شناسهٔ خبر: 75620716 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

امروز با عراقی: نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی / گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

صاحب‌خبر -

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشمِ مرا بینایی

پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید
وین عجبتر که تو خود روی به کس ننمایی

گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر