شناسهٔ خبر: 75750515 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

چرا برخی دانشمندان با «دین» مخالفت می‌کنند؟

مخالفت دانشمندان با دین، از زمانی آغاز شد که کلیسا با ترویج خرافات در دین مسیح(ع)، بر سراسر اروپا حکومت می کرد و از طرفی چون انتشار حقایق علمی با منافع شخصی پاپ در تضاد بود، کلیسا به شدّت با گسترش علم مخالفت می کرد. در این شرایط، با ظهور نهضت های علمی، روشنفکرانی که از عقاید خرافی خسته شده بودند و همچنین آزادی خواهان، به مبارزه با دین پرداختند. گروهی از آنان به منظور کسب قدرت و گروه دیگر به خاطر گسترش علوم طبیعی و جلوگیری از انتشار خرافات کلیسا، به مخالفت با دین پرداختند.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: مخالفت دانشمندان با دین از آن زمانی شروع شد که کلیسا با قدرت فوق العاده خود و خرافات مضحک و خنده داری که به دین مسیح(علیه السلام) بسته بود، بر سراسر اروپا حکومت می کرد و از طرفی چون انتشار حقایق علمی با منافع شخصی دربار پاپ، در تضاد بود، کلیسا به شدّت با گسترش علم و دانش مخالفت کرده و دست و پای دانشمندان علوم طبیعی را در زنجیر کرده بود و به آنها اجازه فعّالیّت علمی نمی داد(۱)؛ زیرا امپراطوران و سیاستمداران زمان خود را زیر نفوذ و تسلّط خود درآورده بود. (۲)

آری، کلیسا این گونه با مجهّزترین سلاح های روز با مخالفین خود می جنگید.


جنایات بی رحمانه کلیسا به آخرین درجه خود رسیده بود که نهضت های علمی، ظهور کردند و روشنفکرانی که از عقاید خرافی زمان خود، خسته شده بودند، به دنبال آنها به راه افتادند. از طرف دیگر، آزادیخواهان از موقعیّت استفاده کرده و علیه حکومت ظالمانه زمان خود وارد میدان نبرد شدند.


این سه نیرو، با پشتکار عجیبی با دین به مبارزه پرداختند و در این راه، به وسایل و ابزار گوناگونی، متوسّل شدند و برای آنکه به آرزوهای خود، جامه عمل بپوشانند و قدرت را به دست آورند، از هیچ گونه جسارتی نسبت به خداپرستان عالِم، خودداری نکردند. کم کم این مبارزه شکل گرفت و پاپ و کلیسا، مجبور به عقب نشینی شدند و در نتیجه، تبلیغات ضدّ دینی ماتریالیست ها سراسر دنیای غرب را فراگرفت و طولی نکشید که به عنوان یک ارمغان ارزنده علمی، از دروازه های اروپا وارد مشرق زمین شد و در تمام تاروپود زندگی آنها نفوذ کرد.


بزرگ ترین اشتباه دانشمندان علوم طبیعی این بود که مخالفت با آیین خرافی پاپ را گسترش داده و به منظور انتقام جویی و کینه توزی و جبران صدماتی که در زمان نفوذ کلیسا به آنها رسیده بود، به طور کلّی منکر خدا شدند! و شاید هم مخالفت بسیاری از آنها تنها برای گسترش و انتشار علوم و جلوگیری از خرافات پاپ ها و اسقف ها بوده است؛ امّا وقتی این مبارزه به دست گروهی از ماتریالیست های متعصّب و جاه طلب افتاد، به مبارزه خود، آب و رنگ علمی داده و همه ادیان آسمانی و معتقدات و مقدّسات را مورد حمله شدید قرار دادند. (۳)


بنابراین نباید مبارزه و مخالفت مادّیون با دین و خداشناسی را دلیل بر مشکل بودنِ اثبات مطلب گرفت، زیرا همانطور که گفتیم گروهی از آنها به منظور کسب قدرت و گروه دیگر به خاطر گسترش علوم طبیعی و جلوگیری از انتشار خرافات کلیسا، دست به مخالفت زده بودند.


این نکته را هم اضافه کنیم که اکنون در میان دانشمندان علوم طبیعی، افراد زیادی وجود دارند که به صورت جدّی از خداپرستی، طرفداری می کنند(۴) و این خود سند زنده ای است بر اینکه «مبارزه با دینِ کشیش، غیر از مبارزه با دینِ فطری است».(۵)

پی نوشت:

(۱). از سال ۱۲۳۳ میلادی تا قرن نوزدهم که محکمه ای به نام محکمه تفتیش عقاید «انگیزیسیون» به وسیله «گریگوار نهم» و با هدف کنترل عقاید ضدّ مذهبی تشکیل شد، فجایع و جنایات بسیاری از طرف پاپ ها و کشیش ها سرزد به گونه ای که قلم از عهده شرح آن برنمی آید. آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدظلّه العالی) در مقدّمه کتاب «وحی یا شعور مرموز» چنین نقل می فرمایند: «تعداد کسانی را که در دوران تفتیش عقاید، زنده زنده سوزانیده و یا در سیاه چال خفه کردند، پنج میلیون نفر تخمین زده اند! و به قول بعضی از مورّخین: همین محکمه ها بودند که تا چندین قرن سیل های خون را در اروپا جاری کردند». این محاکم برای پاپ های نادان مسیحی، بهترین وسیله ای بود که بتوانند دشمنان خود را از بین ببرند و از تراوشات فکری دانشمندان علوم طبیعی، به شدّت جلوگیری به عمل آورند. به عنوان مثال: پیشوایان کاتولیک (شعبه ای از مسیحیت) به خاطر اینکه عقاید گالیله (در مورد حرکت زمین و گردش سیّارات) با اصول مذهبی آنها اختلاف داشت، او را به زندان انداختند. گالیله بیچاره در سال ۱۶۳۲ از رفاقتش با کاردینال باربرینی (اوربن هفتم) که پاپ شده بود استفاده کرد و کتابی به نام «ایتالیایی» منتشر نمود که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکی از آنها بطلیموس می باشد و دو نفر دیگر که از «کپرنیک» دفاع می کنند. در این زمان خشم و غضب پاپ به اوج خود رسید و گالیله را به رم احضار کرد و در منزل یکی از اعضای عالی رتبه دیوان تفتیش عقاید، زندانی اش کرد. البتّه گالیله از مقداری آزادی برخوردار بود که در قصر رفت و آمد کند و با دوستان کاردینال خود معاشرت نماید. درست در همین زمان، دفتر پدر مقدّس، مشغول تهیه ادّعانامه، علیه او بود. گالیله در ۲۰ ژوئن ۱۶۳۳ مجبور به امضای توبه نامه زیر شد: «من، گالیله، در هفتادمین سال زندگی در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام، در حالی که کتاب مقدّس را در پیش رو دارم و با دست های خود آن را لمس می کنم، توبه می کنم و ادّعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می نمایم و آن را منفورو مطرود می دانم». این توبه نامه خجالت آور به او تحمیل شد و بعد از آن در منزل پیکسولومینی (piccolomini)ـ اسقف شهرسین ـ زندانی گردید. (پی یر روسو « pierreRousseau» تاریخ علوم، چاپ ۴۲، ترجمه حسن صفّاری). پروتستان ها که از دیگر شعبه های مذهب مسیحیت هستند، با دانش و دانشمندان، دشمنی آشتی ناپذیری داشتند و دست کمی از کاتولیک ها نداشتند و دانش پژوهان را با شدیدترین وضع سرکوب می کردند. همین پروتستان ها بودند که «جیوردانوبرولو»، «انی نی» و «میشل سرده» را به جرم انتشار نظریّات علمی خود، زنده زنده سوزاندند. (فیلسوف نماها، چاپ سوم). این بود مقداری از جنایات روحانی نمایان مسیحی قرون وسطی که سبب شد دانشمندان علوم طبیعی مانند مارگزیده از خدا، دین، مذهب و طرفداران مذهب، فرار کنند.

(۲). ادوارد اوّل، پادشاه انگلیسی، بیکن «Bacon» فیلسوف معروف را از بحث کردن در علم شیمی منع کرد و نگذاشت درباره این علم در دانشگاه اکسفورد سخنرانی کند. سرانجام او را به پاریس تبعید کرد تا زیر نظر کلیسا قرار گیرد. در آن زمان، آن قدر افکار، منجمد و محدود بود که توجّه بیکن به علم را، کوته فکری می دانستند. (ماک کاپ، ژوزف؛ عظمت مسلمین در اسپانیا).
(۳). کمونیست ها، دین و اعتقاد به دین را نقطه مقابل علم و فلسفه قرار داده و طرفداران خود را به شدّت از آن برحذر می داشتند. به عنوان مثال، نشریّه جوانان کمونیست شوروی در ۱۸ اکتبر ۱۹۴۷ می نویسد: حزب نمی تواند راجع به امور دینی بی طرف بماند و تبلیغات ضدّ دینی را، علیه تمایلات مذهبی اداره و حمایت می کند، زیرا حزب طرفدار علم است و عقاید دینی مخالف آن. (فیلسوف نماها، چاپ سوم).
(۴). در اینجا دو نظریّه دانشمندان قرن اخیر را متذکّر می شویم: الف) شارلز روبرت داروین (۱۸۰۹ ـ ۱۸۹۲ م) دانشمند معروف انگلیسی و صاحب فرضیّه مشهور «تبدّل انواع» در بعضی از نامه هایی که به دانشمندان آلمان نوشته بود، گفته: «محال است عقل رشید با دیدن این نظام و هماهنگی عجیب، بگوید که دنیا مبدأ ندارد...». (بخنر «Bochner»؛ اصل الانواع، ص ۱۶. ارتباط انسان و جهان، ج۱، ص ۱۲۶ و ج۳، ص ۲۰۱). ب) آلبرت اینشتین (۱۸۷۹ ـ ۱۹۵۴ م) ریاضی دان مشهور قرن اخیر چنین می گوید: «حسّ دینی جهان، قوی ترین و شریف ترین سرچشمه تحقیقات علمی است. دیانت من عبارت از یک ستایش نارسای ناقابل، نسبت به روح برتری است که خود را ظاهر می سازد تا ما بتوانیم با مشاعر ضعیف خود آن را درک کنیم. آن ایمان عمیق درونی و وجود یک چنین قدرت شاعر فایق (آگاه برتر) که خود را در جهان غیرقابل درک ظاهر کرده، اعتقادات من را نسبت به خدا تشکیل می دهد». (جهان و دکتر اینشیتن؛ ارتباط انسان و جهان، ج۳).
(۵). گردآوری از کتاب: آفریدگار جهان، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ۱۳۷۹ ه. ش، ص ۳۱.