شناسهٔ خبر: 75276092 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

کودکی، خیال و خرافه؛ روایتی انسانی از فیلم «موی گرگ»

فیلم سینمایی «موی گرگ» ساخته فریدون نجفی در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان توانست پروانه زرین جایزه ویژه صلح؛ جایزه شهید بهنام محمدی و همچنین دیپلم افتخار را برای بازیگر نوجوان آن به ارمغان بیاورد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ نجفی پیش از این با فیلم‌هایی همچون «اسکی» و «بچه گرگ‌های دره سیب»‌ حضور درخشانی در این رویداد داشته و حالا با فیلم دیگر درباره زیست صاف و ساده بچه‌ها در فضای بکر طبیعت به جشنواره کودک آمده است.  یوسف بختیاری هم دستیار و همراه نجفی در مسیر فیلمسازی بوده که حالا در فیلم تازه‌اش ایفای نقش هم داشته است. به بهانه حضور این فیلم در جشنواره کودک، به گفت‌وگو با این کارگردان و بازیگر پرداخته‌ایم.

* اگر بخواهید در یک نگاه کلی، «موی گرگ» را به‌صورت مختصر به مخاطب معرفی کنید، فیلم‌‌تان را از چه جنس آثاری می‌دانید؟
فریدون نجفی: این فیلم از دل زندگی واقعی برآمده است. من از حوزه مستند وارد فیلم‌سازی داستانی شدم و همواره سوژه‌هایم را از دل واقعیت و زندگی مردم انتخاب می‌کنم. در چنین فرایندی، قصه ناگهان از دل تجربه‌های زیسته بیرون می‌آید و دستمایه ساخت فیلم می‌شود. پیش از این، فیلمی به نام «بچه‌گرگ‌های دره سیب» ساخته بودم که در سی‌وسومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان پنج پروانه زرین دریافت کرد. متأسفانه هم‌زمان با دوران کرونا بود و فقط در تهران به نمایش درآمد و اکران عمومی مناسبی نداشت. آن فیلم نیز همانند «موی گرگ» از دل مستند شکل گرفت. شخصیت‌های آن را در زندگی واقعی پیدا کرده بودم و قصه‌شان به‌قدری پرمایه بود که به‌تنهایی ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را داشت.

* یعنی در «موی گرگ» هم تجربه‌ها و مشاهدات شخصی شما نقش داشته‌ است؟
نجفی: بله. بخشی از قصه از زندگی واقعی کودکان گرفته شده و بخشی دیگر به کودکی‌های خودم بازمی‌گردد. من در همان فضا بزرگ شدم و خاطرات آن دوران را به‌روز و در زمان حال بازآفرینی کردم. شیوه کارم این است که مدت طولانی در میان کودکان عشایر و روستاها حضور پیدا می‌کنم، با آن‌ها گفت‌وگو می‌کنم و درد دلشان را می‌شنوم. از دل همان فرهنگ و بستر اجتماعی، قصه‌ای بیرون می‌آید. جنس این آثار متفاوت از سینمای بدنه است. اینجا مخاطب با فیلمی گیشه‌پسند مواجه نیست، بلکه با اثری هنری روبه‌رو است که وفاداری‌اش به فضای مستند، فرهنگ بومی و قصه‌ای اصیل است.

* این قصه بر چه محور و درونمایه‌ای استوار است؟
نجفی: محور اصلی داستان، باورها و خرافه‌هاست. حتی عنوان فیلم نیز از همین مسئله می‌آید. در منطقه‌ای که فیلم در آن می‌گذرد، گرگ موجودی مقدس به شمار می‌رود و موی آن نقشی محافظتی دارد؛ همان‌گونه که در برخی نقاط دیگر موی گربه را به بازوی کودکان می‌بندند. جزئیات قصه را نمی‌توانم فاش کنم تا داستان لو نرود، اما درون‌مایه آن به یک باور سنتی و خرافی بازمی‌گردد که زندگی کودکان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

* این ویژگی‌های بومی در بطن قصه و موقعیت، چه نسبتی با آثار پیشین شما دارند؟
نجفی: تقریباً همه کارهایم همین ویژگی را داشته‌اند، به‌جز فیلم «خاتی» که از فضای کودک فاصله گرفت و برای بزرگسالان ساخته شد، اما آن هم قصه‌ای بومی داشت که در زمان معاصر (سال 1400) روایت می‌شد. «موی گرگ» نیز دقیقاً در همین امتداد است، قصه‌ای که هنوز سایه رسوم و باورهای قدیمی بر آن سنگینی می‌کند. کودکان باید در سنین پایین با خیال و فانتزی زندگی کنند، اما متأسفانه در بسیاری از جوامع بومی، باورهای خرافی جایگزین خیال سالم می‌شوند. کودک این باورها را می‌پذیرد و با آن‌ها رشد می‌کند. در بزرگسالی تازه درمی‌یابد که بسیاری از آنچه به او القا شده خیال بوده است. این روند می‌تواند به رشد فردی کمک کند، اما زمانی که خرافه جای خیال را بگیرد، نتیجه‌اش آسیب‌زاست.


* اشاره کردید که در روایت «موی گرگ» به فرهنگ عامه و باورهای بومی پرداخته‌اید؛ این مسائل را چگونه به تاروپود قصه وارد کردید تا داستان‌گویی فیلم آسیب نبیند؟
نجفی: فرهنگ عامه به‌گونه‌ای است که باید خیلی تخصصی به آن پرداخته شود، اما من تلاش کردم قصه را در قالبی ساده و اجتماعی و از دریچه نگاه کودکان طراحی کنم. در این داستان با یک خرافه مواجهیم؛ خرافه‌ای که همچنان در برخی مناطق وجود دارد و بچه‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. به‌عنوان مثال، در روایت من کودکی وجود دارد که پدر و مادرش فوت کرده‌اند. اطرافیان به او برچسب می‌زنند که «قدمش شوم است» و باید قدمش مبارک شود. همین برچسب و باور خرافی با کودک می‌ماند، او را تا بزرگسالی همراهی می‌کند و به زندگی‌اش آسیب می‌زند. کودک در آن سن شاید این موضوع را بیشتر به چشم خیال یا فانتزی ببیند، اما بعدها وقتی به سن بالاتر می‌رسد، متوجه می‌شود که جامعه آن را به‌عنوان یک رسم پذیرفته است. ناچار او هم باید با این باور کنار بیاید. این تقابل، همان مضمون اصلی کار من است؛ درگیری سنت با مدرنیته و سنت با تکنولوژی. کودکانی که امروز تلفن همراه در دست دارند و با دنیای بیرون در ارتباط هستند، همچنان زیر سایه سنت‌ها و خرافه‌ها زندگی می‌کنند، گویی اسیر این باورها هستند.

* اساسا در انتخاب قصه و طراحی شخصیت‌های فیلم، چه معیارهایی برای شما اهمیت دارد؟
نجفی: برای من همواره شخصیت‌پردازی از دل تجربه‌های واقعی می‌آید. زمانی که فیلمنامه می‌نویسم، کاراکترها را از جاهای مختلف ایران پیدا می‌کنم. بر اساس همان شخصیت‌ها و حتی بداهه‌هایشان، قصه شکل می‌گیرد. در مورد «موی گرگ» حتی یک‌بار بدون فیلمنامه کامل فیلم را ساختم. بعد دوباره نشستم و فیلمنامه را نوشتم و باز سراغ همان کاراکترها رفتم. با همان افراد و همان شخصیت‌ها کار کردم. یکی از بازیگران فیلم، آقای بختیاری، خودش اهل همان فضاست و همین اصالت زیادی به نقش‌ها داد. او جزو بازیگران خوب سینماست و کمک بزرگی به من کرد. این پروژه اساساً لو-باجت بود؛ خودم فیلم‌بردار هم بودم. طبیعتاً سخت است که هم‌زمان کارگردان، فیلم‌بردار و هدایت‌کننده بازیگران باشی. به‌ویژه وقتی بازیگرانی کودک داشته باشی که اصول بازیگری را نمی‌شناسند. باید با ترفندهایی شرایطی ایجاد کنی تا احساس واقعی‌شان بیرون بیاید و تماشاگر آن را باور کند.

* شما تجربه‌های موفقی در بازی گرفتن از بچه‌ها داشته‌اید؛ هدایت بازیگران کودک چه دشواری‌هایی دارد؟
نجفی: کار با کودک همیشه سختی‌های خودش را دارد. ما در این فیلم با طیفی از بازیگران کودک روبه‌رو بودیم؛ از نوجوان تا دختری که فقط یک سال و هشت ماه داشت. بازی آن کودک خردسال واقعاً شگفت‌انگیز بود. او هیچ‌چیزی از فیلم نمی‌دانست، اما حس و حالش به‌قدری طبیعی بود که همه را شگفت‌زده کرد. در کنار او، بازیگر نوجوانی هم حضور داشت که پیش‌تر در فیلم «بچه‌گرگ‌های دره سیب» بازی کرده و جایزه پروانه زرین جشنواره کودک را هم گرفته بود. همین تجربه باعث شد انرژی زیادی به گروه تزریق شود. من همیشه می‌گویم انتخاب درست بازیگر کودک مسیر فیلم را هموار می‌کند. بازیگر کودک باید چند ویژگی داشته باشد. یکی اینکه آموزش‌دیده باشد، اما نه آن‌قدر که در قالب‌های از پیش‌تعیین‌شده گیر کرده باشد. چون شکستن آن قالب‌ها برای کارگردان بسیار دشوار است. 

* همه این ملاحظات را در فرآیند انتخاب بازیگران کودک لحاظ می‌کنید؟ کدام معیار اهمیت بیشتری دارد؟
نجفی: معمولاً به چند نکته توجه می‌کنم. اول از همه، شرایط فیزیکی و بدنی. چون فیلم در فضاهایی مثل کوه، دشت و ارتفاعات می‌گذرد، بازیگر باید از نظر جسمی قوی باشد. دوم، توانایی بداهه‌گویی. کودکانی که در مناطق بومی زندگی می‌کنند، معمولاً در ده‌سالگی تجربه و بلوغی دارند که هم‌سنگ یک جوان بیست‌ساله شهری است. همین ویژگی باعث می‌شود انتخاب درست بازیگر از میان آن‌ها کار ما را در ادامه ساده‌تر کند. تفاوت عمده این بچه‌ها با کودکانی که در آموزشگاه‌های بازیگری تربیت می‌شوند، در همین است. برخی از آموزشگاه‌ها کارشان حرفه‌ای و درست است، اما بسیاری از بچه‌ها آن‌قدر بد آموزش دیده‌اند و در قالب‌های از پیش تعیین‌شده گیر افتاده‌اند که دیگر امکان گرفتن بازی رئال از آن‌ها سخت می‌شود.


* حالا که بحث بازیگری و هدایت بازیگران است، آقای بختیاری شما از تجربه کار با فریدون نجفی بگویید.
یوسف بختیاری: تجربه کار با فریدون نجفی برای من خودش یک آموزشگاه است، از بودن در کنار او یاد می گیرم حتی به‌عنوان نیروی پشت‌صحنه. از سال 1389 افتخار داشتم در برخی پروژه‌ها دستیار او باشم و وقتی گفت فلان نقش را هم بازی کن، پذیرفتم. به نظرم کارش در سینمای کودک متمایز است و به دلیل شرافت و پاکی آثار اوست. به باور من، سینمای کودک، به‌ویژه آنچه فریدون نجفی می‌سازد، شاخه‌ای از سینمای ایران است که همچنان شریف و دست‌نخورده باقی مانده است. 

* حضور فیلم در جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بختیاری: جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان اصفهان، به دلیل تخصصی بودن، اهمیت زیادی دارد. ما تنها جشنواره معتبر سینمایی‌مان جشنواره فجر است، اما در حوزه کودک، تنها مرجع تخصصی همین جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان است. یک نکته هست که جشنواره کودک گاه میان شهرهای مختلف مثل اصفهان و همدان جابه‌جا می‌شود. در این جابه‌جایی‌ها، گویی با کودکی سرراهی مواجهیم که هیچ‌کس نمی‌خواهد مسئولیتش را بر عهده بگیرد. با این حال جشنواره کودک با وجود همه دشواری‌ها توانسته ادامه پیدا کند و چراغش را روشن نگه دارد. جشنواره فیلم کودک تنها داشته ماست در این حوزه و باید بیشتر حمایت شود. به نظرم سینمای کودک، اساس سینمای دنیاست. کافی است به کشورهای دیگر نگاه کنیم، در ژاپن چقدر به سینمای کودک اهمیت می‌دهند در اروپا هم همین‌طور. حتی در کشورهای حوزه خلیج‌فارس که تا چند سال پیش فقط ماه رمضان سینما و سریال داشتند، امروز به‌طور جدی برای کودک‌ آثار مختلف می سازند. 

* آقای نجفی با توجه به نکات آقای بختیاری، از نگاه شما سینمای کودک امروز چه جایگاهی دارد و در قیاس با کلیت سینمای ایران چگونه وضعیت آن را تحلیل می‌کنید؟
نجفی: در واقع، در شرایط فعلی سینمای ایران طیف محدودی از فیلم‌ها به لحاظ مضمون و فضا می‌توانند پرمخاطب شوند. اما سینمای کودک بستر بسیار ارزشمندی دارد. خود سینمای کودک دو بخش است؛ بخشی برای کودکان و بخشی که هم کودکان و هم بزرگسالان می‌توانند تماشا کنند. من خودم همیشه بین این دو مرز گیر کرده‌ام. فیلمی می‌سازم که بچه‌ها ببینند، اما بزرگسالان هم بتوانند دنبال کنند و این واقعاً سخت است.
 یکی از چالش ها در ایران این است که بچه‌ها سالن مناسبی برای تماشای فیلم ندارند. از طرف دیگر، بچه‌ها بیشتر جذب سینمای موزیکال و سرگرم‌کننده می‌شوند؛ سینمایی که تنوع و تفریح برایشان داشته باشد. فیلم‌هایی مثل «موی گرگ» به‌خاطر فضا و جغرافیا و لهجه ممکن است برای بچه‌ها در اولویت نباشد. 
من در فیلم‌هایم از لهجه و گویش محلی استفاده می کنم و به همین دلیل نیاز به زیرنویس است اما بچه‌ها نمی‌توانند زیرنویس بخوانند. در اکران‌های بین‌المللی فیلم‌ها دوبله می‌شوند و بچه‌ها راحت ارتباط می‌گیرند، اما در ایران این کار انجام نمی‌شود. از طرف دیگر بچه‌ها ذاتاً دنبال فانتزی هستند. اگر بخواهیم فیلمی با تخیل و جذابیت بسازیم، باید به سمت سینمای مدرن برویم، انیمیشن، جلوه‌های ویژه و حتی امروز که هوش مصنوعی وارد سینما شده و فیلم‌ها را شکل تازه‌ای می‌دهد.

* فکر می کنید چطور می توان به راهکارهای مشخصی برای سیاستگذاری در این حوزه رسید؟
نجفی: به نظرم نیازمند یک شورای ملی برای سینمای کودک هستیم، چون کودک بخش مهمی از مخاطبان سینمای ماست، حتی بیشتر از بزرگسالان. خیلی راحت می‌توان برای این نسل جدید فیلم طراحی و تولید کرد، اما این اتفاق نمی‌افتد. یادم هست فیلم کودک «اسکی‌باز» در سال 1397 روی پرده رفت، اما شاید فقط یک هفته بیشتر اکران نشد و سریع از سینماها جمع شد. دلیلش هم این بود که فیلم ستاره نداشت. من در فیلم‌هایم معمولاً از بازیگران بکر و تازه‌کار استفاده می‌کنم اما برای فیلم جدیدم به این فکر افتادم که از یک بازیگر شناخته‌شده هم استفاده کنم تا تضمینی برای گیشه باشد یعنی مردم به هوای دیدن بازیگر بیایند و فیلم کودک هم دیده شود. شما دقت کنید به فیلم‌هایی مثل «خانه دوست کجاست»، آثار مجید مجیدی، «قصه‌های مجید»، کارهای خانم درخشنده یا امیر نادری. همه این‌ها فیلم‌های کودک بودند که جهانی شدند، جوایز گرفتند، اما هیچ‌کدام در گیشه ایران اقبال خوبی نداشتند.


* چرا به نظر شما این اتفاق می‌افتد؟
نجفی: این روزها  فیلم‌های کمدی سطحی و گاهی لوده به‌سرعت سقف گیشه را می‌زنند. البته من نمی‌گویم آن فیلم‌ها بد هستند. دست‌کم مردم را به سینما می‌کشانند و گیشه را زنده نگه می‌دارند. اما این نشان می‌دهد که مدیریت درستی روی سلیقه مخاطب انجام نشده است. بخشی هم تکنولوژی امروز است که باعث شده مردم فیلم را روی گوشی خودشان ببینند. در بعضی سینماها پروژکتورهای ضعیف و نور نامناسب است. از یک طرف باید فیلمی ساخت که خیال و فانتزی کودک را طراحی کند و از طرف دیگر باید سالن‌های استاندارد وجود داشته باشد. این دو در کنار هم آینده سینمای کودک را می‌سازند.

*چه می توان انجام داد؟
نجفی: مثلاً فیلم «پیرپسر» را در نظر بگیرید. آن فیلم اصلاً در بخش مسابقه فجر نبود، فقط در حاشیه جشنواره فجر نمایش داده شد. اما همان نمایش باعث شد سروصدا کند، اسمش بچرخد و بعد تبدیل شود به پرفروش‌ترین فیلم اما در جشنواره کودک این اتفاق نمی‌افتد. چرا؟ چون جشنواره از پایتخت دور است و در سکوت برگزار می‌شود. عملاً کسی خبر ندارد چه گذشته است. به نظر من باید برای جشنواره کودک در تهران هم تریبون جدی وجود داشته باشد؛ هم در سطح رسانه‌ای و هم در سطح اکران عمومی. جشنواره فجر نشان داده که وقتی مرکزیت در پایتخت است، همه می‌آیند و بازتاب رسانه‌ای هم خیلی گسترده‌تر می‌شود. در جشنواره کودک، وقتی همه‌چیز به اصفهان محدود می‌شود، طبیعی است که خیلی‌ها امکان حضور پیدا نمی‌کنند. فارابی نهایتاً می‌تواند چند نفر را دعوت کند و به اصفهان ببرد، اما محدودیت اسکان و هزینه‌ها اجازه نمی‌دهد جمع بزرگی از منتقدین و متخصصین سینما آنجا باشند. سال 98 اوج کرونا بود. همه می‌ترسیدند بروند سینما. اما فیلم من «بچه‌گرگ‌های دره سیب» همین‌جا در تهران اکران شد. جالب بود با اینکه شرایط سخت بود، همه منتقدین آمدند. در اصفهان اما فقط مردم عادی بودند؛ چهار تا متخصص هم شاید حضور داشتند. همین باعث شد من بیشتر احساس کنم چقدر تهران برای دیده شدن اهمیت دارد.

بختیاری: سینمای کودک فقط مسئله جشنواره نیست؛ مسئله پرورش جامعه است. اگر جشنواره کودک همزمان در استان‌های مختلف هم برگزار شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ بچه‌های 8 تا 15 ساله که آینده این مملکت هستند، همزمان فیلم‌ها را می‌بینند. اینجاست که پای نهادهای مختلف وسط می‌آید. آموزش و پرورش باید هماهنگی کند. وزارت ارشاد، فارابی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حتی بسیج دانش‌آموزی همه می‌توانند پای کار بیایند. به نظرم جشنواره باید در تهران برگزار شود و استان‌های دیگر به عنوان «شهرهای جانشین» عمل کنند. به این ترتیب، بچه‌ها و علاقمندان سینما در همه شهرها بتوانند فیلم‌ها را ببینند و تجربه یکسانی داشته باشند. این سازوکار می‌تواند بسیار مؤثر و درست باشد.

انتهای پیام