زهرا تجویدی- شادمانی یک مفهوم ساده نیست؛ ترکیبی است از احساس رضایت، آرامش ذهنی، کیفیت زندگی، ارتباطات اجتماعی و ساختارهای مؤثر جامعه. وقتی میبینیم که در برخی کشورها مردم به طور میانگین احساس شادمانی بیشتری دارند و در بعضی کشورها کمتر، این سؤال به ذهن میآید که علت چیست؟ چرا ملتهایی مثل کشورهای اسکاندیناوی در صدر شاخصهای جهانی شادی ملی قرار میگیرند؟ و چرا در برخی نقاط دیگر جهان سطح رضایت از زندگی چندان بالا نیست؟ در این مقاله به بررسی این پرسش میپردازیم و سعی داریم تصویری از عوامل مؤثر بر شادی ملی ارائه دهیم.
شاخصها و چارچوب مطالعه شادی ملی
برای اینکه بفهمیم چرا برخی ملتها شادتر هستند، ابتدا باید بدانیم «شادمانی» چگونه سنجیده میشود و چه شاخصهایی در مطالعات بینالمللی مطرح شدهاند. یکی از منابع معتبر در این زمینه گزارش سالانه جهانی شادی ملی است که سطح ارزیابی زندگی افراد را در کشورهای مختلف با پرسشی ساده میسنجد: «در مجموع، تا چه اندازه از زندگیتان راضی هستید؟»
در این گزارش، پژوهشگران فاکتورهایی را شناسایی کردهاند که بیشترین توضیح را برای تفاوت سطح شادی بین کشورها میدهند. شش عامل اصلی شامل داشتن کسی که بتوان روی او حساب کرد، تولید سرانه ناخالص داخلی، انتظار زندگی سالم، آزادی در انتخاب سبک زندگی، سخاوت و آزادی از فساد هستند.
علاوه بر این، مطالعات فرهنگی نشان دادهاند که خودِ تعریف شادی، میزان ارزش آن در فرهنگهای مختلف و نحوه تجربه آن ممکن است بین جوامع متفاوت باشد. با این چارچوب، در ادامه به عوامل کلیدی میپردازیم که پژوهشها نشان میدهند در کشورهایی که مردم شادتر هستند، نقش مؤثری ایفا میکنند.
ثروت نسبی و سرانه تولید ناخالص داخلی
یکی از واضحترین عواملی که همیشه مطرح شده، وضعیت اقتصادی کشور و سطح رفاه مردم است. به طور کلی، در کشورهایی با درآمد بالاتر، مردم بیشتر رضایت از زندگی دارند. تحقیقات نشان میدهد که افراد در کشورهای ثروتمندتر، یعنی وقتی تولید ناخالص داخلی سرانه بالاتر است، تمایل بیشتری دارند تا نمره بهتری در سنجش رضایت از زندگی بدهند.
اما نکته مهم این است که این رابطه همیشه خطی و بیقید و شرط نیست؛ یعنی صرفاً داشتن درآمد بالا تضمینی برای شادی بیشتر نیست. یک پدیده شناخته شده در اقتصاد شادی به نام پارادوکس ایسترلین وجود دارد. اگرچه در یک مقطع افراد پولدارتر بیشتر شاد هستند، اما با گذر زمان افزایش درآمد لزوماً موجب افزایش ماندگار شادی نمیشود.
در کشورهایی که درآمد سرانه بسیار پایینی دارند، طبیعتاً کاهش فقر و بهبود اقتصادی میتواند تأثیر عمدهای بر شادی داشته باشد؛ ولی به محض اینکه سطح پایه رفاه تأمین شد، عوامل دیگر شروع به نقشآفرینی میکنند. بنابراین، ثروت مهم است اما تنها عامل تعیینکننده نیست.
نقش حمایت اجتماعی و شبکههای بینفردی در شادی ملی
اگر فقط به درآمد توجه کنیم، تصویر ناقص میماند. یکی از مؤلفههای کلیدی در گزارش جهانی شادی، داشتن کسی است که بتوان روی او حساب کرد. به عبارتی، وجود روابط انسانی، حمایت اجتماعی، اعتماد میان افراد و شبکهای از افراد قابل اتکا، نقش بزرگی در احساس رضایت از زندگی دارد.
در کشورهایی که مردم احساس میکنند هنگام نیاز قادر به تکیه بر دیگران هستند، سطح متوسط رضایت از زندگی بالاتر است. در مقابل، تنهایی، انزوای اجتماعی یا احساس ناتوانی در یافتن پشتیبان، با کاهش شادی همراه بوده است. همچنین، پژوهشهای فرهنگی نشان میدهند که معنای این حمایت اجتماعی و نحوه تجربه آن در فرهنگها متفاوت است؛ مثلاً در فرهنگهای آسیایی، احساس تعلق به خانواده و گروه مهمتر از تعریف فردی حمایت است.
در نتیجه، ساختار اجتماعی و فرهنگی که افراد در آن زندگی میکنند، باعث یا مانع احساس شادی میشود.
سلامت جسمی و انتظار زندگی سالم
یکی دیگر از عوامل برجسته، سلامت جسمی و روانی و میانگین انتظار زندگی سالم در آن کشور است. وقتی فرد بداند که بسیاری از سالهای زندگیاش با سلامت خواهد بود، نگرانیهای کمتری درباره آینده و احتمالاً احساس بهتری به زندگی دارد.
این عامل با عوامل دیگر ترکیب میشود. مثلاً سلامت به افراد اجازه میدهد روابط اجتماعی قویتری داشته باشند، در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند و احساس استقلال بیشتری کنند. بنابراین سلامت، زمینه تحقق سایر عوامل شادی را نیز فراهم میکند.
آزادی فردی و امکان انتخاب سبک زندگی
در کشورهایی که مردم احساس میکنند برای انتخاب مسیر زندگیشان آزادی دارند، از جمله آزادی در انتخاب شغل، زندگی خانوادگی، جابهجایی، مشارکت اجتماعی، معمولاً رضایت بیشتری از زندگی دارند. در گزارشهای بینالمللی، آزادی در انتخاب سبک زندگی یکی از متغیرهای مهم برای توضیح تفاوتها بین کشورهاست.
آزادی فردی به معنی نبود محدودیتهای شدید و احساس کنترل بر زندگی است؛ اگر مردم حس کنند که مجبورند مسیرهایی را بپیمایند که انتخابشان نبوده یا تحت فشارهای شدید هستند، این میتواند به کاهش رضایت از زندگی بینجامد. همچنین، آزادی کمتر ممکن است به احساس نابرابری، سرخوردگی و بیاختیاری منجر شود که تأثیر منفی روی شادی دارد.
اعتماد، فساد و کیفیت نهادها
نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز اثر مهمی دارند. کیفیت حکومت، میزان فساد، میزان اعتماد مردم به حکومت و به یکدیگر، شفافیت و عملکرد نهادها همگی میتوانند شرایطی ایجاد کنند که مردم احساس کنند زندگیشان بر پایه عدالت و امکان پیشرفت قرار دارد.
مطالعهای در مورد کشورهای نوردیک مانند فنلاند، دانمارک و سوئد نشان میدهد که یکی از دلایلی که این کشورها همواره در صدر فهرستهای شادی هستند، ساختار نهادها و سطح پایین فساد و اعتماد بالا است.
به عبارت دیگر، اگر مردم احساس کنند که نهادها کارآمد هستند، حقوقشان رعایت میشود، تبعیض کمتری وجود دارد و امکان ارتقاء دارند، سطح رضایت بیشتری خواهند داشت. این عامل به ویژه در کشورهایی با درآمد بالاتر اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ زیرا وقتی نیازهای اولیه تأمین شده، مردم بیشتر به کیفیت زیست و عدالت توجه میکنند.
عوامل فرهنگی و تاریخی
فراتر از عوامل اقتصادی و نهادی، بعد فرهنگی نیز اهمیت دارد. چگونگی تعریف شادی، ارزیابی زندگی، الگوهای رفتاری اجتماعی، رابطه فرد با خانواده و جامعه، همه بخشی از این کلّیت هستند.
پژوهشها نشان دادهاند که در فرهنگهایی که ارزش همکاری، همدلی، پشتیبانی اجتماعی، برابری و آزادی بالاتر است، سطح شادی بالاتر است. در برخی فرهنگها، احساس ارزشمندی از طریق رابطه با خانواده و گروه (نه از طریق موفقیت فردی) عامل مهمی در احساس رضایت است.
همچنین، هنجارهای فرهنگی درباره مصرف، مقایسه با دیگران، توقعات زندگی و معنای موفقیت نیز میتواند متفاوت باشد. لذا دو کشور با درآمد مشابه ممکن است سطح شادی متفاوتی داشته باشند به دلیل تفاوت در فرهنگ، تاریخ، ساختار اجتماعی و نگرش به زندگی.
محدودیتها و نکاتی که باید دانست
هرچند عوامل فوق در مجموع توضیح قابلتوجهی برای تفاوت سطح شادی میان کشورها فراهم میکنند، اما چند نکته مهم نیز وجود دارد:
نخست اینکه رابطه علتومعلولی دقیق همیشه روشن نیست. به عنوان مثال، سلامت بهتر ممکن است هم باعث شادی بیشتر شود و هم نتیجه شادی بیشتر باشد.
دوم اینکه گزارشها و شاخصها مبتنی بر خودارزیابی هستند؛ یعنی افراد میپرسند «چقدر از زندگیتان راضی هستید؟». تفاوت فرهنگی در پاسخدهی، ترجمه مفاهیم و نگرشهای زندگی میتواند نتایج را تحت تأثیر قرار دهد.
سوم اینکه بسیاری از کشورها دادههای کامل و دقیق ندارند؛ بنابراین، رتبهها و مقایسهها باید با احتیاط دیده شوند.
چهارم اینکه شادی صرفاً حاصل شرایط اقتصادی نیست؛ به عبارتی، وقتی رفاه اولیه تأمین شود، عوامل اجتماعی، فرهنگی، انسانی اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
در نهایت، ممکن است میانگین شادی بالا در یک کشور، اختلافات قابلتوجه درون آن کشور را پنهان کند؛ یعنی برخی گروهها یا مناطق ممکن است سطح رضایت بسیار پایینتری داشته باشند حتی اگر میانگین کشور بالا باشد.
چرا کشورهای شمال اروپا شادترند؟
اگر به فهرستهای جهانی نگاه کنیم، میبینیم که کشورهای شمال اروپا مانند فنلاند، دانمارک، سوئد و نروژ تقریباً همیشه در صدر فهرست شادی جهانی قرار دارند.
تحلیلها نشان میدهد که عوامل متعددی در این کشورها به صورت هماهنگ عمل میکنند: کیفیت نهادها، سطح رفاه عمومی بالا، شفافیت و اعتماد اجتماعی، برابری جنسیتی، امنیت اقتصادی و خدمات عمومی گسترده.
ترکیب این عوامل باعث شده این کشورها نه تنها درآمد خوب، بلکه ضریب نابرابری کمتر، نظام حمایتی اجتماعی قوی، خدمات بهداشت و آموزش همگانی و سطح بالایی از اعتماد اجتماعی دارند. لذا الگوی زندگی در آنها کمتر گرفتار اضطرابهای اقتصادی و اجتماعی میشود و افراد احساس میکنند بخشی از یک نظام اجتماعی قابل اتکا هستند.
با این حال، نمیتوان گفت «فرمول شادی» صرفاً کپیبرداری از یک کشور است؛ هر کشور زمینههای تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی، جمعیتی و سیاسی متفاوت دارد. ولی میتوان از این تجربهها درس گرفت.
درسهایی برای سایر کشورها
با مشاهده آنچه گفته شد، چند نکته عملی برای سیاستگذاران، جوامع مدنی و افراد میتوان استخراج کرد:
ابتدا باید رفاه پایه تأمین شود، کاهش فقر، بهبود سلامت، تأمین خدمات ضروری، آموزش و ایجاد فرصت اقتصادی؛ چرا که بدون اینها، عوامل بالادستی نمیتوانند به خوبی عمل کنند.
سپس باید به کیفیت زندگی پرداخت. ایجاد فضایی که افراد احساس امنیت، اعتماد و تعلق اجتماعی کنند، مهم است. روابط اجتماعی، حمایت متقابل، وقت آزاد، پیوند با طبیعت، فرصت مشارکت در جامعه، همگی اهمیت دارند.
نهادهای کارآمد و شفاف بسیار مؤثرند. وقتی مردم احساس کنند کشورشان و قوانینش قابل اعتماد هستند، کمتر نگران سوءمدیریت، فساد یا ناتوانی خواهند بود و میتوانند بهتر روی زندگیشان تمرکز کنند.
فرهنگ و ارزشها را نباید نادیده گرفت. ارزشهایی مانند همبستگی، همکاری، برابری جنسیتی، احترام به تفاوتها و دیدگاه انسانی نسبت به رفاه، به بهبود احساس شادی کمک میکنند.
مقایسه با دیگران را باید کاهش داد. وقتی رضایت به مقایسه با اطرافیان یا معیارهای خارجی وابسته باشد، احتمال دارد اثر منفی داشته باشد. بنابراین تمرکز بر کیفیت زندگی خود، روابطمان و معنای زندگیمان میتواند مؤثرتر باشد.
در نهایت، خدمات عمومی و سیاست اجتماعی گستردهتر اهمیت دارند. به خصوص در زمانی که مردم نمیخواهند تنها به رفاه فردی فکر کنند، بلکه به رفاه جمعی، سلامت جامعه، محیط زیست و آینده کودکان میاندیشند.
شادمانی ملی پدیدهای است حاصل ترکیب عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نهادی و فردی. وقتی یک کشور تنها به رشد اقتصادی فکر کند اما شبکههای اجتماعی ضعیف، نابرابری بالا، فساد گسترده، آزادی انتخاب محدود یا ارزشهای انسانی کمتر داشته باشد، احتمال دارد سطح رضایت از زندگی متوسط یا پایین باشد.
برعکس، وقتی رفاه پایه فراهم است و جامعه قابلیت ایجاد اعتماد، همبستگی، آزادی و عدالت را دارد، افراد احساس میکنند بخشی از مجموعهای هستند که از آن سود میبرند، نه صرفاً مصرفکننده منفرد.
بنابراین، پاسخ این پرسش که چرا بعضی ملتها شادترند، ساده نیست. اما راهکار آن ترکیبی و چندوجهی است. کشوری شادتر است که میان انسانها، نهادها و ارزشها تعادل برقرار کرده باشد و شادی را نه به عنوان هدفی تجملی، بلکه به عنوان نتیجه طبیعی یک جامعه سالم و عادل در نظر بگیرد.