خبرگزاری تسنیم ـ عباس نورزائی، فعال سیاسی و اجتماعی| اصطلاح «سال منِ هشت تومنی» در حافظه تاریخی سیستان، یادآور یکی از سختترین سالهای معیشتی مردم این دیار است.
این تعبیر به زمانی برمیگردد که بهای هر مَن گندم(6 کیلوگرم) به هشت تومان رسیده بود؛ جهشی چنان غیرعادی که مردم آن سال را به نشانه تنگدستی و گرانی بیسابقه، «سال منِ هشت تومنی» نامیدند.
در روزگاری که معیار ارزشگذاری همه کالاها و خدمات «گندم» بود نه «دلار»، چنین تغییری در قیمت، به منزله لرزشی در بنیان زندگی مردم تلقی میشد.
اگر ارزش هشت تومانِ سال 1321 خورشیدی را با معیار امروز بسنجیم، حدود 650 هزار تومان کنونی میشود؛ یعنی هر کیلوگرم گندم در آن زمان، نزدیک به 110 هزار تومان امروز ارزش داشت. این مقایسه بهروشنی عمق بحران را نشان میدهد؛ بحرانی که نه فقط حاصل خشکسالی، بلکه پیامد مستقیم جنگ جهانی دوم، اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و مصادره غلات کشور برای تأمین آذوقهی ارتشهای بیگانه بود.
منابع شفاهی سیستان، این واقعه را همزمان با قحطی بزرگ دهه 1320 میدانند؛ دورهای میان سالهای 1321 تا 1323 که در سراسر ایران گرسنگی و تورم فراگیر شد؛ راههای مواصلاتی مختل بود، رود هیرمند کمآب شد و دولت وقت توان مهار بازار را از دست داد.
در سیستان، مردمی که قرنها با کشاورزی و دامداری روزگار میگذراندند، ناگهان خود را بینان و بیدانه یافتند و ناچار شدند هر گیاهی را که رنگ حیات داشت، بخورند.
پدربزرگم روایت میکرد روزی نصفه نان تافتون زابلی در گوشه شالش نهاده و به بازار قبرستانی زابل رفته بود. در آنجا، یکی از گرسنگان شهر ناگهان بوی نان را حس کرد، به سمت او حملهور شد و نان را ربود. دیگران نیز بر سر آن تکه نان ریختند و او را به زمین انداختند. صحنهای جانسوز بود: مردی بر زمین افتاده، کتکخوران اما در همان حال، نان را با ولع میخورد تا پیش از آنکه از دستش بگیرند، لقمهای در دهانش مانده باشد. تصویری از قحطیای که انسان را به مرز غریزه و جنون میرساند.
در حکایتی دیگر آمده است که یکی از مردان خوشنام سیستان که سرپرستی «حشر» برای بستن رودخانه را برعهده داشت، از شدت گرسنگی گفت نانی ندارید؟ پاسخ شنید: «در میان این همه مردم، هیچکس نان ندارد!» سرانجام تکهنانی پهن و خاکسترمالی یافتند که سیستانیان آن را «پور» مینامند و او با ولع تمام خورد. شدت قحطی چنان بود که مردم در اطراف پادگان زابل کمین میکردند تا از دانههای جوی اسبان پادگان بهرهای ببرند یا از گیاهان نامرسوم بیابان تغذیه کنند.
با این همه، در دل آن روزگار تاریک، روشنایی نوعدوستی خاموش نشد. خانوادههای متمکن «یاردانه» تشکیل میدادند؛ هرکس سهمی از غلهاش را به همسایگان نیازمند میداد. نان نذری میپختند و در خانه گرسنگان میگذاشتند. در میان مردم، اصطلاحی بود به نام «لقمه نجات»؛ یعنی هرکس از سهم اندکش میگذشت تا دیگری زنده بماند. در سال من هشتتومنی، سیستانیها نشان دادند که در هنگامه جنگ و قحطی جهانی، هنوز نان و نیتشان را با هم تقسیم میکنند.
انتهای پیام/