شناسهٔ خبر: 75560906 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

طنین حقیقت در متن یک اختتامیه؛ روایتی از زیستن در سایه جنگ

سمنان- اختتامیه جشنواره رسانه‌ای حریم رسالت ویژه خبرنگاران و رسانه نگاران بانوی استان سمنان با حضور اصحاب رسانه برگزار شد.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - محدثه عباسی: اختتامیه دومین جشنواره رسانه‌ای بانوان حریم رسالت استان سمنان با حضور اصحاب رسانه و خبرنگاران و به خصوص بانوان فعال رسانه‌ای استان سمنان در سالن همایش‌های سپاه سمنان برگزار شد. در این مراسم سه خبرنگار و عکاس خبرگزاری مهر استان سمنان قدردانی شدند.

در اختتامیه جشنواره رسانه‌ای طنین روایت‌هایی شنیده شد که فراتر از فضای رسمی مراسم، حقایقی از دل مقاومت را به تصویر کشیدند؛ روایت‌هایی از ایستادگی، تعهد و حضور زنانه در متن بحران در آئین اختتامیه دومین جشنواره رسانه‌ای بانوان حریم رسالت استان سمنان با عنوان طنین که در سالن شهید بسطامی سپاه استان سمنان برگزار شد، مهناز سادات عمادی چاشمی، همسر شهید سید رضی موسوی، به‌عنوان یکی از مهمانان ویژه حضور یافت.

زنان در عرصه مقاومت

عمادی در جایگاه یک بانوی فعال در عرصه مقاومت با خرده روایت‌هایی، تأثیرگذار، بخش‌هایی از تجربه زیسته خود را با حاضران به اشتراک گذاشت.

عمادی در بخشی از سخنان خود، به تجربه چهار دهه حضور مستمر خود در جبهه فرهنگی مقاومت اشاره کرد و از ۱۵ سال زندگی در لبنان و ۲۵ سال اقامت در دمشق سخن گفت؛ سال‌هایی که در بطن بحران‌های امنیتی منطقه سپری شد و در این دوران، فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و حمایتی او در میان خانواده‌های آسیب‌دیده، بانوان فعال و نوجوانان درگیر جنگ، نه‌تنها متوقف نشد، بلکه با انگیزه‌ای مضاعف ادامه یافت.

او به روزهایی اشاره کرد که مسئولیت جابه‌جایی بانوان در مناطق تحت نفوذ گروه تروریستی داعش را برعهده داشت و یادآور شد: با اتوبوس در مسیرهایی تردد می‌کردم که هر لحظه امکان حمله وجود داشت، و این مأموریت‌ها اغلب در تاریکی شب و با چراغ خاموش انجام می‌شد و فعالیت‌های روزانه‌ام گاه از ساعت پنج صبح آغاز می‌شد و تا سه نیمه‌شب ادامه داشت؛ با وجود فشارهای جسمی و روانی، خستگی هرگز مانعی برای ادامه مسیرم نبود.

صحبت‌های همسر شهید رضی موسوی

همسر شهید سید رضی با اشاره‌ای به تنها سفر خانوادگی‌اش در طول چهار دهه زندگی مشترک با شهید سرلشکر سید رضی موسوی، گفت: «تنها سفر ما، به روستای چاشم در استان سمنان بود. همین.»

او در بخشی از سخنان خود، به نقش پررنگ و کمتر دیده‌شده زنان در جبهه مقاومت اشاره کرد و از زنانی گفت که فرمانده بودند، در خط مقدم ایستادند و بی‌هیچ واهمه‌ای در برابر تهدیدها ایستادگی کردند و خودش یکی از آنان بود با حضور مؤثر، با پایداری، و با ساختن زندگی در دل ویرانی.

او با تاکید بر رابطه عمیق و صمیمی سید رضی موسوی و سردار سلیمانی، گفت: از همان نخستین روزهای حضور در میدان، رابطه‌ای عمیق و اعتمادآمیز میان سید رضی موسوی و شهید حاج قاسم سلیمانی شکل گرفت؛ رابطه‌ای که فراتر از فرماندهی و مأموریت‌های نظامی بود؛ حاج قاسم بارها با اطمینان خاطر می‌گفت: «تا سید رضی هست، خیالم راحت است.» این جمله، گواهی بود بر اعتماد بی‌حد و مرز او به سید رضی؛ فرمانده‌ای که نه‌تنها در سخت‌ترین شرایط میدان حضور داشت، بلکه با روحیه‌ای خستگی‌ناپذیر، ماه‌ها بی‌مرخصی در کنار نیروها ایستاد.

تا شهید نشوم…

عمادی چاشمی خاطره‌ای از شب عروسی دخترشان را بازگو کرد؛ شبی که همسر شهیدش، با وجود اصرارهای خانواده، حاضر نشد لباس مشکی‌اش را کنار بگذارد. او با قاطعیت گفته بود: تا من شهید نشوم، لباس سفید نمی‌پوشم. با حاج قاسم عهد بسته‌ام. از این رو تنها دو ساعت لباس سفید بر تن کرد، آن‌هم برای دل دخترش، و سپس دوباره لباس مشکی را پوشید؛ لباسی که برایش نماد عهد و وفاداری بود و پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، چهار سال تمام لباس مشکی از تنش درنیامد. هر شب با یاد او اشک می‌ریخت؛ اشک‌هایی که نه‌تنها از داغ یک فرمانده، بلکه از سوگ یک عهد ناتمام جاری می‌شد.

او در توصیف روز شهادت، با اندوهی عمیق گفت: صبح چهارم دی‌ماه، قرار بود جلسه‌ای در سفارت برگزار شود. اما او گفت: «به زینبیه می‌رویم و برمی‌گردیم.» ما را برای انجام برخی امور به اطراف فرستاد؛ مأموریت‌هایی کوچک اما ضروری. وقتی برگشتم، با آرامش گفتم: کارهایی را که گفته بودید، انجام دادم. نمی‌دانستم آن جمله، آخرین گزارش من به فرماندهی است که تا لحظه آخر، در میدان بود؛ بی‌وقفه...

مهناز سادات عمادی چاشمی، با اشاره‌ای کوتاه اما پر از معنا، از سال‌های پایانی زندگی همسر شهیدش چنین یاد کرد: پس از حاج قاسم، سید رضی چهار سال تمام، دمشق را حفظ کرد؛ بی‌وقفه، بی‌ادعا، و با همان عهدی که با خون بسته بود.
او چهل سال تمام در میدان بود؛ بی‌آن‌که لحظه‌ای برای خود بخواهد، بی‌آن‌که فرصتی برای استراحت بیابد. در این دنیا، آرامش برایش مفهومی نداشت؛ مأموریتش تا آخرین نفس ادامه داشت.