شناسهٔ خبر: 75311803 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

مراسم جشن عروسی حضرت زهرا(س)

هنگامی که پیامبر(ص) مطلع شد که علی(ع) می خواهد فاطمه(س) را به منزل خود ببرد، با این خواسته موافقت کرد و از علی(ع) خواست مقدمات کار را در عرض یکی دو روز به سرانجام برساند. حضرت رسول(ص) در مراسمی ساده و سرشار از معنویت، غذایی ساده آماده ساخت و علی(ع) همه را به ولیمه دعوت نمود و به برکت الهی همه از آن غذای کم و ساده بهره مند شدند. سرانجام نیز دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) گذاشت و با دعا، آن ها را بدرقه کرد.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در این مراسمی که برای تشکیل خانواده ای بود که بخش مهمی از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر(علیه السلام) همگی از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه ای اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند و دورافتادگان را وادار به تفکّر نمود.

«امّ سلمه» و «امّ ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقه بسیاری به بانوی بزرگ فاطمه زهرا(علیها السلام) داشتند خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمدند و چنین گفتند : ای پیامبر گرامی خدا! راستی اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسی فاطمه چشمانش روشن می شد، چنین نیست؟

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شنیدن نام آن بانوی فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانی ها و ایثارگری های خدیجه افتاد و فرمود: کجا مانند خدیجه زنی پیدا می شود؟ آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود و تمام ثروت و زندگی خود را برای نشر آیین خداوند در اختیار من گذارد. او همان بانویی بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصری از زمرّد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.

امّ سلمه هنگامی که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مشاهده کرد، عرض نمود: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، شما هر قدر درباره خدیجه بگویی عین حقیقت است، ولی به هر حال او دعوت الهی را لبیک گفته و به جوار رحمت حق شتافته، امید است خداوند او را در بهترین جای بهشت جای دهد، ولی مطلبی را که به خاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگری بود و آن این که برادر و پسر عمویت علی دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگی خویش سر و سامانی بخشد.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرا علی شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟

امّ سلمه عرض کرد: شرم و حیا مانع بود.

در این جا پیامبر(صلی الله علیه وآله) به امّ ایمن فرمود: علی را خبر کن.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) آمد و در مقابل پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشست، اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: آیا میل داری همسرت را به خانه ببری؟

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد: آری، پدر و مادرم به قربانت باد.

جالب این که برخلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماه ها قبل دست به کار این برنامه ها می شوند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با خوشحالی فرمود: همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد.

و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده ای که مملو از روحانیت و معنویت بود را صادر فرمود.

این جشن ملکوتی و مراسم مربوط به آن، آن قدر بی تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز برای ما تعجب آور است.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می گوید: مقداری از پول همان زرهی را که قبلا فروخته بودم پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد امّ سلمه به امانت گذارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وی گرفت، و به من داد و فرمود: مقداری روغن و خرما و کشک با این پول خریداری کن.

من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) شخصاً آستین را بالا زد و سفره تمیزی طلبید و آنها را با هم با دست خود مخلوط کرد و غذایی تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرایی به عمل آورد.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامی که به مسجد آمد خواست فقط برخی را دعوت کند، حیا مانع شد، از این رو صدای خود را بلند کرد و فرمود:

«اَجِیبُوا اِلی وَلِیمَةِ فاطِمَةَ»؛ (شما را به میهمانی عروسی فاطمه دعوت می کنم).

حضرت می گوید: مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیّت و کمی غذا شرمنده شدم، همین که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماجرا آگاه شد به من فرمود: غصه مخور، من دعا می کنم تا خداوند غذا را برکت دهد؛ و چنین شد همگی از آن غذای کم خوردند و سیر شدند.

جالب این که در پایان مراسم، به هنگامی که مردم به خانه های خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر(صلی الله علیه وآله) فاطمه(علیها السلام) را در سمت چپ و امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را در سمت راست خود نشانید و از آبی که با دهانش تبرک کرده بود کمی بر بدن زهرا(علیها السلام) و کمی بر بدن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پاشید و درباره آنها دعا کرد و گفت:

«اَللّهُمَّ اِنَّهُما مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُما، اَللّهُمَّ کَما اَذْهَبْتَ عَنِّی الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَنِی تَطْهِیراً فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً»؛ (خداوندا! اینها از منند و من از آنها هستم، بارالها! همان طور که هر گونه رجس و پلیدی را از من دور کرده ای از آنها نیز دور کن و آنها را پاکیزه فرما).

سپس فرمود: برخیزید و به خانه خود روید، خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند. (۱).(۲)

پی نوشت ها:

(۱). بحار الأنوار، (ط - بیروت)، ج‌۴۳، ص ۹۵.

(۲). گردآوری از: کتاب زهرا(س) برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات سرور، قم،   ۱۳۸۹ ه. ش، ص ۴۱.