شناسهٔ خبر: 75234137 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

نگاهی به جنایت اتمی آمریکا در ژاپن/ در ۲۴ ساعت نخست پس از حمله اتمی آمریکا چه گذشت؟

در یک بامداد آرام در اوت ۱۹۴۵، خورشید دو بار طلوع کرد. طلوع دوم، خورشیدی سیاه و دست‌ساز بود که توسط ایالات متحده آمریکا فرستاده شد تا نه گرما و حیات، که مرگ و نیستی را بر سر هیروشیما و ناکازاکی بباراند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، در 24 ساعت پس از آن طلوع شوم، بشریت شاهد صحنه‌هایی از دوزخ بود: انسان‌هایی که بخار شدند، سایه‌هایی که بر دیوارها حک شدند و بازماندگانی که با پوستی آویزان در میان ویرانه‌ها سرگردان بودند.

در سپیده‌دم اوت 1945، زمانی که جهان خسته از جنگ، در آستانه صلحی شکننده قرار داشت، دولت ایالات متحده آمریکا تصمیم گرفت پرده از اهریمنی‌ترین سلاح تاریخ بشریت بردارد. این تصمیم، که توجیه آن پایان قدرتمندانه جنگ بود، در حقیقت چیزی جز تروریسم دولتی در مقیاسی جهانی نبود.

پرتاب دو بمب اتمی بر روی شهرهای بی‌دفاع هیروشیما و ناکازاکی، نه یک ضرورت نظامی، بلکه یک آزمایش میدانی وحشیانه بر روی جمعیت انسانی، یک نمایش قدرت متکبرانه برای ارعاب شوروی در آستانه جنگ سرد، و یک جنایت علیه بشریت بود که ننگ آن برای همیشه با آمریکا به عنوان مدعی دروغین حقوق بشر همراه خواهد بود .

در ادامه به بررسی فنی این ابزارهای این کشتار جمعی وتشریح  فاجعه زیستی و انسانی در 24 ساعت نخست پس از این وحشی گری میپردازیم:

بخش اول، ابزارهای نسل کشی

برای فهم عمق این جنایت، باید ابتدا ماشین‌های قتلی را که مهندسی شده بودند تا در یک لحظه ده‌ها هزار زندگی را محو کنند، به دقت بررسی کرد. هر دو بمب بر پایه اصل فیزیکی شکافت هسته‌ای (Nuclear Fission) عمل می‌کردند، اما طراحی آن‌ها نمایانگر دو فلسفه متفاوت در مهندسی مرگ بود.

1. پسر کوچک (Little Boy) جلاد هیروشیما

این سلاح، تجسم یک طراحی زمخت و ناکارآمد اما به شدت ویرانگر بود. مکانیزم ماشه تفنگی (Guntype) آن، یک توپخانه هسته‌ای در ابعاد کوچک بود. قلب این هیولا، 64 کیلوگرم اورانیوم235 ، فلزی گرانبها و کمیاب بود که با صرف هزینه‌های هنگفت از سنگ معدن استخراج و غنی‌سازی شده بود. این اورانیوم به دو قطعه مجزا با جرم زیر بحرانی  تقسیم شده بود. در لحظه رهاسازی، یک خرج انفجاری متعارف، قطعه کوچکتر (گلوله) را با سرعتی معادل یک گلوله توپ به سمت قطعه بزرگتر (هدف) شلیک کرد. این برخورد، یک جرم فوق بحرانی  را تشکیل داد و واکنش زنجیره‌ای شکافت را به راه انداخت.

در یک چشم بر هم زدن، اتم‌ها شکافته شدند و انرژی معادل 15 هزار تن دینامیت (TNT) آزاد کردند. با این حال، این طراحی به قدری ناکارآمد بود که تنها حدود 900 گرم از اورانیوم 64 کیلویی آن واقعاً در فرآیند شکافت شرکت کرد. مابقی به سادگی در انفجار تبخیر و به ذرات رادیواکتیو تبدیل شد که بعدها بر سر بازماندگان بارید. این ناکارآمدی نشان می‌دهد که هدف، نه دقت، بلکه صرفاً ایجاد حداکثر وحشت ممکن بود.

2. مرد چاق (Fat Man) هیولای ناکازاکی

اگر پسر کوچک یک چکش زمخت بود، مرد چاق یک سلاح دقیق برای کشتار جمعی به شمار می‌رفت. این بمب که از طراحی به مراتب پیچیده‌تر و شیطانی‌تر انفجار درونی (Implosiontype) استفاده می‌کرد، اوج دانش فیزیک آن زمان را در خدمت نابودی قرار داده بود. هسته آن، یک گوی کوچک به وزن تنها 6.4 کیلوگرم از پلوتونیوم239  عنصری مصنوعی و به شدت رادیواکتیو بود. این کره توسط شبکه‌ای پیچیده از لنزهای انفجاری احاطه شده بود—مواد منفجره متعارفی که با چنان دقتی طراحی شده بودند که موج انفجار حاصل از آن‌ها کاملاً کروی و متقارن باشد.

در لحظه انفجار، 32 چاشنی با هم‌زمانی بی‌نقصی در حد نانوثانیه، این لنزها را منفجر کردند. موج شوک حاصل، هسته پلوتونیوم را مانند یک مشت آهنین از همه جهات فشرد. این فشار غیرقابل تصور، چگالی پلوتونیوم را در کسری از ثانیه دو برابر کرد و آن را به حالتی فوق بحرانی رساند. نتیجه، یک واکنش زنجیره‌ای بسیار کارآمدتر بود که انرژی معادل 21 هزار تن دینامیت را آزاد کرد. این طراحی، نشان‌دهنده جهشی تصاعدی یانکی ها در فناوری ساخت سلاح اتمی بود؛ راهی برای کشتن انسان‌های بیشتر با استفاده از مواد کمتر.

بخش دوم، تشریح یک جنایت- بررسی وقایع 24 ساعت نخست حمله اتمی

آنچه در هیروشیما و ناکازاکی رخ داد، یک حمله نظامی نبود؛ بلکه خلق آنی یک جهنم بر روی زمین بود. توصیف فنی وقایع، تنها می‌تواند سطح این فاجعه انسانی را بخراشد.

در ارتفاع 600 متری، یک نقطه نورانی متولد شد که در یک میلیونیم ثانیه به یک گوی آتشین به قطر صدها متر با دمای ده‌ها میلیون درجه سلسیوس تبدیل شد—داغ‌تر از سطح خورشید.
سیل گاما و نوترون: اولین چیزی که به زمین رسید، نه نور و نه گرما، بلکه یک سیل نامرئی از تشعشعات گاما و نوترون بود که با سرعت نور حرکت می‌کرد. این تشعشعات از بدن انسان‌ها عبور کرده و مانند میلیاردها سوزن میکروسکوپی، ساختار DNA سلول‌ها را پاره پاره کردند. در این لحظه، بسیاری از افرادی که حتی در پناهگاه‌های بتنی بودند، دوز کشنده‌ای از تشعشع دریافت کردند و حکم مرگشان، بی‌آنکه بدانند، صادر شد.

پالس حرارتی: بلافاصله پس از آن، موج گرمایی رسید. این موج، انرژی خود را به هر سطح جامدی که در مسیرش بود منتقل کرد. در مرکز انفجار، بدن انسان‌ها به معنای واقعی کلمه تبخیر شد. مایعات درون سلولی به جوش آمدند و بدن‌ها مانند بادکنک ترکیدند. پوست در معرض، فوراً کربنیزه و سیاه شد. لباس‌های تیره، حرارت را جذب کرده و طرح خود را بر روی پوست قربانیان داغ زدند. افرادی که در پشت موانع ایستاده بودند، سایه‌های دائمی خود را بر روی دیوارها به جای گذاشتند، زیرا موج حرارتی اطرافشان را سفید و محل ایستادنشان را دست‌نخورده باقی گذاشت.

موج شوک فراصوت: چند ثانیه بعد، موج انفجار رسید. این صرفاً یک باد قوی نبود، بلکه یک دیوار جامد از هوای فشرده بود که با سرعتی بیش از 1200 کیلومتر بر ساعت حرکت می‌کرد. این فشار بیش از حد به خودی خود کشنده بود. ریه‌ها، سینوس‌ها و پرده گوش قربانیان از درون ترکید (آسیب باروتروما).

طوفان ترکش‌ها: بلافاصله پس از موج فشار، بادهای طوفانی از راه رسیدند. تمام شهر به یکباره به یک توده غول‌پیکر از ترکش‌های مرگبار تبدیل شد. خرده‌شیشه‌ها با سرعت گلوله حرکت کرده و بدن‌ها را سوراخ سوراخ می‌کردند. تیرهای چوبی، ورق‌های فلزی و سنگ‌ها، انسان‌ها را به دو نیم کرده یا در زیر خود له می‌کردند.

در عرض چند دقیقه، هزاران آتش‌سوزی کوچک به یکدیگر پیوستند و طوفان آتش  را پدید آوردند. این پدیده، شهر را به یک کوره غول‌پیکر تبدیل کرد. دمای هوا در سطح زمین به بیش از 1000 درجه سلسیوس رسید. اکسیژن با سرعتی مرگبار از هوا مکیده می‌شد و افرادی که در پناهگاه‌ها زنده مانده بودند، در اثر خفگی جان باختند. رودخانه‌ها به جوش آمدند و کسانی که برای فرار از آتش به درون آب پریده بودند، زنده زنده پخته شدند.

در همین حین، قارچ اتمی که تا ارتفاع 18 کیلومتری بالا رفته بود، محتویات مرگبار خود را سرد کرده و به زمین بازگرداند. باران سیاه ، مخلوطی چسبناک از دوده، خاکستر، آب و ذرات به شدت رادیواکتیو (مانند ید131، استرانسیم90 و سزیم137) شروع به باریدن کرد. بازماندگان تشنه و سوخته، با دهان باز به سمت آسمان، این زهر را نوشیدند و سرنوشت خود را با مرگی زجرآور از درون، مهر و موم کردند. این باران، تمام محیط را آلوده کرد و شهر را به یک تله رادیواکتیو غول‌پیکر بدل ساخت.

با فرارسیدن شب، هیروشیما در تاریکی مطلق فرو رفته بود. تنها روشنایی، نور وهم‌آور آتش‌هایی بود که هنوز می‌سوختند. حدود 150,000 انسان کشته یا در حال مرگ بودند. بازماندگان، موجوداتی عجیب و سردرگم بودند. پوستشان از بدنشان آویزان بود، چشم‌هایشان در اثر حرارت ذوب شده بود و در سکوتی شبح‌وار، دست‌ها را به جلو دراز کرده و مانند ارواح راه می‌رفتند تا از چسبیدن پوست سوخته‌شان به بدنشان جلوگیری کنند.

هیچ کمکی در کار نبود. بیمارستان‌ها ویران و کادر درمانی مرده بودند. اولین علائم سندروم حاد پرتوی در میان هزاران نفر ظاهر شد: استفراغ غیرقابل کنترل، اسهال خونی، سرگیجه و تب. بدن آن‌ها از سطح سلولی شروع به فروپاشی کرده بود. مغز استخوانشان از کار افتاده بود، سیستم ایمنی‌شان نابود شده بود و دیواره روده و معده‌شان در حال تجزیه بود. آن‌ها اشباح متحرک بودند؛ مردگانی که هنوز راه می‌رفتند و نمی‌دانستند که مرگشان حتمی است. این منظره، نه یک میدان نبرد، بلکه یک قربانگاه انسانی بود که توسط آمریکا برپا شده بود.

بخش سوم، جنایت انکارناپذیر و بی‌شرفی بی‌پایان

هیچ توجیه نظامی یا استراتژیکی نمی‌تواند پرده بر این جنایت هولناک بکشد. این اقدام، یک بیانیه سیاسی بود که با خون صدها هزار غیرنظامی بی‌گناه نوشته شد.
1. تروریسم به مثابه دکترین: هدف از بمباران اتمی، شکستن اراده یک ملت از طریق ایجاد وحشت مطلق بود. این تعریف دقیق تروریسم است. آمریکا با این کار، این دکترین را به سطح یک سیاست دولتی ارتقا داد و به جهان نشان داد که برای حفظ هژمونی خود، هیچ حد و مرز اخلاقی را به رسمیت نمی‌شناسد.

2. جنایت جنگی محاکمه‌نشده: اگر رهبران آلمان نازی در نورنبرگ به دلیل جنایت علیه بشریت و کشتار غیرنظامیان به پای میز محاکمه کشیده شدند، چرا هری ترومن و فرماندهان نظامی آمریکا که دستور این هولوکاست را صادر کردند، هرگز مورد بازخواست قرار نگرفتند؟ این یک نمونه آشکار از عدالت مدعیان حقوق بین الملل و حقوق بشر است؛ جایی که جنایتکار، خود در جایگاه قاضی می‌نشیند و تاریخ را آن‌گونه که می‌خواهد، می‌نویسد.

3. میراث دروغ و استکبار: آمریکا از آن زمان تا به امروز، خود را قهرمان دموکراسی و حقوق بشر جا زده است. اما بنیاد این ادعا، بر روی خاکسترهای رادیواکتیو هیروشیما و ناکازاکی بنا شده است. این جنایت، یک حقیقت انکارناپذیر را آشکار می‌کند: برای امپراتوری آمریکا، مفاهیمی چون حقوق بشر و قوانین بین‌المللی تنها ابزارهایی برای فشار بر رقبا هستند و هر زمان که منافعش ایجاب کند، به راحتی زیر پا گذاشته می‌شوند.

فاجعه هیروشیما و ناکازاکی، صرفاً یک رویداد تاریخی نیست؛ بلکه یک زخم باز بر وجدان بشریت و یک ننگ ابدی علیه آمریکاست. 24 ساعت نخست پس از این حملات، نه تنها پایان جنگ جهانی دوم، بلکه آغاز عصر تاریک جدیدی بود که در آن، ظرفیت انسان برای شرارت، با قدرت بی‌کران اتم پیوند خورد. این جنایت، شاهدی است بر این واقعیت که بزرگترین تهدید برای بشریت، قدرت هایی هستند که جنایات خود را عیان انجام میدهند و با کشتار انسان های بی گناه راه خود را هموار میکنند.

منبع: دانشجو

انتهای پیام/