با استاد جنیدی درباره تازهترین تصحیح شاهنامه که به زودی از سوی بنیاد نیشابور منتشر میشود به گفتوگو نشستهایم.
شما ازپژوهشگرانی بودهاید که معتقدید، برخلاف تصور همگان، تعداد ابیات الحاقی به شاهنامه غیرقابل باور است، از این رو، سالهای زیادی ازعمر وجوانی خود را صرف جدا کردن سره از ناسره دراین زمینه کردهاید. دراینباره بیشتر توضیح میدهید.
برای پاسخ به سؤال شما، ابیات ابتدایی از شاهنامه را میخوانم که میگوید:
خداوند کیوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهید و مهر /ز نام و نشان و گمان برتر است / نگارنده برشده پیکر است
دو بیت پایانی یعنی «خداوند نام و خداوند جای» درحقیقت ابیات الحاقی هستند که به شاهنامه اضافه شدهاند! اگرچه در شاهنامه بارها به ابیاتی ازاین دست برمیخوریم، جای تاسف است که مصححان پرسابقه و پژوهشگران و برخی از استادان دانشگاه درطول این سالها به این ابیات منسوب به فردوسی درشاهنامه پی نبردهاند.حتی ملکالشعرای بهار که یکی از شاعران برجسته ادبیات معاصر ما به شمارمیرود و جزو اولین مصححان شاهنامه بوده هم متوجه این نکته نشده بود. من درکتاب «فرزند ایران» به شرح و توضیح درباره تک تک ابیات پرداخته و درباره هرکدام از ابیات الحاقی چندین دلیل آوردهام تا مخاطب بداند این ابیات متعلق به فردوسی نیست.
نکته قابلتوجه این است که تصحیح شاهنامه به دست شما سی سال به طول انجامید.
بله، چون میخواستم کاری دقیق و مستند ارائه کنم، زمانی که تصحیح آن به پایان رسید ناخودآگاه متوجه شدم من هم مانند فردوسی سی سال از عمر خود را صرف شاهنامه کردهام تا فرزندان ایران متوجه شوند چه ابیاتی متعلق به فردوسی بوده و چه ابیاتی درگذر زمان به این اثر ماندگار اضافه شده است. البته باید به این مسأله اشاره کنم که در سالهای اخیر مشغول تصحیح دیگری از شاهنامه هستم که تقریبا روبه پایان است. دراین کتاب تلاش کردهام شاهنامهای بیپیرایه، یکدست و پاکیزه بدون داشتن حتی یک بیت الحاقی ارائه دهم و برای آنکه خواندن این اثر نزد مخاطبان آسان باشد، آن را در یک جلد ارائه کردهام و برخلاف تصیحهای دیگر که دراین سالها با قیمت گزاف روانه بازار کتاب شدهاند، قیمت مناسبی برای آن درنظرگرفته شده است تا در دسترس مخاطبان قرار گیرد.
باتوجه به انتشار تصحیحهای گوناگون از شاهنامه دراین سالها، چطورمیتوان بهترین تصحیح دراین زمینه را تشخیص داد؟
من با بهرهگیری از دانشهای گوناگون که یکی از آنها خود زبان فارسی است به تشخیص ابیات الحاقی و منسوب به فردوسی پرداختهام. هرچند، اگر شخصی که شاهنامه را مطالعه میکند، از دانش و اطلاعات زیادی برخوردار باشد، از روی معنی برخی ابیات هم میتواند دریابد که کدام بیت متعلق به فردوسی است و کدام نه. درواقع سنجش تشخیص دراین زمینه خرد است.
بااین اوصاف، چاپ تصحیحهای نادرست ازاین اثر میتواند به گمراهی مخاطب منجر شود، به نظرشما کدام نهاد مرجع میتواند به غربال بهترین اثر در این حیطه بپردازد؟
قاعدتا باید وزارت فرهنگ و ارشاد دراین زمینه مرجع باشد، ولی تعداد مدیران فرهنگی که به شاهنامه تسلط و اشراف داشته باشند هم اندک است. درنتیجه، خود من بهعنوان یکی از فرزندان فردوسی قدم دراین مسیر گذاشتم و با ویرایش شاهنامه، به شرح ابیات پرداختم. تاجایی که برای بعضی ابیات بیش ازپنج دلیل آوردهام که چرا نمیتوانند سروده فردوسی باشند. نگارش تصحیح تازه شاهنامه هم به این خاطر بوده است که احساس کردم حالا وقت آن است که شاهنامهای بدون ابیات الحاقی ازدردسترس مخاطبان امروز قرارگیرد.این کتاب به زودی ازسوی انتشارات«بنیاد نیشابور»منتشر میشود.
اگرممکن است کمی هم درباره مصادره فرهنگی درسالهای اخیر صحبت کنیم، بهویژه این که طی روزهای گذشته افغانستان و ترکیه به شکل مشترک به ثبت جهانی «مثنوی معنوی» به نام خود پرداختند.
اگر افغانستان این کار را کرده باشد حق دارد، برای اینکه مولوی در افغانستان زاده شده و بعدازآن به نیشابور رفته و در ترکیه هم فوت شده است. تمام این سرزمینها زمانی ایران بودهاند، پس این ثبتها به ضرر کشور ما تمام نمیشود. آنچه دراین بین مهم است این که نوشتههای مولانا، همه به زبان فارسی نوشته شده است، درعینحال باید به این نکته توجه داشت که کشورهای همجوار دراین سالها همیشه تمایل داشتهاند از ظرفیتهای فرهنگی ایران به نفع خود بهره ببرند. رویهم رفته، مولوی فرزند ایران است، اگرچه اندیشههایش با اندیشه استادان بزرگی مثل سعدی و فردوسی قابل مقایسه نیست. ولی او اهل بلخ بوده و بلخ هم همانطور که اشاره کردم، زمانی جزو ایران پهناور به شمار میرفته است، درنتیجه جای نگرانی از این بابت نیست.
از دید شما توجه امروز بیشتر جامعه، بهخصوص نسل جوان نسبت به هویت ملی درسایه چه عاملی حاصل میشود؟
بااین که اهل گشتوگذار درفضای مجازی نیستم اما میشنوم که بعضی جوانان، درکنار مطالعه آثار اندیشمندان و بزرگان، باکمک تکنولوژی درتلاش هستند تا هویت فرهنگی خود را بیشتر مورد شناسایی قرار دهند و این امر مهم را به دیگران هم بشناسانند. بااینحال، شکی نیست که هویت ملی دردرجه اول در سایه کوشش و شناخت مفاخر بزرگ ایران زمین به دست خواهد آمد.
دراین سالها، شاهنامه از زوایای مختلف درآینه هنرهایی چون سینما، تئاتر، کتاب، موسیقی، نقالی و... مورد بازآفرینی قرارگرفته، ولی واقعا در پرتو آثار تولید شده چقدر حقانیت شاهنامه به درستی تبیین شده است؟
اگر درک کنند که شاهنامه چه گفته است خوب است، بعضیها هم دراین زمینه موفق بودهاند، چون درباره شاهنامه تحقیق کردهاند، شاهنامه اثری عمیق است که نباید به آن سطحی نگاه کرد.
در کنار فعالیت شاهنامهپژوهی بیش از سه دهه است که با تاسیس بنیادنیشابور، با تدریس زبانهای باستانی، به آموزش شاهنامهخوانی به طیفهای مختلفی از علاقهمندان هم مشغول هستید، اصولا برگزاری این جلسات در برقراری پیوند میان مردم و ادبیات کلاسیک بهخصوص شاهنامه چقدر موثر بوده است؟
همانطور که اشاره کردید، 30سال از تشکیل بنیاد میگذرد، منتهی من دراین سالها از پریشانگویی دیگران و شبهاستادان نسبت به شاهنامه پریشان نشده و کار خودم را کردهام. چندان که در این سیوخردهای سال، هفتهای یک روز شاهنامه را در بنیاد نیشابور برای علاقهمندان خوانده و ابیات آن را شرح دادهام. وقتی شناخت حاصل میشود که مردم بیشتر نسبت به این اثر ارزشمند گرایش پیدا کنند. من سعی کردهام گفتار فردوسی را دراین جلسات به مخاطبان منتقل کنم، چون معتقدم این گفتارها میتواند مانند یک درس زندگی برای افرادی باشد که نسبت به این حیطه علاقه نشان میدهند.
با آنکه سراسر شاهنامه مبتنی بر حکایتهای متنوع است اما بهنظر میرسد به یکی دو حکایت که رستموسهراب دراین بین از شهرت بیشتری برخوردار است پرداخته شده و باقی حکایتها مهجور ماندهاند.
خود حکایت «رستم وسهراب» گستردگی زیادی دارد و با آن که بارها به آن رجوع شده، اما فقط به بخشهایی از این حکایت اکتفا شده است. بنابراین شناخت ما از شاهنامه همیشه ناقص بوده، شاید بهتر باشد بگوییم دراین سالها به کدام حکایت بیشتر پرداخته شده تا معلوم شود به کدام حکایتها کمتر نظر کردهایم.
قهرمان مدنظر شما درشاهنامه کدام اسطوره است؟
تمام قهرمانانی که در شاهنامه از آنها یاد شده از ابعاد مختلف قابل بحث هستند و من دراین سالها به واکاوی تکتک این شخصیتها پرداختهام. ولی از نظر پهلوانی، رستم برجستهتر از دیگر قهرمانان است. حالا بماند که نسبت به دیگر شخصیتها هم در شاهنامه، آنطور که باید شناخت وجود ندارد، مثل سیاوش. حکایت سیاوش از جمله بخشهای شاهنامه است که ابیات الحاقی زیادی دارد.
ادامه مطلب را در «جامجم آنلاین» بخوانید.
شما ازپژوهشگرانی بودهاید که معتقدید، برخلاف تصور همگان، تعداد ابیات الحاقی به شاهنامه غیرقابل باور است، از این رو، سالهای زیادی ازعمر وجوانی خود را صرف جدا کردن سره از ناسره دراین زمینه کردهاید. دراینباره بیشتر توضیح میدهید.
برای پاسخ به سؤال شما، ابیات ابتدایی از شاهنامه را میخوانم که میگوید:
خداوند کیوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهید و مهر /ز نام و نشان و گمان برتر است / نگارنده برشده پیکر است
دو بیت پایانی یعنی «خداوند نام و خداوند جای» درحقیقت ابیات الحاقی هستند که به شاهنامه اضافه شدهاند! اگرچه در شاهنامه بارها به ابیاتی ازاین دست برمیخوریم، جای تاسف است که مصححان پرسابقه و پژوهشگران و برخی از استادان دانشگاه درطول این سالها به این ابیات منسوب به فردوسی درشاهنامه پی نبردهاند.حتی ملکالشعرای بهار که یکی از شاعران برجسته ادبیات معاصر ما به شمارمیرود و جزو اولین مصححان شاهنامه بوده هم متوجه این نکته نشده بود. من درکتاب «فرزند ایران» به شرح و توضیح درباره تک تک ابیات پرداخته و درباره هرکدام از ابیات الحاقی چندین دلیل آوردهام تا مخاطب بداند این ابیات متعلق به فردوسی نیست.
نکته قابلتوجه این است که تصحیح شاهنامه به دست شما سی سال به طول انجامید.
بله، چون میخواستم کاری دقیق و مستند ارائه کنم، زمانی که تصحیح آن به پایان رسید ناخودآگاه متوجه شدم من هم مانند فردوسی سی سال از عمر خود را صرف شاهنامه کردهام تا فرزندان ایران متوجه شوند چه ابیاتی متعلق به فردوسی بوده و چه ابیاتی درگذر زمان به این اثر ماندگار اضافه شده است. البته باید به این مسأله اشاره کنم که در سالهای اخیر مشغول تصحیح دیگری از شاهنامه هستم که تقریبا روبه پایان است. دراین کتاب تلاش کردهام شاهنامهای بیپیرایه، یکدست و پاکیزه بدون داشتن حتی یک بیت الحاقی ارائه دهم و برای آنکه خواندن این اثر نزد مخاطبان آسان باشد، آن را در یک جلد ارائه کردهام و برخلاف تصیحهای دیگر که دراین سالها با قیمت گزاف روانه بازار کتاب شدهاند، قیمت مناسبی برای آن درنظرگرفته شده است تا در دسترس مخاطبان قرار گیرد.
باتوجه به انتشار تصحیحهای گوناگون از شاهنامه دراین سالها، چطورمیتوان بهترین تصحیح دراین زمینه را تشخیص داد؟
من با بهرهگیری از دانشهای گوناگون که یکی از آنها خود زبان فارسی است به تشخیص ابیات الحاقی و منسوب به فردوسی پرداختهام. هرچند، اگر شخصی که شاهنامه را مطالعه میکند، از دانش و اطلاعات زیادی برخوردار باشد، از روی معنی برخی ابیات هم میتواند دریابد که کدام بیت متعلق به فردوسی است و کدام نه. درواقع سنجش تشخیص دراین زمینه خرد است.
بااین اوصاف، چاپ تصحیحهای نادرست ازاین اثر میتواند به گمراهی مخاطب منجر شود، به نظرشما کدام نهاد مرجع میتواند به غربال بهترین اثر در این حیطه بپردازد؟
قاعدتا باید وزارت فرهنگ و ارشاد دراین زمینه مرجع باشد، ولی تعداد مدیران فرهنگی که به شاهنامه تسلط و اشراف داشته باشند هم اندک است. درنتیجه، خود من بهعنوان یکی از فرزندان فردوسی قدم دراین مسیر گذاشتم و با ویرایش شاهنامه، به شرح ابیات پرداختم. تاجایی که برای بعضی ابیات بیش ازپنج دلیل آوردهام که چرا نمیتوانند سروده فردوسی باشند. نگارش تصحیح تازه شاهنامه هم به این خاطر بوده است که احساس کردم حالا وقت آن است که شاهنامهای بدون ابیات الحاقی ازدردسترس مخاطبان امروز قرارگیرد.این کتاب به زودی ازسوی انتشارات«بنیاد نیشابور»منتشر میشود.
اگرممکن است کمی هم درباره مصادره فرهنگی درسالهای اخیر صحبت کنیم، بهویژه این که طی روزهای گذشته افغانستان و ترکیه به شکل مشترک به ثبت جهانی «مثنوی معنوی» به نام خود پرداختند.
اگر افغانستان این کار را کرده باشد حق دارد، برای اینکه مولوی در افغانستان زاده شده و بعدازآن به نیشابور رفته و در ترکیه هم فوت شده است. تمام این سرزمینها زمانی ایران بودهاند، پس این ثبتها به ضرر کشور ما تمام نمیشود. آنچه دراین بین مهم است این که نوشتههای مولانا، همه به زبان فارسی نوشته شده است، درعینحال باید به این نکته توجه داشت که کشورهای همجوار دراین سالها همیشه تمایل داشتهاند از ظرفیتهای فرهنگی ایران به نفع خود بهره ببرند. رویهم رفته، مولوی فرزند ایران است، اگرچه اندیشههایش با اندیشه استادان بزرگی مثل سعدی و فردوسی قابل مقایسه نیست. ولی او اهل بلخ بوده و بلخ هم همانطور که اشاره کردم، زمانی جزو ایران پهناور به شمار میرفته است، درنتیجه جای نگرانی از این بابت نیست.
از دید شما توجه امروز بیشتر جامعه، بهخصوص نسل جوان نسبت به هویت ملی درسایه چه عاملی حاصل میشود؟
بااین که اهل گشتوگذار درفضای مجازی نیستم اما میشنوم که بعضی جوانان، درکنار مطالعه آثار اندیشمندان و بزرگان، باکمک تکنولوژی درتلاش هستند تا هویت فرهنگی خود را بیشتر مورد شناسایی قرار دهند و این امر مهم را به دیگران هم بشناسانند. بااینحال، شکی نیست که هویت ملی دردرجه اول در سایه کوشش و شناخت مفاخر بزرگ ایران زمین به دست خواهد آمد.
دراین سالها، شاهنامه از زوایای مختلف درآینه هنرهایی چون سینما، تئاتر، کتاب، موسیقی، نقالی و... مورد بازآفرینی قرارگرفته، ولی واقعا در پرتو آثار تولید شده چقدر حقانیت شاهنامه به درستی تبیین شده است؟
اگر درک کنند که شاهنامه چه گفته است خوب است، بعضیها هم دراین زمینه موفق بودهاند، چون درباره شاهنامه تحقیق کردهاند، شاهنامه اثری عمیق است که نباید به آن سطحی نگاه کرد.
در کنار فعالیت شاهنامهپژوهی بیش از سه دهه است که با تاسیس بنیادنیشابور، با تدریس زبانهای باستانی، به آموزش شاهنامهخوانی به طیفهای مختلفی از علاقهمندان هم مشغول هستید، اصولا برگزاری این جلسات در برقراری پیوند میان مردم و ادبیات کلاسیک بهخصوص شاهنامه چقدر موثر بوده است؟
همانطور که اشاره کردید، 30سال از تشکیل بنیاد میگذرد، منتهی من دراین سالها از پریشانگویی دیگران و شبهاستادان نسبت به شاهنامه پریشان نشده و کار خودم را کردهام. چندان که در این سیوخردهای سال، هفتهای یک روز شاهنامه را در بنیاد نیشابور برای علاقهمندان خوانده و ابیات آن را شرح دادهام. وقتی شناخت حاصل میشود که مردم بیشتر نسبت به این اثر ارزشمند گرایش پیدا کنند. من سعی کردهام گفتار فردوسی را دراین جلسات به مخاطبان منتقل کنم، چون معتقدم این گفتارها میتواند مانند یک درس زندگی برای افرادی باشد که نسبت به این حیطه علاقه نشان میدهند.
با آنکه سراسر شاهنامه مبتنی بر حکایتهای متنوع است اما بهنظر میرسد به یکی دو حکایت که رستموسهراب دراین بین از شهرت بیشتری برخوردار است پرداخته شده و باقی حکایتها مهجور ماندهاند.
خود حکایت «رستم وسهراب» گستردگی زیادی دارد و با آن که بارها به آن رجوع شده، اما فقط به بخشهایی از این حکایت اکتفا شده است. بنابراین شناخت ما از شاهنامه همیشه ناقص بوده، شاید بهتر باشد بگوییم دراین سالها به کدام حکایت بیشتر پرداخته شده تا معلوم شود به کدام حکایتها کمتر نظر کردهایم.
قهرمان مدنظر شما درشاهنامه کدام اسطوره است؟
تمام قهرمانانی که در شاهنامه از آنها یاد شده از ابعاد مختلف قابل بحث هستند و من دراین سالها به واکاوی تکتک این شخصیتها پرداختهام. ولی از نظر پهلوانی، رستم برجستهتر از دیگر قهرمانان است. حالا بماند که نسبت به دیگر شخصیتها هم در شاهنامه، آنطور که باید شناخت وجود ندارد، مثل سیاوش. حکایت سیاوش از جمله بخشهای شاهنامه است که ابیات الحاقی زیادی دارد.
ادامه مطلب را در «جامجم آنلاین» بخوانید.