
يعني اوايل خيلي شوخي ميکرد و بگو بخندش بهراه بود. اهل عکس گرفتن و خوش بودن و اينطور چيزها بود.
ولي يکهو حالش کلاً از اينرو به آنرو شد و روحيهاش به دلايلي عوض شد. من اين را ميفهميدم. اما دليل تغييراتِ دايي را آن موقع نفهميدم.
تا اينکه بعدها شنيدم در همان حالتهاي خاص و خلسه، بهش گفتهاند که: «کمتر شوخي کن!» ظاهراً فايل صوتي، الان هم هست؛ توي نوار تکرار ميکند و ميگويد: «گفتهاند شوخيت رو کم کن» ظاهراً اين توصيه ائمه(ع) به او بوده. لذا ديگر مثل قبل نبود.
گرمي ارتباط ما کمتر شد و کمتر با کسي جوش ميخورد. نه اينکه بداخلاقي کند؛ نه! بيشتر توي حال خودش بود.
برگرفته از کتاب «سه ماه رویایی» زندگینامه شهید کاظم عاملو
راوی: محمد حسن حمزه
∎