شناسهٔ خبر: 75704241 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

بازخوانی سیره نبوی / ۳

«دلائل النبوة» به روایت بیهقی

ویژگی «دلائل النبوة» ذکر معجزات پیامبر (ص) به‌صورتی گسترده است که یا با عناوینی مستقل مانند اخبار مربوط به لرزه ایوان خسرو انوشیروان و خاموش شدن آتشکده‌ها، شق صدر، درباره مهر نبوت، حفظ الهی از پیامبر، پیشگویی‌های نصرانیان و یهودیان، شق القمر، معراج و… نقل شده‌اند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ستاد خبری سی‌وسومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ سیره و حدیث نگاری در تمدن اسلامی اثر سترگ «دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة» جایگاهی خاص و ممتاز دارد و عمده دلیل این خاصی نیز به سبب رویکرد خاص و ویژه مولف آن است. نویسنده این اثر فقیه و محدث سرشناس در تاریخ اسلام ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (۳۸۴–۴۵۸ ه ق) است. بیهقی در این اثر کوشید تا با گردآوری و تحلیل روایات معتبر مجموعه‌ای از دلایل در اثبات نبوت پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) را فراهم آورد. این دلایل از لحظه ولادت تا واپسین روزهای حیات پیامبر (ص) را دربر می‌گیرند.

او در صفحات آغازین اثر خود هدفش از نگارش این کتاب را «تبیین وجوه نبوت» از طریق روایات اعجاز و با اتکا به شواهد تاریخی، روایات متواتر و همچنین قرائن و دلایل عقلی عنوان کرده است. او با دقتی حدیث‌پژوهانه منابع خود را از آثار پیشینیانی چون ابن اسحاق، واقدی، ابن سعد و محدثان مختلف اخذ کرده و در مواردی نیز به نقد اسناد و متون پرداخته است.

در بخش نخست کتاب بیهقی به وقایع شب ولادت پیامبر (ص) می‌پردازد، شبی که در حافظه تاریخی مسلمانان با نشانه‌هایی کیهانی و زمینی همراه بوده است. او از قول بانو آمنه مادر پیامبر مکرم اسلام (ص) نقل می‌کند که در شب حمل نوری از بدن او ساطع شد که تا شام رسید و کوشک‌های بُصرا را روشن کرد. این روایت که در منابع متعددی آمده در «دلائل النبوة» با ارجاع دقیق به راویان و طرق نقل مستند شده است.

بیهقی سپس به واقعه فرو ریختن چهارده کنگره از ایوان کسری اشاره می‌کند و این رخدادی بود که در منابع ایرانی نیز بازتاب داشت و به‌عنوان نشانه‌ای از زوال سلطنت ساسانیان و آغاز دوره‌ای نوین در تاریخ جهان تلقی شد. در کنار آن خاموش شدن آتش هزارساله آتشکده فارس و فرو رفتن کلیسای بحیرا در شام، از دیگر نشانه‌هایی است که بیهقی با دقت به نقل آنها پرداخته است.

در ادامه او به روایت‌هایی از یهودیان مدینه می‌پردازد که در شب ولادت پیامبر (ص) طلوع «نجم محمد» را اعلام کردند. از جمله فریاد اخترشناس یهودی که حسان بن ثابت (شاعر نامداری که بعدها شاعر پیغمبر (ص) شد و در گسترش اسلام از خود شایستگی نشان داد) در کودکی شنیده بود و سال‌ها بعد آن شب را با شب ولادت پیامبر (ص) تطبیق داد.

به طور کل دلیل عمده تمایز این سیره حضرت رسول (ص) با سایر منابع، ذکر معجزات پیامبر (ص) به‌صورتی گسترده است که یا با عناوینی مستقل مانند اخبار مربوط به لرزه ایوان خسرو انوشیروان و خاموش شدن آتشکده‌ها، شق صدر، درباره مهر نبوت، حفظ الهی از پیامبر، پیشگویی‌های نصرانیان و یهودیان، شق القمر، معراج و… نقل شده‌اند.

ترجمه فارسی این اثر به قلم محمد مهدوی دامغانی در سه جلد، برای نخستین بار در سال ۱۳۶۱ توسط وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد. مترجم با حفظ سبک حدیثی بیهقی و افزودن توضیحات تاریخی و کلامی این متن را برای مخاطب فارسی‌زبان قابل فهم و مستند کرده است. این ترجمه از حیث دقت در برگردان اصطلاحات تخصصی و وفاداری به ساختار متن عربی یکی از نمونه‌های موفق در حوزه ترجمه متون حدیثی به‌شمار می‌رود.

مهدوی دامغانی بر این ترجمه مقدمه‌ای مهم و گرانسنگ در ارزش کتاب و همچنین درباره بیهقی نوشت. در بخشی مطالب او در معرفی بیهقی چنین آمده است: «امام بیهقی در بخش خسروجرد بیهق که نزدیک نیشابور است در سال ۳۸۴ متولد شد، در همان جا قرآن را حفظ کرد و قسمتی از علوم لغوی و ادب را آموخت و آنگاه به عراق و حجاز مسافرت کرد. مدت‌ها در آن دیار هم دانش آموخت و هم تدریس کرد، سپس به نیشابور برگشت و به تعلیم و وعظ و تصنیف کتاب‌های خود و فتوی دادن اشتغال جست و برای مسلمانان کتاب‌های بسیار ارزشمند در علوم قرآنی و اسلامی و فقه و سیره پیامبر به یادگار گذاشت به‌طوری که برخی گفته‌اند تألیفات او به حدود هزار جزوه می‌رسیده است. از کتاب‌های اوست «السنن الکبری» در ۱۰ جلد و «السنن الصغری» و «المعارف» و «الجامع المصنف» که درباره اخلاق و ایمان نوشته شده است، «القراءة خلف الامام» و «البعث و النشور» و «الاعتقاد» و «الاسماء و الصفات» و کتاب‌های دیگر که از جمله همین کتاب دلائل النبوه است. بیهقی از بزرگان علمای اسلامی در دوره خود و دوره‌های بعد است.»

«دلائل النبوة» به روایت بیهقی

بخش‌هایی از این ترجمه را در ادامه بخوانید:

دیدار پیامبر (ص) با قبائل عرب و آزار و اذیتی که در مورد تبلیغ رسالت پروردگار دید، تا آنکه خداوند او را با انصار که اهل مدینه بودند گرامی داشت و آیات و معجزاتی که ظاهر شد

جابر می‌گوید پیامبر (ص) همه ساله هنگام حج با مردم دیدار و گفت‌وگو می‌فرمود و می‌گفت آیا کسی هست که مرا نزد قوم خود ببرد، زیرا قریش مانع من می‌شوند که گفتار خدا را تبلیغ کنم. مصعب که یکی از راویان این حدیث است در روایت خود افزوده است که مردی از قبیله همدان به‌حضور پیامبر آمد و گفت من آماده‌ام، پیامبر فرمود آیا قوم تو توانائی دفاع از مرا دارند؟ و از او پرسید که از کدام قبیله است؟ گفت از همدانم، ولی آن مرد ترسید که گفتارش مورد قبول قبیله‌اش واقع نشود، به‌همین جهت حضور پیامبر آمد و گفت من پیش قوم خود می‌روم و این خبر را با ایشان می‌گویم و در سال آینده می‌آیم، پیامبر فرمود خوب است و او رفت و در ماه رجب گروهی از انصار پیش پیامبر آمدند.

از موسی بن عقبه و ابن شهاب روایت است که می‌گفتند سال‌ها پیامبر (ص) به‌هنگام حج بدیدار بزرگان قبائل عرب می‌رفت و با رؤسای قبائل صحبت می‌کرد و از آنها تقاضا می‌فرمود که از او پشتیبانی و طرفداری کنند و می‌گفت من شما را باجبار وادار به پذیرش اسلام نمی‌کنم و هر کس از اسلام کراهت داشته باشد آزاد است، ولی انتظار دارم که مرا پناه دهید و مانع از این شوید که دشمنان من مرا بکشند تا آنکه رسالت الهی را تبلیغ کنم و ببینیم خواست خداوند متعال درباره من و اصحاب چیست؟ ولی هیچیک از آنها گفتار حضرت را نپذیرفتند اگر گاهی کسی از این اقوام مطلبی هم می‌گفت دیگران می‌گفتند: خیال می‌کنی مردی که قوم خود را تباه کرده است می‌تواند ما را اصلاح کند و غالباً با پیامبر بد زبانی می‌کردند و این شرف را خداوند متعال برای انصار ذخیره فرموده بود و ایشان را باین مسأله گرامی داشت.

پس از مرگ ابوطالب (ع) کار پیامبر (ص) دشوارتر گردید، به امید اینکه قبیله ثقیف آن حضرت را پناه دهند به طائف رفت و با سه نفر برادر که در آن هنگام سالار ثقیف بودند و بنام عبدیالیل و حبیب و مسعود فرزندان عمرو نامیده می‌شدند ملاقات فرمود و از گرفتاری خود و رفتار قریش با آنها درد دل کرد… هر سه نفر موضوع را برای قوم خود افشا کردند آنها هم در دو صف سر راه پیامبر نشستند و هنگامی که پیامبر عبور می‌فرمود هر کسی با سنگ بر پاهای آن حضرت می‌کوفت بطوری که هر دو پای پیامبر مجروح و خون آلود شد.

پیامبر در حالی که از پاهایش خون می‌ریخت به کنار دیواری پناه برد و در سایه آن نشست و سخت خسته و دردمند بود، محوطه‌ای که حضرت وارد شده بود به عقبه و شیبه فرزندان ربیعه تعلق داشت و چون پیامبر آن دو را دید ناراحت شد زیرا دشمنی و ستیزه‌جویی آن دو را نسبت به خدا و خود می‌دانست. و چون آن دو متوجه پیامبر شدند غلام خود را که موسوم به عداس و مسیحی بود و از اهالی نینوی، با مقداری انگور به حضورش فرستادند.

چون عداس پیش پیامبر آمد، حضرت با محبت از او پرسید از کدام سرزمینی؟ گفت از نینوی، پیامبر فرمود از سرزمین بنده صالح خدا یونس بن متی هستی؟ عداس گفت مگر یونس بن متی را می‌شناسی؟ پیامبر (ص) که هیچکس را برای ابلاغ رسالت خود کوچک نمی‌شمرد. فرمود آری من هم پیامبر خدایم و خداوند متعال اخبار یونس را به من وحی فرموده است و چون داستان یونس را آنچنان که وحی شده بود برای عداس بیان فرمود او برای پیامبر به خاک افتاد و شروع به بوسیدن پاهای خون آلود پیامبر نمود.