شهری که در ظاهر با برجها، خیابانهای پهن و زیرساختهای مدرن تعریف میشود، اما در زیر این چهره، شبکهای از زندگی دیگر جریان دارد؛ از انبوه جوندگان گرفته تا حیوانات خانگی بیصاحب یا رهاشده که بیهیچ نظمی در کنار انسانها زیست میکنند. مسئلهی حیوانات شهری در تهران، حالا دیگر نه فقط موضوعی زیستمحیطی، که مسئلهای اجتماعی، حقوقی و فرهنگی است.
در ماههای اخیر، آمارها نشان از کاهش موارد مشاهدهی جانوران موذی در سطح شهر دارد؛ کاهش امیدبخشی که حاصل فعالیت نیروهای تخصصی در مناطق مختلف پایتخت است. این نیروها با روشهای علمیتر، نقشههای دقیقتری از لانههای موشها تهیه کردهاند و عملیات طعمهگذاری، سمپاشی و پاکسازی را هدفمندتر پیش میبرند. اما در پس این موفقیت نسبی، واقعیتی نهفته است که نباید نادیده گرفته شود: مقاومت تدریجی جوندگان در برابر سموم، تغییر رفتار زیستی آنها و نیز عادتهای غلط شهروندان که ناخواسته محیط زیست مناسبی برای این جانوران فراهم میکند.
بسیاری از شهروندان هنوز تصور میکنند که با ریختن باقیمانده غذا یا سبزی در جویها و انهار، «زباله را از خانه بیرون کردهاند»، در حالی که همین رفتار، منبع اصلی تغذیه و تکثیر موشهاست. تهران، بهویژه در مناطق جنوبی و مرکزی، با حجم بالای زبالههای تر و انباشت مواد آلی در فضاهای نیمهباز روبهروست و تا زمانی که این چرخهی نادرست اصلاح نشود، حتی پیشرفتهترین تجهیزات مبارزه با موش نیز نمیتواند نتیجهی پایدار بدهد. کنترل زیستی این جانوران، در واقع نوعی کار فرهنگی است؛ نیازمند همکاری مردم، آموزش مداوم و نظارت پیگیر.
اما ماجرا در همینجا تمام نمیشود. آنسوی این معادله، حیوانات خانگی قرار دارند؛ بهویژه سگهایی که حضورشان در فضاهای عمومی به موضوعی پرتنش تبدیل شده است. در سالهای اخیر، افزایش نگهداری حیوانات خانگی، بدون ضابطه و قانون مشخص، شهر را وارد مرحلهای از تعارض اجتماعی کرده است. از یک سو، صاحبان حیوانات، حق طبیعی خود برای نگهداری از موجود زندهای را مطالبه میکنند؛ از سوی دیگر، بخشی از شهروندان از نبود کنترل، آلودگی محیط، یا خطرات احتمالی گلایه دارند. این دو نگاه، در نبود قانونی روشن و منسجم، مدام به برخوردهای پراکنده، شکایتهای متناقض و تنشهای اجتماعی منجر میشود.
در کشورهای توسعهیافته، نگهداری حیوانات خانگی بخشی از نظام سلامت شهری است. شهرداریها برای هر حیوان شناسنامه، واکسیناسیون اجباری و محدودیت تردد در اماکن عمومی تعریف کردهاند. در آنجا «سگگردانی» نه یک رفتار خودسرانه، بلکه رفتاری قانونمند است که هم حقوق مالک را حفظ میکند و هم امنیت عمومی را. اما در تهران، هنوز مرز مشخصی میان آزادی فردی و نظم شهری وجود ندارد. نه ضابطهای برای ثبت و کنترل حیوانات خانگی وجود دارد، نه مکانهای ویژه و ایمن برای تردد آنها پیشبینی شده است. در نتیجه، هر فرد بر اساس سلیقهی خود عمل میکند و نتیجه، بینظمیای است که گاه به درگیری و اعتراض عمومی میانجامد.
نکته اینجاست که هر دو سوی این ماجرا چه کنترل حیوانات موذی و چه ساماندهی حیوانات خانگی به یک موضوع مشترک بازمیگردد: نبود سیاست زیستی شهری منسجم.
شهر، فقط مجموعهای از خیابان و ساختمان نیست؛ یک اکوسیستم زنده است که در آن انسان، حیوان، زباله، فضا و قانون، همگی در پیوندی ظریف با یکدیگر عمل میکنند. وقتی یکی از این اجزا دچار اختلال شود، نظم کل سیستم بر هم میریزد. مبارزه با موشها بدون اصلاح فرهنگ مصرف و دفع زباله، نتیجهای ندارد؛ و قانونگذاری درباره حیوانات خانگی بدون آموزش عمومی و تعریف حقوق دوطرفه، به اجرا نخواهد رسید.
تهران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند نگاهی تازه به زیست شهری است. اگر بخواهیم شهر را سالمتر، ایمنتر و زیستپذیرتر کنیم، باید از نگاه موقتی و واکنشی فاصله بگیریم. کنترل جانوران موذی باید با تحقیقهای علمی، بررسی مقاومت ژنتیکی و ارزیابیهای دورهای همراه باشد. در کنار آن، تدوین قانونی شفاف برای نگهداری حیوانات، الزامی است؛ قانونی که مسئولیتها را روشن کند، الزامات بهداشتی را الزامآور سازد و حدود استفاده از فضاهای عمومی را تعریف نماید.
در نهایت، نظم شهری، نه فقط با آسفالت و ساختمان، که با درک متقابل میان انسان و محیط پیرامونش ساخته میشود. شهرِ آینده، شهری است که در آن انسان بداند هر زبالهای که در جوی رها میکند، میتواند به جانوری موذی جان تازه دهد؛ و هر حیوانی که بیقانون در پارک میگردد، ممکن است آرامش دیگران را بر هم بزند.
زیست شهری مدرن یعنی یافتن تعادل میان حق حیات، حق سلامت و حق نظم و این تعادل، همان چیزی است که امروز تهران سخت به آن نیاز دارد.
∎