خبرگزاری مهر -گروه هنر-عطیه موذن؛ برنامه «عروسکخونه» یک برنامه نمایشی عروسکی تلویزیونی است که تاکنون سه فصل از آن به پخش رسیده است. این برنامه از سال ۱۴۰۲ روی آنتن رفت و حالا بعد از ۲ سال این مجموعه به تدریج هم برای کودکان شناخته شده است و هم گروههای نمایشی که در آن شرکت میکنند. در این مجموعه که ترکیبی از مجری بازیگر و شخصیتهای عروسکی حضور دارند هر بار کاراکترهای جدیدی اضافه میشوند. یک ماموریت برنامه هم در هر فصل برگزاری جشنوارهای برای برنامههای نمایشی عروسکی است و در هر فصل برنامههای تلویزیونی عروسکی شرکت میکنند. در همین فصل نیز به تازگی نامزدها معرفی شدند و ۱۵ آبان قرار است جشنواره برنامههای عروسکی تلویزیونی این برنامه در برج میلاد برگزار شود و منتخبان معرفی شوند.
در نشستی که در خبرگزاری مهر برگزار شد، مریم کاظمی بازیگر، فاطمه امینی مجری بازیگر، علی خواجه تهیه کننده، احسان شیبانی کارگردان، حسین نعیمی ذاکر عروسک گردان و مرتضی مشکات صداپیشه حضور داشتند و درباره این برنامه و همچنین احیای برنامههای عروسکی با کمک این برنامه سخن گفتهاند.
بخش اول این نشست را در ادامه میخوانید:
* خانم کاظمی شما در این برنامه به عنوان بازیگر گروه را همراهی میکنید و خودتان هم در تئاتر در حوزه آثار مرتبط با کودکان و نوجوان بسیار فعال هستید. برنامههایی از جنس «عروسک خونه» چقدر میتواند به احیای برنامهها و شخصیتهای عروسکی که همه ما از دهه ۶۰ و ۷۰ به یاد داریم کمک کند؟
مریم کاظمی: سه سال پیش که درباره برنامه صحبت کردیم آنچه برایم جذاب بود، این بود که بعد از مدتها شاهد یک برنامه با همه ویژگیهای تولیدی و ضبطی هستم. برنامه از آن پلاتوهایی که یک مجری و یک عروسک با هم صحبت میکنند و عدهای کودک هم در صحنه هستند تا دست بزنند و جیغ و هورا بکشند فراتر رفته بود. این برای من جذاب بود که برنامه یادآور خاطرات همان کارهایی بود که برای کودک به صورت سریالی تولید و پخش میشد و مخاطب دنبال میکرد. پیش از این از حضور در آثار عروسکی پرهیز میکردم، چون معمولاً در این پروژهها متنها آماده نیست و وقتی وارد کار میشوید نمیدانید رویکرد یا نگرش فکری برنامه چیست؟ به کجا میخواهد برسد؟ داستانها چگونه پیش میرود؟ این بار ریسک کردم و پذیرفتم و البته وقتی یک قسمت را خواندم و کارگردان درباره مجموعه و فضای آن توضیح داد جذب شدم. در ادامه هم امیدوار شدم که خدا کمک کند تا همانطور که مجموعه را توضیح دادند پیش برود و واقعاً همان گونه شد.
برنامه از آن پلاتوهایی که یک مجری و یک عروسک با هم صحبت میکنند و عدهای کودک هم در صحنه هستند تا دست بزنند و جیغ و هورا بکشند، فراتر رفته بود یک ویژگی این مجموعه این بود که ما در هر قسمت بر اساس موضوع پیش میرفتیم و برخی دیالوگها بداهه بود. تولید پروژه هم فرایند نسبتاً سریعی داشت، معمولاً تولید یک پروژه ضبطی ۲۰ قسمتی یک یا دو ماه طول میکشد، ولی در این پروژه سرعت تولید مناسب است و دچار وقفه نشد. درواقع از مزیتهای این مجموعه این بود که نیازی به جلسات تمرین طولانی نداشت و در واقع بر اساس تجربه عوامل و آن چیزی که سالها در آن حوزه کاری کردهاند، تولید پیش میرود. آن تجربه را وارد فرایند ساخت و محتوا میکنید و نیاز نیست که دوباره از اول درباره بدیهیات فکر کنید. من اینجا احساس کردم که میتوانم از داشتههای خودم کمک بگیرم. ضمن اینکه این آزادی عمل را داشتم در مورد موضوعات، با نگاه تربیتی، آموزشی و پرورشی که پیش از این سابقه اش را داشتم برای کودکان فعالیت کنیم. به نظرم این هم از دیگر ویژگیهای آثار ضبطی است که میتوان به موضوعات و دغدغههای آموزشی و تربیتی فکر کرد ولی در برنامههای زنده، همه این دغدغهها از دست میرود و میمیرد. فرصت فکر کردن و بازبینی که در آثار این چنینی وجود دارد کیفیت تولیدات را هم بالا میبرد.
* آقای خواجه ایده این برنامه این بود که بتواند به گروههای نمایشهای عروسکی تلویزیونی کمک کند چقدر در این ایده موفق شدید و چقدر میتواند برندهای جدید از شرکت کنندگان در جشنواره «عروسک خونه» شکل بگیرد؟
علی خواجه: یکی از اصلیترین دغدغههای ما این بود که در دهه اخیر آثار نمایشی عروسکی در حوزه کودک نسبت به دهههای ۶۰ و ۷۰ و حتی اوایل دهه ۸۰ بسیار کم شده است. در آن دوره، هم کارهای رئال نمایشی بسیار زیاد بود، هم کارهای عروسکی کاملاً نمایشی وجود داشت، هم ترکیبی از این ۲ ساخته میشد.
این دغدغه اولیه ما بود که باعث شد ابتدا نمایش را جدی بگیریم و به تولید مجموعههای نمایشی اهمیت بیشتری دهیم. ما از آثار نمایشی دهههای قبل خاطرات زیادی داریم در حالی که تعداد مجموعهها و سریالهای نمایشی که برای کودک و نوجوان در دو یا سه دهه پیش ساخته میشد، زیاد نبود. کنداکتور شبکهها هم برای کودکان و نوجوانان، باکس محدودی بود و در یکی دو شبکه سراسری تلویزیون، روزانه تنها یک یا دو ساعت به برنامههای کودک اختصاص داشت. با این حال اگر چه تعداد عناوین و قسمتهای آثار نمایشی زیاد نبود اما قابلیت پخش مکرر داشت و همین آثار را برای بچهها دوستداشتنی و ماندگار میکرد. ما که مخاطبان آثار دهههای پیش بودیم، همه آن کاراکترها را به خاطر داریم.
«قصههای مجید» در ۱۵ قسمت ساخته شده است، با این حال، آنقدر ماندگار شده است که شاید الان احساس کنیم چندین سال در حال تماشای این سریال بودهایم، در مقابل، برنامههایی مانند خالهها و عموها ممکن است ۷۰۰ قسمت داشته باشند و عروسکهای مختلفی در آن بیایند و بروند، اما چندان شناخته شده نیستند
* یعنی شخصیتهایی که اینقدر در ذهن ما ماندگار شدهاند، صرفاً به دلیل پخشهای مکرر بوده است؟
خواجه: قطعاً این ماندگاری به دلیل شخصیتپردازی قوی و قرار گرفتن در یک جهان داستانی درست بوده است اما این رویکرد به تدریج رنگ باخت. از اواسط دهه ۸۰ به بعد رویکرد تلویزیون تا حدی به دلیل ضرورتهای مالی و حتی به دلیل تغییر نگاه برنامهسازان، بیشتر به سمت برنامههای زنده یا تولیدات ترکیبی رفت. تعداد قسمتهای هر برنامه چندین برابر شد و کاراکترهایی که طراحی میشدند، لزوماً نیاز به شخصیتپردازی مفصل و جزیی نداشتند. در حالی که در کار داستانی، یک شخصیت را باید با تمام پیشینه و ویژگیهایش بشناسیم تا بتوانیم او را در قصه جای دهیم؛ اما در کار ترکیبی و زنده، این ضرورت کمتر احساس میشود. اما نکته این است که در دهه ۷۰ اگر کاری برای بچهها ساخته میشد کیفیت و ماندگاری بیشتری داشت و حتی با تعداد قسمتهای کم هم ماندگار بود. به عنوان مثال، «قصههای مجید» در یک فصل حدود ۱۰ قسمتی و با همراه چند تله فیلم ساخته شده است اما این سریال آنقدر ماندگار شده است که شاید الان احساس کنیم چندین سال در حال تماشای آن بودهایم، در مقابل، برنامههایی مانند آثار خالهها و عموها که در دهه ۹۰ رشد کردند ممکن است ۷۰۰ قسمت داشته باشند و عروسکهای مختلفی در آن بیایند و بروند، اما چندان شناخته شده نیستند. منظورم این نیست که آن برنامهها بیاثر یا بی کارکرد بودند، اما کاراکترهایشان ماندگار نشدند.
به هر حال، دغدغه تولید آثار نمایشی جذاب باعث شد که ما به سمت ساخت «عروسک خونه» برویم. برای شروع با توجه به ضرورتهای مالی و البته در نظر گرفتن مخاطب کودک، قالب عروسکی را از میان سه قالب رئال، انیمیشن و عروسکی انتخاب کردیم. دغدغه دیگر این بود که از هنرمندان نمایش عروسکی سراسر کشور دعوت کنیم تا آثار خود را برای ما بفرستند، تا استعدادهای برتر را شناسایی کنیم و از آنها برای برنامهسازی در تلویزیون استفاده کنیم. به این ترتیب در کنار مجموعه نمایشی عروسکی، یک جشنواره عروسکی هم شکل گرفت. استقبال بچهها از همان ابتدا از جشنواره فوقالعاده بود اما برنامهسازان کارهای عروسکی در ابتدای فرایند تولید، چندان از این قالب استقبال نکردند. ذهنیت اولیه آنها این نبود که یک کار داستانی میسازیم یا مثلاً فکر نمیکردند قرار است این مجموعه وارد فضای قصهپردازی شود. در نهایت هم به این ایده رسیدیم که قصه برگزاری این جشنواره را به یک سریال یا برنامه تبدیل کنیم و اینگونه برنامه «عروسکخونه» طراحی شد. مریم کاظمی هم چون در زمینه تئاتر و کار برای کودک و نوجوان سابقه و تخصص داشت کار به او سپرده شد. فاطمه امینی با شخصیت «گلی» نیز دستیار خانم کاظمی در برگزاری جشنواره در جریان این قصه شد. او سالها برای بچهها اجرا کرده، به شهرهای مختلف رفته است و بچهها او را میشناسند، شخصیتی پرجنبوجوش، بیشفعال و با اعتمادبهنفس دارد. در واقع، این ۲ میروند تا جشنواره را برگزار کنند و تیم برگزارکننده جشنواره «عروسکخونه» میشوند. سپس در هر قسمت، روایت حضور یکی از گروههای نمایشهای عروسکی در جشنواره و ماجراهای پیرامون آن را میبینیم.
*چقدر با گروههای تئاتر عروسکی تعامل داشتید؟
خواجه: بعد از ۲ سال، ما به یک تفکیک جدی بین «تئاتر عروسکی» و «نمایش عروسکی تلویزیونی» رسیدیم و اینکه هر یک از اینها ضرورتها و اقتضائات خاص خود را دارند و البته میتوانند تقویتکننده همدیگر نیز باشند. ما در سینما این تعامل را بین تئاتر و سینما داریم به این ترتیب که وقتی سرریز تئاتر به سینما وارد میشود، سینما بسیار باکیفیتتر میشود. بازیگرانی که از تئاتر وارد سینما شدند، در واقع هنرمندان جدیتر و ریشهداری تلقی میشوند و موفق تر هستند. این پشتوانه هنری و تخصصی که توسط تئاتر برای سینما رخ میدهد، از طرف متقابل هم میتواند به نوع دیگری تسهیلگر باشد. سینما و تلویزیون به جهت وسعت مخاطب و رونق اقتصادی میتواند همچنان انگیزهای برای تعامل با حوزه تئاتر باشد و همینطور هم بوده است. با این حال در نمایش عروسکی این تعامل و هم افزایی را کمتر دیدهایم، حتی میتوان گفت در سالهای گذشته اصلاً چنین تعاملی نبوده است. تئاتر صحنهای، تئاتر کودک و نوجوان و بهویژه بخش عروسکی آن برای خود فعالیتی جداگانه دارد و تئاتر تلویزیونی یا نمایش عروسکی تلویزیونی نیز مستقل است. اینها با همدیگر نقطه اتصالی نداشتند و یکی از ماموریتهایی که «عروسکخونه» برای خود تعریف کرد همین بود که این اتصال را برقرار کند، در نتیجه، «عروسکخونه» جایی برای رونق نمایش عروسکی، هم در حوزه تئاتر و هم در حوزه تلویزیون خواهد بود. این قابلیت از طریق همه هنرمندان عروسکی میتواند فعال شود و به فعلیت درآید. بنابراین «عروسکخونه» محلی است برای ورود و هنرنمایی گروههای نمایشی مختلف و قرار نیست صرفاً کاراکترها، بازیگران و عروسکهای ثابتی داشته باشد. این مجموعه رویکردی پویا و متنوع دارد و قرار است شخصیتها و عروسکهای مختلف در آن بیایند و حضور پیدا کنند. امسال دغدغه وورد به برنامه سازی عروسکی تلویزیونی از طریق «عروسکخونه» محقق میشود و ما یک جایزه ویژه از طرف مرکز کودک و نوجوان به برگزیدگان اهدا خواهیم کرد که در واقع، امتیاز ساخت برنامه تلویزیونی برای سه گروه از شرکتکنندگان است.

* یعنی خروجی جشنواره به یک مجموعه عروسکی تلویزیونی منجر میشود؟
خواجه: بستگی به قابلیت برنامه، گروه یا عروسکها دارد و بعداً تصمیم گرفته میشود که یک اپیزود باشد، یا چند قسمت اما مجرای اتصال گروهها به تلویزیون، «عروسکخونه» است که در مراسم اختتامیه، سه گروه برگزیده را برای تولید برنامه اعلام میکند.
* خانم امینی بچهها شما را با «ململ» میشناسند و همان برنامههای استودیویی با حضور بچهها که گویی این سالها کمتر شده است. حضور در این مجموعه عروسکی برای شما چقدر متفاوت بود؟
فاطمه امینی: من سالها با آن برنامه و «ململ» زندگی کردم، با سبک آن برنامه و با شیوهاش زیستهام. البته نقدهای زیادی به برنامه داشتم اما به فضای آن وابسته بودم و دوستش داشتم. مثلاً با خود شخصیت «ململ» به دلیل ویژگیهای اجرایی مثل زاویه دید و … مشکل داشتم و نمیتوانستم چندان ارتباط بگیرم اما در کنارش، یک عروسک بود به نام «بز باش» و من با او زندگی میکردم و وقتی از آن برنامه بیرون آمدم، دچار بحران عاطفی شده و تا مدتی سراغ تراپی میرفتم.
* اینقدر سخت بود؟
عروسکها به نظرم کاملاً زنده هستند، من حتی برای در دست گرفتن عروسک، از عروسکگردان اجازه میگیرم
امینی: بله من با عروسکها ارتباطی جدی برقرار میکنم و حتی از دیدن ظاهر نامساعدشان اذیت میشوم مثلاً در حال کار هستیم و اگر یکباره چشم عروسک کنده شود، حالم بد میشود. من عروسکها را میبوسم، قربان صدقهشان میروم و برایم واقعی هستند. مثلاً من عروسک «بز باش» را یک شب با خودم به خانه بردم و آنقدر این حس شخصیت داشتن برایم پررنگ بود که به خاطر سن و سالش میخواستم پوشیده جلویش راه بروم. هی جلوی او رفتم و برگشتم و آخر عروسک را در چمدانش گذاشتم. عروسکها به نظرم کاملاً زنده هستند، من حتی برای در دست گرفتن عروسک، از عروسکگردان اجازه میگیرم؛ همانگونه که برای کودکی که تازه متولد شده، هر کس میخواهد او را ببوسد، مچش را بگیرد یا در آغوشش بگیرد، باید اجازه بگیرد.
درباره حضور در این برنامه هم باید بگویم من همیشه با این نگاه بسیار مخالف بودم که خالهای باشم که دائم بخواهد نصیحت کند. دائم بگویم این خوب است یا آن بد و همه تلاش ما در برنامهها این است که اگر قصد داریم حرفی بزنیم آن را در قصه نمایش دهیم. مثلاً مستقیم نگوییم «بچهها شیر بنوشید» بلکه خودِ «گلی» یا «ململ» یا «بزباش» و دیگر عروسکها با لذت شیر بنوشند. همواره صحبت و دغدغه ما این است که نمایش را به موضوعات وارد کنیم. در برنامه «ململ» سعی کردهام از «اجرا» فاصله داشته باشم و همواره گفتهام مجری نیستم. از لحاظ سِمتی هم در صداوسیما مرا «مجری-بازیگر» مینامند. اما در عین حال لازم است متنها هم برای همین سمت نوشته شود. من از تمام نویسندگانی که در این سالها با بنده کار کردهاند عذرخواهی میکنم، چرا که درست یا غلط متعهد به متن نیستم. اخیراً اعتماد به نفس پیدا کردهام که بگویم؛ نویسندگان عزیز، به من فاطمه امینی که یک شخصیت «گلی باقلوازاده» را در خودش دارد، اعتماد کنید، یک خط داستانی به من بسپارید و اجازه دهید براساس آن جلو بروم. اتفاقی که در «عروسکخونه» افتاد، یک خط داستانی بود و ما بر همان اساس پیش رفتیم. امسال حتی متن این مجموعه بر اساس شخصیتهای ما نوشته شد.
* یعنی معمولاً متنها از جهان ذهنی شما فاصله دارد؟
امینی: بله بسیار. خدا را شکر البته در این برنامه این فاصله برداشته شد. برنامههای ترکیبی یک ویژگی خوب داشت و مردم بسیار آن را دوست داشتند و این بود که بچهها به استودیو میآمدند. همین حضور در استودیو مهم بود. مثلاً به خاطر دارم در «ململ» واکنشهایی در لحظه شکل میگرفت که جذاب بود. برنامه یک دکور داشت، یک میز بود و یک عروسک که همان «ململ» بود و ما با خلاقیت، نمایشهای مختلفی ارائه میدادیم. اما چون بچهها هر بار و هر قسمت تغییر میکردند و کودکان جدیدی به استودیو میآمدند این مدل برنامه میتوانست تا ۵۰ سال هم ادامه یابد و بچهها میگفتند «به به» اما تصویری که اکنون در برنامههای مشابه «عروسک خونه» میبینیم - که برای آن زمان گذاشته میشود و یک فرایند تولیدی پشت آن است - قطعاً در ذهن کودکان بیشتر میماند. من سه سال است که دیگر برنامه ترکیبی کار نمیکنم و فکر میکنم دیگر رویکرد برنامهها تغییر کرده است. روزی که تصمیم گرفتم دیگر برنامه ترکیبی به این شکل کار نکنم به تدریج این برنامهها هم کمرنگ شد.
* شاید مخاطب هم از این برنامهها اشباع شده است.
امینی: البته هنوز بسیاری از ما درباره بچهها و حضورشان در برنامهها میپرسند ولی اکنون برای بچهها هم جذابتر این است که فضای نمایشی را در آثار ببینند. خود من هم از فضای کار کودک اشباع نمیشوم و به شخصه هیچگاه دلم نمیخواهد سریالِ بزرگسال یا سینمایی کار کنم، چون نوعی بیشفعالی دارم که دائم دوست دارم حرکت کنم، بالا و پایین بروم، شیطنت کنم و اصلاً درک نمیکنم که چطور باید چند ساعت یکجا بنشینید. حالم بد میشود، قطعاً دیگران را بسیار اذیت میکنم اما نمیتوانم یک ساعت یک جا ساکن باشم.
* یک نکتهای هم درباره ارتباط عاطفی با عروسکها گفتید این نگاه علاقه درونی خودتان است یا نگاه حرفهای؟
امینی: مگر کودکان عاشق عروسکها نیستند؟ من، فاطمه امینی در درونم یک «گلی» دارم که شخصیتم همان است. شخصیتهای عروسکی را دوست دارم وقتی عروسکی را دوست دارم همیشه صورتم لبخند است و دوربین را فراموش میکنم. اما خدا نکند که عروسکی را دوست نداشته باشم و با آن ارتباط برقرار نکنم، از عروسک فاصله میگیرم و از اختیار من خارج است. در عین حال معتقد هستم هر عروسکی لایق این نیست که تصویرش در تلویزیون دیده شود. با این هم مخالف هستم که یک انیمیشن و پویانمایی ساخته میشود، سپس ناگهان عروسکش ساخته میشود، بعد ناگهان باید کنار عروسک قرار بگیری درحالی که هنوز با آن ارتباط نگرفتهای. عروسک شخصیت دارد، برای موفقیتش باید به ویژگیهای انسانی مثل صدا، اندازه، اینکه چقدر تپل یا کوچولو باشد، چه شکلی باشد و … فکر میکنیم. اینها، هر کدام، در تصویر نهایی نقش مهمی دارد.
عروسک زنده است، اگر شما به یک عروسک به شکل همان عروسک بی جان نگاه میکنید برای من اینطور نیست و مثلاً برایم «گودرز» (شخصیت عروسکی برنامه «عروسک خونه») همان «گودرز» است. با «گودرز» کار میکردیم، ناگهان چشمش از پشت افتاد. من حالم بد شد، چون برایم مثل انسان است. مثلاً وقتی انگشتش کثیف است دوست دارم با حسین نعیمی ذاکر عروسک گردانش به عنوان پدر معنوی اش دعوا کنم. از دید منِ فاطمه امینی، تهیهکننده و کارگردان پدر است، مجری مادر و عروسکها همان بچهها هستند.
میگفتند «این دختر لوس است»، «این مسخرهبازی ها چیست؟» و… ولی امروز دیگر اصلاً کاری ندارم و هر کس، هر جوری که دوست دارد، میتواند در مورد این کاراکتر صحبت کند
* نقش مجری در برنامه عروسکی چیست؟ بچهها چه انتظاری از شما دارند؟ یا خود شما دوست دارید در این ارتباط با کودکان به چه برسید؟
امینی: من با خودم می گویم اگر از هر ۱۰۰ تا کودک، یکی بخندد، دیگر در این دنیا کاری ندارم و از همین لذت می برم. «گلی» با تمام قلبش حرف میزند، با تمام وجودش با بچهها ارتباط میگیرد حالا یکی دوستش دارد، یکی دوستش ندارد. اما «گلی» برای اینکه «گلی» شود، ۱۰ سال نقد به او بود و میگفتند «این دختر لوس است»، «این مسخرهبازی ها چیست؟» و … ولی امروز که من خدمت شما هستم، دیگر اصلاً کاری ندارم و هر کس، هر جوری که دوست دارد، میتواند در مورد این کاراکتر صحبت کند. من در ۴۰ سالگی میگویم، فاطمه امینی همان «گلی باقلوازاده» ۸ ساله است.
* آن ۱۰ سال این حرفها برخورنده نبود؟
امینی: بسیار. اما برخی هم میگویند این شخصیت چقدر قشنگ است و تو برایش مبارزه کردی. هنوز هم بسیاری دوستش ندارند، بسیاری هم دوستش دارند. من کار خودم را میکنم. من عاشق «گلی» هستم.
* آقای شیبانی فکر میکنید این برنامه چه بازخوردهایی داشته است و چقدر از طرف خود گروههای شرکت کننده از آن استقبال شده است؟ چون نمایشهای عروسکی گاهی در صحنه مهجور هستند و با کمک جشنوارههای عروسکی میتوانند بهتر دیده شوند.
احسان شیبانی: بخشی از صحبت شما درباره نمایشهای عروسکی ممکن است با واقعیت یکی نباشد چون نمایشهای عروسکی در خیلی از تماشاخانهها در حال اجرا هستند و هم آثار خوبی هستند هم تماشاگر و فروش زیادی دارند. هنرمندان مستعدی هستند که کار میکنند و نتیجه هم گرفتهاند. اینکه «عروسکخونه» واقعاً چقدر توانسته کمک کند، به نظر من تا حدی با توجه به آمار و ارقامی که وجود دارد کمک کننده بوده و حضورش مثبت بوده است. گروههایی که در شهرستانها فرصت کمتری دارند که به شکل سراسری دیده شوند این فرصت برایشان به وجود آمده است و این اتفاق باعث شده است که در شهرهای خودشان هم با اقبال بیشتری مواجه شوند. سال هاست نمایش عروسکی شاید کمرنگ شده است اما تلاش همین است که این برنامه کمک کند و نمایشهای عروسکی تلویزیونی دوباره به اوج خود بازگردند مثل سالهایی که ما کودک بودیم و این نمایشها را میدیدیم.
ادامه دارد...