه جهاد با شوروی

پس از وقوع کودتای کمونیستی در افغانستان، ارتش سرخ شوروی این کشور را به‌طور نظامی اشغال کرد. رژیم جدید که بر پایه‌ی تفکر مارکسیستی بنا شده بود، از سه جهت برای مردم افغانستان قابل قبول نبود:

۱. ضدیت با دین:
رژیم جدید بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم شکل گرفته بود و دین را «افیون ملت‌ها» می‌دانست. مردم مسلمان افغانستان، که عمیقاً به باورهای دینی خود پایبند بودند، چنین حکومتی را ذاتاً مخالف با اسلام می‌دیدند و نمی‌توانستند آن را بپذیرند.

۲. از بین رفتن استقلال سیاسی و حاکمیت ملی:
با اشغال افغانستان توسط شوروی، استقلال سیاسی کشور و حاکمیت ملی عملاً از میان رفت. مردم، از سر حس وطن‌دوستی و دفاع از تمامیت ارضی، این وضعیت را تحمل‌ناپذیر دانستند.

۳. سرکوب فرهنگی و دینی:
در این دوران، مدارس دینی و فعالیت‌های فرهنگی اسلامی تحت سانسور شدید قرار گرفتند تا نتوانند اندیشه‌ها و آموزه‌های اسلامی را گسترش دهند.

به همین دلایل، مردم افغانستان قیام کردند و این خیزش، عنوان «جهاد علیه اشغال شوروی» به خود گرفت؛ جهادی که هم وظیفه‌ای دینی شمرده می‌شد و هم مسئولیتی ملی.

فرصت جهاد برای ظهور و بروز شیعیان افغانستان

جهاد مردم افغانستان در برابر اشغال شوروی و رژیم کمونیستی، هرچند پدیده‌ای تلخ و رنج‌آور بود، اما در دل خود فرصتی تاریخی برای جامعه‌ی شیعه به‌ویژه هزاره‌ها به همراه داشت.

با اینکه اشغال نظامی و حاکمیت کمونیستی حادثه‌ای دردناک برای ملت افغانستان بود، اما در بستر جهاد، زمینه‌ای برای رشد و حضور فعال شیعیان فراهم شد.

در جریان جهاد، مردم شیعه ـ به‌ویژه جامعه‌ی هزاره ـ نه‌تنها از نخستین گروه‌هایی بودند که در برابر رژیم ایستادند، بلکه نقشی تعیین‌کننده در مبارزه علیه کمونیست‌ها و نیروهای شوروی ایفا کردند.

پایگاه آغازین این حرکت، منطقه‌ی دره‌صوف افغانستان بود. نیروهای هزاره و شیعه، پیش از هر جریان جهادی دیگر، توانستند مناطق متعلق به خود را آزاد کنند. آنان نخستین گروهی بودند که استان بامیان، مرکز تاریخی و مذهبی شیعیان افغانستان را از تصرف رژیم کمونیستی و ارتش شوروی بیرون آوردند.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

زمینه شناخته شدن شیعیان افغانستان در عرصه ملی و بین‌المللی

حضور گسترده و تأثیرگذار شیعیان در جهاد علیه اشغال شوروی، فضای تازه‌ای در جامعه‌ی افغانستان ایجاد کرد. این حضور سبب شد دیگر اقوام کشور نیز جامعه‌ی شیعه را به‌عنوان نیرویی مؤثر و قابل احترام بپذیرند. در واقع، برای نخستین بار، مردم ما در مقیاس ملی به‌عنوان یک قدرت اجتماعی و سیاسی شناخته شدند و در نتیجه، وجهه و اعتبار تازه‌ای در ساختار سیاسی افغانستان پیدا کردند.

از سوی دیگر، مردمی که بیش از یک قرن در محرومیت سیاسی و انزوای بین‌المللی به‌سر می‌بردند و هیچ‌گونه ارتباطی با نهادهای جهانی نداشتند، در سایه‌ی همین جهاد، توانستند به جهان معرفی شوند. نیروها و چهره‌های سیاسی و فرهنگی شیعه با نهادهای داخلی و بین‌المللی آشنا شدند و ارتباطاتی برقرار کردند.

نمونه‌ای از این حضور، اجلاس دعوتی روس‌ها از مجاهدین افغانستان بود؛ جایی که برای نخستین بار، حزب وحدت اسلامی (به رهبری شهید عبدالعلی مزاری) نیز به‌عنوان دومین حزب مهم به این نشست دعوت شد.
در آن اجلاس، رئیس هیئت مجاهدین، «برهان‌الدین ربانی» بود و من (نماینده‌ی حزب وحدت) به‌عنوان معاون او شرکت داشتم. در این دیدارها، جامعه‌ی شیعه و هزاره برای نخستین بار در سطح بین‌المللی مطرح و شناخته شدند.

درخشش شیعیان افغانستان در دوران جمهوریت

در طول دوران جمهوریت، از آغاز تا پایان، جامعه‌ی شیعه افغانستان در عرصه‌های مختلف سیاسی، علمی، فرهنگی و دینی خوش درخشید.
نیروهای سیاسی، نخبگان دانشگاهی و علما نقش مؤثری در تحولات کشور ایفا کردند و حضورشان در مقیاس ملی و بین‌المللی به‌روشنی قابل مشاهده بود.

یکی از نشانه‌های این جایگاه، نقش فعال شیعیان در «لوی جرگه (مجلس سران قبایل)»‌های ملی بود. در لوی جرگه اضطراری (گردهمایی بزرگ اضطراری) و همچنین در لوی جرگه (مجلس سران قبایل) تصویب قانون اساسی، نمایندگان جامعه‌ی شیعه حضوری جدی و اثرگذار داشتند. آن‌ها توانستند مطالبات اساسی خود را در قانون اساسی کشور ثبت و تثبیت کنند؛ از جمله:

  1. به رسمیت شناخته شدن قوم هزاره به‌عنوان یکی از اقوام اصلی افغانستان؛
  2. به رسمیت شناخته شدن فقه جعفری (شیعه) در نظام حقوقی کشور.

در ساختار سیاسی جدید نیز، شیعیان در سطوح مختلف قدرت حضور یافتند.
طبق قانون اساسی، رئیس‌جمهور دو معاون داشت که یکی از آن‌ها باید از میان جامعه‌ی شیعه انتخاب می‌شد. در سطح میانی قدرت نیز، شیعیان در کابینه، وزارتخانه‌ها و نهادهای دولتی جایگاه تثبیت‌شده‌ای پیدا کردند.

هرچند میزان استفاده از این جایگاه‌ها و اختیارات قانونی بحث جداگانه‌ای است، اما از نظر مردم ما، دو دستاورد بزرگ به دست آمد:

  1. رسمیت یافتن مذهب شیعه در قانون اساسی
  2. پایان یافتن منع قانونی حضور شیعیان در حاکمیت.

برای نمونه، در قانون اساسی دوران داوودخان شرط شده بود که رئیس‌جمهور باید حنفی‌مذهب باشد، اما این تابو در دوره جمهوریت شکسته شد. برای نخستین‌بار، یک شیعه توانست نامزد ریاست‌جمهوری شود، که خود نشانه‌ای از گشایش سیاسی بود.

بر پایه‌ی همین قانون اساسی، قانون احوال شخصیه شیعیان (قانون مربوط به مسائل فقهی و آداب و رسوم و شعائر شیعیان) نیز در پارلمان به تصویب رسید. همچنین، نمایندگان شیعه در هر دو مجلس افغانستان، یعنی «مشرانو جرگه» (مجلس سنا) و «ولسی جرگه» (مجلس نمایندگان)، حضوری پررنگ و مؤثر داشتند؛ حضوری که از نظر کمی و کیفی، فراتر از انتظار بود و نقش اساسی در تصمیم‌گیری‌های کلان کشور ایفا کرد.

در مجموع، همه‌ی این دستاوردها نتیجه‌ی همان جهاد و مقاومت تاریخی بود که مسیر رشد و مشارکت سیاسی شیعیان را هموار ساخت.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

چالش‌ها و موانع شیعیان در دوران جمهوریت

با وجود همه‌ی دستاوردها، چالش‌های جدی نیز در مسیر جامعه‌ی شیعه در دوره‌ی جمهوریت وجود داشت.
در سطح داخلی، رقابت‌های سیاسی و قومی گاه مانع پیشرفت می‌شد و مشکلاتی ایجاد می‌کرد.
با این حال، به دلیل وجود روحیه‌ی جهادی، همبستگی اجتماعی و خلوص نیت در میان مردم، این موانع تا حدی پشت سر گذاشته شد و مطالبات اساسی جامعه، مانند رسمیت یافتن مذهب و حضور در ساختار حکومت، به شکل قانونی تحقق یافت.

اما اجرای این قوانین در عمل، نیازمند شرایط و زمان بیشتری بود. میان تصویب قانون و اجرای مؤثر آن فاصله وجود داشت و این یکی از مشکلات اصلی دوران جمهوریت بود.

از سوی دیگر، نقش و سیاست قدرت‌های خارجی نیز یکی از موانع بزرگ به شمار می‌رفت. کشورهای غربی که پس از سقوط طالبان وارد افغانستان شده بودند، عملاً نمی‌خواستند این کشور به ثبات و استقلال کامل برسد.
آن‌ها ترجیح می‌دادند وضعیت افغانستان همواره آشفته و بحرانی اما قابل کنترل باقی بماند تا بتوانند منافع استراتژیک خود را دنبال کنند.

بر همین اساس، این قدرت‌ها هیچ‌گاه طالبان را به‌طور کامل از بین نبردند و حتی با مدیریت بحران کنترل‌شده، تلاش کردند حضور خود را در افغانستان توجیه و حفظ کنند.

از طرف دیگر، دولت‌های جمهوریت، چه در زمان حامد کرزی و چه در دوره‌ی اشرف غنی، نیز نتوانستند اختیارات و امکانات لازم را برای حل مشکلات اقوام و نیروهای سیاسی مختلف فراهم کنند. بسیاری از مسائل همچنان لاینحل باقی ماند.

مهم‌تر از همه، نبود تدبیر و برنامه‌ریزی درونی میان گروه‌های قومی و مذهبی، از جمله در میان هزاره‌ها و شیعیان، یکی از ضعف‌های اساسی بود. هیچ‌گاه پیش‌بینی نشد که اگر تحولی در کشور رخ دهد، چگونه باید از دستاوردهای به‌دست‌آمده محافظت کرد.
این کمبود تدبیر، ناشی از فقدان تجربه‌ی سیاسی و مدیریتی بود.

در سوی مقابل، قدرت‌های غربی، از جمله آمریکا و ناتو، نیز با طراحی و نفوذ در ساختار حکومت، زمینه‌ی بازگشت طالبان را فراهم کردند. برخی گزارش‌ها نشان می‌دهد که بخشی از نیروهای قومی درون حاکمیت نیز در این روند نقش داشتند و در نتیجه، شرایطی شکل گرفت که قدرت بار دیگر به طالبان واگذار شد.

به این ترتیب، بحران جدیدی در افغانستان پدید آمد که کشور را دوباره در مسیر بی‌ثباتی و عقب‌گرد قرار داد.
اگر فرصت باشد، درباره‌ی وضعیت کنونی و پیامدهای این بحران نیز در آینده توضیح خواهم داد. والسلام علیکم و رحمة‌الله.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

مرور تاریخی و زمینه‌های شکل‌گیری جمهوریت از نگاه استاد ناصری

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم.
با عرض سلام و احترام خدمت استاد فیاض عزیز، جناب آقای کاظمی و همکاران محترم شما.
در پاسخ به پرسشی که جنابعالی مطرح کردید، سعی می‌کنم مباحث را به شکل مصداقی‌تر و متناسب با دوره‌ی جمهوریت بیان کنم.

ما همگی از سخنان دقیق و همه‌جانبه‌ی استاد فیاض بهره‌مند شدیم. ایشان به درستی به پیشینه‌ی تاریخی جامعه‌ی شیعه و هزاره اشاره کردند. من می‌خواهم در تکمیل فرمایشات ایشان، یادآوری کنم که انتقال از آن مقطع تاریخی تا زمان «نشست بن» (کنفرانس بن) که در ۱۴ آبان ۱۳۸۰ برگزار شد، نقطه‌ی عطفی در تاریخ افغانستان بود.

این نشست در واقع مرحله‌ای تازه پس از ده‌ها سال ناکامی و پیامدهای تلخ حکومت‌های گذشته بود؛ چه در دوران شاهی و چه در دوره‌های پیش از آن که فجایع انسانی بی‌سابقه‌ای بر مردم هزاره و شیعه تحمیل شد.

در تاریخ معاصر بشری، کمتر موردی دیده می‌شود که ۶۲ درصد از جمعیت یک قوم در اثر برخوردهای داخلی و کشتار سازمان‌یافته نابود شده باشند.
وقتی می‌گوییم نابود شدند، واقعاً به معنای کامل آن است. این فاجعه را تاریخ‌نگارانی چون علامه فیض‌محمد کاتب (رضوان‌الله تعالی علیه) و سایر مورخان ملی افغانستان، از هر قوم و مذهبی، ثبت کرده‌اند و نشان داده‌اند که این رویداد تا چه اندازه هولناک بوده است.

آن بخش از جمعیتی که از قتل‌عام نجات یافتند، به پاکستان، ماوراءالنهر، کشورهای آسیای مرکزی و ایران مهاجرت کردند. نسل سوم مهاجران آن زمان، امروزه در ایران با عنوان «خاوری‌ها» شناخته می‌شوند.
بنابراین، این فاجعه از نظر تاریخی و انسانی بی‌سابقه بود.

پس از آن دوران، گرچه در حکومت عبدالرحمن‌خان و پس از او گهگاه سهولت‌های محدود و سطحی در زندگی هزاره‌ها ایجاد شد، اما هرگز به سطحی نرسید که بتوان آن را «آزادی» یا «تحرک اجتماعی و فرهنگی» نامید.

در چنین زمینه‌ای، کنفرانس بن و تشکیل حکومت موقت در واقع تلاشی بود برای عبور از یک مرحله‌ی بسیار تاریک و ورود به مرحله‌ای تازه.
در ادامه، با تصویب قانون اساسی سال ۱۳۸۲، ورق جدیدی در تاریخ افغانستان ورق خورد. این قانون برای نخستین‌بار همه‌ی اقوام را به عنوان شهروندان برابر به رسمیت شناخت و حقوق اساسی آن‌ها را تثبیت کرد.

بر اساس همین قانون، برای نخستین‌بار در تاریخ کشور، هزاره‌ها و شیعیان از نظر قومی و مذهبی رسمیت قانونی یافتند.
پیش از آن، در قانون اساسی زمان حکومت مرحوم برهان‌الدین ربانی که توسط کمیسیونی به ریاست مولوی محمدنبی تدوین شده بود، قید شده بود که رئیس‌جمهور افغانستان باید حتماً «حنفی‌مذهب و متولد افغانستان» باشد.

من به یاد دارم که در همان سال ۱۳۷۲، شهید عبدالعلی مزاری (رحمة‌الله علیه) در واکنش به این تبعیض، کنفرانسی دو روزه در دانشگاه کابل با عنوان «بررسی مسائل سیاسی افغانستان» برگزار کرد.
در آن کنفرانس، حدود پانصد نفر از علما، اندیشمندان و شخصیت‌های سیاسی اقوام مختلف افغانستان ـ پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره و بلوچ ـ حضور داشتند.
شهید مزاری از موضع مردمی و به نمایندگی از جامعه‌ی هزاره و تشیع، با صراحت نسبت به آن بند تبعیض‌آمیز موضع‌گیری کرد.

در پی این موضع‌گیری، مشاوران حکومت وقت به مرحوم ربانی هشدار دادند که در صورت اصرار بر توشیح این قانون، کشور با بحران و شکاف قومی مواجه خواهد شد.
در نهایت، این تدبیر باعث شد آن بند کنار گذاشته شود و از شدت بحران کاسته شود؛ اقدامی که از دید تاریخی، بسیار مهم و مؤثر بود.

با ورود به دوره‌ی جمهوریت، چند نکته‌ی اساسی نباید نادیده گرفته شود:
نخستین و مهم‌ترین آن‌ها پیدایش مشروعیت سیاسی و حق مدنی برای جامعه‌ی هزاره و شیعه بود.
این جامعه که سال‌ها از عرصه‌ی سیاست حذف شده بود، برای نخستین‌بار توانست در انتخابات، ساختار اداری و حکومت‌داری حضور رسمی پیدا کند.

این اتفاق در واقع نقطه‌ی عطفی (Turning Point) در تاریخ سیاسی افغانستان بود؛ نقطه‌ای که فضای تازه‌ای برای مشارکت و هویت‌یابی شیعیان در سطح ملی ایجاد کرد.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

رشد فرهنگی و آموزشی هزاره‌ها در سایه‌ی جمهوریت

موضوع دوم، که یک امتیاز بسیار بزرگ به شمار می‌رفت، حرکت فرهنگی هزاره‌ها و شیعیان بود؛ حرکتی که منطبق با اصول قانون اساسی و در کنار سایر اقوام افغانستان آغاز شد.
این حرکت، به‌راستی بی‌نظیر و تأثیرگذار بود.

در اواخر دور دوم حکومت آقای کرزی (یکسال قبل از پایان دوره‌ی دوم حکومت اقای کرزی)، من به همراه چند تن از وکلای پارلمان سفری به لندن داشتیم.
بانک بین‌المللی بازسازی و توسعه ما را دعوت کرده بود تا درباره‌ی پروژه‌ی جاده‌ی گردن دیوال (گردن دیوال منطقه‌ای است در بخش دوم بهسود در شهر میدان وردک)  گفت‌وگو کنیم؛ جاده‌ای که قرار بود بخش‌های مرکزی هزاره‌جات را به هرات متصل و مسیر را کوتاه‌تر کند.

در یکی از جلسات وزارت خارجه‌ی بریتانیا، بحثی جدی میان ما و مسئولان آن‌جا شکل گرفت.
من موضوع تبعیض در توزیع بودجه‌های توسعه‌ای را مطرح کردم و گفتم:
درست است که تصمیم‌گیری نهایی در مورد بودجه بر عهده‌ی حکومت افغانستان است، اما شما نیز به عنوان اعضای جامعه‌ی جهانی سیگنال‌هایی داده‌اید که نشان می‌دهد پروژه‌های توسعه‌ای در مناطق مرکزی (هزاره‌جات) عملاً کمتر اجرا می‌شوند.

به عنوان نماینده‌ی پارلمان و عضو کمیسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی، ما اسناد بودجه را به دقت بررسی کرده بودیم.
تمام کمک‌های جامعه‌ی جهانی که پس از نشست بن و تشکیل حکومت موقت وارد افغانستان شد، از مسیر وزارت مالیه عبور می‌کرد.

طبق بررسی‌ها، در مجموع ۱۱۵ میلیارد دلار پول نقد از سوی کشورهای مختلف به خزانه‌ی دولت افغانستان واریز شد.
اگر کمک‌های جداگانه‌ی کشورهایی مانند ترکیه و دیگر اعضای جامعه‌ی جهانی را هم حساب کنیم، مجموع اعتباراتی که در زمان جمهوریت برای پروژه‌های مختلف در افغانستان در نظر گرفته شد، به ۱۴۸ میلیارد دلار می‌رسید.

اما در گفت‌وگوی ما در سفارت بریتانیا، من بر اساس همین آمار به صراحت گفتم:
از این مجموع کمک‌ها، حتی به اندازه‌ی یک میلیارد دلار هم در مناطق مرکزی و هزاره‌نشین صرف پروژه‌های انکشافی نشده است.

در جلسه، پنج یا شش نفر از وکلای دیگر نیز حضور داشتند و کسی نتوانست آمار ارائه‌شده را رد کند.
در ادامه، مسئولان وزارت خارجه‌ی بریتانیا بحث را به حوزه‌ی فرهنگ کشاندند.
آن‌ها گفتند:

«از لحاظ فرهنگی، جامعه‌ی هزاره و شیعه در سایه‌ی نظام جدید جمهوریت، پیشرفتی چشمگیر داشته است. وقتی تمام اقوام افغانستان را با یکدیگر مقایسه می‌کنیم، آمار نشان می‌دهد ۲۸ درصد کل دانشجویان مقاطع تحصیلات عالی افغانستان را دختران هزاره و شیعه تشکیل می‌دهند.»

این آمار برای ما بسیار قابل توجه و افتخارآمیز بود.
نخستین‌بار بود که من چنین آماری را در سفارت بریتانیا در لندن شنیدم.
در آن جلسه، افرادی چون آقای محمدحسین فهیمی از ولسوالی بلخاب نیز همراه ما بودند و همه بر اهمیت این پیشرفت فرهنگی تأکید داشتند.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

گسترش فرهنگی بی‌سابقه‌ی شیعیان در دوره‌ی جمهوریت

در واقع می‌خواهم بگویم که در همین دوران، حرکت فرهنگی جامعه‌ی تشیع افغانستان واقعاً رشد چشمگیری داشت.
قطعاً شما هم آمارهایی دارید که نشان می‌دهد تنها قوم و جامعه‌ای که در چارچوب فعالیت‌های فرهنگی بیشترین حضور را داشتند، هزاره‌ها و شیعیان بودند.
این حضور، حضوری مثال‌زدنی و بی‌نظیر بود.

در این دوره، نیروهای فکری جامعه‌ی ما با استفاده از فضای باز سیاسی و فرصت‌های به‌دست‌آمده بر اساس قانون اساسی، توانستند دانشگاه‌های خصوصی متعددی تأسیس کنند و در عرصه‌ی علم و فرهنگ فعال شوند.
این اتفاق، یک تحول ارزشمند و تاریخی بود.

اما نکته‌ی جالب این‌جاست که برخی از مقامات حکومت آن زمان، از این رشد فرهنگی احساس نگرانی می‌کردند.
به عنوان نمونه، زمانی که آقای حنیف اتمر وزیر داخله (کشور) بود، سفری به قندهار داشت.
در این سفر، دو نشست برگزار کرد:
یکی جلسه‌ای عمومی با مردم قندهار، و دیگری نشستی خصوصی با نخبگان پشتون.

من گزارش آن جلسه و حتی کلیپش را هم داشتم.
در آن جلسه، آقای اتمر به صراحت هشدار می‌دهد و می‌گوید:

«شما امروز تفنگ در دست گرفته‌اید و علیه حکومت می‌جنگید، اما اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، زن و مرد، دختر و پسر هزاره‌ها وارد پوهنتون‌ها (دانشگاه‌ها) و عرصه‌ی علم و فرهنگ شده‌اند. اگر این روند تا ۱۵ یا ۱۶ سال آینده ادامه یابد، همه‌ی پست‌ها و موقعیت‌های کلیدی و استراتژیک حکومت را از لحاظ علمی، همین‌ها به دست خواهند گرفت.»

این سخن خودش نشان می‌داد که تحول فرهنگی در جامعه‌ی هزاره و تشیع چقدر واقعی، گسترده و تأثیرگذار بود.

در نتیجه، با وجود همه‌ی چالش‌هایی که در کشور وجود داشت، این دوران برای جامعه‌ی شیعیان و هزاره‌ها یک فرصت مدرن و تاریخی بود که می‌شد از آن بهره‌برداری بیشتری کرد.
در برخی بخش‌ها از این فضا به خوبی استفاده شد، اما متأسفانه باید بگویم که هیچ‌یک از جریان‌های سیاسی هزاره یا شیعی، مدیریت درستی بر این روند نداشتند.

این حرکت بیشتر خودجوش و مردمی بود؛ مردم خودشان با تکیه بر موقعیت زمانی و مکانی ایجادشده از دل قانون اساسی، از آزادی‌ها و امکانات فرهنگی استفاده کردند.
اما متأسفانه این روند ادامه پیدا نکرد و به دلیل تحولات بعدی، ناتمام ماند.

بزرگ‌ترین چالش؛ نبود ساختار سیاسی منسجم در جامعه‌ی هزاره
یکی از چالش‌های بسیار جدی که در سطح افغانستان به‌طور کلی، و به‌ویژه در زمینه‌ی حرکت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه‌ی ما وجود داشت، فقدان یک ساختار سیاسی مشروع و قانونی به نمایندگی از جامعه‌ی هزاره بود.
این مسئله قابل انکار نیست و حقیقتاً یکی از دردناک‌ترین و بزرگ‌ترین چالش‌ها به شمار می‌رفت.

همان‌طور که در بخش فرهنگی عرض کردم، هیچ مدیریت واحدی وجود نداشت که به‌صورت رسمی و منسجم از مردم نمایندگی کند. حرکت‌ها بیشتر خودجوش و پراکنده بود.

به همین دلیل، در عرصه‌ی سیاست، چه در درون پارلمان و چه در ساختار حکومت و مدیریت کلان، جامعه‌ی ما زمین‌گیر شده بود.
چرا؟ چون وقتی یک حزب منسجم و واحد به نمایندگی از مردم وجود نداشته باشد، گروه‌ها و دسته‌های متعدد با منافع شخصی، خانوادگی و حزبی شکل می‌گیرند و هر کدام مسیر خودشان را می‌روند.
در نتیجه، فرصت‌ها تبدیل به چالش می‌شوند.

اگر آن‌طور که شهید مزاری (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) آرزو داشت، یک حزب مقتدر و واحد به‌وجود می‌آمد، بدون شک سرنوشت جامعه‌ی ما تغییر می‌کرد و وضعیت به این شکل نمی‌بود.
اما متأسفانه، پس از دوران جهاد، همان گروه‌هایی که نام «جهاد» را با خود یدک می‌کشیدند، به شاخه‌های متعدد تقسیم شدند.
برای نمونه، تنها حزب حرکت اسلامی که روزی یک مجموعه‌ی منسجم بود، بعدها به شش حزب مختلف تقسیم شد.
در مورد حزب وحدت هم، متأسفانه همان‌طور که همه می‌دانند، اختلافات داخلی باعث چندپارچگی و انشعاب شد.

این چنددستگی‌ها برای ما در عرصه‌ی تصمیم‌گیری‌های کلان، به‌ویژه در پارلمان، به یک مانع جدی تبدیل شد.
بارها پیش آمد که برای گرفتن یک تصمیم مهم، به اجماع نرسیدیم؛ چون بیرون از پارلمان، حلقه‌هایی بودند که نمایندگان خودشان را به‌صورت «ریموت کنترل» از بیرون هدایت می‌کردند.
در نتیجه، انسجام سیاسی از بین رفت و حتی در تعیین نیروهای نخبه و کارآمد از جامعه‌ی خودمان در بدنه‌ی دولت هم دچار مشکل بودیم.

به یاد دارم ـ و با صراحت عرض می‌کنم ـ حتی در موضوع فرماندهی یک حوزه‌ی امنیتی کابل، تکه‌تکه‌های حزبی با هم رقابت کردند.
به‌عنوان مثال، در واپسین روزهای حکومت آقای غنی، ژنرال مرادعلی خان، فرمانده چهارستاره و از چهره‌های برجسته‌ی جهادی ولایت غور، به‌عنوان والی دایکندی تعیین شده بود.
اما همین گروه‌های حزبی مانع شدند؛ او را از هواپیما بازگرداندند و با فشار سیاسی نگذاشتند کارش را آغاز کند، چون هر حزب می‌خواست والی «از خودشان» باشد.

این نوع رقابت‌های منفی، به‌جای اینکه از فضای باز سیاسی و فرصت‌های قانون اساسی بهره بگیریم،
آن فضا را به میدان منازعه و کشمکش‌های داخلی تبدیل کرد.

به باور من، این چندپارچگی سیاسی و نبود انسجام تشکیلاتی، بزرگ‌ترین چالش جامعه‌ی هزاره و شیعیان افغانستان در دوران جمهوریت بود.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

آیا فقدان تصمیم‌گیر واحد در جامعه‌ی شیعه و هزاره تنها ناشی از رقابت‌های داخلی بود یا عوامل بیرونی هم نقش داشتند؟

پاسخ استاد ناصری:

هر دو بخش در این مسئله دخیل بود؛ هم رقابت‌های درونی، هم عوامل بیرونی.
با صراحت عرض می‌کنم، من خودم به عنوان کسی که در هر دو دوره‌ی پارلمان، مستقل کاندید شدم ـ دور اول از ولایت میدان وردک و دور دوم از کابل ـ این مسئله را از نزدیک لمس کرده‌ام.
در انتخابات کابل، از میان ۳۳۳ نامزد جامعه‌ی هزاره و شیعه، به لطف خداوند اولین نفر شدم، حتی از آقای دکتر بشردوست که چهره‌ای مثال‌زدنی بود هم پیشی گرفتم.
بنابراین از موضع تجربه‌ی مستقیم صحبت می‌کنم، نه از دیدگاه حزبی.

سؤال شما کاملاً بجاست.
درست است که رقابت‌های داخلی عامل اصلی بود، اما فقط این نبود.
وقتی مثلاً حزب وحدت با آن قاعده‌ی نیرومند که نمایندگی از مردم می‌کرد، در نشست‌هایی مانند کنفرانس روسیه شرکت می‌کرد و در آنجا رهبرش به عنوان معاون جلسه از جانب مجاهدین افغانستان شناخته می‌شد، این نشان‌دهنده‌ی قدرت و جایگاه بزرگی بود که مردم با مبارزه‌ی خود به‌دست آورده بودند.
اما بعد از شهادت شهید مزاری (رضوان‌الله‌علیه)، آن انسجام شکست. به تعبیر من، آن سبو شکسته شد و آنچه در درون آن بود، به زمین ریختاز آن زمان، رقابت‌های منفی آغاز شد.
وقتی می‌گویم رقابت‌های منفی، تنها به اختلافات سیاسی اشاره نمی‌کنم؛ حتی رقابت‌های خانوادگی و شخصی هم وجود داشت ـ که از لحاظ اخلاقی مصلحت نمی‌دانم وارد جزئیاتش شوم، ولی همه در جریان هستند.

به‌طور خلاصه باید گفت:
بعد از شهید مزاری، هیچ شخصیت کاریزماتیک و جامع‌الشرایطی که بتواند در رأس جریان سیاسی جامعه قرار بگیرد، به‌وجود نیامد.
نه از نظر فکری و اعتقادی، نه از نظر سیاسی، نه از لحاظ علمی و مدیریتی؛ چنین نیرویی شکل نگرفت، و همین امر به بی‌ثباتی انجامید.
این یک ضعف بزرگ در درون جامعه‌ی سیاسی ما بود.

از سوی دیگر، نباید مداخلات خارجی را نادیده گرفت.
بسیاری از کسانی که مدعی نمایندگی سیاسی از جامعه‌ی ما بودند، با کشورهای مختلف در تماس بودند و مطابق میل و خواسته‌ی آن کشورها عمل می‌کردند.
در نتیجه، طبیعی است که وقتی در داخل انسجام وجود نداشته باشد، زمینه برای مداخله‌ی بیرونی هم فراهم می‌شود.

بنابراین، پاسخ روشن است:
هم رقابت‌های درون‌گروهی و بی‌کفایتی سیاسی داخلی، و هم نفوذ و مداخلات خارجی، در تضعیف انسجام جامعه‌ی ما نقش داشتند و اجازه ندادند ساختار واحد و نیرومندی شکل بگیرد که بتواند از مردم شیعه و هزاره به‌طور مؤثر نمایندگی کند.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

عامل اصلی حملات انتحاری و انفجاری علیه جامعه‌ی شیعه در دهه ۹۰ افغانستان چه گروه یا جریان‌هایی بودند و چرا این حملات تا این حد گسترده شد؟

پاسخ استاد فیاض:

از توضیحات جناب آقای وکیل ناصری عزیز استفاده کردیم.
در دوران جمهوریت، چه در زمان آقای کرزی و چه در دوره‌ی آقای اشرف غنی، مراکز آموزشی، دینی، مذهبی و حتی ورزشی شیعیان به طور مکرر هدف انتحار و انفجار قرار گرفت.
طبق آماری که من دارم، حدود ۲۵ مورد عملیات انفجاری و انتحاری تنها در سه نوع مرکز، یعنی مراکز مذهبی، آموزشی و ورزشی رخ داد.

به نظر من این حملات سه عامل اصلی داشت:

  1. رشد فرهنگی جامعه‌ی شیعه و هزاره‌ها:
    همان‌طور که آقای وکیل اشاره کردند، جامعه‌ی ما در آن دوران رشد فرهنگی و بالندگی چشمگیری پیدا کرده بود؛ چندین دانشگاه، رسانه و شبکه‌ی تلویزیونی فعال شد و این رشد برای برخی نیروها در داخل و خارج، قابل تحمل نبود.
  2. استراتژی جلوگیری از رشد جامعه‌ی شیعه:
    بخشی از برنامه‌ی جریان‌های افراطی و بعضی از محافل منطقه‌ای این بود که از رشد علمی، مذهبی و سیاسی شیعیان جلوگیری کنند. این مسئله در واقع بخشی از استراتژی آنان بود.
  3. حضور نیروهای تکفیری و تروریستی در صحنه:
    نیروهای تکفیری وابسته به داعش، القاعده و برخی گروه‌های تندرو که از خاک پاکستان به افغانستان نفوذ کرده بودند، در اجرای این حملات دست داشتند. اغلب موارد، داعش مسئولیت رسمی عملیات‌ها را می‌پذیرفت، اما روشن بود که شبکه‌ای از گروه‌های تروریستی در پشت صحنه فعال بودند.

بنابراین هدف اصلی آن‌ها مهار رشد مذهبی، علمی و سیاسی شیعیان و جلوگیری از ارتقای موقعیت اجتماعی و فکری این جامعه بود.
اما درباره‌ی این‌که آیا خود حکومت (چه در زمان کرزی و چه غنی) در این حوادث نقش داشت یا نه، باید با دقت گفت:

به‌عنوان یک ساختار رسمی، حکومت در این حملات دخالت نداشت. اما عناصری نفوذی در داخل نیروهای امنیتی، پلیس و ارتش وجود داشتند که با تروریست‌ها همکاری یا برای آن‌ها زمینه‌سازی می‌کردند.

خود حکومت از این انفجارها هیچ نفعی نمی‌برد؛ زیرا وظیفه‌ی حکومت تأمین امنیت و ثبات بود، در حالی‌که این عملیات‌ها امنیت و آرامش را از بین می‌برد و جامعه را بی‌ثبات می‌کرد. با این حال، نفوذ گروه‌های افراطی در بدنه‌ی نیروهای امنیتی را نمی‌توان نادیده گرفت.

نکته‌ی دیگر این بود که حضور نیروهای شیعه افغانستان در سوریه، تحت عنوان لشکر فاطمیون، بهانه و توجیهی تبلیغاتی برای داعش و جریان‌های ضدشیعه شد. آنان این حملات را به عنوان «انتقام از فاطمیون» جلوه می‌دادند و در جامعه‌ی افغانستان، به‌ویژه در میان اهل سنت، چنین ذهنیتی ایجاد می‌کردند که گویا این انفجارها پاسخی به حضور شیعیان در جنگ سوریه است.
این توجیه، اگرچه دروغین بود، اما در فضای روانی جامعه تأثیر داشت.

افزون بر این، باید توجه کرد که مهار جمهوری اسلامی ایران هم بخشی از استراتژی آمریکا، ناتو و غرب بود. یکی از ابزارهای نفوذ و قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی، جامعه‌ی شیعه در کشورهای اطراف بود. بنابراین فشار بر شیعیان افغانستان، به نوعی فشار غیرمستقیم بر جمهوری اسلامی نیز تلقی می‌شد.

در نهایت، باید گفت که نیروی هوایی و امکانات اطلاعاتی افغانستان در اختیار حکومت نبود. بخش مهمی از قدرت نظامی و اطلاعاتی در دست نیروهای خارجی بود؛ و آنان گاه اجازه نمی‌دادند که حکومت مرکزی ثبات واقعی برقرار کند، زیرا آشفتگی و بحران، بخشی از اهداف راهبردی آن‌ها در افغانستان بود.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

اتهام رایج درباره‌ی بهره‌برداری شیعیان از حضور آمریکا در افغانستان چگونه پاسخ داده می‌شود؟

پاسخ استاد فیاض:

در تحول دوم، زمانی که نیروهای آمریکا و ناتو وارد افغانستان شدند، فضایی باز ایجاد شد.
همان‌طور که وکیل ناصری اشاره کردند، سیاست جامعه‌ی شیعه و نیروهای شیعه این نبود که با نیروهای خارجی درگیر شوند.
چون این افراد عضو حکومت بودند و منافع سیاسی و مذهبی‌شان، هرچند با نواقص، در آن ساختار تأمین شده بود.
بنابراین مخالفت عملی یا نظامی با نیروهای خارجی جزو سیاست شیعه در افغانستان نبود.
زیرا مخالفت نظامی به معنای همسویی با طالبان بود و جامعه‌ی شیعه نمی‌توانست با نیروهایی که دشمن فکری، سیاسی و مذهبی آن‌ها بودند، هماهنگ شود.

اما به لحاظ فکری و فرهنگی، وابستگی وجود نداشت.
وکلا و نمایندگان شیعه در جرگه‌ها و جلسات متعدد، موضع مستقل خود را حفظ کردند.
حتی در پیمان‌های امنیتی و شوراهای علما، مخالفت و دیدگاه مستقل خود را ابراز کردند.

بنابراین، ادعای وابستگی شیعیان به نیروهای خارجی، صرفاً تبلیغات و تهمت بود.
این نوع اتهامات مشابه آن تبلیغات اخیر پس از جنگ ۱۲ روزه بود که گفته می‌شد افغان‌ها و اتباع خارجی با موساد همکاری کرده‌اند ـ چیزی که حقیقت نداشت. مسائل مربوط به سیاست‌های منطقه و روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای همسایه، موضوعی جداست و مرتبط با مصالح و برنامه‌های آن کشور است.
اما آنچه مربوط به نیروهای شیعه‌ی افغانستان است، همان است که عرض کردم:
آن‌ها سیاست مستقل و منطقی خود را دنبال کردند و هیچ وابستگی عملی به آمریکا نداشتند.

گفتگو با دو نماینده پارلمان افغانستان: فرصت‌ها و چالش‌های شیعیان در ۲۰ سال جمهوریت

پاسخ استاد ناصری به سؤال خبرنگار ابنا:

استاد فیاض واقعیت قضیه را کاملاً شرح دادند. همان‌طور که می‌دانید، من از زمان تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان و حتی قبل از آن در احزاب مختلف، سال‌ها در سیاست فعال بوده‌ام و اشراف کامل بر تحولات و مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی هزاره و شیعیان دارم.

  1.  نبود بنای مقابله با نیروهای خارجی:

همان‌طور که استاد فیاض اشاره کردند، هیچ‌گونه برنامه یا تصمیمی در هیچ حلقه‌ای از محافل سیاسی جامعه‌ی هزاره برای مقابله با حضور نیروهای خارجی وجود نداشت. دلیل این امر آن بود که شرایط و موقعیت ایجاد شده، فرصتی برای پیشرفت و منافع مردم بود و تمام تلاش معطوف به استفاده از این فرصت بود، نه درگیر شدن با نیروهای خارجی.

  1. عدم ساختار سیاسی منسجم:
    جامعه‌ی هزاره ساختار سیاسی مشخصی نداشت. حتی در دوره‌ی حضور ۵۳ نفر نماینده از جامعه‌ی تشیع و هزاره در پارلمان، تصمیم‌گیری‌ها محدود بود و بر اساس توافقات داخلی صورت می‌گرفت. این دستاورد کلان و مهمی بود، اما همچنان نیازمند انسجام بیشتر بود.
  2. عدم وجود انگیزه یا دخالت خارجی:
    هیچ انگیزه یا فشار خارجی وجود نداشت که کسی اقدام خاصی انجام دهد. آمریکایی‌ها دشمن درجه یک نظام جمهوری اسلامی ایران بودند، اما در طول ۲۰ سال جمهوریت، حتی یک مورد تبادل گلوله بین نیروهای افغانستان و جمهوری اسلامی ایران رخ نداد. این نشان می‌دهد که نه دولت افغانستان، نه نیروهای هزاره و شیعه، هیچگاه به دنبال مقابله نظامی با جمهوری اسلامی یا استفاده از نیروهای خارجی برای اهداف خود نبودند.

جامعه‌ی شیعه و هزاره در طول دوران جمهوریت، با تمام محدودیت‌ها و چالش‌ها، همواره سیاستی مستقل، منطقی و متمرکز بر پیشرفت مردم خود را دنبال کرد و هیچ وابستگی عملی یا انگیزه‌ی خارجی برای اقدام علیه ایران یا همسایگان نداشت. متشکرم. اگر حضار سؤالی دارند مطرح کنند وگرنه جلسه را به پایان برسانیم.

......................

پایان پیام/