علی اصغر شفیعیان
پس از یازده سپتامبر، سیاستمداران غربی به یک درک تازه رسیدند: مقابله با افراطیگری نه از مسیر حذف، تحقیر یا حاشیهراندن اقلیتها، بلکه از مسیر ادغام هوشمندانه و واقعی آنان در سازوکار قدرت میگذرد.
به همین دلیل است که ظهور چهرههایی چون باراک اوباما در آمریکا، صادق خان در لندن و اکنون ممدانی در نیویورک را نمیتوان صرفاً رویدادهایی فردی یا اتفاقاتی تکنیکی دانست. اینها محصول یک راهبرد کلان امنیتی ـ اجتماعی بودند؛ راهبردی برای کاستن از شکافهای دیرینه و جلوگیری از بازتولید چرخههای انتقام، عقدههای تاریخی و احساسات انباشتهی حذفشدگی.
در ایران نیز، هرچند زمینهها و فرهنگ سیاسی متفاوت است، میتوان انتخاب مسعود پزشکیان و سپس چینش مدیرانش را در امتداد همین منطق کلان دید: ترمیم پیوندهای آسیبدیدهی ملی از طریق بازگرداندن حس مشارکت به گروههای کنارگذاشتهشده.
سالهاست بخش بزرگی از جامعه از فرآیند قدرت فاصله گرفته و شکافهای سیاسی و هویتی عمیقی انباشته شده بود؛ اما گفتار و رفتار پزشکیان در این چند ماه نشانهای از چرخش بهسوی احیای اعتماد عمومی است.
پزشکیان برخلاف سنت غالب در ساختار قدرت ایران که معمولاً اولویت را بر کنترل، حذف و مرزبندی میگذارد، تکیهاش را بر بازگرداندن حس تعلق گذاشته است. انتخاب استانداران اهل سنت، بهکارگیری مدیران بلوچ، کرد و عرب، و حضور پررنگتر زنان در لایههای مختلف دولت—اینها امتیازدهی سیاسی یا دکور تبلیغاتی نیست؛ پروژهای برای بازسازی سرمایه اجتماعی و ترمیم پیوندهای گسستهی ملت و دولت است.
او با لحن ساده، اخلاقی و بیتکلفش همان مسیری را میرود که نظامهای سیاسی موفق در قرن بیستویکم رفتهاند: تبدیل تنوع به سرمایه امنیت، نه به تهدید امنیت.
در منطق او، وحدت محصول یکدستسازی و همسانپنداری نیست؛ نتیجهی گفتوگو، احترام به تفاوت و پذیرش واقعی تکثر است. پزشکیان بهخوبی میداند جامعهای که احساس دیدهشدن، شنیدهشدن و محترمبودن داشته باشد، خود بزرگترین حافظ نظم، امنیت و انسجام ملی خواهد شد.
در جهانی که بسیاری از رهبران سیاسی از ترس افراطگرایی، درها را میبندند و مرزها را سفتتر میکنند، پزشکیان در داخل ایران راه دیگری برگزیده است: تأمین امنیت از مسیر گسترش اعتماد. شاید همین نقطه، مهمترین مرزبندی میان دولت او و همه دولتهای پیش از او باشد—دولتی که به جای اتکا به سختافزار قدرت، بر نرمافزار اعتماد ملی تکیه میکند.
انتهای پیام