حجت الاسلام دکتر ابوذر مظاهریمقدم، عضو هیأت علمی تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه امامخمینی(ره)، در گفتوگو با خبرنگار حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم، به بررسی اندیشهها و مسیر تحول فکری مرحوم دکتر داوود فیرحی پرداخت. که مشروح این گفتوگو در پی میآید.
تسنیم: لطفاً در آغاز تصویری کلی از شخصیت علمی و جایگاه ایشان، بهویژه نسبت میان هویت حوزوی و آکادمیک وی، ارائه فرمائید.
ابتدا لازم میدانم از توجه شما به شخصیت مرحوم دکتر فیرحی قدردانی کنم؛ زیرا ایشان از معدود اندیشمندانی بودند که در دوران معاصر تأثیر گفتمانی قابل توجهی در فضای علمی دانشگاه و حوزه بر جای گذاشتند. کوششهای علمی وی در قلمرو اندیشه سیاسی اسلامی بدنهای وسیع از دانشجویان و طلاب را مخاطب و متأثر ساخت؛ چراکه بسیاری از آنان از محضر او بهرهمند شده و شاگردی وی را کردهبودند.
از اواخر دهه هفتاد شمسی، ایشان در مؤسسه امامخمینی(ره) درسی با عنوان «اندیشه سیاسی و حکومت اسلامی» ارائه میکردند. در آن دوران، هنوز چرخشهای فکری متأخر ایشان بروز نیافته بود و تدریس ایشان همانند سایر اساتید اندیشه سیاسی حوزه متمرکز بر مفاهیم بنیادین حکومت اسلامی بود. با این حال، بهتدریج و بهویژه با ورود به فضای دانشگاهی و آشنایی عمیقتر با اندیشههای غربی، نقطه عطفی در تحول فکری وی پدید آمد؛ این دگرگونی بیش از همه در گرو تأثیرپذیری از استادش دکتر سید جواد طباطبایی بود.
طباطبایی شخصیتی اندیشمند و گفتمانساز بود و طبیعی بود که فیرحی، با زمینه علمی و روحیه تأملی، از او اثر بپذیرد. هرچند فیرحی کوشید پیوند خود را با سنت حوزوی حفظ کند و اندیشههای جدید را در قالب و زبان فقه سیاسی تفسیر و بومیسازی نماید، نه در قالب فلسفه سیاسی به سبک طباطبایی. بدین ترتیب، وی کوشید همان دغدغههای فلسفی مدرن را با روش فقهی بازخوانی کند تا در حوزه نیز قابل طرح و مطالبه باشد.
از هگل تا فوکو؛ دو منشأ تأثیر در اندیشه فیرحی
تسنیم: با توجه به اشاره شما، لطفاً دربارهی ریشههای تأثیر اندیشههای هگلی در سید جواد طباطبایی و بازتاب آن در فقه سیاسی فیرحی توضیح دهید و نیز نسبت فیرحی با فلسفه فوکو را روشن کنید.
هر دو اندیشمند، طباطبایی و فیرحی، دغدغه فهم مسائل بنیادین جامعه ایران را داشتند. آنها میخواستند دردها را به مسأله علمی تبدیل و از مسیر تأمل نظری درمانجویانه عبور دهند. با این حال، اشکال کار به نظر بنده از همانجا آغاز شد که تعریف مسأله را بر اساس الگوهای غربی قرار دادند. در نتیجه، از همان ابتدا مسأله را نادرست تشخیص دادند: برخی استبداد را مسأله اصلی دانستند، برخی ضعف نهادهای مدنی را.

در این میان، هر دو را باید در سنت «روشنفکری» جای داد؛ با این تفاوت که طباطبایی روشنفکری سکولار است و فیرحی روشنفکری دینی. روشنفکری در ایران، به تعبیر مقام معظم رهبری، «بیمار متولد شد» و در مکان و زمان طبیعی خود رشد نکرد. طباطبایی نیز بر همین نکته تأکید داشت و میگفت روشنفکری ما «در جای خود نیست»؛ تقلیدی است و نه مولد، و لذا در شناخت واقعیت ایران خطا میکند.
اما دربارهی تأثیر فوکو در اندیشه فیرحی باید گفت: فیرحی بهدنبال بازاندیشی فقه سیاسی اسلام بود و از فوکو، ایدهی «قدرتِ پنهان در دانش» را به عاریت گرفت. فوکو معتقد بود دانش هر دوره صورتبندیای از قدرت است و حقیقت، در شبکههای قدرت تولید میشود. فیرحی همین الگو را برای تحلیل تاریخی اندیشه سیاسی مسلمانان به کار گرفت و نتیجه گرفت که دانش سیاسی مسلمانان در قرون میانه، از فارابی و ابنسینا تا اندیشههای سلطانی، تحتتأثیر ساخت قدرت اقتدارگرای دوران خود شکل گرفته و لذا امروز کارآمد نیست. از این رو، وی معتقد شد لازم است قرائتی جدید، متناسب با اقتضائات مدرنیته و مردمسالاری، از درون منابع اسلامی استخراج گردد.
بدینسان، هرچند طباطبایی با منطق هگلی به سراغ تاریخ اندیشه ایران رفت و فیرحی با منطق فوکویی، هر دو به یک نتیجه واحد رسیدند: زوال ظرفیت اندیشه سیاسی سنتی در پاسخ به مسائل جدید و ضرورت رجوع به پارادایمهای غربی. همین نکته نشانگر استمرار جریان «غربآگاهیِ بیغربشناسی» پس از انقلاب است؛ جریانی که بدون درک جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، به غرب بهعنوان تنها افق ممکن تمدنی مینگرد.
نقد رویکرد روشنفکری دینی
دیدگاه فیرحی در این چارچوب، امتداد همان سنت روشنفکری دینی از سروش و شبستری تا بازرگان و شریعتی بود. ضعف مشترک این سنت، در نداشتن مبانی استوار اسلامشناسی و فلسفه الهی است، امری که موجب بروز خودباختگی نظری و ناتوانی در تولید الگوی بومی تمدنی گردید. از همین رو، بهجای ادامه روش اجتهاد مستقر در حوزه، کوشیدند صورتبندیهایی از «اسلام مدرن» یا «اسلام سکولار» عرضه کنند تا جامعهای شبیه جوامع غربی بسازند.
یکی از مصادیق این انحراف در تفسیر جریان تاریخ اندیشه سیاسی شیعه است؛ بهعنوان مثال، فیرحی و همفکرانش در بازخوانی نائینی و آخوند خراسانی، نظریه مشروطه را نه «قدر مقدور» بلکه «مدل مطلوب» معرفی کردند و آن را در تقابل با ولایتفقیه نهادند؛ حال آنکه امامخمینی(ره) با ورود تاریخی انقلاب، افق تازهای در تداوم همان مسیر گشود. نوعی بازگشت به اندیشههای پیشاانقلابی در این قرائت به چشم میخورد که میتوان آن را گونهای «سلفیگری روشنفکرانه» دانست.
نسبت فیرحی با جریان نخبگانی پایتخت
تسنیم: با توجه به ارتباطات گسترده مرحوم فیرحی با شخصیتهایی چون حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی و بازتاب اجتماعی رحلت او، آیا عقلانیت اصیل اسلامی توانسته است به همان سطح از نفوذ در فضای نخبگانی برسد؟
باید گفت جریان معتقد به ولایتفقیه، حضور قدرتمندی در میدان سیاست و ساختارها دارد، اما در عرصه رسانه و فضای عمومی حوزه، گاه در اقلیت قرار میگیرد و صدای اقلیت مقابلهای بلندتر است. یکی از عوامل نفوذ روشنفکران دینی، زبان نرم و محافظهکارانه آنان در ارائه اندیشههاست؛ فیرحی از این حیث از طباطبایی ملایمتر و مؤدبتر سخن میگفت و همین موجب جذب بیشتر مخاطبان شد.
من فیرحی را بهعنوان متفکری گفتمانساز محترم میدانم و نقد من در مقام اندیشه است، نه شخصیت. با این حال، آثار او قابلیت سوءاستفاده توسط جریانهای سکولار را دارد و مقابله با این خطر، تنها در گرو بنیانگذاری سنت فکری صحیح در حوزه است.
اندیشه اسلامی اصیل، در منظومه فکری امام و رهبری، با افزودن دو مؤلفه تکمیل میشود: دقت فلسفی و قرآنی علامه مصباح (ره) در استحکام روش عقلی اجتهاد. و عمق تاریخی نگاه مقام معظم رهبری در اشراف به سیر تحولات 150 سال اخیر که عقلانیت انضمام را به فقه و فلسفه میافزاید.
درک صحیح زمان و مکان (تاریخ) است که راه را برای تداوم تمدن نوین اسلامی میگشاید. بیتوجهی به این بعد تاریخی، سبب میشود یا به دام غربزدگی افتاده یا به ذهنگرایی انتزاعی فرو غلتیم. از همین رو، رسالت امروز حوزه، فهم انقلاب به مثابه مرحلهای از تکامل تاریخی ملت ایران است، نه بازگشت به الگوهای پیشین.
اگر تاریخ را معلم خود نسازیم، در بند کلیشهها گرفتار خواهیم شد و علوم انسانی ما همچنان در پیروی از الگوهای غربی سرگردان خواهد ماند. تنها با بازخوانی اجتهادی تاریخ معاصر و تکیهبر ظرفیت تمدنی انقلاب اسلامی است که میتوان از این چرخه عبور کرد.
تسنیم: با تشکر از این که در برنامه گفتوگومحور «همین حوالی» در خبرگزار تسنیم حضور یافتید.
انتهای پیام/