شناسهٔ خبر: 75413199 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

اولین جرقه‌های ذهن شهید سنوار در دوران نوجوانی‌اش شکل گرفت

مترجم کتاب صبح شبات گفت:  اولین جرقه‌هایی که در ذهن یحیی سنوار شکل گرفت و به آتشی عالم‌سوز و خائن‌سوز در هفتم اکتبر تبدیل شد، به دوران نوجوانی او مربوط می‌شود.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، رویداد معمار طوفان عصر امروز یکشنبه ۲۷ مهر با حضور شهریار شفیعی مترجم کتاب «صبح شبات»، علیرضا سمیعی پژوهشگر و منتقد ادبی، علیرضا شفاه عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق و جمعی از دانشجویان و فعالان حوزه فرهنگی، با همکاری سیمافکر در خانه اندیشه‌ورزان برگزار شد.

شهریار شفیعی مترجم کتاب صبح شبات گفت: در ذهن مجسم کنید در عمیق‌ترین تونل‌های غزه، جایی که تاریکی با اندک روشنایی از دود و نور خورشید در هم تنیده، مردی نامرئی زیر صدای خشمگین پهپادها قدم برمی‌دارد. مردی که میان مرزها حرکت می‌کند؛ مرزهایی که یک سو او را قهرمانی ساختگی در نظر برخی افراد می‌بینند و در سوی دیگر اسطوره‌ای بی‌همتا. مرز میان خیانت و فداکاری، سرنوشت متفاوتی را به او می‌بخشند. شاید شایعاتی که در زمان حیات شهید سنوار وجود داشته، شما هم شنیده باشید؛ حرف‌هایی درباره جاسوسی او برای اسرائیل یا موارد مشابه دیگر.

وی ادامه داد: از دید حاکمیت اسرائیل، او هیولایی بود که باید نابود می‌شد، یک تروریست تمام عیار که ریشه‌هایش تهدیدی جدی به شمار می‌رفت. اما از نگاه مردم خودش، موجودی پیچیده، مغزی متفکر و شخصیتی رازآلود بود که با کمترین کلام، فرمان خود را اعمال می‌کرد. این تصویر به شکل ناخودآگاه در میان همه جا افتاده است؛ در ذهن غزی‌ها به‌عنوان یک رهبر و در میان دستگاه حاکمه اسرائیل به‌عنوان خطری مهارناشدنی.

غزه جایی است که سیاست جزئی از ذات زندگی محسوب می‌شود

این مترجم کتاب گفت: غزه جایی است که سیاست جزئی از ذات زندگی محسوب می‌شود. کودکان از بدو تولد در فضایی سیاسی چشم به جهان می‌گشایند، چرا که مقاومت بخشی از وجودشان است. تحصیل، زندگی روزمره و حتی بازی‌های کودکی در این فضا رنگ‌وبوی سیاست دارند. هر فردی در غزه دلیلی برای مقاومت پیدا می‌کند؛ برای برخی آوارگی از سرزمین مادری‌شان دلیل است، برای دیگران ویرانی خانه‌های‌شان. اما برای سنوار، این دلایل فراتر از حد تصور بوده است.

وی افزود: آنچه او از کودکی تجربه کرد، تصویر سیم‌خاردارها، حکومت نظامی و سربازهای اسرائیلی بود که عمیقاً در ذهنش حک شد. هر ایست بازرسی برای او یادآور تحقیر بود، هر بازداشت موقت یا طولانی‌مدت خانواده‌ها زخمی تازه بر وجدان اجتماعی‌اش برجای می‌گذاشت و دلایل مقاومت برای او لحظه به لحظه بیشتر می‌شد.

شفیعی گفت: اولین جرقه‌هایی که در ذهن یحیی سنوار شکل گرفت و به آتشی عالم‌سوز و خائن‌سوز در هفتم اکتبر تبدیل شد، به دوران نوجوانی او مربوط می‌شود. او که روزهای کودکی خود را در پنج سالگی با تجربه جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و قیام بزرگ اعراب علیه اسرائیل پشت‌سر گذاشت، در اوایل نوجوانی نقطه عطف مهمی را تجربه کرد که ریشه در ارتباطش با مسجد داشت.

وی یادآور شد: یحیی عموماً برای نماز، به‌خصوص نماز عصر، به مسجد می‌رفت و این مکان برای او به پایگاهی جهت آشنایی با آموزه‌های دینی و سیاسی تبدیل شد. در همان زمان، شیخ احمد یاسین، به‌عنوان یک رهبر نوظهور اسلام‌گرا در غزه مطرح شده بود و دیدگاه‌های او در سراسر نوار غزه گسترش می‌یافت. یحیی نیز از این آموزه‌ها تأثیر پذیرفت و مفاهیم جدیدی را یاد گرفت. در همین محیط مسجد بود که یحیی سنوار با اندیشه‌های متفکرانی چون سید قطب و حسن البنا آشنا شد. این تفکرات نقش کلیدی در شکل‌گیری ذهنیت استراتژیک او ایفا کردند و پایه‌های مسیر آینده‌اش را بنا کرد.

شفیعی گفت: اولین بازداشت یحیی در ۱۹ سالگی، یعنی سال ۱۹۸۲ اتفاق افتاد. پیش از این، بر اساس آموزه‌هایی که از مسجد آموخته بود، او به عنوان یک نوجوان اسلامگرا شناخته می‌شد. یحیی در آن زمان به جریانات مختلف مخالفان می‌پیوست، سازماندهی می‌کرد، در محافل دانشجویی حضور داشت و سخنرانی می‌کرد. بی‌شک یکی از مؤثرترین عوامل در شکل‌گیری شخصیت و ذهنیت یحیی، تسلط او بر ادبیات عرب بود. این موضوع که تأثیر عمیقی بر او داشت، همراه با آموزه‌های اخوان المسلمین، نقش محوری در بنیان‌گذاری شخصیت فکری و ایدئولوژیک او ایفا کرد. یحیی در آن دوران، در آستانه‌ی ورود به جوانی قرار داشت و اتهاماتی که به او نسبت داده شد شامل فعالیت‌های خرابکارانه، تحریک به خشونت، و عضویت در سازمان‌های ممنوعه بود.

وی افزود: یحیی در زندان با وجود جوانی‌اش بسیار سریع بین هم‌سلولی‌های خود برجسته می‌شود. ویژگی برجسته او، توانایی گوش دادن به دیگران بود که باعث شد توجه ویژه‌ای به او جلب شود. مقامات اسرائیلی و دستگاه اطلاعاتی این کشور نیز به تدریج متوجه نقش مهم یحیی در زندان شدند و به توانایی‌های بارز او پی بردند. پس از گذراندن یک دوره طولانی بازداشت، که نه چندان طاقت‌فرسا اما قابل توجه بود، یحیی آزاد شد. اکنون، او علاوه بر افتخار داشتن عنوان یک زندانی مبارز، توانسته از یک شاگرد مقاومت به یک چهره سیاسی تاثیرگذار تبدیل شود.

سنوار تحت تأثیر غیرمستقیم آموزه‌های شیخ احمد یاسین بود

این مترجم کتاب یادآور شد: در این مقطع از زندگی، یحیی هنوز ملاقات مستقیمی با شیخ احمد یاسین نداشته است اما همچنان تحت تأثیر غیرمستقیم آموزه‌های او و در چارچوب فکری اخوان‌المسلمین قرار دارد. دستگاه اطلاعاتی اسرائیل به زعم خود فکر می‌کند که روانشناسی ترس را به خوبی می‌شناسد و با این بازداشت‌های پیشگیرانه تلاش دارد رهبران بالقوه را خنثی کند. با این حال تصور می‌کنند که این بازداشت‌ها اثر بازدارندگی خواهد داشت، اما زندان تأثیر عمیق‌تری بر یحیی داشته و او را در باور به مقدس بودن مأموریت خود مصمم‌تر کرده است.

وی افزود: چند ماه پس از دستگیری، فعالیت‌هایش را از سر می‌گیرد اما این بار با رویکردی محتاطانه‌تر و استراتژیک‌تر. دومین بازداشت او در سال ۱۹۸۵ رخ می‌دهد و حالا یحیی سنوار از یک مبارز تازهکار به یک انقلابی متعهد تبدیل شده است. او تحت تعلیم مستقیم یکی از شخصیت‌های بانفوذ غزه، یعنی شیخ احمد یاسین، قرار میگیرد. یاسین و سنوار زندان را به مکانی آموزشی تبدیل میکنند. سلول شیخ یاسین به کلاس درسی بدل شده و محیط زندان به یک مرکز فرماندهی و پایگاه استراتژیک تبدیل می‌شود.

شفیعی گفت: اصلی‌ترین پیام نظریه شیخ احمد یاسین را می‌توان در این دو جمله خلاصه کرد؛ مقاومت باید بر پایه شریعت الهی باشد، یعنی ادغام اسلام با مبارزه فلسطینی. فلسفه وجودی حماس به همین مفهوم وابسته است و تفاوت اساسی این جنبش با دیگر حرکت‌های فلسطینی که اغلب دارای رویکردهای سوسیالیستی و عربی هستند، در همین موضوع نهفته است. ریشه‌گیری مقاومت از شریعت الهی، نقطه تمایزی است که باعث شده حماس به شکل منحصر به فردی عمل کند.

وی ادامه داد: همراهی شیخ یاسین در واقع پایگاه اصلی حماس را تقویت کرده و به نتایج مهمی در مسیر مبارزه دست یافته است. شیخ احمد یاسین و حماس دلیل شکست جنبش‌های پیشین فلسطین را در دو نکته اصلی خلاصه کرده‌اند: نفوذ خارجی و خیانت داخلی. این تحلیل باعث شد که ایده ایجاد واحد مخفی داخلی به منظور مقابله با تهدیدات، شکل بگیرد. مهم‌ترین دستاورد این حوزه، تأسیس واحد امنیت داخلی حماس با نام «المجد» بود، که به معنای شکوه است. این واحد تحت فرماندهی یحیی سنوار مأموریت داشت افراد همکار با دستگاه اطلاعاتی اسرائیل را شناسایی و خنثی کند، کسانی که اطلاعات حساس نظیر انبارهای سلاح یا مکان عملیات‌ها را در اختیار دشمن قرار می‌دادند. ایجاد این واحد ضربه بزرگی به فعالیت‌های جاسوسی اسرائیل وارد کرد و نقش کلیدی در حفظ بقای حماس ایفا نمود. فعالیت‌های واحد المجد تا به امروز ادامه دارد و تأثیرات آن همچنان در مقاومت فلسطین محسوس است.

سنوار در سال ۱۹۹۸ طولانی‌ترین دوره زندانی شدنش را تجربه کرد

این مترجم گفت: یک جاسوس سرشناس با اسم مستعار «بلک برد» یا همان پرنده سیاه، به دلیل نقش پراهمیتی که در شناسایی و نابودی شبکه جاسوسانی که عامل ترور چندین فرمانده ارشد مقاومت بودند، شناخته می‌شود. این مأموریت در اوایل تشکیل این واحد به کمک همراهان او به انجام رسید. به نظر نمی‌رسد در همه مقاومت، به‌ویژه حماس، شخصی به هوش و ذکاوت یحیی سنوار وجود داشته باشد. این گفته‌ها نه مبالغه است و نه صرفاً ادبیات، بلکه تأییدیه‌هایی از اعترافات مختلف دشمنان فلسطین است که در زمان‌های متفاوت به مهارت او اذعان کرده‌اند. حتی وقتی که او ۲۲ سال را در زندان سپری می‌کرد، توانست نفوذ عجیبی ایجاد کند. به طوری که یکی از زندانبان‌ها اذعان داشت که گویا سنوار خود رئیس زندان بوده، چراکه با همه ارتباط برقرار کرده بود. البته او برخلاف سیاست رسمی و دیپلماسی سنتی، تعهد چندانی به اصول دیپلماتیک نداشت، اما همچنان شخصیتی برجسته و تأثیرگذار باقی مانده است.

وی افزود: یحیی سنوار که در سال ۱۹۸۸ دستگیر شد، یکی از طولانی‌ترین دوره‌های زندانی شدن خود را تجربه کرد. این دوره که هم‌زمان با انتفاضه اول در خارج از غزه و شرایط ملتهب آن بود از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در آن زمان حماس، با برخورداری از حمایت گسترده مردمی، فعالیت‌های خود را پایه‌گذاری کرد. مسجدها به‌عنوان پایگاه‌های اصلی حماس و محل رهبری اعتراضات و تظاهرات مردمی نقش کلیدی داشتند.

شفیعی گفت: تفاوت اصلی این جنبش با دیگر گروه‌های مقاومت فلسطینی مانند فتح و جهاد اسلامی در همین نوع سازمان‌دهی بود. بازداشت طولانی سنوار در واقع نقطه عطفی در زندگی او محسوب می‌شود، جایی که به پالایش شخصیتی و خودسازی پرداخت. در دوران زندان، سنوار مرجعیت سیاسی و اخلاقی میان زندانی‌ها پیدا کرد. حتی زندانی‌های جناح‌های مخالف نیز به او رجوع میکردند، زیرا او با همه تعامل انسانی داشت و از خشونت پرهیز می‌کرد. این ویژگی‌ها جایگاه ویژه‌ای برای او در میان زندانی‌ها ایجاد کرد.

وی افزود: از دیگر نکات قابل توجه درباره او، تسلط کامل بر زبان عبری بود. در دوران زندان، سنوار به مطالعه روزنامه‌های اسرائیلی و بررسی سرگذشت ژنرال‌ها و مقامات بلندپایه این کشور پرداخت. او شکست‌های اسرائیل در جنگ با لبنان و دیگر نقاط به‌ویژه غزه را تجزیه و تحلیل کرد. خودش اذعان داشت که اگر قرار باشد یک مقاله در روزنامه اسرائیلی بنویسد، قادر است بهتر و دقیق‌تر از تحلیلگران و سیاستمداران اسرائیلی این کار را انجام دهد. او به نوعی دایرة‌المعارفی زنده از مسائل سیاسی و نظامی اسرائیل تبدیل شده بود.

سنوار در طول بیست و دو سال زندانی بودن، تجربیاتی ارزشمند به دست آورد

این مترجم کتاب گفت: یحیی سنوار در طول بیست و دو سال زندانی بودن، تجربیاتی ارزشمند به دست آورد که بازتاب آن را می‌توان در رویدادهای هفت اکتبر مشاهده کرد. یکی از ویژگی‌های برجسته او در این دوران توانایی وفق دادن خود با شرایط سخت زندان بود. زندان‌های صحرایی، که محیطی طاقتفرسا و همراه با شکنجه‌های شدید هستند، فرصت‌هایی را برای رشد شخصیتی و برنامه‌ریزی فراهم کردند. او توانست با بهره‌گیری از این شرایط خود را تطبیق دهد و فعالیت‌های روزانه منظمی را به‌وجود آورد.

وی افزود: هر روز پس از نماز صبح، دعای خود را می‌خواند و قرآن را حفظ می‌کرد؛ این کارها نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت او داشتند و جلوهای معنوی و سیاسی به وی بخشیدند. در ساعات بعد از ظهر تمرینات بدنی و ورزشی انجام می‌داد که باعث تقویت استقامت بدنی او می‌شد. شب‌ها نیز وقت خود را به مباحثه و گفتگو با سایر زندانیان اختصاص می‌داد. تمامی این فعالیت‌ها نقاط عطفی بودند که توانایی‌ها و شخصیت یحیی سنوار را تقویت کردند و از او فردی الهام‌بخش شکیل ساختند.

شفیعی گفت: یکی از مهم‌ترین نکاتی که یحیی سنوار به آن باور پیدا کرد و به‌طور مستمر در خود و دیگر زندانیان و همچنین در میان حامیان حرکت مقاومت اسلامی پرورش داد، اهمیت آموزش بود؛ آموزشی همراه با ایمان عمیق. او جمله‌ای دارد که تأثیر زیادی بر من گذاشته است. این جمله هنگام صحبت با اعضای گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس، بیان شده است. اگر گلوله بدون ایمان باشد، چیزی جز یک تکه فلز نیست به نظر من، این نوع جهان‌بینی، نتیجه بیست‌وچند سال تفکر و مبارزهای مداوم اوست.

وی افزود: یکی دیگر از اقدامات بسیار مهم سنوار که از میانه دهه ۱۹۹۰ و در زندان آغاز شد، طرح‌ریزی یک برنامه بلندمدت بود. او به این نتیجه رسیده بود که اگر اسرائیل حاضر به مذاکره بر سر حاکمیت سیاسی خود نیست، ممکن است برای حفظ جان سربازانش آماده مذاکره باشد. به همین دلیل، ایده گروگانگیری را مطرح کرد و در همان اواسط دهه ۹۰ کار بر روی آن آغاز شد. این طرح طی چندین سال با جمع‌آوری اطلاعات و آماده‌سازی عملیاتی ادامه یافت. سرانجام در اواخر همان دهه، عملیاتی برای گروگانگیری انجام شد.

این مترجم کتاب گفت: اگرچه این تلاش آن زمان به نتیجه نرسید، اما پایه‌ای شد برای عملیات دیگری که در ژوئن ۲۰۰۶ اتفاق افتاد و منجر به اسارت سرباز اسرائیلی، گیلعاد شالیت، شد. این عملیات نقطه عطفی بود که در نهایت راه را برای آزادی یحیی سنوار در ۱۸ اکتبر ۲۰۱۱ هموار کرد.

اولین جرقه‌های ذهن شهید سنوار در دوران نوجوانی‌اش شکل گرفت

تبادلی که طی آن سنوار آزاد شد، یکی از تاریخی‌ترین تبادلات در عرصه جنگ‌ها بود

وی افزود: تبادلی که طی آن سنوار آزاد شد، تاکنون یکی از تاریخی‌ترین تبادلات در عرصه جنگ‌های متعارف و نامتعارف به شمار می‌رود؛ چراکه آزادی او به ازای آزاد کردن ۱۰۲۷ زندانی فلسطینی صورت گرفت. این رویداد یحیی سنوار را به عنوان یکی از چهره‌های شاخص ملی به غزه بازگرداند.

شفیعی گفت: آقای ایلان پاپه، مورخ برجسته و مطرح اسرائیلی، که هماکنون در دانشگاه اکسل لندن مشغول تدریس است و سال‌ها در بریتانیا ساکن بوده، نظریات جالب و متفاوتی درباره تاریخ و تحولات اسرائیل و فلسطین ارائه کرده است. وی در جدیدترین کتابش که در ۲۳ سپتامبر
منتشر شد با عنوان «اسرائیل بر لبه پرتگاه»، معتقد است که از زمان روی کار آمدن حزب راستگرای صهیونیستی در سال ۲۰۲۲، اسرائیل وارد مسیر فروپاشی شده است و اعتقاد دارد که این فروپاشی حتی به دست نظامیان همین کشور رخ خواهد داد.

وی افزود: آیلان پاپه در اثر پیشین خود که من آن را ترجمه کرده و تحت عنوان «صبح شبات» منتشر کرده‌ام، به بررسی مختصر و جامعی از تاریخ جنگ اسرائیل و فلسطین پرداخته است. نام این کتاب اشاره‌ای به عملیات طوفان رسا در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ دارد که تحولی در این مناقشه طولانی‌مدت به شمار می‌رود. این کتاب که حدود ۱۶۰ صفحه است، راهنمایی عمیق برای درک تاریخچه و ابعاد این جنگ است.

این مترجم گفت: برخلاف تصور رایج، پاپه ریشه این جنگ را نه در روز نکبت سال ۱۹۴۸، بلکه در پایان قرن نوزدهم و دوره تحت قیمومت عثمانی فلسطین جستجو می‌کند؛ زمانی که نخستین مهاجرت یهودیان به این سرزمین تاریخی آغاز شد. اتفاقات اخیر از جمله حملات گسترده حماس در حمله هفت اکتبر که منجر به کشته شدن بیش از ۱۲۰۰ اسرائیلی و اسارت بیش از ۲۰۰ نفر شد، به تعبیر آقای پاپه نتیجه دهه‌ها خشونت سیستماتیک علیه جوانان فلسطینی و بمباران‌های مداوم بر سر آنهاست. مطالعه آثار ایشان می‌تواند دیدگاه‌های تازه‌ای به مخاطبان ایرانی ارائه دهد و پیش‌فرض‌های بسیاری را درباره این مناقشه طولانی‌مدت تغییر دهد.

سنوار با شجاعتش صهیونیست‌ها را عاسی می‌کرد

در ادامه علیرضا سمیعی پژوهشگر و منتقد ادبی با اشاره به رمان «خار و میخک» گفت: وقتی خواندن رمان یحیی السنوار را شروع کردم او هنوز مجاهدی بود که با شجاعتش صهیونیست‌ها را عاسی می‌کرد اما پیش از آنکه خواندن «خار و میخک» تمام شود، شهید شد.

وی ادامه داد: همه جا فیلم آخرین لحظات نبردش دست به دست می چرخید. او تکه چوبی را به طرف پهبادی که فیلمش را می گرفت پرتاب می کرد؛ این لحظه خیره کننده بخشی از یک فیلم سینمایی نبود بلکه کاری بود که هر فلسطین برای دفاع از خودش انجام می‌دهد پرتاب کردن آخرین چیزی که دم دستش دارد. آن لحظه، لحظه ای بود که در اینجا می‌توانیم نامش را «لحظه سنوار» بگذاریم.

این پژوهشگر یادآور شد: لحظه سنوار، نمایش مواجهه دو تمدن بود، تمدنی که در یک سوی آن اراده و مقاومت انسان آزاده به چشم می‌خورد و در آن سو اراده کسانی سرهم‌بندی شده در تکنولوژی مسخ شده‌اند و با تبدیل کردن خودشان به نیمه حیوان نیمه ماشین با خودشان یعنی با انسانیت بیگانه شده اند.

وی افزود: صهیونیسم نماینده آخرین چهره تمدن مسخ شده و در نتیجه بیگانه شده غربی‌ است این حیوان ماشین کشتار حریصانه بر زمین پرسه می‌زند تا آخرین رمق‌های حیات را به نرم‌افزار سخت افزار بدل کند.

سمیعی گفت: لحظه سنوار لحظه مواجهه ذخیره مقدس و هنوز باقی مانده آدمی است با آخرین نتایج طاغوت غربی این تاغوت کار را به جای رسانده که آدمی آرزو می‌کند بتواند از آن به فیلم‌های ژانر وحشت پناه ببرد.

وی ادامه داد: یحیی سنوار خود داستانش را نوشته است. او رمان خار و میخک را در بیست و سه سال تحمل زندان در شکنجه‌گاه‌های صهیونیستی نوشت سپس زندانیان دست‌نوشته‌هایش را با ترفندهایی به بیرون فرستادند و حالا در ایران منتشر می‌شود.

این منتقد ادبی گفت: اسیر یا بی‌خانمان تنها و فقط در هنر و جهاد زندگی می‌کند رمان خار و میخک تاریخی و تا حدودی زندگی‌نامه‌ای است در اینجا چیزی داریم که در کتاب تاریخی نمی‌توانستیم به دست آوریم. اول به این خاطر که کتاب تاریخی نسبت به اثر هنری و مثلاً رمان ضعیف‌تر است.

وی افزود: تاریخ با جزئیات سروکار دارد. می‌گویند ما نتیجه تاریخ هستیم اما تاریخ با رفتگان رفته است و رد آن‌ها را فقط در کتاب‌ها می توان گرفت.

آیا ما در آینده کتاب‌های تاریخی هستیم؟

این پژوهشگر گفت: آیا ما در آینده کتاب‌های تاریخی هستیم؟ تاریخ کتاب تاریخی درباره فلسطین نوشته و به خصوص رمان‌های تاریخی به سر می‌بریم این سوال کمابیش ارسطویی امروزه مخدور شده است، زیرا در زمانی زندگی می‌کنیم که حتی کتاب‌های تاریخی نیز طوری ساخته می‌شوند که آینده رمان‌ها هستند؛ چرا که تاریخ وقایع و شخصیت‌ها را انتزاعی می‌کند چون وقایع و شخصیت‌ها در کتاب‌های تاریخی به اصناف و آمار بدل می‌شود حال آنکه در رمان شخصیت‌ها درون پیوندی قرار می‌گیرند که به آنها ابعاد واقعی انسانی داده می‌شود.

وی افزود: با این حال این بحث درباره مردم فلسطین تا حد زیادی حال و استثنایی است چه اینکه زمان و مکان از فلسطینی دزدیده شده است. توجه کنید که هنر برای فلسطینی فقط یک ساعت خوب و تا حدی ضروری نیست به همین خاطر آنها زمان و مکان خود را در مورد در اثر هنری می‌سازند و چنانچه می‌بینید هنر تنها مجالی‌ست که می‌تواند زمان و مکانش را در آن جا دهد انگار این موضوع را ویران کرده است؛ زیرا سنوار در زندان حتی بیشتر از هم‌وطنانش از زمان و محروم ماند. جان ناخشنود او در اسارت کمر به ساختن مکان و پرداختن زمان بسته است.

این پژوهشگر گفت: خلاصه زندگی هر فلسطینی را می‌توان در فهرستی که به نحو دردناکی جمع و جور است، جا داد؛ تولد در اردوگاه، زیر نظر بودن، دست و پنجه نرم کردن با فقر، تماشای زد و خوردهای پراکنده نیروهای فدایی مقاومت با نیروهای اشغالگر، ناامیدی‌های پی در پی از شکست در اردن جنگ داخلی لبنان و سرانجام عادی سازی روابط مصر با دولت اشغالی؛ از این رو در این رمان خبری از کش‌وقوس‌های ساحلی، توصیفات صحنه‌های میهمانی و ظریف‌کاری در چهره نگاری نمی‌بینیم.

وی افزود: در بخشی از کتاب راوی که جوانی به نام احمد است به پسر عمویش می‌گوید انقلابی‌ها عاشق‌پیشه و نویسنده‌اند تا او را مجاب کند تن به ازدواج دهد اما ابراهیم پاسخ می‌دهد عشق اول هر فلسطینی قدس است.

این منتقد ادبی گفت: ملتی که آواره است همواره در سرزمین های دیگری شکست می خورد و از آن بدتر اینکه شکست دیگران را به نحو عجیبی متحمل می‌شود. این وضع شاق و وقتی فکرش را می کنید دیوانه‌کننده است همه این‌ها یک معنا دارد؛ فلسطینی‌ها باید خودشان کمر همت را ببندند.

برخاستن مردم فلسطین از خاکستر اشغال ساده نیست

وی یادآور شد: ۱۰ فصل اول رمان به همین ترتیب می‌گذرد اما مشکلات در فصل‌های بعدی پیچیده‌تر می‌شود. برخاستن مردم فلسطین از خاکستر اشغال ساده نیست مثلا آنها مجبورند محض خاطر زنده ماندن برای اشغالگران کار کنند و این یعنی در معامله با صهیونیست ها یا به خائنان به خود تبدیل شوند یا از گرسنگی بمیرند. وضع خیانت یا مرگ چیزی نیست که معمولا در زندگی آدمی رخ دهد و اغلب به عنوان یک انتخاب استثنایی نادرست ولی الزامی پیش می‌آید و چه بسا مرتکبان بدان هیچگاه نتوانند به زندگی عادی خود بازگردانند.

سمیعی گفت: مردم فلسطین در سایه اشغال یا در خارج از وطن به دنیا می‌آید و به محض اینکه خود را فلسطینی بخوانند در دو گروه تقسیم می‌شوند که می‌توان به اسیران و آوارگان اشاره کرد. آنها فرزندان تصویر حسرت آلودی از وطن هستند که فقط می‌شود در هنر ترسیم کرد و با جهاد بدان تقرب جست؛ نمی‌توان به همین اکتفا کرد که بگوییم خواندن خار و میخک به ما می‌آموزد یک مبارز چگونه می‌نویسد بلکه این رمان به خودی خود مبارزه است مبارزه‌ای که در کلمات، نثر، داستان، پیرنگ، شخصیت‌هایش و خاصه در ایمان خلل ناپذیر مردم جان می‌گیرد و سرانجام در آگاهی کامل مخاطب به نتیجه می‌رسد.
وی افزود: در فصل‌های پایانی مردم غزه ای که زیر نور همین ایثارها آزاد شده‌اند در کارگاه‌های تراشکاری موشک‌های ابتدایی می‌سازند و سازماندهی نظامی منظمی دست و پا می‌کنند.

این پژوهشگر گفت: رمان در سپتامبر ۲۰۰۴ در زندان‌های «بئر سبع» پایان می‌یابد در حالی که نویسنده همچنان در زندان است. استقلال کامل غزه در ۲۰۰۷ به دست آمده و از آن زمان تا امروز، درگیری‌ها و تبادل آتش میان اشغالگران و مردم غزه ادامه دارد. اگر می‌بینید از هفت تا اکتبر همچنان زیر آتش بی‌سابقه صهیونیست‌ها مقاومت می‌کند به این خاطر است که سال‌ها مقاومت به آنها آموخته فقط شهادت طلبی همین زندگی دشوار اما آزادی را که دارند ممکن کرده است.

در ادامه علیرضا شفاه عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: یکی از جملات فیلسوف آلمانی که بارها در میان گفتگوهایم بازگو کرده‌ام، از جمله عباراتی است که بسیار ذهنم را مشغول کرده. این جمله می‌گوید: خوب جنگیدن است که جنگ را مقدس می‌کند. سال‌هاست که به این جمله فکر می‌کنم و هنوز هم با هر بار تأمل بر آن، به نکات جدیدی دست می‌یابم. تصور اینکه ما تا چه حد توان شنیدن این جمله را داریم خودش موضوعی قابل توجه است.  

وی ادامه داد: در این میان صحبت از اسرائیلی‌ها و جایگاه‌شان در جهان به میان می‌آید. اینکه آنان نماد یک اراده باطل در دنیای ما هستند، موضوعی نیست که از ابتدا قطعی بوده باشد. حتی نمی‌توان تضمینی داد که در آینده وضوح کاملی درباره این موضوع وجود داشته باشد. هیچ تضمینی انسانی برای پاسخ به این مسئله نیست. اما آنچه آنان را در تاریخ، به شکلی دائمی به اراده باطل و خبیث تبدیل کرده، شیوه رویارویی‌شان با مسائل مختلف است. مواجهه آنان با جنگ‌ها و مشکلات، تصویری است که تاریخ از آنان ثبت می‌کند؛ و شما این ویژگی را در جنگ اخیر نیز مشاهده می‌کنید.

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: شیوه‌ای که اسرائیل در جنگ استفاده می‌کند، به نظر نمی‌رسد از منطق انسانی یا اخلاقی پیروی کند؛ بلکه بیشتر به نوعی جنون یا رفتار حیوانی شبیه است. این موضوع حتی در ظاهر اقدامات‌شان نیز مشهود است. اما اصلی که باید به آن توجه کنیم فراتر از ظاهر ماجراست، چراکه بررسی‌های عمیق‌تری می‌طلبد.  

وی افزود: این باور ساده‌انگارانه که از پیش در هر جنگی یک طرف حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است، نه تنها درست نیست، بلکه تأمل بیشتری می‌طلبد. هر طرف در یک درگیری باید نسبت به معنایی که در اعمال و نیت خود می‌پروراند، آگاه باشد. همین آگاهی است که سرنوشت میدان نبرد را تعیین کرده و آن را معنادار نگه می‌دارد. در جنگ‌ها، هر دو طرف با چالش‌های مشترکی روبرو می‌شوند و اهمیت دارد که دقت کنیم این آزمون‌ها چگونه پایان می‌یابند و هر کدام از آن وضعیت چگونه سربلند بیرون می‌آیند.

شفاه گفت: مسئله اصلی من ارتباط میان جنگ و اراده ملت ایران، و همین‌طور تاثیر این جنگ بر سیاست داخلی کشور است. اینکه جنگ ما در منطقه چه معنایی دارد و ما به عنوان یک ملت چگونه هویت خودمان را در این مسیر تعریف و تثبیت می‌کنیم.  

وی ادامه داد: همانطور که انسان با جنگ‌هایی که در زندگی با آن روبرو می‌شود هویت خود را می‌شناسد، این جنگ‌ها از قبل شکل مشخصی ندارند. داشتن شجاعت و لیاقت برای درگیر شدن در یک مبارزه، موضوعی است که افراد در طول زندگی با آن مواجه‌اند، چه مبارزات کوچک و چه بزرگ. نحوه برخورد هر فرد با صحنه‌ای که در آن قرار گرفته، هویت او را مشخص می‌کند.  

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: این هویت وابسته به عناوینی از پیش تعیین‌شده مثل مسلمان بودن، شیعه بودن یا شهروند جمهوری اسلامی ایران بودن نیست. هیچ‌یک از این برچسب‌ها در آن لحظه حساس نمی‌تواند ما را نجات دهد. بلکه اگر ما بر مسیری مقدس یا درست حرکت می‌کنیم، باید در زمان عمل و مواجهه، این ویژگی‌ها را به طور حقیقی نشان دهیم. در غیر این صورت نه‌تنها اثری مثبت ندارند، بلکه ممکن است به عنوان بار سنگین‌تری بر دوش ما باشند نسبت به زمانی که چنین میراثی را با خود حمل نمی‌کردیم.

وی افزود: به نظر می‌رسد که در موقعیت فعلی ایران بسیاری افراد دیگر احساس نیاز یا انگیزه‌ای برای بازگشت به خودآگاهی ندارند. این وضعیت تا حدی نتیجه مواجهه طولانی‌مدت با نوعی جنگ است که حتی فرصت یا تمایل تفکر را از بین برده است. ما شاهد رفتارهایی خشونت‌آمیز و پروژه‌هایی بسیار خطرناک از سوی صهیونیست‌ها در جهان هستیم، پروژه‌هایی که نه تنها منطقه ما بلکه کل بشریت را تحت تأثیر قرار داده‌اند. اما به ندرت از خود می‌پرسیم این وضعیت از کجا نشأت گرفته است.  

شفاه گفت: در این میان، متأسفانه نوعی روایت یا گفتار که شاید به دلیل کمبود شجاعت برای مواجهه مستقیم با مسئله مورد استقبال قرار می‌گیرد، در جامعه و حتی در میان مسئولان رواج یافته است. به نظر می‌رسد این گفتار، به جای فراهم کردن درکی عمیق‌تر از ماهیت پروپاگاندا و نقش اسرائیل، رویکردی ساده‌انگارانه را ترویج داده است. اسرائیل واقعاً بخشی از ابزار غرب به شمار می‌رود، اما مسئله به همین سادگی قابل توضیح نیست. قوم یهود و بنیان‌گذاران صهیونیسم، چه در تاریخ و چه اکنون، یگانگی ساده‌ای با این پدیده نداشته و ندارند. آنها نیز همچون ما بازیگران تاریخی هستند که شرایط و مواجهات‌شان آنها را به شکل نیرویی که امروز می‌بینیم، تبدیل کرده است.

وی افزود: در زمان وقوع مدرنیته و شکل‌گیری جهان مدرن، جامعه یهود مانند بسیاری از جوامع مذهبی دیگر، از جمله مسلمانان و مسیحیان سنتی، با چالش‌هایی در مواجهه با تغییرات نوین روبه‌رو شد. بخشی از این جامعه، به‌ویژه آن‌هایی که نزدیک‌تر به تحول‌های مدرن بودند، عمدتاً در اروپا و به‌طور خاص در شرق اروپا، با این پرسش اساسی مواجه شدند که چگونه یک فرد یهودی می‌تواند در دنیای مدرن زندگی کند. این پرسش اصلی برای بسیاری باعث سردرگمی و اضطراب شد، زیرا قواعد و هویت سنتی نیازمند بازنگری بودند. 

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: تعداد زیادی از یهودیان به سمت سکولاریسم گرایش یافتند، اما سکولار شدن برای جامعه یهودی فرآیند ساده‌ای نبود؛ این وضعیت به نوعی واکنش به ضربه‌های فرهنگی و اجتماعی زمانه بود. در این دوران، یهودیان نقش قابل‌توجهی در جریان‌های رادیکال اجتماعی و سیاسی ایفا کردند. 

وی افزود: بسیاری از رهبران بزرگ جنبش‌های چپ جهانی و احزاب کمونیست، یهودی بودند؛ خواه در شوروی، شرق اروپا، آلمان یا حتی آمریکا. این افراد نه تنها به کمونیسم گرایش داشتند، بلکه به خداناباوری نیز نزدیک بودند و به ترویج ایده‌هایی پرداختند که به حمایت از اقلیت‌ها اختصاص داشت. بحث بلشوییسم یهودی که بعداً در حکومت آلمان نازی و میان ضدانقلاب‌های روسی مطرح شد، از همین جریان‌ها ناشی می‌شود. 

شفاه گفت: مفهوم بلشوییسم یهودی به طور گسترده در اروپای شرقی و غربی گسترش یافت و به یکی از محورهای تبلیغات یهودی‌ستیزانه در نازیسم تبدیل شد. نازی‌ها، از جمله شخص هیتلر و ایدئولوگ‌هایی مانند آلفرد روزنبرگ، در آثار و افکار خود یهودیت را کاملاً هم‌راستا با کمونیسم می‌دانستند و معتقد بودند که این دو یک ماهیت مشترک دارند. بر اساس این نظریات، حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان به مقابله همزمان با یهودیان و کمونیسم پرداخت و آن‌ها را به عنوان یک دشمن یکپارچه تصور کرد. نازی‌ها این ارتباط را از موسی تا لنین امتداد دادند و مدعی شدند که جریان بلشوییسم یهودی همچون نخ قدرت‌مند تاریخی از رهبری‌های مذهبی تا ایدئولوژی‌های سیاسی تداوم یافته است.

برخی از متفکران یهودی آلمانی، که به مکتب ماربورگ شهرت دارند

وی یادآور شد: کتاب «از موسی تا لنین» یکی از آثار مهم یکی از ایدئولوژیگ‌های برجسته حزب سوسیال ناسیونالیسم آلمان به شمار می‌رود. این کتاب  به مسئله مواجهه یهودیان با تحولات جهان مدرن می‌پردازد. در چنین شرایطی، یهودیان در موقعیت پیچیده‌ای قرار گرفتند و باید مسیری برای حرکت و انتخاب در این جهان جدید پیدا می‌کردند. در این میان، تلاش‌هایی شکل گرفت تا یهودیان بتوانند با فرهنگ مدرن هماهنگ شوند. 

شفاه گفت: برخی از متفکران یهودی آلمانی، که به مکتب ماربورگ شهرت دارند، ویژه هرمان کوهن و شاگردانش مثل ارنست کاسیرر، در جهت تبدیل یهودیت به یک فرم فرهنگی کوشیدند. این متفکران تلاش کردند تا یهودیت را در قالبی هماهنگ با فرهنگ مدرن مطرح و تبیین کنند.

وی افزود: هرمان کوهن با نگاه فلسفی خود سعی داشت یهودیت را در چهارچوب تفکر مدرن جای دهد و از این طریق شرایط جذب و حضور یهودیان در جهان مدرن را فراهم کند. او به‌عنوان یکی از پیشگامان فلسفه یهودی شناخته شد. در این میان، جریان‌های مختلف فکری پیرامون یهودیت شکل گرفته‌اند. از یک‌سو، نگرش‌های فرهنگی و فلسفی همچون صهیونیسم تلاش دارند تا راهکارهایی برای سازگاری یهودیان با مدرنیته پیدا کنند. از سوی دیگر، برخی گروه‌ها به اصطلاح بلشویسم یهود را مطرح می‌کنند که گرایشی است نسبت به نقش یهودیت در مسیرهای ایدئولوژیک، مانند کمونیسم. این دسته معتقد بودند که شخصیت‌هایی چون مارکس و دیگر رهبران سوسیالیست به نوعی ادامه‌دهندگان روایت تاریخی بنی‌اسرائیلند و به عنوان نجات‌دهندگان فرهنگ بشری به شمار می‌روند. در نهایت، رقابت بین دیدگاه‌های فلسفی، اجتماعی و سیاسی پیرامون یهودیت، ناشی از تلاش برای تبیین جایگاه این قوم در دنیای متحول مدرن است؛ مسیری که بین جذب در مدرنیته، حفظ هویت فرهنگی و یا ارائه رویکردهای کاملاً متفاوت در جریان است.

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: یک نظر رایج در گذشته وجود داشت که یهودیان به دلیل نداشتن سرزمین مشخص، نمی‌توانند همبستگی ملی داشته باشند و حتی ممکن است با دشمنان ملت‌های مختلف همکاری کنند. این دیدگاه در تاریخ نیز تا حدی مورد تایید قرار می‌گرفت. به عنوان نمونه، از خانواده روچیلدها مثال زده می‌شد؛ خانواده‌ای که در فرانسه ظهور کردند و گفته می‌شد، پس از انقلاب فرانسه، ابتدا با نظام پادشاهی فرانسه همکاری داشتند و سپس با جمهوری جدید همراه شدند. بعد از تغییر رژیم، با ناپلئون همکاری کردند و وقتی ناپلئون سقوط کرد، با قدرت‌ دیگری وارد تعامل شدند. این موضوع به گونه‌ای تصور می‌شد که یهودیان به دلیل نداشتن سرزمین مخصوص، فاقد حس همبستگی ملی هستند و حتی توانایی همکاری با دشمنان ملت‌ها را دارند. بسیاری از مثال‌های مشابه دیگر همواره ارائه می‌شد تا این دیدگاه را تقویت کند. 

وی ادامه داد: این نشان می‌داد که نداشتن سرزمین مشکل بزرگی برای یهودیان بود. در نتیجه، ایده صهیونیسم به عنوان یک راه‌حل مطرح شد. صهیونیسم مطرح کرد که اگر یهودیان بخواهند در جهان نوین جایگاهی پایدار پیدا کنند، باید همچون یک دولت-ملت مدرن ظاهر شوند. همچنین به نوعی حل مسئله یهودستیزی در میان ملت‌هایی مثل اروپایی‌ها که به‌شدت درگیر این موضوع بودند، مطرح شد. چاره نهایی پایان دادن به این وضعیت بی‌سرزمینی و ایجاد یک سرزمین برای یهودیان ارائه شد.  به این صورت اندیشه صهیونیسم از این نقطه پدید آمد و آغاز به شکل‌گیری کرد.

صهیونیست علیه بلشویک یهودی

شفاه گفت: چرچیل نوشته‌ای دارد به نام صهیونیست علیه بلشویک یهودی که قابل توجه است، زیرا بسیاری از کسانی که عملاً کمونیست بودند نیز از صهیونیسم حمایت می‌کردند. تناقض ظاهری میان ملی‌گرایی و جهان‌وطنی به وضوح دیده می‌شود، اما جالب است که شخصیت‌های بزرگی در میان یهودیان کمونیست وجود داشتند که علاوه بر باورهای چپ، در پروژه صهیونیسم نیز نقش ایفا کردند. 

وی افزود:انتخاب چرچیل به‌عنوان نماد این بحث از آن جهت اهمیت دارد که پس از جنگ جهانی دوم، انگلستان و شخص چرچیل نقش مهمی در تثبیت اسرائیل داشتند. توصیه می‌کنم خاطرات چرچیل را مطالعه کنید؛ بخشی از این خاطرات پیشتر در هفته‌نامه «کرانه» منتشر شده است. در این خاطرات ذکر شده است که اسرائیل به فلسطین وارد شد و در آنجا با گروه‌های مسلمان دیدار و تبادل نظر داشت. رابطه‌ای که با مسلمانان برقرار می‌شود، بسیار ناخوشایند توصیف شده است. همچنین مذاکرات چرچیل با پادشاه اردن به دقت مستند شده است. 

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: اردن در آن زمان هنوز به‌عنوان کشور مستقل شناخته نشده بود و تنها نام رودخانه‌ای در همان منطقه بود که امتداد فلسطین محسوب می‌شد. با این حال مقرر شده بود دولتی شکل بگیرد. در بخشی از خاطرات به نحوه تعامل چرچیل با شاه هاشمی و خواسته‌هایی که از او برای تشکیل حکومت ارائه شد، اشاره‌ای دقیق شده است. پیشنهاد می‌کنم به این بخش‌های خاطرات توجه بیشتری کنید، جایی که رسماً دولت اسرائیل توسط چرچیل در آن‌ منطقه پایه‌گذاری می‌شد.

وی افزود: چرچیل رساله‌ای نوشته با عنوان «صهیونیسم علیه بلشویسم» و در آن دیدگاهش را درباره صهیونیسم به عنوان راه‌حل مسئله یهودیان بیان کرده است. او در یکی از سخنرانی‌هایش که در خاطراتش نیز ذکر شده، به تمجید از توانمندی صهیونیست‌ها می‌پردازد که صحنه را در اختیار گرفته‌اند. در این سخنرانی، او آینده‌ای روشن و انسانی را برایشان ترسیم می‌کند. پیشنهاد می‌کنم این نکات را بررسی کنید. اما اینکه چرا این موضوع را مطرح کردم، هدفم این است که درباره تبدیل شدن یک ملت به پدیده‌ای خاص صحبت کنم. مردمی که با مسائل و چالش‌هایی روبه‌رو بودند و در مواجهه با آنها به چنین وضعیتی تغییر شکل دادند.

شفاه ادامه داد: مهم این است که ما ماهیت اراده خود را بشناسیم و بدانیم چگونه شکل گرفته است. اگر این را جنگ اراده‌ها بدانیم، پیش از هر چیز باید بفهمیم که اراده‌ها تعیین می‌کنند هر فرد یا هر ملت چه جایگاهی دارد. حال در مواجهه با اتفاقاتی که اخیراً به ویژه پس از هفت اکتبر رخ داده است، مانند حوادث مرتبط با یحیی سنوار و تحولاتی که رخ داد، اگر تنها به این فکر کنیم که چگونه پیروز شویم یا مسئله را حل کنیم، آیا حقانیت حرکت ما همان‌گونه که قبلاً بوده، باقی می‌ماند؟ شاید این سوال اساسی باشد؛ آیا در این جنگ و تحولات، شاهد یک واقعه بزرگ و بنیادین هستیم.

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: در جریان جنگ ۱۲ روزه، پیش و پس از آن، یک تحول قابل‌توجه رخ داد. این تحول ناشی از تصور سیستم حکمرانی جمهوری اسلامی ایران بود؛ این سیستم گمان می‌کرد که می‌تواند فرآیند حکمرانی را به‌صورت کاملاً حرفه‌ای و بدون نیاز به مشارکت جامعه پیش ببرد. این باور که همچنان در کشور وجود دارد، به‌نظر من بسیار خطرناک است و پیامدهای مخرب آن نیز تا کنون آشکار شده و در آینده بیش از پیش نشان داده خواهد شد. تصور چنین مدلی از حکمرانی مبتنی بر رویکردی است که دولت را قادر می‌سازد بدون ارتباط واقعی با فعالیت‌های جامعه، منابع لازم برای پیشبرد اهداف خود را تأمین کند. این روش به‌شدت مرتبط با اقتصاد نفت‌محور غیرمولد ایران است، مدلی که وجه‌ اصلی آن انتقال درآمدهای نفتی به خزانه حکومت و سپس توزیع آن بدون اتکا به نیروی اجتماعی یا فعالیت‌های مردمی است. 

وی ادامه داد: چنین سیستمی این توهم را ایجاد می‌کند که حکومت می‌تواند از طریق سازمان‌های حرفه‌ای نظامی و اداری امور خود را پیش ببرد، گویی وظیفه اصلی‌اش صرفاً حفاظت از مردم در برابر آسیب‌ها است، نه تعامل با جامعه بر اساس یک دینامیسم فعال. در نقطه آغاز انقلاب اسلامی اما رویکرد متفاوتی وجود داشت. 

شفاه گفت: هدف فراخواندن مردم به پذیرش چالش‌ها و خطراتی بود که دنیا پیش روی آنها قرار داده است؛ اینکه افراد بتوانند این تجربه‌ها را درک کرده و با دستیابی به آگاهی و اراده، نقش فعالی ایفا کنند. این رویکرد می‌توانست نظام حکمرانی را به سمت افزایش انسجام اجتماعی و رشد اقتصادی در ابعاد ملی سوق دهد. اما متأسفانه، با دور شدن از این مسیر، امروز حکمرانی از جنبه‌های اجتماعی و اقتصاد ملی فاصله گرفته و به شکل انزواطلبانه‌ای ادامه پیدا کرده است.

وی افزود: در موضوع جنگ نیز اثرات متعددی مشهود است. تأثیر اصلی آن، تعیین خط قرمزهاست؛ به این معنا که فرد یا نیرویی که مسئول مراقبت از چیزی است، صرفاً نقش نگهدارنده را بر عهده دارد و نه لزوماً تمام پویایی‌های مرتبط با آن را. در ایران، اگر جنگی رخ دهد، دیگر این جنگ به معنای جنگ کل جامعه نخواهد بود. حتی ممکن است بخشی از بدنه حاکمیت از این واقعیت استقبال کند، زیرا بعضی از جریان‌های قدرت در این ساختار، با چنین شرایطی زیست می‌کنند و آن را به نوعی مهندسی می‌کنند. 

ایجاد یک ائتلاف میان کشورهای مسلمان منطقه می‌تواند وزنه‌ای علیه اسرائیل ایجاد کند

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق با طرح این پرسش که نقش مردم ایران در این شرایط چیست یا چه می‌تواند باشد؟ گفت: آیا آن‌ها تنها به مشارکت حداقلی مانند رأی دادن یا شعار دادن محدود خواهند شد؟ مردم ممکن است در کمترین شکل نقش خود را چیزی مانند مقاومت غیرمستقیم تعبیر کنند؛ مثلاً، هنگامی که در مواجهه با حمله‌ای از سوی اسرائیل شورش نکردند. این رفتار البته ممکن است هم جنبه مثبت و افتخارآمیز داشته باشد و هم برای برخی حس ناخوشایند یا حتی توهین‌آمیز همراه بیاورد. این که ملت ایران در چنین لحظاتی چگونه عمل کرده و از آن چه انتظاری می‌رود، مؤلفه‌هایی هستند که جای بحث بیشتر دارند. 

وی افزود: از سوی دیگر، چالش اصلی این است که نزاع یا تقابل با اسرائیل چگونه تعریف شود. اگر بتوان این تقابل را به یک مسئله حرفه‌ای سیاسی، ژئوپلیتیک یا حتی نظامی تبدیل کرد که مبتنی بر تعادل‌هایی بلندمدت باشد، ممکن است آینده متفاوتی برای منطقه شکل بگیرد. 

شفاه گفت: به‌عنوان نمونه، ایجاد یک ائتلاف میان کشورهای مسلمان منطقه می‌تواند وزنه‌ای علیه اسرائیل ایجاد کند. البته این ایده خود بسیار بحث‌برانگیز است و نیازمند بررسی جدی‌تر می‌باشد. اما اگر روزی قرار باشد این تعادل‌ها ایجاد شوند، مسئله مهم این است که ملت‌ها و جوامع انسانی درگیر مستقیم این تعادل‌سازی نباشند. مسئله اساسی در چنین وضعیت‌هایی ماهیت اراده‌ای است که بر جوامع اعمال می‌شود. این که جامعه ایران یا هر جامعه دیگری درگیر چنین جنگ یا تعادلی شود، چگونه جامعه‌ای خواهد داشت؟ ماهیت این تغییرات و تأثیرات بر آینده اجتماعی ایران پرسش‌هایی بنیادین هستند که هنوز پاسخ روشنی برایشان وجود ندارد.

وی یادآور شد: حکمرانی در زندگی روزمره ما باید به گونه‌ای باشد که با توسعه شهر و نبردهایی که درگیر آن هستیم، همسو و متحد شود، همان‌طور که در آمریکا این هماهنگی اتفاق افتاده است. گاهی درباره تضاد میان شهرنشینی، آبادانی و توسعه صحبت می‌کنند، گویی هیچ‌کس توجهی نمی‌کند که آمریکا تمام پیشرفت‌های شهری خود را مدیون جنگ‌هایی است که انجام داده است. انگار نمی‌بینند چگونه نیروهای ملی، در قالب سرمایه‌گذاران بزرگ، فناوران پیشرو و شرکت‌های عظیم، برای این توسعه به ‌میدان آمده‌اند. نقش شرکت‌ها، سرمایه‌ها و فناوری در این جنگ‌ها نادیده گرفته می‌شود

شفاه گفت: این سرمایه‌ها و فناورها هستند که می‌جنگند. این چرخه اقتصادی آمریکا و الگوی توسعه آن است که درگیر مبارزه است. نه فقط در آمریکا، حتی در کشوری مانند اسرائیل و دیگر کشورهایی که دارای قدرت بالایی هستند نیز همین وضعیت وجود دارد. آنها از تهدید جنگ علیه آبادانی و فناوری سخن می‌گویند چنان که انگار نمی‌دانند که هرجا انسان‌ها از جنگ ملی خود جدا شدند، به افرادی منفعل و ناکارامد تبدیل شده‌اند، نه به کشورهایی آباد. نیروی آبادانی همیشه با موجودیت و ضرورت‌های یک ملت گره خورده است. اما درباره مردم خودمان، دائم این روایت تکرار می‌شود که مردم نمی‌توانند، مردم در حال فروپاشی هستند، مردم شورش خواهند کرد یا ناراضی‌اند. شاید باید دیدگاه را تغییر دهیم. وی افزود: وقتی از نبرد اراده‌ها صحبت می‌کنیم، باید بپرسیم چگونه در این نبرد حضور پیدا می‌کنیم؟ نگرانی اصلی نباید کسی باشد که در تاریخ غلبه می‌کند؛ بلکه چگونگی حضور ما در جنگ است که نشان می‌دهد چه کسی پیروز یا شکست‌خورده است. شاید به همین دلیل قضاوت کردن دشوار است. 

وی افزود: بحث درباره تأثیرات جنگ اسرائیل، به زعم نویسنده، همیشه یک بخش مهم از تحلیل‌ها نادیده گرفته می‌شود؛ اینکه این جنگ چگونه جامعه اسرائیل و منطقه را دچار تغییر خواهد کرد. این مواجهات، که اسرائیلی‌ها را به شرایط دشوار کنونی رسانده، ما نیز در این منطقه تحت آزمون قرار داده‌ایم. این رویدادها به نوعی محک جدی برای جوامع حاضر در منطقه ما محسوب می‌شوند. 

عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق گفت: شاید بخشی از مردم منطقه تا امروز توانایی یا استعداد خاصی برای واکنش به چنین اتفاقاتی نشان نداده باشند. در ایران، نگرانی‌های مرتبط با این موضوع باید با دقت دنبال شود و تبدیل به یکی از مسائل مهم در سیاست داخلی شود. نمی‌توان سیاست داخلی ایران را از جنگ منطقه جدا دانست. مسئله آبادانی و توسعه داخلی با مسئله جنگ ارتباط نزدیکی دارد. با جنگ فقط برای دفاع از مظلوم وارد عمل نمی‌شویم؛ موضوع عمیق‌تر از این‌هاست. وی افزود: جنگ برای جامعه می‌تواند نعمتی باشد تا هم خود را استحکام بخشد و هم به توسعه‌ای پایدار حرکت کند. این نوع تاثیرگذاری به وضوح در جامعه اسرائیل دیده می‌شود، جایی که احساس تهدید از سوی خارج، آنها را به سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه فناوری وادار کرده است. 

شفاه گفت: اسرائیل، با سرمایه‌گذاری حدود ۶.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود در فناوری، از تهدیدات خارجی بهره می‌گیرد تا زیرساخت‌های فناورانه خود را توسعه دهد. فناوری‌های پیشرفته که در طول جنگ‌ها به کار گرفته شده‌اند، نشان‌دهنده تأثیر مستقیم این تهدیدات است. در ایران نیز بخش‌های مختلف فناوری و توسعه، از جمله برنامه‌های موشکی و هسته‌ای، عمدتاً به واسطه فشارها و ضرورت‌های ناشی از شرایط جنگی پیشرفت کرده‌اند. 

وی ادامه داد: تلاش‌هایی که در حوزه نوآوری یا استارت‌آپ‌ها انجام شده‌اند، نقش چندانی در این توسعه نداشته‌اند، و بیشتر انرژی و انگیزه لازم از دغدغه‌های مرتبط با نبردها تأمین می‌شود. تفکیک میان زندگی روزمره و ضرورت‌های جنگی ممکن است پیامدهای خطرناکی برای جامعه داشته باشد. این تفکیک ما را از توانایی برای موفقیت و حتی آبادانی بازمی‌دارد. 
عضو شورای مؤسسه علم و سیاست اشراق تأکید کرد:حفظ انسجام میان اهداف ملی و دستاوردهای نظامی نه تنها حائز اهمیت است بلکه می‌تواند تعیین‌کننده مسیر پیشرفت واقعی باشد، مگر اینکه مانند برخی کشورهای همسایه بخواهیم نقشی منفعل داشته باشیم که در آن صورت دستخوش تقدیر و رویدادهای بیرونی خواهیم شد.

وی افزود: بازیگران بزرگ وقتی معادله‌ها را تغییر می‌دهند و اربابان کشورهای حوزه خلیج فارس تحت تأثیر قرار می‌گیرند، چه سرنوشتی برای این کشورها رقم می‌خورد؟ مگر اینکه راهی مشابه یهودیانی بروند که در هر تحول، بلافاصله از فرصت‌ها استفاده می‌کردند. آن‌ها خود بانکدار بودند، اقتصادها را پیش می‌بردند و صاحب ثروت‌هایی بودند که خودشان تولید می‌کردند، البته از مسیرهایی مثل ربا و بهره‌برداری مالی. یهودیان درک عمیق علمی و فلسفی بسیار بزرگی از پول و سرمایه‌داری داشتند و این دانش را در راستای پیشرفت خود به کار می‌بردند. اما کشورهای عربی خلیج فارس چنین پشتوانه‌ای ندارند و ممکن است هر روز وابسته به دیگران باشند. در ایران، بعید است کسی چنین تصویری از خود داشته باشد. اگر ما به این شناخت نرسیم، امکان دستیابی به توسعه‌ای پایدار برایمان فراهم نخواهد بود. به تدریج کشوری خواهیم شد که نیروی توسعه را از دست می‌دهد، همچنان که امروز نیز شاهد این روند هستیم.

شفاه گفت: مسائل توسعه در کشور تنها ناشی از بحران‌های خارجی نیست، بلکه ما از تغییر نگرش نفت‌محور عبور نکرده‌ایم. هنوز گرفتار این توهم هستیم که با درآمد نفت می‌توان هم آبادانی کرد و هم جنگید. اما این طرز فکر همواره مانعی برای توسعه واقعی بوده است. اکنون که نفت را از ما گرفته‌اند، باید خود را بازآفرینی کنیم. یا متولد می‌شویم و مسیر جدیدی آغاز می‌کنیم، یا پیش از تولد دوباره سیاسی و اقتصادی، دچار زوال خواهیم شد. حتی خطر تبدیل شدن به جامعه‌ای روبه‌زوال نیز وجود دارد، البته امیدوارم چنین نشود.