شناسهٔ خبر: 75279087 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

آینده روشن در انتظار جوامع بشری

شاید در نگاه ابتدایی، آینده بشر تاریک به نظر برسد، اما مطالعات عمیقتر خبر از آینده ای روشن دارد. دلایل این حقیقت عبارت اند از: ۱- قانون کلی سیر تکاملی جامعه ها. ۲- نظم و هماهنگی همه موجودات. ۳- جنگها و بیدادگری ها و تبعیض ها، می تواند جهان را آبستن انقلابی عظیم و فراگیر برای اصلاح جهان نماید. ۴- نیاز به وجود حکومت واحد جهانی برای مردم تبدیل به یک ضرورت اجتناب ناپذیر شده است. ۵- همه انسانها فطرتا به صلح و عدالت جهانی تمایل دارند.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا: در نظر ابتدائی قرائن گواهی می دهد که دنیا به سوی «فاجعه» پیش می رود؛ فاجعه ای که زاییده: «ترک عواطف»؛ «افزایش فاصله میان جوامع ثروتمند و فقیر»؛ «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهای دولتهای بزرگ و کوچک»؛ «سیر تصاعدی جنایات»؛ «نابسامانیهای اخلاقی و روحی و فکری» و «فراورده های نامطلوب و پیش بینی نشده زندگی ماشینی» و مانند آن است.


آگاهان بین المللی می گویند:
تنها حجم بمب‌های هسته ای موجود در زرّادخانه‌های دولت‌های بزرگ برای نابود ساختن تمام آبادی‌های کره زمین ـ نه یک بار بلکه هفت بار ـ کافی است!
در سران بزرگ امروز دنیا نیز «حسّ جاه طلبی» و «جنون قدرت» به اندازه کافی برای شروع چنین جنگی سراغ داریم!
بنابراین، پیش‌بینی می توان کرد که در آینده ای نه چندان دور «فاجعه بزرگ» روی دهد و احتمالا بشریّت در یک جنگ وسیع اتمی، یا بر اثر فقر اقتصادی ناشی از انحصارطلبی قدرتهای بزرگ، یا پایان گرفتن منابع انرژی و یا غیر قابل زیست شدن محیط زیست، از میان برود!


ولی در برابر این‌همه عوامل بدبینی ابتدایی، مطالعات عمیقتر نشان می دهد آینده درخشانی در پیش است:
این ابرهای تیره و تار با غرّش تندرهای وحشت انگیز سرانجام کنار خواهد رفت.
این شام سیاه قیرگون را صبح سپید امیدی به دنبال است.
این سرمای سوزان زمستان جهل و فساد و زور گویی و ستم، بهار شکوفان عدالتی در پی دارد.
این اندوه کشنده، این طوفان مرگبار، و این سیل ویرانگر، سرانجام، پایان می گیرد، و اگر خوب بنگریم در افقهای دور دست نشانه های ساحل نجات به چشم می خورد!


بر این حقیقت دلائلی می توان ارائه کرد:
۱ـ قانون سیر تکاملی جامعه ها
نخستین دلیل منطقی برای این موضوع، قانون سیر تکاملی جامعه هاست.
از آن روز که انسان خود را شناخته هیچگاه زندگی یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه درونی ـ و شاید نا آگاه ـ کوشش داشته که خود و جامعه خویش را به پیش براند.
از نظر مسکن، یک روز غارنشین بود و امروز آسمانخراش هایی ساخته که یک دستگاه آن می تواند جمعیّتی معادل یک شهر کوچک را در خود جای دهد ـ با تمام وسائل زندگی و همه امکانات لازم برای مردم یک شهر! از نظر لباس، مرکب، غذا و همینطور ...


چنین می توان نتیجه گرفت که این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسیر تکاملها به پیش می راند، و نیروهایش را برای غلبه بر مشکلات و نابسامانیها و ناهنجاریهای زندگی کنونی بسیج می کند.
به سوی جامعه ای پیش می برد که «تکاملهای اخلاقی» در کنار «تکاملهای مادّی» قرار گیرد.
ممکن است کسانی بگویند که تکاملهای گذشته همه در جنبه های مادّی صورت گرفته، و دلیلی ندارد که سیر تکاملی، معنویات را هم در بر گیرد.


ولی پاسخ این سخن روشن است زیرا:
اوّلا، در تکاملهای گذشته بسیاری از اصول معنوی و انسانی را نیز می توان یافت؛ مثلا، در علوم و دانشهای بشری که در پرتو تکامل، پیشروی عظیم کرده است؛ علوم غیر مادّی هم کم نیست؛ و فی المثل، اعتقاد بشر نخستین درباره «خدا» که به صورت پرستش قطعات سنگ و چوب و حتّی بتهایی از خرما بود، هیچگونه شباهتی با درک یک دانشمند روشن ضمیر خداشناس یا یک حکیم عارف ربّانی امروز، از این مسئله، ندارد.
ثانیاً، تکامل در همه جا تکامل است؛ و عشقی را که در درون وجود خود نسبت به آن می یابیم هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمی شناسد و در همه زمینه ها جویای آن هستیم و در مسیر آن پویا.
از این گذشته، اصول مادّی و معنوی از هم جدا نیستند؛ و فی المثل، روح ستیزه جویی و برتری طلبی، و تجاوز گری، به همان اندازه زندگی مادّی انسانها را به هم می ریزد که یک بمب اتمی پر قدرت! بلکه دومی بدون اوّلی به کار نخواهد رفت!
و از این جا می فهمیم که این تکامل در همه زمینه ها ادامه خواهد یافت.


۲ـ هماهنگی با جهان آفرینش:
جهان هستی تا آنجا که می دانیم مجموعه ای از نظامها است.
وجود قوانین منظّم و عمومی در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگی و به هم پیوستگی این نظام است.
فی المثل، اگر می بینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکی نیرومند دست به دست هم می دهند تا با انجام محاسبات دقیق سفرهای فضایی، راه را برای مسافران فضا هموار سازند و محاسبات آنها درست از آب در می آید و قایق ماه نشین در محلّ پیش بینی شده در کره ماه فرود می آید با اینکه کره ماه و زمین هر دو به سرعت در حرکتند.
از جهان بزرگ، وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک می شویم؛ در اینجا ـ مخصوصاً در عالم موجودات زنده. نظم مفهوم زنده تری به خود می گیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلّی ندارد.
مثلا، به هم خوردن تنظیم سلّولهای مغزی انسان کافی است که سازمان زندگی او را به گونه غم انگیزی به هم بریزد.
یک اتم را بزرگ می کنیم به شکل منظومه شمسی در می آید، و اگر فرضاً منظومه شمسی را کوچک کنیم همچون یک اتم خواهد شد، هر دو نظام واحدی دارند؛ بزرگترین منظومه ها، و کوچکترین منظومه ها!
آیا در جهانی اینچنین، انسانی که جزئی از این کلّ است می تواند یک وضع استثنائی به خود بگیرد، و به صورت وصله ناهمرنگی در آید!
نظری به ساختمان دستگاههای گوناگون و پیچیده بدن هر انسانی می افکنیم می بینیم همه آنها تابع قوانین و نظم و حسابی هستند؛ با این حال، چگونه جامعه بشریّت بدون پیروی از ضوابط و مقرّرات و نظام صحیح و عادلانه می تواند بر قرار بماند!
همزمان با افزایش سطح آگاهی ما، به روشنی می یابیم که باید به نظام عمومی عالم هستی بپیوندیم، و همانطور که واقعاً جزئی از این کل هستیم، عملا هم چنین باشیم؛ تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینه های سازنده برسیم.
نتیجه اینکه: نظام آفرینش دلیل دیگری بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعی در آینده، در جهان انسانیّت خواهد بود.


۳ـ واکنش های اجتماعی(قانون عکس العمل) :
تنها در مباحث فیزیکی نیست که ما به قانونی با نام «قانون عکس العمل» روبه رو می شویم که اگر فی المثل جسمی با فشار معیّنی به دیوار برخورد کند با همان نیرو و فشار به عقب رانده می شود، بلکه در مسائل اجتماعی این قانون را محسوستر می یابیم.
آزمونهای تاریخی به ما نشان می دهد که همواره تحوّلها، و انقلابهای وسیع، عکس العمل مستقیم فشارهای قبلی بوده است؛ و شاید هیچ انقلاب گسترده ای در جهان رخ نداده مگر این که پیش از آن فشار شدیدی در جهت مخالف وجود داشته است.


به تعبیر دیگر، همیشه تندرویها سرچشمه دگرگونیها شده است؛ مثلا:
۱ـ انقلاب علمی اروپا (رنسانس) واکنشی در برابر یکهزار سال جهل وعقب ماندگی قرون وسطا، و فشارهائی که از طرف متولّیان خرافی کلیسا در جهت عقب نگاهداشتن مردم اعمال می شد بود.
۲ـ انقلاب کبیر فرانسه به سال ۱۷۸۹ ـ که جهش سیاسی و اجتماعی فوق العاده در برابر استبداد و استعمار طبقاتی و زور گویی و خود کامگی رژیمهای حاکم بود.
۳ـ انقلاب بر ضدّ بردگی ـ در سال ۱۸۴۸ که نخست از انگلستان آغاز شد ـ نتیجه طرز رفتار فوق العاده خشن و ضدّ انسانی برده داران با بردگان بود که از یک سو آتش انقلاب را در خود بردگان، و از سوی دیگر در عواطف برانگیخته شده جامعه ها به سود بردگان، شعله ور ساخت؛ و نظام بردگی را در هم پیچید.
۴ـ انقلاب بر ضدّ استعمار، در عصر ما، واکنش مستقیم رفتارهای ضدّ انسانی استعمارگران در مستعمرات بوده و هست؛ که باعث شکفتن شعور اجتماعی مردم استعمار زده گردید و پرچم مخالفت را با قدرتهای استعماری بر افراشتند، هر چند غالباً به استقلال کامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فکری نینجامید؛ ولی وضع با سابق بسیار تفاوت پیدا کرده است.
و ...


اگر تاریخ را ورق بزنیم و به عقب باز گردیم، در همه جا با مظاهر قانون عکس العمل رو به رو می شویم.
تاریخ پیامبران پر است از یک سلسله تحوّلها که زمینه آنها در اثر فشارهای شدید اجتماعی از پیش فراهم شده بود، و پیامبران با تعلیمات آسمانی خود این انقلابها را رهبری و بارور ساختند، و در مسیر صحیح پیش بردند.
نه تنها در میان سرگذشتهای واقعی ملّتهای جهان، نمونه های فراوانی برای این قانون در تاریخ معاصر و قدیم می یابیم؛ بلکه در اسطوره ها و افسانه های اقوام نیز بازتاب این قانون به خوبی دیده می شود. (مانند افسانه ضحاک و ماردوش و کاوه آهنگر و ...).
در «روانکاوی» و «روانشناسی» امروز بحثی وجود دارد که بازتاب دیگری از قانون عکس العمل است.


این بحث به ما می گوید: اگر امیال انسان به صورت مناسبی ارضا نشود، این امیال سرکوفته و واپس زده، از مرحله «شعور ظاهر» به مرحله «باطن» و ناشناخته روح، عقب نشینی می کند، و در وجدان، ناآگاه (ضمیر باطن) تشکیل عقده یا «کمپلکس» می دهد؛ بلکه به عقیده بعضی ضمیر باطن چیزی جز همین امیال واپس زده نیست!
آنها در نهانگاه ضمیر آدمی آرام نمی نشینند، و دائماً سعی دارند خود را به نحوی نشان دهند؛ عکس العمل این عقده ها در افراد بسیار متفاوت است، که غالباً خود را در ایجاد اختلال روانی یا انزوا و گریز از اجتماع یا انتقام جوئی و... نشان می دهد.


بنابراین، ملاحظه می کنیم که فشارهای روانی نیز همواره با انقلاب و واکنشی شدید روبه رو می شود که چهره دیگری از قانون عکس العمل است.
نتیجه: این قانون به ما می گوید وضع کنونی جهان، آبستن انقلابی است.
فشار جنگها، فشار مظالم و بیدادگریها، فشار تبعیضها و بی عدالتی ها، توأم با ناکامی و سرخوردگی انسانها از قوانین فعلی برای از بین بردن یا کاستن این فشارها، سرانجام واکنش شدید خود را آشکار خواهد ساخت.
سرانجام این خواسته های واپس زده انسانی، در پرتو آگاهی روز افزون ملّتها، چنان عقده اجتماعی تشکیل می دهد که از نهانگاه ضمیر باطن جامعه، با یک جهش برق آسا، خود را ظاهر خواهند ساخت و سازمان نظام کنونی جوامع انسانی را به هم می ریزند؛ و طرح نوینی ایجاد می کنند.


۴ـ الزامها و ضرورت های اجتماعی:
منظور از «الزام اجتماعی» این است که وضع زندگی اجتماعی انسانها به چنان مرحله ای برسد که احساس نیاز به مطلبی کند و آن را به عنوان یک «ضرورت» بپذیرد.
این را هم می دانیم که هر انسانی در آغاز چنان است که می خواهد از هر نظر آزاد باشد و هیچ گونه محدودیّتی در زندگی او وجود نداشته باشد، ولی کم کم می فهمد که این گونه آزادی او را از بسیاری از امتیازات زندگی جمعی محروم می سازد، و به خواسته های اصیل او زیان می رساند؛ و اگر قید و بندهایی به نام «قانون» را نپذیرد، اجتماعی که در آن زندگی می کند گرفتار هرج و مرج می شود و از هم متلاشی می گردد.
اینجاست که تن به مقررات و اصول و قوانینی می دهد.
همینطور با پیشرفت جوامع؛ روز به روز بر میزان این قید و بندها افزوده می شود، و باز همه آنها را به عنوان «ضرورت» می پذیرد.


یک مثال ساده برای این موضوع می زنیم:
در مورد مقرّرات رانندگی و ترافیک، هنگامی که وسیله نقلیه سریع السّیری در اختیار انسان قرار می گیرد، دلش می خواهد آزادانه به هر جا می خواهد برود؛ در هر جا مایل باشد توقّف یا پارک کند؛ با هر سرعتی براند؛ بر سر چهار راهها بدون معطّلی به راه خود ادامه دهد؛ ولی به زودی می فهمد اگر این کار را او بکند، دلیلی ندارد که دیگران نکنند، و نتیجه آن هرج و مرج و انواع خطرهاست.
لذا امروز هر کودکی می داند این موضوع درست نیست؛ باید مقرّراتی در کار باشد، هر چند ساعتها او را از رسیدن به مقصدش عقب بیندازد؛ باید جریمه و انضباط شدید (امّا عادلانه و عاقلانه!) در کار باشد وگرنه هر روز صدها نفر، جان خود، یا وسیله نقلیه خویش را در این راه از دست می دهند.
این را می گوییم «ضرورت» یا «الزام» اجتماعی.


ولی مهم این است که یک «نیاز واقعی» جامعه آنقدر آشکار گردد که ضرورت بودنش را، همه یا حدّاقل متفکّران و رهبران جامعه بپذیرند؛ و این در درجه اوّل بستگی به بالا رفتن سطح آگاهی و شعور اجتماعی مردم دارد، و سپس ارتباط با آشکار شدن نتایج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امکان ادامه راه.


شاید بسیاری از مردم در قرن ۱۷ و ۱۸، با مشاهده پیشرفتهای چشمگیر صنعتی، ترسیمی که از قرن بیستم داشتند، ترسیم یک بهشت برین بود؛ فکر می کردند با آهنگ سریعی که رشد صنایع به خود گرفته روزی فرا خواهد رسید که:
منابع زیرزمینی پشت سر هم کشف می شود؛
نیروی «اتم» که مهمترین و عظیمترین منبع انرژی است بالاخره با سرپنجه علم مهار می گردد؛
انسان به رؤیای پرواز به آسمانها تحقق می بخشد؛
با یک فشار آوردن روی یک دکمه خانه اش جاروب، غذا پخته، لباسها و ظرفها شسته، اطاقها در زمستان گرم و در تابستان سرد می شود؛ با زدن یک دکمه زمین شکافته، بذر افشانده و سرانجام محصول آن با ماشینهای مجهّز جمع آوری و پاک و بسته بندی و آماده مصرف می گردد...؛
آنگاه انسان می نشیند و از اینهمه آسایش و آرامش و راحتی لذّت می برد!
ولی باور نمی کردند که انسان صنعتی و ماشینی زندگی مرفّه تری نخواهد داشت، بلکه پا به پای پیشرفت تکنولوژی، سروکلّه نابسامانیهای تازه و غول مشکلات جدید پیدا می شود؛ عفریت «جنگهای جهانی» سایه وحشتناک خود را بر کانونهای ماشین و صنعت، خواهد افکند؛ و در مدّت کوتاهی آن را چنان در هم می کوبد که هرگز در خواب هم نمی دید!
تازه می فهمد زندگی او چقدر خطرناک شده است!


اگر در گذشته سخن از جنگهایی در میان بود که در آن چند هزار نفر جان خود را از دست می دادند، فعلا سخن از جنگی در میان است که بهای آن نابودی تمدّن در کره زمین و بازگشت به عصر حجر است!
کم کم می فهمد برای حفظ وضع موجود، و پیروزیهای بزرگ صنعتی و تمدّن؛ مقرّرات گذشته، هرگز کافی نیستند، و باید تن به مقرّرات تازه ای بدهد.
کم کم زمانی فرا می رسد که «وجود حکومت واحد جهانی» برای پایان دادن به مسابقه کمرشکن تسلیحاتی؛ برای پایان دادن به کشمکشهای روز افزون قدرتهای بزرگ؛ برای کنار زدن دنیا از لب پرتگاه جنگ؛ به عنوان یک «ضرورت» و «یک واقعیّت اجتناب ناپذیر» احساس می گردد که باید سرانجام این مرزهای ساختگی و دردسرساز بر چیده شود و همه مردم جهان زیر یک پرچم و با یک قانون زندگی کنند!


زمانی فرا می رسد که سطح شعور اجتماعی در جهان به مرحله ای می رسد که به روشنی می بینند توزیع ظالمانه ثروت به شکل کنونی که در یک سوی دنیا و حتّی گاهی در یک طرف شهر، مردمی چنان مرفّه زندگی می کنند که سگ و گربه های آنها نیز بیمارستان و پزشک و دندانساز و اطاق مجلّل خواب دارند؛ ولی در طرف دیگر، مردمی از گرسنگی، همچون برگهای زرد پائیزی روی زمین می ریزند؛ عاقبت وحشتناکی در پیش دارد؛ و بدون یک سیستم توزیع عادلانه ثروت، جهان روی آرامش نخواهد دید؛ بلکه غنی و فقیر، کشورهای پیشرفته و عقب مانده هر دو در زحمت خواهند بود.
هنگامی که این مسائل بر اثر آشکار شدن عکس العملهای نامطلوب وضع موجود، و بالا رفتن سطح شعور عمومی، به مرحله یک «ضرورت» رسید انقلاب و دگرگونی حتمی خواهد بود، همانطور که در گذشته نیز چنین بوده است.
بنابراین، «الزام اجتماعی» عامل مؤثّر دیگری است که با کاربرد نیرومند خود، مردم جهان را خواه ناخواه، به سوی یک زندگی آمیخته با صلح و عدالت؛ پیش می برد، و پایه های یک حکومت جهانی را براساس طرح تازه ای می چیند.


۵ـ فطرت و هدایت انسان به سوی صلح و عدالت جهانی:
اولا: با تمام اختلاف هایی که در میان ملّتها و امّتها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، عشقها و علاقه ها، خواسته ها و مکتب ها، وجود دارد؛ همه بدون استثنا سخت به این دو علاقه مندند، و گمان می کنم دلیلی بیش از این برای فطری بودن آنها لزوم ندارد؛ چه اینکه همه جا عمومیّت خواسته ها دلیل بر فطری بودن آنهاست.
آیا این یک عطش کاذب است؟
یا نیاز واقعی که در زمینه آن، الهام درونی به کمک خرد شتافته؛ تا تأکید بیشتری روی ضرورت آن کند؟ (دقّت کنید)
آیا همیشه تشنگی ما دلیل بر این نیست که آبی در طبیعت وجود دارد و اگر آب وجود خارجی نداشته باشد آیا ممکن است عطش و عشق و علاقه به آن در درون وجود ما باشد؟
ما می خروشیم، فریاد می زنیم، فغان می کنیم و عدالت و صلح می طلبیم؛ و این نشانه آن است که سرانجام این خواسته، تحقّق می پذیرد و در جهان پیاده می شود.
اصولا فطرت کاذب مفهومی ندارد؛ زیرا می دانیم آفرینش و جهان طبیعت یک واحد به هم پیوسته است، و هرگز مرکّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته، و از هم جدا نیست.
روی این جهت «هر عشق اصیل و فطری حاکی از وجود معشوقی در خارج و جذبه و کشش آن است.»
«عشقی» که معشوقش تنها در عالم رؤیاها وجود دارد یک «عشق قلاّبی» است؛ و در جهان طبیعت هیچ چیز قلابی وجود ندارد؛ تنها انحراف از مسیر آفرینش است که یک موجود قلاّبی را جانشین یک واقعیت اصیل می کند. (دقّت کنید)
به هر حال، فطرت و نهاد آدمی به وضوح صدا می زند که سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت؛ و بساط ستم برچیده می شود؛ چرا که این خواست عمومی انسانها است.
ثانیاً: تقریباً همه کسانی که در این زمینه مطالعه دارند متّفقند که تمام اقوام جهان در انتظار یک رهبر بزرگ انقلابی به سر می برند که هر کدام او را به نامی می نامند، ولی همگی در اوصاف کلّی و اصول برنامه های انقلابی او اتّفاق دارند.


بنابراین، برخلاف آنچه شاید بعضی می پندارند، مسأله ایمان به ظهور یک نجاتبخش بزرگ، برای مرهم نهادن بر زخمهای جانکاه بشریّت، تنها در میان مسلمانان، و حتّی منحصر به مذاهب شرقی نیست، بلکه «اسناد و مدارک» موجود نشان می هد که این یک اعتقاد عمومی و قدیمی، در میان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب است، اگر چه در پاره ای از مذاهب همچون اسلام تأکید بیشتری روی آن شده است.
و این خود دلیل و گواه دیگری بر فطری بودن این موضوع است. (۱)

پی‌نوشت:

(۱). گردآوری از کتاب حکومت جهانی مهدی، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، نسل جوان، قم، ۱۳۹۰ ش، نوبت هشتم، تلخیصی از ص ۱۵ – ۵۲.