به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، در روزهایی که جنگ اوکراین به نقطهای از فرسایش متقابل رسیده و معادلات نظامی بیش از هر زمان دیگری به آزمونی از توان بازدارندگی تبدیل شده، خبری از مسکو منتشر شد که فراتر از یک تحول میدانی بود. مقامات اوکراینی در اواخر اکتبر 2025 اعلام کردند روسیه برای نخستینبار از موشک کروز زمینپایه 9M729 در میدان نبرد استفاده کرده است؛ سلاحی که در گذشته محور مناقشه میان مسکو و واشنگتن و یکی از دلایل خروج آمریکا از پیمان منع موشکهای میانبرد (INF) بود.
بهظاهر، این یک رخداد نظامی دیگر در جنگی فرسایشی است، اما در لایهی ژرفتر، میتوان آن را نشانهای از پایان نظم تسلیحاتی پساجنگ سرد و آغاز عصر جدیدی از بازدارندگی متقارن در نظام چندقطبی دانست؛ عصری که در آن، آمریکا دیگر توان یا ارادهی حفظ سازوکارهای جمعی کنترل تسلیحات را ندارد و قدرتهای نوظهور، قواعد بازی را خود بازتعریف میکنند.
تحلیل این رخداد بدون ارجاع به سیر تاریخی فروپاشی پیمانهای تسلیحاتی و بهویژه نقش مستقیم آمریکا در آن، امکانپذیر نیست. از خروج واشنگتن از پیمان INF در سال 2019 تا دستور دونالد ترامپ برای ازسرگیری آزمایشهای هستهای، زنجیرهای از تصمیمات ساختارشکنانه، شالوده امنیت جمعی مبتنی بر کنترل تسلیحات را از هم گسست. در این چارچوب، استفاده روسیه از 9M729 بیش از آنکه نشانه تهاجم باشد، جلوهای از منطق پاسخ متقارن به بیاعتمادی راهبردی آمریکا است.
فروپاشی نظام کنترل تسلیحات و مسئولیت آمریکا
پیمان منع موشکهای میانبرد (INF) که در سال 1987 میان میخائیل گورباچف و رونالد ریگان امضا شد، یکی از ستونهای اصلی ثبات راهبردی در دوره پساجنگ سرد بود. این توافق برای نخستین بار، نهتنها توسعه بلکه استقرار یک دسته از موشکها – با برد 500 تا 5500 کیلومتر – را در اروپا ممنوع کرد و در نتیجه به کاهش تنشهای هستهای میان دو ابرقدرت انجامید. اما در سالهای بعد، واشنگتن با استناد به ادعاهای اثباتنشده مبنی بر اینکه روسیه موشکی به نام 9M729 را برخلاف مفاد INF توسعه داده، بهصورت یکجانبه از پیمان خارج شد. روسیه در پاسخ اعلام کرد این موشک دارای بردی کمتر از محدودهی ممنوعه است، اما آمریکا بدون ارائه مدرک فنی، خروج خود را نهایی کرد.
در واقع، تصمیم آمریکا ریشه در یک تغییر بنیادین داشت. گذار از سیاست مهار متقابل به راهبرد برتری مطلق. واشنگتن پس از فروپاشی شوروی، دیگر حاضر نبود خود را به قیود بازدارندگی متقابل پایبند بداند. از نگاه نظری، این رویکرد را میتوان در چارچوب «واقعگرایی تهاجمی» (Offensive Realism) تبیین کرد؛ جایی که قدرت مسلط میکوشد ساختار بینالملل را مطابق منافع خود بازنویسی کند.
نتیجه چنین رویکردی، بیاعتمادی ساختاری میان قدرتهای بزرگ بود. روسیه که بارها از استقرار سامانههای ضد موشکی آمریکا در اروپای شرقی انتقاد کرده بود، اکنون با حذف قیود حقوقی، عملاً آزاد شد تا دکترین تسلیحاتی خود را بازتعریف کند. استفاده از موشک 9M729 در جنگ اوکراین را باید در همین چارچوب دید، پاسخی عملی به فروپاشی نظام کنترل تسلیحات بهدست آمریکا.
بازگشت منطق بازدارندگی متقارن در نظام چندقطبی
از دیدگاه راهبردی، موشک 9M729 نه صرفاً یک ابزار تهاجمی، بلکه نماد تحول در منطق بازدارندگی روسیه است. این موشک با برد تقریبی 2500 کیلومتر و قابلیت حمل کلاهک متعارف یا هستهای، نشاندهندهی بازگشت به عصر «بازدارندگی متقارن» است؛ عصری که در آن، هر قدرت بزرگ برای تهدیدهای مستقیم، پاسخی مشابه و متوازن تدارک میبیند.
در جنگ اوکراین، روسیه بهخوبی درک کرده است که نبرد دیگر صرفاً میدانی نیست، بلکه عرصهای از رقابت فناوری و اراده سیاسی است. استفاده از تسلیحات پیشرفته، پیامی به ناتو و واشنگتن است. بازدارندگی دیگر تنها در اختیار غرب نیست.
از منظر نظریههای روابط بینالملل، این وضعیت بیانگر گذار از نظم تکقطبی به نظام چندقطبی متوازن است. بر اساس دیدگاه «توازن تهدید» استیفن والت، کشورها در برابر تهدیدهای فزاینده، ائتلافهای متقارن میسازند و راهبردهای بازدارندگی متنوعتری اتخاذ میکنند. امروز، اتحادهای غیررسمی میان روسیه، چین، و حتی برخی بازیگران منطقهای مانند ایران، نشانهی شکلگیری چنین منطق جدیدی است. بنابراین، استفاده از موشک 9M729 نه صرفاً تصمیمی نظامی، بلکه اقدامی در جهت اعلام موجودیت نظام چندقطبی است؛ نظمی که در آن، هیچ قدرتی قادر به دیکتهکردن قواعد امنیتی به دیگران نخواهد بود.
افول نظم پساجنگ سرد و بیاعتباری نهادهای بینالمللی
یکی از پیامهای پنهان اما عمیق این رخداد، بیاعتباری روزافزون نهادهای بینالمللی در حوزهی کنترل تسلیحات است. زمانی سازمانهای بینالمللی، از آژانس انرژی اتمی گرفته تا شورای امنیت، نقش میانجی و نظارتی داشتند؛ اما در دهه اخیر، این نهادها بیش از هر زمان دیگری در خدمت سیاستهای قدرتهای غربی قرار گرفتهاند.
در بحران اوکراین، شورای امنیت نتوانست حتی یک بیانیه بیطرفانه صادر کند. آژانس بینالمللی انرژی اتمی در برابر نقض آشکار تعهدات آمریکا در برجام و همچنین حمله به تأسیسات صلح آمیز هستهای و تحت نظارت آژانس در ایران سکوت کرد، اما در مقابل برنامههای دفاعی سایر کشورها موضعگیری سیاسی داشت. چنین رفتارهایی موجب شده است که کشورها بهجای اتکا به نهادهای بینالمللی، به منطق قدرت سخت و بازدارندگی ملی بازگردند.
از دیدگاه نظری، این وضعیت تأییدی است بر افول «نظم لیبرال بینالمللی» و آغاز مرحلهی گذار به نظم مبتنی بر قدرت و حاکمیت ملی مستقل. نظریهپردازانی چون جان مرشایمر و بری بوزان نیز هشدار دادهاند که جهانیشدن قدرت در قرن بیستویکم، بهناگزیر موجب فروپاشی نظم پساجنگ سرد خواهد شد. در نتیجه، استفاده روسیه از 9M729 را باید نه بهعنوان نقض نظم، بلکه بهمثابه نشانهی بازتعریف آن دانست. روسیه با این اقدام، پیام روشنی به غرب ارسال کرده است، دوران انحصار آمریکا بر قواعد امنیتی جهان به پایان رسیده است.
دستور ترامپ برای ازسرگیری آزمایشهای هستهای؛ نقطه آغاز بینظمی راهبردی
در تحلیل روند فروپاشی نظام کنترل تسلیحات، نمیتوان از تصمیم جنجالی دولت ترامپ در سال 2020 چشم پوشید. در آن سال، کاخ سفید طی دستور محرمانهای به وزارت انرژی و پنتاگون مأموریت داد تا زیرساخت آزمایشهای هستهای در نوادا را در حالت آمادهباش قرار دهند. هدف ظاهری این اقدام، بازدارندگی چین و روسیه عنوان شد، اما در واقع، این تصمیم گامی دیگر در جهت بیاعتباری رژیمهای حقوقی کنترل تسلیحات بود.
از آن زمان به بعد، بیاعتمادی راهبردی میان قدرتهای بزرگ به اوج رسید. خروج آمریکا از پیمان «آسمانهای باز»، تضعیف پیمان START و بیاعتنایی به توافقات چندجانبه، همگی در راستای همان سیاستی بود که روسیه و چین آن را «قانونگریزی راهبردی آمریکا» مینامند. به بیان دقیقتر، دستور ترامپ برای ازسرگیری آزمایشهای هستهای را میتوان بهمثابه «نقطه آغاز بینظمی راهبردی قرن بیستویکم» تفسیر کرد؛ تصمیمی که نهتنها دیوار اعتماد را میان قدرتها فرو ریخت، بلکه توجیهی عملی برای گسترش تسلیحات جدید در روسیه و چین فراهم آورد.
پیوند میان 9M729 و سیاست بازدارندگی جهانی
از منظر نظامی، موشک 9M729 در زنجیرهی بازدارندگی روسیه، نقشی مکمل برای موشکهای استراتژیک قارهپیما دارد. این سلاح با قابلیت پرتاب از پرتابگر متحرک و دقت بالا، توانایی ضربه دوم را افزایش میدهد و در نتیجه، توازن قوا را در سطح منطقهای به سود روسیه تغییر میدهد. از دیدگاه تحلیلی، این اقدام را میتوان در امتداد سیاست بازدارندگی لایهای روسیه دانست؛ سیاستی که از سلاحهای تاکتیکی در میدان اوکراین تا سلاحهای فرا قارهای در برابر ناتو را شامل میشود. استفاده از 9M729 در واقع تثبیت منطق بازدارندگی چندسطحی است که غرب سالها کوشیده بود آن را محدود کند.
پیامدهای ژئوپلیتیکی و مفهومی برای نظم جهانی
تحول اخیر، تنها محدود به جنگ اوکراین نیست. استفاده از این موشک در شرایطی که آمریکا و اروپا با بحرانهای داخلی و رکود اقتصادی روبهرو هستند، نشان میدهد مرکز ثقل قدرت جهانی در حال جابهجایی است. روسیه و چین، با بهرهگیری از فناوریهای نوین و ائتلافهای منطقهای، در حال بازتعریف نظم امنیتی اوراسیا هستند. در این چارچوب، غرب آسیا نیز از این تحول بیتأثیر نخواهد بود. افزایش اهمیت بازدارندگی متقارن و فروپاشی نظام دوگانه کنترل تسلیحات، میتواند برای کشورهایی مانند ایران، فرصتی برای تثبیت استقلال راهبردی فراهم کند. نظم جدید در حال شکلگیری، نه بر مبنای پیمانهای تحمیلی بلکه بر اساس توازن قدرت واقعی است.
به طور کلی استفاده روسیه از موشک 9M729 در ظاهر یک تحول نظامی است، اما در واقع، نقطهی عطفی در تاریخ روابط بینالملل معاصر بهشمار میآید. این اتفاق، نه آغاز بلکه نتیجهی فرآیندی است که از سال 2019 و با خروج آمریکا از پیمان INF آغاز شد و با دستور ترامپ برای ازسرگیری آزمایشهای هستهای ادامه یافت.
جهان امروز در آستانهی گذار از «نظم تسلیحاتی پساجنگ سرد» به نظم بازدارندگی چندقطبی قرار دارد؛ نظمی که در آن، هیچ قدرتی قادر نیست دیگران را به تبعیت از قواعد خود وادار کند. در چنین وضعیتی، بازگشت به منطق متقارن قدرت و بازدارندگی، شاید تنها راه حفظ ثبات باشد. از این منظر، اگر واشنگتن پیمانها را شکست، مسکو تنها واقعیتهای جدید قدرت را به رسمیت شناخت. در نهایت، تاریخ بار دیگر ثابت کرد که بیاعتمادی، مادر رقابت تسلیحاتی است و تا زمانی که غرب از سیاستهای دوگانه و یکجانبهگرایی خود دست نکشد، جهانی امن و متوازن شکل نخواهد گرفت.
نویسنده: معصومه محمدی، کارشناس مسائل اورآسیا
انتهای پیام/