به گزارش گروه رسانهای شرق،
پیام حیدرقزوینی: ناصر تقوایی اگرچه با فیلمهایی که ساخت و فیلمهایی که قصد داشت بسازد و نتوانست بسازد، شناخته میشود، اما در کارنامه او وجه دیگری هم وجود دارد که اگرچه عمده نیست اما بسیار حائز اهمیت است. تقوایی نخست به عنوان داستاننویس وارد فضای فرهنگی ایران شد و اگرچه پس از آنکه به فیلمسازی روی آورد و دیگر داستانی منتشر نکرد اما ارتباطش را با ادبیات همواره حفظ کرد. تقوایی در دهه چهل داستانهایش را منتشر کرد و با همان نخستین داستانهایش نشان داد که تا چه حد نویسندهای جدی است. در سال 1348 تقوایی مجموعه داستان «تابستان همان سال» را به چاپ رساند و در آن سیمای نویسندهای متعهد که از اعماق برخاسته دیده میشود. او در قصههای این مجموعه هم نسبت به فضای سیاسی و اجتماعی پس از کودتای 28 مرداد واکنش نشان داده و هم از اولین نویسندگانی است که به شکلی آگاهانه به سراغ مسئله استثمار طبقه کارگر و تضادهای طبقاتی رفته و به ترسیم محیطی کارگری پرداخته است.
تقوایی در دانشگاه تهران ادبیات خوانده بود و از سال 1342 با انتشار داستانی در مجله «آرش» به عرصه نویسندگی وارد شد. او همچنین به همراه گروه دیگری از نویسندگان خوزستانی، در سالهای 1345 و 1346 «جُنگ هنر و ادبیات جنوب» را منتشر کردند.
در سال 1348 تقوایی کتاب «تابستان همان سال» را منتشر کرد که مجموعهای از داستانهای به هم پیوسته است. او در این داستانها به بحرانهای سیاسی و اجتماعی آن دوره و حوادث ناشی از کار توجه کرده است. تقوایی در این کتاب به خوبی از پس نوشتن داستانهایی به سبک همینگوی برآمده و توانسته جغرافیای جنوب را به تصویر بکشد و در ضمن به روایت زندگی و درگیریها و دلمشغولیهای کارگردان بارانداز بپردازد. تقوایی بعدتر در فیلم «ناخدا خورشید» به اقتباس از «داشتن و نداشتن» همینگوی پرداخت و این یکی از شاخصترین اقتباسهای سینمایی در تاریخ سینمای ایران به شمار میرود.
محمدعلی سپانلو در کتاب ارزنده «بازآفرینی واقعیت»، 27 قصه از 27 نویسنده معاصر ایران انتخاب کرده و برای هر داستان نقدی کوتاه هم نوشته است. یکی از انتخابهای سپانلو در این کتاب، دو داستان «روز بد» و «عاشورا در پاییز» از مجموعه «تابستان همان سال» است. مجموعه داستان تقوایی شامل قصههای درهمتنیدهای است که امکان نادیدهگرفتن یکی یا جابهجاکردن آنها وجود ندارد و ازاینرو است که سپانلو برای کتابش مجبور شده دو قسمت از مجموعهداستان تقوایی را برگزیند.
سپانلو در نقدی که درباره این دو داستان نوشته، به بابشدن نوشتن به شیوه همینگوی در ادبیات آن سالهای ایران اشاره کرده و با انتقاد از «گرتهبرداران وطنی» میگوید که این شیوه اسلوبی جامد را به آنها تحمیل کرده است. او میگوید اغلب «طبعآزمایان شیوه همینگوی» فاقد طبیعت جامعی هستند که حالات بیاننشده را در فضای خالی بین کلمات کار بگذارد.
تقوایی را اما میتوان نمونهای موفق از نویسندگانی دانست که در مجموعه «تابستان همان سال» داستانهایی با روایتهایی درست طراحیشده نوشت. او در این داستانها تصویری از یک محیط کارگری به دست داده و به این اعتبار از نخستین نویسندگانی به شمار میرود که به گونهای جدی چنین محیطی را دستمایه اثر داستانیاش قرار داده است. در محیطی که به قول سپانلو «شرجی و دود تابستان و بحرانهای سیاسی هوای سنگینی در آن مستولی کرده است، کارگرانی طعمه حادثاتاند. آنها را در موقع تفریحشان در روسپیخانه و رفع دلخوری در بادهفروشی تا دعوا و مبارزه و مهاجرت و سرانجام کفنپوشیدن و گرفتارآمدنشان دنبال میکنیم. اما با بیان کاملا موجز، خویشتندار و خسیس تقوایی؛ اسلوبی که نوشتن با آن بسیار مشکل است، چون همانطورکه ذکر شد باید عکسبرگردان اتفاق مبین حادثه هم باشد. یعنی از توضیح، رجعت به عقب و حوادث مکمل مصنوعی، خالی باشد».
با ذکر این ویژگیها سپانلو میگوید در جهان ادبیات تنها یک اثر بزرگ به آن شیوه نوشته شده و آن «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی است. به اعتقاد او تقوایی از پس چنین شیوهای برآمده و جان سالم به در برده است. داستان «روز بد» به دوران ملیشدن صنعت نفت مربوط است یعنی دورانی که ایران زیر فشار است و در برابر محاصره اقتصادی ایران توسط انگلستان، جو کارگری شهر آبادان، در ته ذهن خود، به کمکهای نظامی شوروی چشم دوخته است. وقتی خبر میرسد که یک کشتی روسی در اسکله مخصوص پهلو گرفته، کارگران به جنب و جوش میافتند و زمانی که متوجه میشوند که بار این کشتی فقط شکر است، سرخورده میشوند. سپانلو میگوید تمهید تقوایی در اینجا این است که قهرمان قصه یعنی خورشیدو به مشتهای خالیاش نگاه میکند.
داستان دومی که سپانلو از کتاب تقوایی برگزیده، به چند روز بعد از کودتای 28 مرداد 1332 مربوط است و داستان در آبادان میگذرد. در این داستان کارگرانی را میبینیم که کفن پوشیدهاند و علیه رژیم کودتا دست به تظاهرات زدهاند. ماجرا به تمامی از روزنه محدوده شیشه بادهفروشی گاراکین دیده میشود و به خون کشیدهشدن تظاهرات، با سوراخ شیشه تاکسی تبیین میشود. سپانلو هوشمندانه درباره تصویر تمثیلی داستان میگوید که «فاحشه سیاهپوشی است که آن سوی خیابان نشسته و کارگر مبارز را به راهروی تاریک پشت سرش میکشاند. انگار پایانبندی نمادین قصه، آینده مملکت را بعد از کودتا نشان میدهد».
دیگر داستانهای تقوایی نیز حول محیط کارگری جنوب شکل گرفتهاند. حسن میرعابدینی در «صد سال داستاننویسی ایران» به همین ویژگی داستانهای تقوایی اشاره کرده و میگوید در داستان «پناهگاه»، تأثرات ناشی از مرگ یک کارگر بازآفرینی شده است: «بیان تقوایی خشن، کوتاه و زنده است؛ خشونتی که به خوبی با محیط داغ و صنعتی جنوب (و شدت مناسبات استثماری) وفق مییابد. قهرمان داستان میخواهد برود دریا و در کشتی کار کند، اما به علت سانحهای که به مرگ رفیقش میانجامد، با صاحبکار فرنگی درگیر میشود. تقوایی توضیح اضافهای نمیدهد و خیلی از مسائل نوشته نمیشود، بلکه خواننده باید آنچه را که در لابهلای گفتوگوها نهفته است دریابد. فرم داستان در انتقال مفاهیم ضمنی –که نوشته نشدهاند- نقشی بسزا دارد».
تقوایی اگرچه داستاننویس پرکاری نبود اما به اعتبار همان چند داستانی که منتشر کرد به چهرهای مهم در داستاننویسی جنوب بدل شد. میرعابدینی میگوید خشونت طبیعت و رودررویی مستقیم با استعمار، داستان جنوبی را صاحب خشونتی ویژه کرده است. داستان جنوبی همچنین در محیطی صنعتی میگذرد و ضمن توجه به زیبایی غریب طبیعت، بیشتر به توصیف کارگران میپردازد. داستانهای تقوایی از جمله داستانهای باارزشی هستند که این ویژگیها در آنها دیده میشود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.