به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه خراسان، کشور این روزها در یکی از سختترین پیچهای اقتصادی خود قرار گرفته است. از تورم بالا و رشد منفی اقتصاد گرفته تا رکود در بازار کار و افت شدید قدرت خرید، همه نشانههایی از فرسایش امید اجتماعیاند. شهروندانی که هر روز سفره کوچکتری پیش روی خود میبینند و از سوی دیگر، چشمانداز روشنی از تغییر نیز در برابرشان وجود ندارد.
در چنین شرایطی، دولت چهاردهم باید موتور محرک بازسازی اعتماد عمومی باشد، اما هنوز نشانهای از چنین تحرکی دیده نمیشود. دولتهای پیشین هر یک با روایتی از امید آغاز شدند؛ از سازندگی هاشمی رفسنجانی تا اصلاحات خاتمی، عدالت احمدینژاد، تدبیر و امید روحانی و شعار کار و مبارزه با فساد در دولت شهید رئیسی. در همه این مقاطع، وعده تغییر، انرژی اجتماعی تولید کرد و جامعه را به حرکت واداشت. اما در ادامه، ناکامی در تحقق همان وعدهها به کاهش اعتماد عمومی و سرخوردگی انجامید. تفاوت امروز در این است که سرعت فرسایش اعتماد در دولت پزشکیان بهمراتب بیشتر از دولتهای پیشین است.
جامعه در وضعیت تعلیق روانی
آنچه در ماههای اخیر مشاهده میشود، نوعی تعلیق روانی در جامعه است. در چنین وضعیتی، هر تصمیم اقتصادی یا سیاسی در خلأ بیاعتمادی فرو میرود.
امید در نظام سیاسی، همان نقشی را دارد که انرژی در یک سیستم فیزیکی ایفا میکند: نیروی حیاتی برای پویایی، انسجام و مشارکت اجتماعی. وقتی این انرژی تحلیل میرود، جامعه به سمت انفعال، بیاعتمادی و گسست پیش میرود. تجربه تاریخی هم نشان داده که ناامیدی جمعی، خطرناکترین سوخت برای بروز ناآرامیهای اجتماعی است؛ جامعهای که امیدش را از دست بدهد، دیر یا زود به دنبال راهی برای فریاد خواهد گشت.
از همین رو، بازسازی امید نه اقدامی احساسی یا شعاری، بلکه ضرورتی امنیتی و سیاسی برای تداوم ثبات ملی است. اما پرسش کلیدی این جاست: آیا دولت چهاردهم توانایی یا اراده لازم برای این بازسازی را دارد؟
رئیسجمهوری در نقش یک منتقد ناراضی
آنچه از آقای پزشکیان تا امروز دیده میشود، بیشتر شبیه نقش یک منتقد ناراضی در جایگاه ریاستجمهوری است تا رهبر اجرایی یک دولت در بحران. او بارها تأکید کرده که قصدی برای رئیسجمهور شدن نداشته است؛ تکرار این جمله در یک سال گذشته، در واقع نشانهای از فقدان آمادگی فکری، راهبردی و حتی روانی برای مدیریت چنین مسئولیت خطیری است. رئیسجمهوری که باید بهمثابه موتور کشنده دولت عمل کند، خود به عامل پمپاژ یأس در بدنه اجرایی بدل شده است.
در این میان، ضعف در تیم اقتصادی، ناتوانی در کنترل تورم و فقدان راهحل برای بحران معیشت عمومی، ترکیبی از بیتصمیمی و بیاعتمادی را رقم زده است. نتیجه آن که کارمند، بازنشسته و کارجو همگی خود را در صف طولانی بیپناهی میبینند. دولت تاکنون نتوانسته تصویری روشن از آینده ارائه دهد. این در حالی است که در جهانی که «ارتباط» منبع قدرت است، انزوا بزرگترین تهدید ملی به شمار میآید.
اقتصاد بیبرنامه و سیاست بیتصویر
ریشه بسیاری از بحرانهای امروز، در فقدان یک نقشه راه منسجم نهفته است. سیاستگذاریهای لحظهای و تصمیمهای متناقض در حوزه اقتصاد، نوعی بینظمی ساختاری ایجاد کرده که نه تولیدکننده را دلگرم میکند و نه مصرفکننده را آرام. نبود تیم اقتصادی منسجم، سردرگمی در برنامههای حمایتی و ناهماهنگی میان وزارتخانههای کلیدی، چهرهای از دولت ساخته که بیشتر «واکنشگر» است تا «پیشبرنده». اقتصاد ایران، به تعبیر بسیاری از کارشناسان، در وضعیت رکود تورمی مزمن گرفتار شده؛ وضعیتی که خروج از آن تنها با اراده سیاسی قوی، انسجام تصمیمگیری و بازسازی اعتماد عمومی ممکن است. بدون این سه رکن، هر سیاست اقتصادی در میدان اجتماعی بیاثر میماند. مردم زمانی به وعدههای اقتصادی اعتماد میکنند که احساس کنند سیاستگذار درک واقعی از رنج و نیاز آنها دارد.
راه بازسازی امید از شفافیت میگذرد
با این همه، هنوز دیر نشده است. بازسازی امید نیازمند تصمیمی جسورانه و تغییری واقعی در رویکرد دولت است. نخستین گام باید بازتعریف رابطه دولت با جامعه باشد؛ رابطهای که بر پایه شفافیت، پاسخگویی و گفتوگوی صادقانه با مردم بنا شود. در فقدان گفتوگو، شایعه جای حقیقت را میگیرد و بیاعتمادی جای صبر را. در کوتاهمدت، تمرکز دولت باید بر بهبود معیشت عمومی، کنترل قیمتها و ثبات بازار ارز باشد؛ چراکه بدون تنفس اقتصادی، امید سیاسی نیز دوام نمیآورد. اما در میانمدت، پروژه بازسازی امید نیازمند اصلاحات نهادی است.
بازسازی امید، بیش از آن که نیازمند سخنرانی باشد، به تجربهای ملموس برای مردم وابسته است؛ تجربهای از صداقت، کارآمدی و همدلی. مردم وقتی احساس کنند دولت با آنان صادق است اعتمادشان را از دست نمیدهند. اما اگر احساس کنند دولت از واقعیت فرار میکند، هیچ بسته اقتصادی یا وعده سیاسی نمیتواند شکاف میان مردم و حاکمیت را ترمیم کند. آقای پزشکیان! جامعه امروز ایران، بیش از هر زمان دیگری به «بازسازی امید» نیاز دارد. این مأموریت، اصلیترین وظیفه دولت شماست.
شاید فرصت برای تغییر زیاد نباشد، اما هنوز زمان برای تصمیمگیری باقی است. تاریخ، دولتها را با تعداد مصوبات یا سخنرانیهایشان نمیسنجد،بلکه با میزان اعتمادی که توانستند در دل مردم بازسازی کنند، قضاوت میکند.اگر دولت چهاردهم بتواند این اعتماد را ولو اندک، دوباره زنده کند، می توان از افق تازهای در جامعه ایران سخن گفت؛افقی که در آن امید، نه شعار که واقعیتی زیسته باشد.
∎