شناسهٔ خبر: 75432446 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

خون‌بَس!

صاحب‌خبر -

محمد سلطانی رنانی، عضو هئیت علمی دانشگاه اصفهان، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

جان برترين داشته آدمی در این جهان است، جان را از او بگیری، دیگر نیست که داشته‌ای داشته باشد! پیکره بی‌جان نه دارایی به کارش می‌آید و نه خانه و نه خانواده! نه دست نوازش مادر را و نه صدایِ آرامش‌بخش پدر را، و نه نگاه مهرورز همسر را، و نه شیرین‌زبانی فرزند را، هیچ یک را ندارد! گرفتنِ جان آدمی، راهی یک‌طرفه و بی‌بازگشت است، و غیرقابل جبران…


نمی‌دانم در شش‌ماه یا یکسال گذشته، در سرزمین من، چند آدمی جان گرفته شده‌اند، و چند تن دیگر جان گرفته خواهند شد! و به چه جُرم؟ و به چه عنوان؟ تنها می‌دانم که جان ستاندن سنگین‌بارترین کاری است که انسانی در حق انسانی دیگر انجام می‌دهد! و بر این باورم که ستاندن جان یعنی ستاندن همه داشته یک آدمی، و بر جایِ خداوندِ جان نشستن، و ستادن امانتی که او به آدمی داده است! و می‌دانم که جان گرفتن، هیچ مسئله‌ای را حلّ نمی‌کند! و هیچ گرهی را نمی‌گشاید، بلکه مساله بر مساله می‌افزاید و گره بر گره و کینه بر کینه!


و آنچه که موجب می‌شود ستاندن جانِ آدمیان، به خیال آسوده و وجدان آرام و شسته‌و‌رفته انجام بگیرد؛ آن «قانون» است که گرفتن جان‌ را «کیفر» می‌شمارد، و به شکل حکم و فتوا و ماده قانونی، «جان» می‌گیرد و «سلب حیات» می‌کند! آنجاست که گفته می‌شود: «دستی که قاضی ببرد، خون ندارد»؛ حال که بدین درجه برسد که «آن جان که به فتوای فقیه و حکم قاضی بستانند، ستانده‌اند و دیگر هیچ»!
و آیا جان آدمی، در برابر حکم و فتوا و ماده قانونی، مُدافعی دارد؟ و در فقه، که پایه و اساس قوانین حقوقی و جزایی ما شده، جان آدمی، تمام داشته او، ریسمان پیوند او به این جهان و هر آن کس که در این جهان دارد، چیست و کجاست و چه جایگاه دارد؟! و برسیم به پرسش اصلی‌مان!
در فقه، جان آدمی به چند عنوان، به چندین جرم و گناه، ستانده می‌شود؟

  1. ارتداد:
    هر آن کسی که از دین اسلام بازگردد و دین دیگری برگزیند، مرتد است. اگر مرد و مسلمان‌زاده باشد، کشته می‌شود. و اگر اسلام را پیشتر برگزیده باشد و حال از آن روی بازگردانده باشد، توبه داده می‌شود، نپذیرفت، کشته می‌شود. زنان، کشته نمی‌شوند، حبس و…

    (الروضة البهية، ج2، ص391 و یقتل المرتد…).
  2. سبّ النبي:
    آن کس که به پیامبر دشنام بدهد، و در فقه شیعه اهل بیت و امامان، در این جهت، حکم پیامبر را دارند؛ و در فقه اهل سنت، صحابه پیامبر، و به ویژه خلفای نخستین. هر آن کس که به آنان توهین کند، به سخره بگیرد و دشنام دهد، در حکم مرتد است و کشته می‌شود (الروضة البهية، ج2، ص370 و ساب النبیّ…).
    ممکن و محتمل است که این عنوان به «توهین به مقدسات» تعمیم و گسترش داده شود.
  3. انکار ضروری دین
    هر آن کس که اعتقاد یا حکم واجب یا حرامی که بی‌گمان از دین است (ضروری دین) را انکار کند، این انکار وی به منزله ارتداد دانسته می‌شود، و حکمش همانند مرتد است، کشته می‌شود (الروضة البهية، ج1، ص19 مع جحده لبعض ضرورياته…؛ و ج2، ص374 و من استحل شیئا من المحرمات…).
    آشکار است که عنوان «ضروری دین» بسیار پرگستره است، و چه بسا هر گونه انتقاد و ایراد بر فتاوا و احکام فقهی را شامل شود.
  4. سِحر (جادوگری)
    کیفر مسلمانی که جادوگری کند، مرگ است (الروضة البهية، ج2، ص370 و یقتل الساحر…).
  5. محاربه
    هر آن کس که سلاح (سرد یا گرم) برکشد و مردم بترسند، محارب به شمار می‌آید و کیفر وی مرگ است (الروضة البهية، ج2، ص385 المحاربة و هی تجرید السلاح…).
  6. افساد في الارض
    کسی که در زمین تباهی کند. مفسد فی الارض همانند محارِب است، کیفر وی مرگ است (الروضة البهية، ج2، ص380 لفساده فى الارض، فساد فی‌ الارض را عنوان مستقلی شمرده است).
    عنوان «مفسد في الارض» چنان گستره‌ای پیدا کرده که قاچاقچی مواد مخدر، بر هم زننده نظام اقتصادی، مرتکب جرایم امنیتی، فراخواننده دیگران به کفر یا انحراف عقیدتی، دائرکننده مراکز فساد و فحشاء، و هر آن کسی که به نحوی در سطح وسیع تباهی کند را در بر می‌گیرد.
    نمونه این گسترش، اعدام وحید مظلومین و محمداسماعیل قاسمی در آبان 1397 به جرم اخلال در نظام اقتصادی از طریق قاچاق سکه و ارز است.
  7. شورش (بغي)
    هر آن کسی که بر حکومت اسلامی، شورش مسلحانه کند؛ و یا به شورشیان بپیوندد (الروضة البهية، ج1، ص218 فیقاتلون من حیث البغی…).
    آشوبگران خیابانی و همچنین اعضای احزاب و دسته‌های درگیر با حکومت اسلامی، ممکن است «باغی» به شمار بیایند و حکم اعدام بر آنان جریان یابد.
  8. اسیر جنگی
    در جنگ، اگر مسلمانان از نامسلمانان اسیر گرفتند، و آن اسیر اسلام نیاورد، اگر مرد باشد، کشته می‌شود (الروضة البهية، ج1، ص221 و الذکور البالغون یقتلون حتما…).
  9. زنا
    کیفر زنا (ارتباط جنسی نامشروع مرد و زن) در برخی از موارد مرگ یا منجر به مرگ است. حدّ زنا با محارم، زنا به عنف، و زنای مرد نامسلمان با زن مسلمان، قتل است. و کیفر زنا برای زن و مرد همسردار (محصن) نیز سنگسار (رَجم) است که چه بسا به مرگ بینجامد (الروضة البهية، ج2، ص352 القتل وهو للزانی بالمحرم…).
  10. لواط
    کیفرِ همجنس بازی مردان که به آمیزش منتهی شود، برای هر دو، مرگ است (الروضة البهية، ج2، ص361).
  11. دو یا سه بار انجام گناه کبیره و تکرار کیفر
    اگر کسی گناه کبیره‌ای انجام دهد، و دو یا سه بار کیفر (حدّ یا تعزیر) شود؛ در مرتبه سوم یا چهارم، کیفر وی مرگ است. شارب خمر (میگسار)، دزد، رباخوار، قاذف (کسی که به دیگری تهمت زنا بزند و نتواند اثبات کند)، مانع زکات (کسی که زکات واجب را نپردازد)، روزه‌خوار (الروضة البهية، ج2، ص369، کغیره من اصحاب الکبائر؛ و ص383 ).
  12. قتلِ عمد
    اگر مسلمانی به عمد کشته شود، خانواده وی (اولیایِ دم) اختیار دارند که قاتل را ببخشند، یا آنکه دیه بگیرند، و یا آنکه به قصاص او را بکشند.
    البته در حکم قصاص ، تبعیض است؛ مسلمانِ قاتل در برابر نامسلمانِ مقتول قصاص نمی‌شود. پدر نیز در برابرِ قتلِ فرزندش قصاص نمی‌شود. مردِ قاتل نیز در برابر زنِ مقتول قصاص نمی‌شود، مگر آنکه نیمی از دیه به خانواده قاتل داده شود.

شش سخن

  • از دوازده عنوان بالا، یازده عنوان، حدّ (کیفر) است، و تنها یک مورد، قصاص است. و تنها همین یک مورد است که «جان در برابرِ جان» قرار می‌گیرد.
  • بحث و بررسی حکم اعدام در موارد پیش‌گفته، بدان معنا نیست که جرایم فوق، کیفر نداشته باشند؛ بلکه سخن در آن است که آیا کیفرشان اعدام است؟ آیا جان آدمی بدین پرشماری ستانده شود؟! و بدین گستره، انسان، سلب حیات می‌شود؟!
  • با توجه به اصل حقوقی «تفسیر به نفع متهم» (تفسیر مضیَّق) باید احکام جزایی کم‌گستره و تنگ‌نای تفسیر شوند، به گونه‌ای که به سود متهم و برائت وی تمام شود. و به ویژه قاعده درء نیز بر آن دلالت دارد که حدود (کیفرهای شرعی) به اندک شبهه و احتمالی در حکم یا موضوع، برداشته می‌شود و منتفی می‌گردد. آیا هم‌اکنون در احکام صادره به عنوان محارب، مفسد فی الارض، باغی و مرتد؛ این اصل رعایت می‌شود؟ یا آنکه بر عکس، روزبه‌روز بر دامنه و گستره این عناوین افزوده می‌گردد؟
  • گفته‌اند و ما نیز شنیده‌ایم، برخی بر این پندار هستند که کشتن معارضان و آشوبگران به منزله حجامت و گرفتن خون فاسد است که در پیِ آن نظام اسلامی تندرست و چابک می‌شود! این پندار، با عقل پاک‌سرشت آدمی که به جان دیگران، و حتی مجرمان، ارزش می‌گذارد؛ ناسازگار است.
    و همچنین با سخن آن پیشوایِ دادگری که برایِ بزرگ سردارش نوشت:
    «هيچ چيز آورنده مصیبت، و بدپیامدتر، و از میان برنده نعمت، و كوتاه‌كننده دوران [حکمرانی]، به اندازه خونریزی ناحق نيست، و خداوند به روز رستاخيز، داوری میان بندگانش را به خون‌هایی آغاز می‌کند که ریخته‌اند. پس هرگز با ریختن خونی که حرمت گزارده شده، در پی توانمندیِ فرمانروایی خود نباشی که این کار فرمانروایی‌ات را ناتوان و سست می‌کند، بلکه از میانش می‌برد».
  • ریاست محترم جمهور، جناب آقای دکتر پزشکیان آمدند اصفهان، برای شرکت در افتتاحیه چهارمین کنگره بین‌المللی «راه نجات، نهج‌ البلاغة و حکمرانی علوی». آیا در کناردوچرخه‌سواریِ همایونی!، توجهی هم به آمار اعدام‌های چند ماه گذشته داشتند؟ و بدین سخن علی که در مشهورترین نامه وی به مالک اشتر، درج شده، آن سرداری که یک روز هم حکومت نکرد و یک حکم اعدام نیز ننمود و جاری نساخت!
  • و این دوازده قطره خون را می‌توانستم از کتاب‌های دیگر فقهی آدرس دهم، ولی همگی را از کتاب «الروضة البهیة في شرح اللمعة الدمشقیة» حکایت کردم. این کتاب، و نویسنده متن (لمعه) و شرح آن (روضه) حکایت غریبی دارند. کتاب لمعه را شمس‌الدین محمد عاملی کشته‌شده به جمادی‌الاول 786 ق. و شرح آن را زین‌الدین عاملی، کشته‌شده به ربیع‌الاول 965 ق. نوشته‌اند.
    هفتاد نفر شهادت دادند که شمس‌الدین محمد از دین برگشته و مرتد است و به صحابیان پیامبر توهین می‌کند؛ قاضی مالکی‌مذهب نیز وضو ساخت و دو رکعت نماز گزارد و به قتل شمس‌الدین حکم داد، او را بر دار کردند. و برخی گفته‌اند که پیکرش را نیز پس از مرگ، سوزاندند! او شد شهید اول!
    و زین‌الدین نیز به حکم قاضی شهر صیدا، به جرم بدعتگذاری و خروج از مذاهب چارگانه بر دار شد و پس از سه روز، پیکرش به دریا انداخته شد! و او شد شهید ثانی!
    آری، همین عناوین و احکام فقهی است که چه بسا جان فقیهانی را نیز گرفته باشد! آیا زمان آن فرانرسیده که بپذیریم «تنها جان در برابر جان است»، و نشاید و نباید جان آدمی را به هیچ جرم دیگری نستاند، و اینکه هیچ فرمانروایی به خون استوار نشده، و هیچ خونی بر زمین نخشکیده، بلکه زقّوم کینه رویانده و آتش جنگ برافروخته…

انتهای پیام