به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از احادیث مشهور و محوری که در تبیین مراتب فهم و فضیلت قرآن کریم، همواره در مجامع علمی و عرفانی مورد استناد قرار گرفته، این روایت است:
«کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ؛ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ»؛ به این معنا که کلام خداوند متعال بر چهار سطح بنیادین استوار است: عبارت (معنای ظاهری و تحتاللفظی)، اشاره (معانی رمزی و متناسب با درک خواص)، لطایف (نکات ظریف و کشف و شهود اولیاء)، و حقایق (اسرار باطنی و معارف ناب که مختص به انبیای عظام است).
بر اساس این دستهبندی، مراتب درک کلام وحی مشخص میشود و گویای آنست قرآن، متناسب با میزان ظرفیت وجودی هر گروه از انسانها، گوناگون و دارای درجات متعدد از ظهور و بطون است؛ در حالی که عوام الناس تنها به ظاهر الفاظ میپردازند، عارفان و اولیاء الهی به لطایف و اسرار پنهان در لایههای زیرین دست مییابند.
اما این شبه حدیث که در منابع متعددی هم آمده، چند اشکال مهم دارد:
1. در منابع متعدد به نقل از سه امام معصوم آمده است: امام علی، امام حسین و امام صادق علیهم السلام.
2. بدون ذکر هیچ گونه سلسله راویانی نقل شده و مشخص نیست سند چگونه متصل به معصوم شده است و عجیب است از طایفهای که در ذکر سند حساساند، اما دربارهی این حدیث سهلانگاری به خرج دادند.
3. شارح مصباح الشریعة ذیل این حدیث مینویسد «این حدیث شریف در برخى از نسخهها موجود نیست.» (مصباح الشریعة / ترجمه مصطفوى، متن، ص460) یعنی احتمال دستبرد در آن وجود دارد.
جالب است که جناب مصطفوی به عنوان مترجم و شارح این اثر در دوران معاصر ما، ثابت کرده که این کتاب شریف یعنی مصباح الشریعة لفظ و عبارات امام صادق علیهالسلام نیست، بلکه بهترین و پرارزشترین مجموعهاى است حاوى آداب و معارف و اخلاق و سنن مذهب شیعه جعفرى که یکى از بزرگان برجسته شیعه، آن را در مقابل مؤلفات مذاهب دیگر تألیف و تدوین فرموده و به تناسب این مرام، آن را به حضرت صادق که یگانه مروج و مبین أحکام و آداب این مذهب است، نسبت داده است و حقیقت این نسبت، از لحاظ معنى و حقیقت است، نه از نظر لفظ و عبارت.» با این توصیف، چگونه باید به این حدیث و انتسابش به امام صادق علیهالسلام اعتنا کرد؟
4. محتوای این حدیث گویای آنست که طایفهای از غیر شیعه این حدیث را جعل کردند؛ لذا سلسله سندی هم نتوانستند بسازند.
5. جایگاه عترت در این حدیث وضوح ندارد و در عوض، فهم حقایق قرآن را به انبیاء نسبت دادهاند، در حالی که طبق بسیاری از احادیث، حقایق و بواطن قرآن و تأویل این کتاب شریف تنها نزد اهل بیت وحی است. امام باقر علیهالسلام ذیل آیهی هفتم آلعمران میفرماید «نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ»؛ یعنی راسخان در علمی که در این آیه خداوند از آن سخن میگوید، ما هستیم و ماییم که تأویل و بطن کتاب را میدانیم. (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص213) یا امام صادق علیهالسلام میفرماید«إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِینَا تَفْسِیرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْکَامَهُ»؛ یعنی از علمی که به ما عطا شده است، تفسیر قرآن و احکامش است. (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 194)
شاید گفته شود آنجا که فرموده لطائف قرآن برای اولیاست، شامل اهل بیت وحی میشود. پاسخ اینست که آیا لطائف برای اهل بیت است و حقایق آن نزد ایشان نیست؟! مضاف بر اینکه اولیاء در نگاه متصوفه معنای دیگری دارد؛ در نگاه آنان «اولیاء الله کسانی هستند که مقام قدسی دارند و به خدا نزدیکترند و نشانه نزدیکی آنها این است که قادر به اعمال فوق الطبیعه هستند. یعنی کرامات و خوارق عادت دارند.» (پایگاه جامعه فرق، ادیان و مذاهب؛ غنی قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ج 2، ص 241)
6. از منظر تاریخی، قرآن کریم در عصر نبوی نازل شده است؛ این امر این پرسش را مطرح میکند که نسبت فهم حقایق قرآن به سایر انبیای عظام پیش از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چگونه توجیه میشود، چرا که قرآن در زمانه آنان نازل نشده تا به طور مستقیم به حقایق آن دست یابند. هرچند ما معتقدیم که انبیای سلف در عالم برزخ خویش هماکنون از معارف آن بهرهمند میشوند، اما همین حقیقت هم نباید ما را از تمرکز بر معلمان حقیقی و مفسران بیواسطه وحی یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منصرف کند و اولویت آنان را در فهم ژرف قرآن نادیده بگیرد.
از این رو، در برخورد با احادیث، رویکرد صحیح، دوری از انکار است، منتها با فهم عمیق مبانی و مفاهیم حدیثی، میتوان میان سره و ناسره تمییز داد؛ چرا که انکار بیاساس، موجب محرومیت از معارف ناب اهلبیت علیهمالسلام میشود و پذیرش بیتفکیک نیز راه را برای بدعت و انحراف هموار میکند.
انتهایپیام/